توصیفش از جنگ مثل یک رمان خواندنی است. اطلاعاتش وسیع است و در عین حال خود را به عنوان یک نظامی سانسور نمی کند.

محمود عزیزی: برخلاف برخی از ارتشیان که از بیان نظراتشان درباره جنگ تحمیلی و ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر سکوت می کنند، او به صراحت از ادامه دفاع بعد از فتح خرمشهر حمایت می کند. امیر سرتیپ ناصر آراسته همرزم شهید صیاد شیرازی است و اکنون رئیس هیات معارف جنگ ارتش است. مهمتر از همه فرمانده جانشین گروه مشاوران نظامی رهبر انقلاب است و روایتش از شروع جنگ، ادامه دفاع بعد از فتح خرمشهر و پذیرش قطعنامه شنیدنی است.
***
 ماهها قبل از شروع جنگ تحمیلی،عراق درمرزهای ایران تحرکاتی داشت و قاعدتا نیروهای مرزبانی این گزارش ها را به تهران می فرستادند.
قبل تر از آن هم در دولت موقت گزارش هایی درباره تحرکات عراق می رسید.
 
 رسیدگی نکردن به این گزارش ها را تعمد می دانید یا تغافل؟
 ما درارتش سیستم اطلاعاتی رزمی داریم که از زمین، جو از دشمن اطلاعات جمع می کند. ازتیر سال 58 از لشکر 92 زرهی اهواز اطلاعاتی درباره آنکه «قرائن تک دشمن مشهود است.» به پایتخت گزارش می شد.
ما نظامی ها یک سری علائم داریم. کشیدن توپخانه ها به جلو، آوردن پایگاه هایی هوایی و... خیلی پارامترها هست که نشان می دهد در حال تک است، تظاهر به تک می کند یا اینکه تهدید می کند.یک نظامی که دورعالی نظامی را دیده است، از نحوه آرایش نظامی دشمن وسنگرکنی او می فهمد که آیا قصد حمله دارد یا تظاهر می کند. بله، شما درست می گوئید این اطلاعات می رسید،ولی اشکال همه اش متوجه دولت نبود،بلکه متوجه تمام ساختار سیاسی به جزحضرت امام خمینی(ره)بود. چون تنها شخصی که بعد از انقلاب اعلام کرد ارتش باید باقی بماند ، حضرت امام بود.چون می دانست روزی تهدیدی تحقق پیدا خواهد کرد. ما مقابل دنیا استکبار قرار گرفته بودیم و به همین دلیل لازم بود ارتش باقی بماند.فرض کنید اگر در آن زمان ارتش منحل می شد، چه فاجعه ای به بار می آمد؟
 
در همه سالهای بعد از انقلاب گفته شده «برخی» با انحلال ارتش موافق بودند. این برخی چه کسانی بودند؟
برخی از مسئولین شورای انقلاب می گفتند ارتش باید برود وارتش انقلاب بیاید. آن دوران هنوز سپاه تشکیل نشده بود. آنها معتقد بودند که از مردم انقلابی یک ارتش جدید تشکیل دهیم. هم دوستان انقلاب این را می گفتند و هم دشمنان ما.
 
این دوستان چه کسانی بودند؟
 چون الان هستند اسم نمی برم.
 
بازرگان یا شهید مطهری که جزو این افراد نبودند؟
بازرگان این نظر را نداشت. یکی از آن بزرگانی که در شورا بود حرفش این بود که «ارتش قابل اعتماد نیست.» با همین نیت هم ایشان در بنیانگذاری سپاه تلاش کرد. اینها را نمی شود کتمان کرد.
 
شکل گیری این فضا در جو یک انقلاب جدید در کشور طبیعی است.ضمن اینکه 4 ماه قبل از جنگ تحمیلی کودتای نوژه شکست خورده بود که عناصر اصلی آن برخی از امرای ارتش بودند و این بدبینی به ارتش طبیعی به نظر می رسد؟
 نه، قابل قبول نیست؛ آقای حمید روحانی که از جمله افرادی است که امام را در نجف درک کرده است. او در آن دوران طلبه جوانی بود.خدمت امام می رسد و از ایشان می پرسد که شما چطور می خواهید با شاه مملکت مقابله کنید؟ شاه، ارتش در اختیارش است. امام خندیدند و فرمودند:« ارتش با ما است. من با همین ارتش ادبش می کنم.» این حرف مربوط به چه زمانی است؟ سال 43. سال 43 کجا سال 57 کجا. لذا این باور که باید ارتش برود، در حضرت امام نبوده است.
یک مصداق دیگر بیان کنم. امام وقتی در پاریس بودند آقای عسگراولادی خدمت ایشان می رسد و به امام می گوید: «به ما اجازه بدهید ماشین های حکومت نظامی را با کوکتل مولوتف منفجر کنیم.» امام می فرمانید: «در این ماشین ها طرفداران ما هستند. این کار را نکنید. به آنها گل بدهید.»
حضرت امام می دانست هسته های انقلابی در ارتش است. این هسته ها کارش خیلی سخت تر از مردم انقلابی در بیرون  بود چون مردم انقلابی در بیرون از ساواک می ترسیدند، اما در ارتش هم رکن دو ضد اطلاعات بود و هم ساواک. ما با سه نهاد امنیتی
می جنگیدیم تا بگوییم ما مقلد امام هستیم ولی مردم بیرون تنها باید مراقب می بودند که توسط ساواک دستگیر نشوند. ما نیروی مسلحی بودیم که اگر تخطی می کردیم، دادگاه نظامی ما را محاکمه می کرد. مردم تنها با ساواک طرف بودند. امام این شرایط را می دانست که در درون ارتش این هسته های انقلابی هست و کار اینها سخت است.
 
سوالم ناتمام ماند. عدم پیگیری گزارش های که از مرز می رسید را تغافل می دانید یا تعمد؟
آقای ذاکری رئیس رکن دوم ارتش، اطلاعات را به آقای غرضی که در آن دوران استاندار خوزستان بود می رساند. از آنجا که در آن زمان اعتماد به ارتش نبود، غرضی به عنوان یک فرد غیر نظامی رئیس لشکر 92 زرهی شد.
 
وزیر پست دولت آقای هاشمی؟
بله، آقای ذاکری در خاطراتش که مکتوب شده است می گوید به آقای غرضی اعلام کردم که عراق در حال تک کردن است و قصدش حمله نظامی به ما است. براساس اصول نظامی این خبر به اداره دوم ارتش می رفت و تحلیل می شد و اطلاعات به فرمانده کل نیروهای مسلح می رسید و بعد فرمانده کل قوا، فرماندهان را فرا می خواند تا درباره این موضوع به یک نتیجه برسند و حکمی ابلاغ شود، اما چون سیستم منسجمی در دوران انقلاب وجود نداشت، اطلاعات به شورای انقلاب اعلام می شد و آنها می گفتند این حرف را چه کسی زده است؟ می گفتند سرگرد ذاکری. آنها هم می گفتند معلوم نیست حرف این فرد درست باشد.
 
و این یعنی همان ساختار از هم پاشیده ارتش که اعتماد هم به آن وجود نداشت؟
 دقیقا؛ آن دوران آقای غرضی دست سرگرد ذاکری را می گیرد و به مجلس می برد. بعد در مجلس یک سری از نمایندگان به او می خندند و می گویند غرضی یک سرگرد طاغوتی را آورده است تا بگوید که جنگ می شود و بعد از این طریق دوباره به قدرت برگردند!
مجلس اول به وقوع جنگ اعتقادی نداشت. خوب برخی از نمایندگان آگاهی نداشتند چون مثل حضرت امام(ره) نبودند. حتی چهره ای نزدی مثل آقای هاشمی اعتقاد نداشت حالا از یک فرد سیاسی که تا قبل از حضور در مجلس در زندان ساواک بوده که توقعی نیست.
وقتی آقای غرضی این حرفها را می زد و مسئولان کشور استدلال ها می کردند که چون ملت عراق 65 درصدش شیعه است، به ما حمله نمی کند! دوم  اینکه چون ما قصد تجاوز به کشوری را نداریم، به ما حمله نمی شود. ضمن اینکه ما عراق را تحریک نکردیم. سوم هم اینکه اگر عراق به ما حمله کند، همین مردمی که انقلاب کردند، ریشه صدام را می کنند. با این دلایل کسی به گزارش ها توجهی نداشت. آقای غرضی هم به ذاکری گفته بود:«ما وظیفه مان را انجام دادیم. بیا برویم.»
بعد آقای آذرگون ازفرماندهان ارتش فرمانده سپاه قصر شیرین شد.آن دوران بنی صدر فرمانده کل قوا بود.او به بنی صدر می گوید به اینجا حمله می شود. نبی صدر هم می گوید:«صدام غلط می کند صدام به ما حمله کند.ما چهارمین ارتش قدرتمند دنیا هستیم.»
در حالی که آن ارتش قدرتمند، 50 درصد سازمانش را از دست داده است. خدمت سربازی یک سال شده بود. از 400 هزار پرسنلش فقط 220 هزار باقی مانده بود. سربازانش هم به 30 درصد رسید. اما بنی صدر می گفت عراق حمله نمی کند.واقعیت این است که درابتدای انقلاب باور ملی به تهدید وجود نداشت. چون این باور وجود نداشت، ساختار برای مقابله با این تهدید در کشور ایجاد نشد.
 
بنی صدر به عنوان فرمانده کل قوا در ابتدای جنگ به کشور خیانت کرد؟
 بنی صدر از دورانی خائن شد.
 
 چه دورانی؟
خرداد ماه سال 60 وقتی که مقابل امام ایستاد و زیر چتر منافقین رفت.
 
آقای شمخانی وزیر اسبق دفاع که در دوران دفاع مقدس فرمانده سپاه خوزستان بود، یکی دو سال قبل در یک برنامه تلویزیونی گفت که «بنی صدر خائن نبود.»
 این نظرایشان است.
 
ما هم این نظر را قبول نداریم و فکر می کنیم نظر شاذی است.
 البته من درباره بنی صدر در قالب رئیس جمهور نظرم را گفتم. بحثی درباره جنگ نکردم.
 
این سوال را از این جهت پرسیدم که تئوری جنگی او حضور عراق در ایران و بعد قیچی کردن سربازانش از عقب بود. این مدل جنگیدن، القاء منافقین به او بود یا واقعا نظر خودش بود؟
بنی صدر یک بار این بحث را مطرح کرد. به این نظریه او هم عمل نشد. پیشروی های عراق براساس نظریه بنی صدر نبود، بلکه براساس عدم توان ملی در مقابل دشمن بود. اصلا بنی صدر نقشی نداشت.اعتقاد من بر است که بنی صدر می خواست ما در جنگ پیروز شویم، تا از این طریق بر امام پیروز شود؛این تفکرخائنانه است. بنی صدر اصلا می خواست در جنگ تحمیلی پیروز شویم تا این پیروزی در دوران فرماندهی کل قوای او ثبت شود و از این طریق تانک سیاسی او در تهران پیروز شود.
بنی صدر اصلا نمی خواست ما در جنگ شکست بخوریم؛ این قدر دیوانه نبود. او می خواست با حربه پیروزی در جنگ بر امام خمینی(ره) و تفکر حزب الهی پیروز شود.اصلا دنبال این نبود که شکست بخوریم.حتی حضرت آقا که بعدها رئیس جمهور و امام جمعه تهران بودند،این موضوع را در نماز جمعه بعد از عملیات هویزه مطرح کردند که«اگرمی خواهیم بگوییم بنی صدر گناه دارد این قدر اتهاماتش زیاد است که نیازی نیست این اتهام را به او بچسبانیم. من در آن جا شاهد بودم که او تلاش کرد.»
بنی صدر به دنبال سوء استفاده از پیروزی در جنگ و تفکر امام و شهید بهشتی بود بود و امام هم این را می دانست ولی چون می خواست دشمن را از کشور بیرون بکند، می فرمود به فرمان فرمانده کل قوا عمل کنید.
خیانت بنی صدر از وقتی بود که حس کرد پشتوانه مردمی که دارد و این پشتوانه، او را قادر می کند تا در مقابل ولایت فقیه بایستد و نظامی را که بازرگان و دیگران پیشنهاد کرده بودند تبدیل به جمهوری دموکراتیک اسلامی شود، او با این قدرت تبدیل به جمهوری دموکراتیک کند؛در جنگ تحمیلی هم دنبال این بود که وحدت نیروهای مسلح عملیاتی نشود چون فکر می کرد سپاه مولود تفکر انقلاب و امام راحل است.فکر می کرد اگرازنظر سیاسی با ارتش جنگ را ببرم درحوزه سیاسی هم پیروز می شوم، ولی اگر این دو نیروی مسلح با هم یکی شوند، امام پیروز جنگ است.
خیانت بنی صدرهم از زمانی بود که خواست این تفکر را در جنگ پیاده کند. یعنی رسما به ارتش می گفت به سپاه و بسیج اسلحه ندهید.امام هم چون رئیس جمهور و فرمانده کل قوا بود به ما می فرمودند دستورش را اجرا کنید. ما مانده بودیم چه کار کنیم.
 امثال بنده معتقد بودیم در جنگی با این وسعت اشغال، باید مردم وارد صحنه شوند.این تفکر باعث شد که به دامن منافقین بیفتد و مقابل امام بایستد. او از زمانی که مقابل امام ایستاد ، خیانت کرد.
 
درباره فتح خرمشهر گفته می شود راهبرد ایران فتح بصره بود ولی بعد از اینکه در رسیدن به این هدف موفق نشدیم و صدام هم برای حفظ بصره که برایش استراتژیک بود، چند لشکر را به کار گرفت ما به فتح خرمشهر رضایت دادیم و قوای خود را در جهت آزادی آن متمرکز کردیم. این تحلیل درست است؟
نه،ما بعد از عملیات بیت المقدس(فتح خرمشهر) به دنبال رسیدن به بصره بودیم. هدفمان  هم تامین این شهر بود نه تصرف آن.
 
هدف خرمشهر بود؟!
بله، هدف خرمشهر بود؛ برنامه ما این بود که اگر در خرمشهر موفق بودیم، به سمت تامین بصره برویم. «تامین»در علوم نظامی با «تصرف» فرق می کند. در تامین هدف این است که راه ارتباطی یک نقطه به سایر نقاط بسته شود. امام خمینی به ما اجازه تصرف بصره را نمی داد، تا آخر هم تامین بصره مطرح بود. نیروهای مسلح به سختی امام را قانع کردند که وارد خاک عراق شوند.
 بعد از اینکه شهید صیاد به فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب شد گروهی ازنظامیان کلاسیک را وارد جنگ کرد تا جنگ را براساس قواعد نظامی جلو ببرند. تشکیل قرارگاه مشترک سپاه و ارتش هم نتیجه اش این شد که ما از فتح المبین به بیت المقدس رسیدیم و در همه این موارد هم موفق شدیم.
سال 60 وقتی شهید صیاد وقتی فرمانده نیرو شد دستور داد دانشگاه فرماندهی ستاد تعطیل شود و اساتید علم نظامی برای طراحی عملیات های نظامی به جبهه ها بیایند. قبل از آن، طراحی ها ذهنی بود. یعنی یک جوان عاشق شهادت مثل شهید جهان آراء برای جنگ طراحی ذهنی می کرد. طراحی ذهنی با طراحی عملیاتی- که وظایف هر نیرو در یک عملیات مشخص باشد- متفاوت است. طراحی عملیات فتح المبین 98 صفحه است که با پیوست هایش حدود 1000 صفحه می شود. خوب این اتفاق قبل از انتصاب شهید صیاد شیرازی عملی نمی شد.
 این را به جرات می توانیم بگوییم که، تا قبل از مسئولیت شهید صیاد شیرازی جنگ علمی نبود. خدمت دوم صیاد این بود که گفت:«هر کس می خواهد بجنگد باید توان جنگیدن را به او بدهیم؛ چگونه وحدت بین ارتش و سپاه ایجاد کنیم؟» برای این کار قرارگاه مشترک ایجاد کرد. ما نزدیک 70 پادگان در اختیار سپاه قرار دادیم تا نیروهای بسیجی را آموزش دهد. در همان پادگان 10 تا 20 افسر درجه دار برای آموزش در اختیار قرار دادیم؛ این موارد قبلا نبود.
شهید صیاد برای این مساله تواضع کرد و اجازه داد جوانی که هیچ آموزش نظامی ندیده بود با او هم کلام شود. صیاد شیرازی حاضر شد در طرحی عملیات ها نظر برادران سپاهی را هم داشته باشد و به آنها پیشنهاد کرد که پای طرح را امضا کنند.اما آنها می گفتند ما امضا می کنیم ولی لازم نیست طرح به سپاه برود. ما با روش خودم صحبت می کنیم.لذا تمام طرح های عملیاتی تنها با امضای شهید صیاد بود. کم کم ایشان اجازه را داد که سپاه از طراحی ها ما فیلم بگیرند.خودشان هم بچه ها باهوش، مستعد و عاشقی بودند. لذا این طراحی های پیچده را فرا گرفتند.البته این امر فقط دربعد زمینی بود نه در بعد هوا نیروز و رزمی. بنابراین شهید صیاد دو خدمت کرد:یکی اینکه تفکر عمومی برای دفاع از کشور ایجاد کرد. دوم اینکه باعث وحدت ارتش و سپاه شد. سوم هم  اینکه به «علمی جنگیدن» ما کمک کرد.
جالب است برای شما که بگویم وقتی شهید صیاد فرمانده نیرو شد، بچه های سپاه خوشحال شدند. سپاه از صیاد  شیرازی خواست یک طراحی سریع برای گرفتن خرمشهر ارائه کند، اما او گفت:«این کار نه عملی است و نه علمی.» شهید صیاد به آنها گفت: «جنگ کردن هم یک علم است .»
بعد گفت:«باید خط پیوسته دشمن را بشکنیم و عقبه دشمن را برای کمک رسانی به منطقه خرمشهر قطع کنیم. از این طریق روحیه و میل جنگیدن را درمیان بچه ها خود را افزایش دهیم.»
نکته دومی که گفت این بود باید اولین عملیاتمان در نقطه ای باشد که پیروزی ما در آن حتمی است، تا میل به جنگیدن در میان رزمندگان کاهش پیدا نکند.
براساس این تدابیر، اولین عملیات ما آزاد سازی بستان بود. بستان یک شهر کوچک بود. سپاه به سختی این امر را پذیرفتند. معتقد بودند باید برای فتح خرمشهر برنامه ریزی کرد.صیاد شیرازی می گفت اگر یک پیروزی قاطع نداشته باشیم، پیروزی در خرمشهر میسر نیست. بستان که آزاد شد، خط پیوسته دشمن شکسته شد و عملیات فتح المبین به موفقیت رسید.
با قاطعیت به شما می گویم اگرعملیات های فتح المبین و طریق القدس به موفقیت نمی رسید و ما مستقیم به سمت خرمشهر می رفتیم، نیروهای ارتش و سپاه تلف می شدند، خرمشهر تصرف نمی شد و جمهوری اسلامی هم باید دستش را باید بالا می برد.
 
بعد از آزادی خرمشهر سلسله موفقیت های در عملیات ها ما کم شد. چرا؟
چون داخل خاک عراق رفتیم. بعد از آزادی خرمشهر یک سری از نظامیان می گفتند که ما هم  اسیر از عراق داریم و هم به مرز رسیده ایم. البته آن زمان هنوز حدود 2هزار و 500 کیلومتر در غرب در دست دشمن بود و ما حاضر نبودیم برای آن مناطق به دلیل عدم اهمیت سیاسی تلفات بدهیم.
البته می توانستیم برویم آن مناطق را تصاحب کنیم ولی نظر این بود که تلفات دادن برای این موارد ارزش نداشت. مثل بخشی از میمک، سر پل ذهاب و قصر شیرین. حتی بعد از فتح خرمشهر، بخشی از شلمچه و فکه در دست عراق بود. آن دوران، برادران سپاه به دلیل جوانی و شورشان نظرشان این بود که داخل خاک عراق برویم تا در پای میز مذاکره برگ برنده در اختیار ما باشد.
یک سری از ارتشیان برعکس نظرشان این بود که  حمله ما به عراق موجب می شود که  ارتش عراق انگیزه جنگیدن پیدا می کند. همان انگیزه ای که ما نسبت به تجاوز عراق داشتیم. ما چطور تلاش می کردیم وطنمان را آزاد کنیم؟ از نظر آنها این اقدام باعث می شد میل جنگجویی در ارتش عراق افزایش یابد و باعث شود که دنیا به ما بگوید که متجاوزهستید. بحث سوم این بود که معلوم نبود ورود ما به خاک عراق موجب شود دیگران به صدام کمک نکنند.
 
که تقریبا این امر اتفاق افتاد؟
از آن طرف شهید صیاد این را پذیرفته بود که صدام قابل اعتماد نیست.همان طور که صدام قرار داد 1975 را در شرایط ضعف پذیرفت، این بارقرار داد صلح را می پذیرد، اما به محض اینکه قدرت پیدا کند،دوباره به ایران حمله می کند.
 
اما بخشی از امرای ارتش معتقدند ما باید از فتح خرمشهر جنگ را خاتمه می دادیم؟
این نظربرخی از اساتید ارتشی است که بنده قبولش ندارم. ما چه اعتمادی می توانستیم به صدام داشته باشیم؟ ما اگر آتش بس را می پذیرفتیم، کسی بود به ما تضمین دهد که صدام دوباره به ایران حمله نمی کند؟
صدام با رفتارهایش نشان داد که این بی اعتمادی ما به او درست است. حتی وقتی قطعنامه 598 را پذیرفتیم باز هم او حمله کرد و منافقین را هم علیه ما سازماندهی کرد.
بنده در این زمینه با برخی از اساتید نظامی اختلاف نظر دارم. اگر ما بعد از فتح خرمشهر، آتش بس را می پذیرفتیم؛ صدام در سر قدرت بود و به سمت تجهیز خودش می رفت و دو سال بعد دوباره حمله می کرد. مگر این کار را نکرد؟ در آخر جنگ که احساس کرد ما ضعیف شدیم، دوباره این کار را کرد.لذا ما باید به دلیل عدم اعتماد به صدام، جنگ را ادامه می دادیم تا میل جنگ جویی او را بگیریم. حتی من معتقدم صدام را ما شکست دادیم. 
 
 چند سال قبل با آقای اسماعیل کوثری فرمانده وقت سپاه محمد رسول الله گفت وگویی داشتم. وقتی به موضوع قطعنامه و چگونگی پذیرش آن رسیدیم، آقای کوثری به برخی از زمینه ها در پذیرش قطعنامه اشاره کرد.گزارش های سران مسئول در نظام از جمله آقای هاشمی و خاتمی، نامه شخص محسن رضایی فرمانده وقت سپاه به امام خمینی درباره امکانات لازم برای ادامه جنگ، وضعیت عمومی کشور و... همه و همه موجب شد امام تعبیر «جام زهر» را درباره پذیرش قطعنامه به کار ببرند. امروز بعد از حدود 24 سال فکر می کنید آقای هاشمی کسی بود که جام زهر را به امام خوراند یا اینکه امروز باید آینده نگری او در قبال کشور تحسین کنیم. به تعبیری دیگر هاشمی به ایران خدمت کرد یا خیانت؟
من معتقد نیستم شخص خاصی جام زهر را به امام داد. من از نامه آقای محسن رضایی در پایان جنگ بسیار دلگیر شدم، هنوز هم دلگیرهستم. معتقد هم نیستم آقای رضایی جام زهر را به امام داد. از برخورد آقای هاشمی هم بسیار شرم کردیم. من وقتی خبر این قطعنامه را شنیدم، پشت فرمان تویوتا بودم. وقتی رادیو این خبر را اعلام کرد، آن قدر حالم بد شد که از جاده اهواز به یک فرعی زدم و بعد سرم را روی فرمان گذاشتم و شروع به گریه کردم که چرا به اینجا رسیدم. در اینکه دولت وقت- دولت آقای موسوی- تمام توان ملی کشور را برای جنگ نمی گذاشت شکی نیست ولی در اینکه چرا این کار را نکرد نمی توانم اظهار نظر کنم. چون نمی دانم! نمی خواهم بگویم خیانت کرد، شاید دولت مشکلات دیگری داشت. اما ما معتقدیم توان ملی کشور تمام پای جنگ نیامد ولی عراق این کار را کرد.
 
اما مدافعان دولت می گویند این کار امکان پذیر نبود چون باید کشور هم اداره می شد.
 این تحلیل ها کار من نیست. من به خودم اجازه نمی دهم وارد اقتصاد کشور شوم. البته اطلاعاتی در این زمینه ها دارم ولی خودم را صاحب نظر نمی دانم. اینکه نفتی که 12 دلار بود، به یک باره به 5 دلار رسید، تاثیرش در جنگ چه بود. اما معتقدم توان ملی ما پای جنگ نیامد. تشخیص اینکه کسی خدمت کرده یا خیانت، کار من نظامی نیست.
دوم اینکه من معتقدم اگر توان ملی ما می آمد، ضرورتی به نوشتن نامه آقای محسن رضایی نبود. هرآدم معمولی هم می فهمد که اگر ما ارتش و سپاه  n میلیون نفر شود،اگر هواپیما در اختیار ما داشته باشیم، موفق می شویم. خوب کسی که در این شکی ندارد، مهم این بود که ما با همان هواپیماهایمان در حال جنگ بودیم. با همان تانک در حال جنگ بودیم. ولی ایشان درخواست کرد که ما این تعداد توپ بخریم، این قدر تانک بخریم. فرض کنید آقای موسوی هم موافقت می کرد و می گفت بروید همین فردا بخرید. از کجا بخریم؟
بنده نوشتن این نامه را نامه عاقلانه یک نظامی نمی دانستم. خدا را شکر می کنم که امضای هیچ ارتشی پای این نامه نیست. چون من نظامی در آن شرایط مملکت چطور درخواست کردم که آخرین مدل سلاح را بخریم. اگر امام خدای نکرده این تیز هوشی و عمق دید را نداشت و می فرمود بخرید،از کجا می توانستیم بخریم؟!
 
در شرایطی که کاملا در تحریم بودیم.
 خدا خیرت بدهد. آخر ای مرد بزرگوار، از کجا بخریم؟ آمریکا یا شوروی با ما هواپیما می دادند؟ تانک به ما می دادند؟ من نمی گویم این نامه جام زهر بود. اصلا اعتقادم چنین چیزی نیست. می گویم این نامه عادلانه نوشته نشده بود. این نامه وقتی نوشته شد، آقای هاشمی از آن استقبال کرد که این نامه به استحضار حضرت امام خمینی(ره) برسد.بعد هم آقای موسوی وضع اقتصادی مملکت را تشریح کند.
 
بالاخره آقای هاشمی فرمانده جنگ بود و قبل تر از آن هم تجربه سیاسی در مجلس داشت. بنابراین شاید مصلحت سنجی می کرد و این صفت مذمومی برای یک سیاستمدار نیست.
شرایط جنگ، نامه آقای محسن رضایی، حضور آمریکا در جنگ و زدن هواپیمای ایرباس ایرانی و نفت کش های ایرانی، منهدم کردن ناوهای ایرانی، تهدید شورای امنیت به اینکه شما متجاوز هستید موضوعاتی بود که در این امر تاثیر گذاشت.
 
ضمن اینکه در پایان جنگ تحمیلی از حجم نیروهای مردمی در جبهه ها کم شده بود.
بله، بمباران های شیمیایی و یک سری عوامل دیگر در این موضوع تاثیر گذار بود. مردمی که در قالب بسیجی به جبهه ها می آمدند دو هدف بیشتر نداشتند یا پیروز شوند یا شهید. یک نیروی بسیجی تحمل این را نداشت که پشت خاکریز یک سال بماند. خیلی از آن نیروهای مردمی دانشجو، معلم، کاسبکار و... بودند. برای یک دوره عملیات فراخوانده می شدند و بعد می رفتند. هدف آنها از حضور هم پیروزی یا شهادت بود. ولی وقتی می دیدند که عملیات یک باره سه ماهه می شود و بعد هم نتیجه حاصل نمی شود، روح جنگ جویی در او کم می شد.
 وقتی می آمد و می دید که با یک بمباران شیمیایی هنوز تفنگ اش را به سمت دشمن نگرفته شهید می شود، میل جنگ جویی اش گرفته می شد. بنابراین طبیعی بود که حجم حضور نیروهای مردمی کاهش یابد. ضمن اینکه توان رزمی ارتش و سپاه هم کاهش یافت و باعث شد این شرایط به امام تحمیل شود. نه اینکه کسی جام زهر را به امام خورانده باشد. دنبال کسی نگردیم! دنبال شرایط و تفکراتی که به نظر برخی عالمانه و برخی غیرعالمانه بود بگردید. به دنبال مقصر نباشید دنبال قاصر باشید!
 
یعنی حرفتان این است که اگر با ارتش مشورت می شد، شما چنین پیشنهادی نمی دادید؟
نه،به امام عرض می کردم ما آماده ایم تا آخرین نفر بجنگیم.من هیچ وقت به عنوان ارتشی به امام نمی گفتم به این دلایل جنگ را خاتمه دهید.
 
پس مصلحت های کشور چه می شود ؟
این را به سیاسیون واگذار می کردم. من نظامی وظیفه دارم راهبرد نظامی و دفاعی به رهبرم اعلام کنم. رهبری است که باید از سازمان نظامی و تجاری کشور دیدگاه ها را بگیرد و بعد براساس جمع بندی، این موارد تصمیم گیری بکند.
معتقد نیستم من به عنوان نظامی در تصمیم گیری سیاسی کشور نقش داشته باشم. من درباره ارائه راهکار سیاسی می توانم نقش داشته باشم ولی در تصمیم گیری سیاسی نباید نقش داشته باشم. نظامی باید کار خودش را بکند.ما سربازیم.
/27212
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 293747

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 9 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 19
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۱۴:۵۹ - ۱۳۹۲/۰۳/۰۱
    16 0
    جدا از كل بحث يك نكته منو به وجد مياره كه هنوز ارتشي ها فقط به يك نكته كه وظيفه ي همه ي نيرو هاي مسلح هست پايبندن اونم اينكه فقط و فقط و فقط بايد درباره مسايل نظامي و دفاعي اظهار نظر كنن و وارد بحث هاي ديگه نشن پاينده باد ارتش ايران زمين
  • محمد IR ۱۵:۰۵ - ۱۳۹۲/۰۳/۰۱
    0 5
    مصاحبه سرشار از تناقض است . اگر ایشان میگوید من سیاسی نیستم و تحلیل نمیکنم و اینکه جنگ ختم شود یا نه ،کار سیاسیون است پس چرا از مواضع هاشمی شرم میکند و از اینکه دولت موسوی در خدمت جنگ بود یا نه ؟سخن میگوید؟بدون اینکه ایشان را متهم به :سیاسی کاری "بکنم .عرض میکنم :فاین تذهبون؟ قیامت نزدیک است
  • سرباز روح الله IR ۱۶:۵۲ - ۱۳۹۲/۰۳/۰۱
    خيلي زيبا بود خيلي زيبا بود خيلي زيبا بود مثل اينکه در همين چند لحظه دوباره آن زمان تلاش و ايثار سالهاي دهه شصت را دوباره زندگي کردم
  • بدون نام IR ۱۶:۵۵ - ۱۳۹۲/۰۳/۰۱
    61 98
    احسنت بر این عقلانیت و روشنی راه
  • بدون نام IR ۱۶:۵۶ - ۱۳۹۲/۰۳/۰۱
    نظامی باید کار خودش را بکند.ما سربازیم.
  • محمد IR ۱۷:۰۶ - ۱۳۹۲/۰۳/۰۱
    بسیار مقاله خواندنی بود.تازه فهمیدم برخلاف تبلیغات نقش ارتش در موفقیتهای عملیاتی بسیار زیاد بود.با احترام به شور حسینی بسیجیان بی تجربه.
    • ugd IR ۰۱:۴۵ - ۱۳۹۲/۰۳/۰۲
      22 14
      خدا خیرت بده اگه از همین امیر هم بپرسی از رشادت های همین بسیجی های بی تجربه بهتون میگه و میگه چقد توی جنگ رشادت داشتن. خدا لعنت کنه آدم قدر نشناس رو
  • esmail IR ۱۷:۰۷ - ۱۳۹۲/۰۳/۰۱
    باعرض سلام تشکر میکنم که یه دفعه از نظرات قهرمانان ارتش مطلب گذاشتید وتشکر میکنم از امیر سرافراز امیر آراسته. زنده باد ارتش جمهویران به ارتش مظلوم واقعشد
  • بدون نام EU ۱۷:۲۸ - ۱۳۹۲/۰۳/۰۱
    116 7
    چرا خبر آنلاین در زمانی که باید به سرعت نظرات مردم را منعکس کند دارد تعلل می کند بیشتر اخبار بدون درج نظر هستن خیلی مشکوک است
  • علی رضایی IR ۲۱:۳۱ - ۱۳۹۲/۰۳/۰۱
    33 2
    سلام واقعا خیلی وقت بود که از این دست آدما رو ندیده بودم! احسنت به این روحیه. فقط و فقط تو حیطه کاری خودش اظهار نظر می کنه و بدون دلیل دیگران رو متهم و بدنام نمی کنه. احسنت!
  • هرمز IR ۲۳:۴۳ - ۱۳۹۲/۰۳/۰۱
    30 2
    گفتگوی خواندنی وجالبی بود ارتشیان دلاور ما چون اهل ریا وتظاهر نیستند خدماتشان در جنگ دیده نشد ...
  • مسعود IR ۰۰:۱۷ - ۱۳۹۲/۰۳/۰۲
    9 2
    با سلام-مطلب به دلم چسبید/ باید حرفهای دیگران را هم شنید این آقای غرضی همون کاندیدا ی تائید صلاحیت شده است؟
  • علی رسولی IR ۰۱:۰۲ - ۱۳۹۲/۰۳/۰۲
    16 8
    برادر نظامی گرامی با توجه به مطلبی که در ابتدا درباره تحرکات نظامی دشمن و علائم احتمال یک حمله نظامی فرمودید ، آیا احتمال نمی دهید که تحرکات نظامی مشکوک در آنسوی مرز جمهوری آذربایجان که نیروهای اسرائیلی حضور دارند ، علائمی دلالت کننده بر احتمال یک حمله و درگیری نظامی از مرز جمهوری آذربایجان برعلیه ما را مطرح می کند؟ بخصوص که انگیزه ای مشابه انگیزه صدام در جدا کردن خوزستان ، در مورد سران باکو نیز وجود دارد که می خواهند استان های آذری زبان ما را جدا کنند.ما با صدام قرارداد 1975 را داشتیم که او پاره کرد و با جمهوری آذربایجان (باکو) قراردادهای گلستان و ترکمانچای را داریم .
  • بدون نام IR ۰۱:۴۴ - ۱۳۹۲/۰۳/۰۲
    14 2
    نظامی باید کار خودش را بکند.ما سربازیم !
  • رضایی IR ۰۱:۵۳ - ۱۳۹۲/۰۳/۰۲
    8 10
    ادامه کامنت قبلی...درآنجا نیروهای خودمان بردر سنگرشان نوشته بودند به سنگرغازیان وحشی خوش آمدید. بعد یکی از این نیروها به کمک مانیامدکه سنگ تازه ساخته پراز آبمان را سامان دهیم. ووقتی ما به دلیل کمبود جا به پشت بام سنگرآنها می رفتیم برای نماز خواندن آنها مشغول گوش کردن به ترانهای خوانندگان زن بودندو... همین نیروها وقتی عراق در اشنویه تک زد عقب نشینی کردند واسلحه خودشان را هم جا گذاشته بودند. حالا با این نیروها می خواستی قدس را هم آزادکنی . بله جناب امیر وجناب عزیزی بنده هم موقع پذیرش قطعنامه گریه کردم ولی با توجه به آن شرایط درود می فرستم به مشاورانی که امام عظیم الشأن را به آن نتیجه رساندند
  • بدون نام IR ۲۰:۴۹ - ۱۳۹۲/۰۳/۰۲
    0 0
    در قهرمان بودن ارتش شکی نیست لیکن ایشان در عین حال که تظاهر به بی طرفی کرده است همه را به نوعی محکوم هم کرده است
  • شهریار IR ۲۰:۱۲ - ۱۳۹۲/۰۳/۰۳
    1 0
    سپاس از سربازانی که وظیفه خود را فراموش نکرده اند و سربازی می کنند تا سرداری ، سرباز وظیفه مشخصی دارد که غفلت از آن او را از ماموریت اصلی باز می دارد در پاسخ به سرور ارجمند آقای رضایی باید بگویم که نظامی سیاسی هست ولی سیاست زده نیست . سیاست را به غایت می داند و مصلحت را به کفایت ولی افسوس که قدرت و سهم خواهی از جنگ بعضی از دوستان مارا از این ماموریت غافل کرده و به دام شهوت قدرت انداخته و وظیفه سرباز ی خود را وا گذاشته اند و به کسوت دیگری درآمده اند .آقای رضایی از سطوح راهبردی که برپایه مصلحت،حکمت، و عزت می باشد غافل است و دیده های خود را با سطح برداشت ناچیز از فضای راهبردی جنگ مبنای قضاوت امروز قرار میدهد یادتان باشد نظامی ظبق برنامه و نقشه عمل می کند نه احساس و شور....
  • امين شاه محمدي A1 ۱۴:۱۷ - ۱۳۹۲/۰۴/۰۴
    0 0
    بسيار زيبا و آموزنده بود.خدا قوت رزمنده.ياعلي
  • مصطفی A1 ۱۹:۰۹ - ۱۳۹۳/۰۴/۲۹
    0 0
    امیر آراسته نمونه یک رزمنده بی ریا و واقعی است