حرف‌های مهناز افشار، معادی، ویشکا آسایش، ساداتیان و .. در کافه خبر / این فیلم باید سیاه و سفید می‌شد

پیمان معادی می‌گوید که فیلم «برف روی کاج‌ها» را در هر کجای دنیا می‌ساختم حاصل کار همین فیلمی می‌شد که در ایران ساخته شده‌است.

زهرا عزیزمحمدی: «پیمان معادی» اولین تجربه کارگردانی خود را با حاشیه‌های زیادی پشت سر گذاشت. او از اولین نمایش «برف روی کاج‌ها» در جشنواره سی‌ام فجر در بهمن ۹۰ تا اکران عمومی آن در اردیبهشت ۹۱، با اظهار نظرهای متفاوت و سلیقه‌های گوناگونی مواجه بود. اظهار نظرهایی که اغلب آن‌ها سرنوشت اکران «برف روی کاج‌ها» را تحت تاثیر قرار داد.

معادی در اولین فیلم سینمایی خود در مقام کارگردان با «جمال ساداتیان»، تهیه‌کننده‌ ریسک‌پذیر سینماهمراه شد و توانست علاوه بر نشان دادن توانایی خود در فیلمنامه‌نویسی بازی‌های خوبی از بازیگران «برف روی کاج‌ها» بگیرد. «مهناز افشار» برای بازی در این فیلم دیپلم افتخار بهترین بازیگر زن را در بخش مسابقه فیلم‌های اول در جشنواره فجر دریافت کرد و پس از آن تندیس بهترین بازیگر نقش اول زن از ششمین جشن منتقدان و نویسندگان سینمایی را در دی ماه ۹۱ به دست آورد. در آن جشن، جایزه بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه هم به «برف روی کاج‌‌ها» رسید.

 اگر چه فیلم معادی در همان جشنواره فیلم فجر سیمرغ بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را از آن خود کرد، اما اکران آن به دلیل   قرار گرفتن در فهرست فیلم‌های تحریمی حوزه هنری در طول این یک سال بارها به تعویق افتاد و پیمان معادی و جمال ساداتیان را وادار به گفت‌وگو با طیف‌های مختلفی از مسئولان سینمایی و غیر سینمایی کرد.

برف روی کاج‌ها، روایتی است از زندگی «رویا»، معلم پیانویی که بیشتر ساعت‌های روز را در خانه به تدریس پیانو مشغول است. او یک روز باخبر می‌شود که شوهرش «علی» با یکی از شاگردانش رابطه دارد و او را ترک کرده است.  رویا در اوج پیامدهای این اتفاق و در روزهای تنهایی خود، بعد از طلاق غیابی از همسرش با پسری به اسم «نریمان» آشنا می‌شود...

پیمان معادی نویسنده و کارگردان، جمال ساداتیان تهیه کننده، مهناز افشار و ویشکا آسایش بازیگران برف روی کاج‌ها به همراه امیر پوریا منتقد و بازیگر این فیلم و مازیار فکری ارشاد  منتقد سینما، مهمان کافه خبر بودند و درباره موضوعات مربوط به برف روی کاج‌ها از شکل فیلمبرداری تا سوالاتی که فیلم در پی مطرح کردن آن است، به بحث و گفت‌وگو نشستند.

 

آقای معادی در نشست خبری جشنواره فیلم فجر گفتید که حرف‌های زیادی در مورد سیاه و سفید بودن فیلم «برف روی کاج‌ها » دارید، اما این روزها کمتر در مورد این مساله صحبت کرده اید، اگر موافق باشید بحث را از همین جا شروع کنیم ، این که چرا تصمیم گرفتید برف روی کاج ها سیاه و سفید باشد؟
پیمان معادی، نویسنده و کارگردان:  چند وقت پیش مطلبی را از راجر ایبرت خدابیامرز خواندم که برایم جالب بود. او برای این که نشان دهد سیاه‌ سفید بودن یک فیلم خیلی بهتر و زیباتر است و رنگ حواس آدم را پرت می‌کند، مثال جالبی زده بود. ایبرت نوشته بود که اگر عکس‌ عروسی پدربزرگ و مادربزرگ‌تان را (که احتمالا سیاه سفید است) کنار عکس‌ عروسی پدر و مادرتان بگذارید (که احتمالا رنگی است) و به هردو عکس نگاه کنید، پدربزرگ و مادربزرگتان جاودانه به نظر می‌رسند، اما این حس در مورد پدر و مادرتان وجود ندارد.من همیشه این مثال را می‌زنم که همه ما سینمایی‌ها یک پوستری از چارلی چاپلین، مرلین‌مونرو، ادری هپبورن، جیمز دین و ... گوشه دفتر یا در خانه‌ داشته‌ایم یا داریم. این پوسترها معمولا هم سیاه سفید هستند...

مازیار فکری ارشاد، منتقد:  ...ما البته پوستر آل‌پاچینو‌را داریم که این هم سیاه سفید است.

 

معادی: خب، حالا اگر این پوسترها رنگی باشند، پس از مدتی آن ها را از روی دیوار برمی‌داریم، اما سیاه سفید بودن این پوسترها، یک جادویی دارد که باعث می‎شود 10 یا 15 سال هم بتوانی حضورشان را روی دیوارتحمل کنی. به نظر من همین جادو، به فضای فیلم هم یک حال و هوایی دیگری می‌دهد.

اما در مورد فیلم «برف روی کاج‌ها» ، من از یک جایی به بعد، حالی را در فیلم می‌دیدم که به من می گفت این کار باید سیاه سفید باشد، در واقع احساسم این بود، فقط همین،  واقعا هیچ ادعای ویژه‌ تکنیکی و روشنفکری هم در آن نیست. با توجه به حساسیت‌های فیلم همیشه از اینکه بگویم دنیای این آدم‌ها، دنیای سیاه‌ و سفیدی است، پرهیز کرده‌ام...

پیمان معادی
پیمان معادی می‌گوید که تمرین‌های ما کاملا سینمایی بود و اصلا تئاتری تمرین نمی‌کردیم


این احساس از کجا شروع شد؟ از اواسط کار یا ...
معادی: اواخر کار بود؛ یعنی فیلمنامه حاضر شده بود و ما با آقای ساداتیان وارد مرحله تولید شده بودیم.  این ایده را اول با آقای کلاری در میان گذاشتم. به ایشان گفتم :« یک چیزی می‌خواهم بگویم، اما لازم نیست الان جواب بدهید، لطفا امشب فقط فکر کنید.» گفت :«چی؟» گفتم: «می‌خواهم این فیلم را سیاه و سفید بسازم.»

البته پیش از این که با آقای کلاری، صحبت کنم، مجموعه عکس‌هایش را دیده بودم. خیلی از عکس‌های معروف انقلاب که ما دیده‌ایم مال محمود کلاری است؛ عکس‌های سیاه سفید  بسیار خوبی که به من کمک می‌کرد تا بتوانم درباره این موضوع راحت با او حرف بزنم. فردای آن روز آقای کلاری خیلی هیجان زده آمد و با هم صحبت کردیم، نظرش مثبت بود.

بعد از آن موضوع را با آقای ساداتیان در میان گذاشتم؛ چون ایشان سرمایه گذار بود و طبیعتا مهمترین تصمیم‌گیرنده، ما هم چون حدس می‌زدیم که ممکن است ریزش مخاطب داشته باشیم، این موضوع را به ایشان هم گفتیم، صحبت ما بیش از سه دقیقه طول نکشید، آقای ساداتیان کمی فکر کرد و گفت اگر صلاح است، همین کار را بکنیم.

با موافقت ایشان مسئولیتم بیشتر شد و با وسواس زیادی شروع کردم به تحقیق در مورد فیلم‌های سیاه سفید. اینکه چرا «روبان سفید» یا «منهتن» سیاه سفید است؟ و هر چه بیشتر گشتم کمتر دلیلی برای سیاه سفید بودن فیلم خودم پیدا کردم. چون فیلم من شبیه هیچ‌کدام از آن‌ها نبود. یک فیلم معاصر و مدرن بود که می‌خواست سیاه و سفید باشد.

سیاه سفید بودن یک فیلم به معنای بی رنگ بودن، یا رنگ نداشتن یک فیلم نیست . واقعا رنگ فیلم مهم است و من از الان دارم به رنگ فیلم بعدی‌ام فکر می‌کنم.

امیر پوریا، منتقد و بازیگر: تکسچر یا همان بافت فیلم است.

معادی: رنگ به فیلم شخصیت می‌دهد و من هم احساس می‌کردم، شخصیت فیلمم این طوری است. در مرحله بعد که با حضور مهناز افشار، ویشکا آسایش و صابرابر کست کار بسته شد، از بابت سیاه و سفید بودن فیلم مطمئن تر شدم؛ چون می دانستم که مردم این‌ بازیگران را دوست دارند و می‌توانم روی گیشه‌ آن‌ها حساب کنم. یعنی اگر این کست را نداشتم و قرار بود بازیگر دیگری غیر از خانم افشار نقش اصلی را بازی کند، به احتمال خیلی زیاد از خیر سیاه و سفید بودن فیلم می‌گذشتم.

 با همه این حرف ها  وقتی تصمیم قطعی خودم را گرفتم بازهم به سراغ  فیلمنامه رفتم و با وسواس، آن را بازخوانی کردم تا اگر چیزی باقی مانده که ربطی به رنگ دارد، آن را دوباره بازنویسی کنم. در زمان تولید هم از همان ابتدا تمام طراحی‌های داخل خانه و لباس‌ها سیاه سفید بود؛ چون در تصویر سیاه و سفید، بافت پوست، پارچه و سطوح دیده می‌شود. در واقع یک نوع زیبایی دارد که باید روی آن تمرکز کنی. شما اگر عکس‌های تست گریم، لباس و خانه‌ را ببینید، متوجه میشوید که قرار گرفتن این‌ها کنار یک چیز نامتناجس است.  اما وقتی سیاه‌ وسفید می‎شدند، فوق‌العاده از کار درمی ‌امدند.

این مساله در مورد نورهایی که آقای کلاری می‌داد هم مصداق داشت؛ رنگ را که باز می‌کردی تصویر وحشتناک، می شد اما برای تصویر سیاه و سفید نورهای خیلی خوبی بودند. آقای کلاری برای این کار طراحی رنگ و نورپردازی انجام داد که مختص تصویر سیاه سفید بود.  میزانسن‌ها هم بر همین اساس طراحی شدند.

ابزار هم البته خیلی مهم است. یک روز قبل از شروع فیلمبرداری و پس از استرس زیاد، بالاخره  دوربین الکسا به دست ما رسید.

این دوربین امکانات ویژه‌ای برای سیاه سفید گرفتن داشت. یعنی ما با تحقیقاتی که از قبل داشتیم، می‌دانستیم بین سیاه و سفید سیزده و نیم رنگ به ما می‌دهد. هرچند فکر ‌کردیم اگر ۷ تا از این رنگ‌ها را هم ببینیم خوب است، چون خیلی از سالن‌ها این استاندارد را ندارند، ولی در تصحیح رنگ آقای کلاری وسواس ویژه‌ای به خرج داد و هرچند که فیلم رنگی‌ای نیست ولی در نوع خودش به عنوان یک فیلم سیاه و سفید دارای رنگ‌آمیزی ممتازتری نسبت به فیلم های سیاه و سفید دیگری است که شما در آن فقط رنگ را می بندید. مثل کشیدن یک تابلوی سیاه‌قلم است.

 

ویشکا آسایش، بازیگر: اصلا می‌دانی که در نقاشی رنگ سیاه وجود ندارد.

معادی: نه نمی‌دانستم.

آسایش: نقاش‌های واقعی هیچ‌وقت از رنگ سیاه استفاده نمی‌کنند. در دانشکده ما باید رنگ سیاه را درست می‌کردیم.

مهناز افشار، بازیگر: سیاه ترکیبی از چند رنگ است.

آسایش: بله... سیاهی که به سبز می‌خورد، سیاهی که به بنفش می‌خورد، به قهوه‌ای‌ می‌خورد. برای همین سیاه واقعی پر از رنگ است.

معادی: بله من خودم هم فیلمم را غیر رنگی نمی‌بینم. احساس می‌کنم پر رنگ است و فکر نمی‌کنم از رنگ محروم باشد. به هرحال ما حدس می زدیم که ریزش مخاطب داشته باشیم، ولی امروز می بینیم که ریزش مخاطب نداشته ایم. الان به این باور رسیده‌ام که اگر فکر می کنی یک ایده ای درست است،  باید انجامش دهی. البته دوست دارم آقای ساداتیان هم در باره این موضوع حرف بزنند، چون هیچ وقت چیزی نگفته‌اند.

افشار: الان می‌گویند خیلی هم کار بدی کردی(با خنده)

معادی: می گویند پولت را گرفتی و رفتی... اما زندگی من را به باد دادی(با خنده)

پس شاید بهتر بود،اول آقای ساداتیان جواب می‌دادند.‌
سید جمال ساداتیان، تهیه‌کننده:  هر فیلمی یک مفهومی دارد. چیدمان صحنه،رنگ و همه چیز هم در جهت اهداف کارگردان و مفهوم فیلم است. وقتی تولید «برف روی کاج‌ها» را آغاز کردیم، این ذهنیت را داشتیم که فیلم حتما باید سیاه سفید باشد، این اتفاق هم افتاد.

الان که اکران فیلم را ارزیابی می‌کنم، می‌بینم چقدر تفاوت فرهنگی داریم، مثلا واکنش آدمی که در شمیران این فیلم را می‌بیند با آدمی که در جنوب شهر به تماشای آن می نشیند، تفاوت دارد. این تفاوت در شهرستان‌ها خیلی فاحش است. شاید نیاز بود، پیش از اکران فیلم، ما کمی اطلاعات می دادیم و جامعه را از اهدافمان آگاه می کردیم. اما این فرصت را نداشتیم.4 روز پس از قطعی شدن اکران، فیلم روی پرده رفت و ما فقط درگیر آماده کردن کپی، کارهای اداری و حاشیه‌هابودیم. ابزاری هم در اختیارمان نبود که بتوانیم حداقل یک سری توضیحات اولیه را بدهیم .

این روزها برخی‌ از آشنایان زنگ می‌زنند و با نگرانی می‌پرسند:«ما الان در سینما هستیم و داریم فیلم را می‌بینیم. چی شده؟‌ آپارات خراب است؟» یا بعد از تماشای فیلم برخی از تماشاگران می‌گویند:«خیلی فیلم خوبی بود، ولی چرا سیاه و سفید؟»

سید جمال ساداتیان

سیدجمال ساداتیان تهیه کننده «برف روی کاج‌ها» 

این کار برایم یک تجربه شد تا در کارهای بعدی، اگر قرار بود خارج از عرف رایج جامعه عمل کنیم، زمان و امکانی را برای اطلاع‌رسانی بگذاریم و در مورد دلایل آن توضیح دهیم.

با همه این حرف ها، فیلم هایی مثل «برف روی کاج ها» که فیلم های فرهنگی هستند، برای اکران وضعیت عمومی ویژه‌ای  دارند و به همین خاطر باید کاری را انجام دهیم که فکر می‌کنیم درست است. در حال حاضر نمی‌شود با شاخص اکران که متعلق به فیلم های تجاری است، این آثار را قضاوت کرد. باید دید پنج، ده یا بیست سال دیگر وقتی به عملکردمان نگاه می کنیم چه احساسی داریم. فکر می کنیم  حرکتمان درست بوده یا نه بر اساس شرایط و جوی که خودش را به ما غالب کرده حرکت کرده‌ایم. در واقع اگر بخواهیم بر اساس جو غالب حرکت کنیم، طبیعی است که دیگر خیلی از کارها را نباید انجام دهیم. در شرایط فعلی اصلا بسیاری از مطالباتی که در این روزها از ما وجود دارد از جنس دیگری است. در مجموع من فکر می‌کنم، بین کسانی که اهل دیدن این جنس فیلم‌ها هستند استقبال و واکنش‌ها خیلی خوب بوده است.

در تهران هرچقدر به طرف شمال شهر می‌ر‌ویم، شرایط اکران خیلی بهتر می‌شود. برای این فیلم، شاید بهترین شاخص اکران سینما آزادی بود که متاسفانه از آن محروم شدیم و به همین خاطر مخاطب زیادی را از دست دادیم. سیاست‌های چندگانه‌ای هم که در حوزه اکران وجود دارد خیلی جالب است. مثلا ما در برج میلاد فیلم را اکران کردیم ولی اجازه نصب بیلبورد نداریم. یعنی مدیریت اکران دست یک جریان فکری است و نصب بیلبورد دست یک جریان دیگر. همین تناقضات باعث می‌شود ما در اطلاع‌رسانی دچار مشکل شویم.

فکری ارشاد: من خیالم راحت شد که شما این‌ها را گفتید چون در طول این یک سال و اندی که از اولین اکران فیلم در جشنواره فیلم فجر گذشته، شایعات زیادی شنیده بودم که فیلم مشکل فنی پیدا کرده و به همین دلیل سیاه سفید شده است، اما شخصا نمی‌توانم فیلم «برف روی کاج‌ها» را غیر از سیاه سفید جور دیگری تصور کنم. واقعا اگر این فیلم در فصل دیگری غیر از زمستان می گذشت سیاه و سفید بودنش توجیه منطقی نداشت.

معادی: یا حتی اگر ساز دیگری جز پیانو استفاده می‌شد.

پوریا: بله، درواقع نیاز به دیده شدن رنگ‌ها داشت و المان‌های نشان‌دهنده فصل، اصلا با رنگ معنا پیدا می‌کردند. مثلا اگر قصه‌ای در بهار یا پاییز بگذرد لابد کارکردی دارد که بدون بودن رنگ به دست نمی‌آید.

اما آنچه من می‌خواهم بگویم خیلی با سیاه و سفید بودن فیلم ارتباطی ندارد. دو بحث مربوط به مخاطب است که شخصا برایم مطرح و جالب است. یکی از این بحث ها مربوط به این است که اصولا برخی از مخاطبان از سیاه سفید یا حتی از قدیمی بودن فیلم ها زده می‌شوند. این مسئله بر می گردد به این که خیلی از دانشجوهای سینما و منتقدان جوان فعلی، از یک زمانی به قبل اصلا فیلم ندیده‌اند و از عبارت «فیلم‌های تاریخ سینما» در مورد آن‌ها استفاده می‌کنند (در حالیکه فیلم‌هایی که امروز ساخته می‌شود هم طبعا بخشی از تاریخ سینما است) به همین خاطر با فیلم سیاه و سفید خیلی ارتباط برقرار نمی کنند. ولی من اطمنیان دارم این واکنش شبیه واکنشی نیست که مردم نسبت به خشونت بیش از حد یا مثلا نبود خط روایی پررنگ در یک فیلم نشان می‌دهند. بلکه این یکی بیشتر به عادت‌هایشان برمی‌گردد. جالب است، همین مردمی که ظاهرا از فیلم سیاه و سفید تعجب می‌کنند، همه عاشق این هستند که از عروسی‌شان عکس سیاه و سفید داشته باشند و تقریبا دیگر استودیویی وجود ندارد که این کار را برایشان نکند. درنتیجه این فقط نتیجه یک عادت است، نه یک واکنش رفتاری یا حسی. عادتی که به راحتی می‌تواند شکسته شود و هیچ قطعیتی هم ندارد.

بحث دوم برمی‌گردد به حرف های پیمان که می گوید با رنگی بودن یا نبودن فیلم فروش آن تغییر عجیبی نمی کرد. اساسا بخش عمده‌‌ مشکل تهیه و توزیع فیلم در سینمای ایران ـ که بیشترین جلوه‌اش را در بین سینمادارها به عنوان بخشی از نظام نمایش نشان می‌دهد ـ  این است که هنوز تصور می‌شود چیز واحدی به عنوان سلیقه مخاطب در ایران وجود دارد که در هیچ جای دنیا نیست. منتها این تفکیک در این دوران و بعد از فروختن «جدایی نادر از سیمین» و «درباره الی» و بعدش فیلم‌های تلخی مثل «اینجا بدون من» و یا فیلمی مثل «یه حبه قند» به هم می‌خورد. این‌ها فیلم‌هایی هستند که طیف گسترده دیگری از تماشاگران به دیدن آن ها می روند و باعث فروش شان می شوند که با تیپ اجتماعی تماشاگران «اخراجی‌ها» فرق دارند. به نظر من گاهی اوقات مخاطبان مشترک سالن این‌ فیلم ها و سالن فیلم «اخراجی‌ها» زیر ۱۰ درصد است. یعنی واقعا آن‌ها مردمانی دیگر و این‌ها مردمان دیگری هستند که چندان نقطه مشترکی ندارند. این نوع محاسبات در سینمای ایران هنوز کمیاب است. یعنی تهیه‌کننده یا پخش‌کننده‌ای که به تماشاگر تارگتش فکر کند، وجود ندارد. کسی که فکر کند این فیلم برای چه نوع تماشاگری است و چه نوع تماشاگری از طریق چه نوع رسانه‌ای باید جذب آن شود.

درست است که خیلی وقت‌ها درمورد بعضی فیلم‌ها نمی‌شود هیچ رسانه‌ای را با تلویزیون و بردی که دارد مقایسه کرد اما برای فیلمی از جنس «برف روی کاج‌ها» حتی تیزر تلویزیونی داشتن به اندازه تبلیغات دهان به دهان یا فیس‌بوکی تاثیر چشم گیری ندارد.

مثلا شکست فیلم «قاعده تصادف» در اکران عید (که واقعا برای خود من هم تاسف آور بود) نشانه همین ماجرا است. مخاطبان این فیلم در واقع جوانانی از نسل چهارم هستند که باید بروند فیلم را ببینند و بعد دهان به دهان و فیس بوکی تبلیغش را بکنند. اما این فیلم در عید نوروز اکران می شود، زمانی که مخاطبان واقعی فیلم در سفر هستند و نمی توانند نه فیلم را ببینند و نه برای آن تبیلغ کنند. اصلا یکی از لطمه‌هایی که «قاعده تصادف» خورد این بود که در بخش بین الملل و بخش مسابقه جشنواره فجر جایزه گرفت و از بدشانسی، فیلم محبوب مسئولان سینمایی شد. به خاطر همین اکران عید را دودستی به «قاعده تصادف» دادند، بهنام بهزادی هم قبول کرد، غافل از این که طیف تماشاگران  خانوادگی نوروز، مخاطب این فیلم نیستند. همین ماجرا هم به ضررش تمام شد. این فقط مثالی بود تا بگویم طیف تماشاگر «برف روی کاج‌ها» به مضمون فیلم، حس‌ها و معادلات بین زن و مرد که در فیلم مطرح شده و در یک دهه سینمای ایران چند نمونه بیشتر ندارد، وابسته است. تماشاگر این فیلم بعد از دیدن آن درباره محق بودن زن یا مرد، شرایط اجتماعی، نسبت‌ها و حس‌های پنهان ناگفته بحث می‌کند، نمی‌آید از سالن بیرون و بگوید: «چرا سیاه و سفید بود؟». سیاه و سفید بودن خیلی به ریزش مخاطب در مورد این فیلم مربوط نیست.

 

فکری ارشاد: برای کسانی این سوال مطرح می‌شود که می‌خواهند بدانند از بعد زیبایی‌شناسانه آیا توجیهی برای سیاه و سفید بودن فیلم وجود دارد یا نه؟

پوریا: بله، به نظرم کارکرد تکنیکی و زیبایی‌شناختی دارد. حالا جالب اینجاست که من در مرحله اول که به عنوان مشاور فیلمنامه وارد کار شدم کاملا با سیاه و  سفید بودنش مخالف بودم.

 

چرا؟
پوریا: فکر می‌کردم معادله دودوتا چهارتایی است، چون به نظرم فیلمی که درباره یک آدم تنها بود که در سکوت زندگی می‌کرد و در آستانه افسردگی قرار داشت نباید سیاه سفید می شد. ولی بعد که با کلاری حرف زدم، اولین سوالم از او این بود که برای تو به عنوان تجربه، رنگ این کار با رنگ «خون‌بازی» چه تفاوتی دارد؟ دیدم کلاری آنقدر می‌داند تفاوت فضای این دو فیلم چیست که موضوع فقط به این دودوتا چهارتا مرتبط نیست. حتی جزئیاتی مثل پیانو که سیاه و سفید است و فصل زمستان آن موقع در حرف‌های کلاری بود.

 

خانم افشار، سیاه و سفید بودن فیلم چه تاثیری روی بازی شما گذاشت؟
افشار:  به یاد ندارم که آقای معادی این موضوع را از روز اول به من گفته باشند.

مهناز افشار
مهناز افشار از بازی در فیلم «برف روی کاج‌ها» به عنوان یک تجربه دوست داشتنی نام می‌برد

معادی: به شماها نگفتم؟

آسایش: نه.

افشار: منظورم این است که در شروع کار و در تمرین‌ها در رابطه با هدایت نقش و ایجاد شخصیت رویا  دغدغه‌های دیگری وجود داشت. روزهای اول فیلمبرداری، می‌دیدم بحث‌هایی بین آقای معادی و آقای کلاری هست و پشت مانیتور لبخندهای عجیبی به هم می‌زنند، اما اصلا کنجکاو نشده بودم چون آنقدر درگیر شخصیت رویا بودم که همان برایم کافی بود. نمی‌توانستم فکرم را جای دیگری ببرم. الان هم نمی‌توانم تخصصی جواب بدهم چون من باید فقط به عنوان بازیگر جلوی دوربین ایفای نقش کنم اما فکر می‌کنم سیاه و سفید بودن فیلم بی‌تاثیر نبود. البته از یک جایی به بعد کنجکاو شدم و بعضی صحنه‌ها را یواشکی پشت مانیتور نگاه می‌کردم...

 معادی: وقتی که من نبودم...

افشار: من طوری که لو نروم، می‌رفتم و بعضی صحنه ها را در مانیتور می‌دیدم و احساس می‌کردم چقدر حال و رنگش شبیه حال و هوای زندگی «برف روی کاج‌ها» است. مثلا وقتی صحنه‌های بازی آقای ابر و آقای پاکدل و خانم آسایش را آنجا می‌دیدم ته دلم فشرده می‌شد. همان‌طور که صحبت کردیم خب بی‌رنگی هم خودش یک‌جور رنگ است و رنگ این زندگی و اصلا رنگ تمام شخصیت‌های «برف روی کاج‌ها» همین بود.

اگر بخواهیم ساده‌تر نگاه کنیم، همه آدم‌ها می‌توانند سلیقه‌های مختلفی داشته باشند و این سلیقه کارگردان فیلم بوده با این حال به من هم خیلی گفته می‌‌شود که: «چه قصه خوبی، چه بازی‌های خوبی اما چرا سیاه و سفید؟» اما به نظرم این سوال و پرسیدن آن اشکالی ندارد.

معادی: یک موقع هست کسی فیلم را دوست ندارد و این یک داستان دیگر است. اما کسی که دوست دارد و می‌گوید من موضوع و قصه و بازی و... این فیلم را دوست داشتم اما چرا سیاه و سفید بود؟ من اصلا این را نمی‌فهمم چون فکر می‌کنم  بخشی از علت دوست داشتنش همین است.

فکری ارشاد: البته مطرح شدن این موضوع ایرادی ندارد.

معادی: نه ابدا. معلوم است که ایراد ندارد.

پوریا: شاید سیاه سفید بودن در حسی است که آن آدم از فیلم گرفته و در ناخودآگاهش تاثیر گذاشته.

معادی: آفرین، این هم بخشی از آن چیزی بوده که کمک کرده تا تو فیلم را دوست داشته باشی.

افشار: ولی نمی‌دانی چرا؟

آسایش: این به همان عادتی برمی‌گردد که درموردش حرف زدیم.

ویشکا آسایش
ویشکا آسایش می‌گوید که پیش از بازی در «ورود آقایان ممنوع» چهار سال با سینما قهر بودم.


جالب اینجا است عکس‌هایی که در اختیار رسانه‌ها گذاشته‌اید، بیشتر رنگی است، وقتی این عکس ها را می بینیم، این مقایسه خود به خود در ذهنمان انجام می‌شود، اتفاقا نتیجه این مقایسه هم همیشه به نفع سیاه و سفید بودن فیلم تمام می‌شود. مثلا یکی از عکس‌های معروف این فیلم مربوط به  عکس صحنه‌ برفی است که همه جا هم استفاده می‌شود، اما صحنه سیاه و سفیدش در فیلم بیشتر به دلمان می‌چسبد.
ساداتیان: بحث اقتصادی همواره در سینما مطرح است ولی مسائل اقتصادی این جنس فیلم‌ها  در مرحله دوم قرار می گیرد.

معادی: حقیقتا تهیه کننده ما از اول همین نگاه را داشت .

فکری ارشاد: من فکر می‌کنم تو با تهیه‌کننده‌ای کار کردی که ریسک پذیری‌اش را نشان داده. هرکس دیگری جای ایشان بود با او مشکل پیدا می‌کردی.

معادی: کشمکش بین کارگردان و تهیه کننده بر خلاف آنچه به نظر می‌آید خیلی خوب و موثر است، چون تو دلت می‌خواهد با تهیه‌کننده‌ای طرف باشی که دغدغه داشته باشد، صاحب تفکر باشد و بتوانی درباره موضوعات مطرح شده در فیلم با او بحث کنی یا گپ بزنی. این جنس رابطه بین من و آقای ساداتیان بود و هنوز هم این تبادل نظرها در تماس‌های روزانه‌مان ادامه دارد. اما برای من مهم و جالب است که اگر این فیلم تا حدودی مقبول واقع شده، بخش مهمی از آن مدیون ریسک‌پذیری آگاهانه و اعتماد حقیقی است که ایشان به من داشتند. او از یک جایی به بعد به من می‌گفت: «به نظرم حواست هست داری چه کار می‌کنی و اگر فکر می‌کنی کاری درست است، انجامش بده.»

وقتی تو از مهناز افشار و ویشکا آسایش به عنوان بازیگر در فیلمت استفاده می کنی، خیلیها فکر می‌کنند شاید این انتخاب از طرف تهیه کننده تحمیل شده باشد، در صورتیکه واقعا درمورد ما هرگز اینطور نبود. یعنی انتخاب ما برای نقش رویا میتوانست انتخاب یک بازیگر صفر کیلومتر باشد. حتی ایشان گفت اگر فکر می‌کنی باید یک بازیگر تئاتری یا بازیگری که تا به حال دیده نشده بیاوری ، این کار را بکن.

می خواهم بگویم، واقعا دغدغه‌ی فروش برای آقای ساداتیان در اولویت نبود. از روز اول به من گفت: « باید فیلمی بسازیم که بتوانیم چند سال دیگر هم بگوییم این فیلم ما است.» او بارها به من می‌گفت: «دلم می‌خواهد فیلم خوبی بسازیم و هر کاری که لازم است، از نیاوردن سوپراستارها تا سیاه سفید بودنش، باید انجام دهیم تا این فیلم همان چیزی شود که ما می‌خواهیم.چون اگر این فیلم، فیلم ما باشد عده‌ای آن را خواهند دید و خرج فیلم درمی‌آید.» این نگاه خیلی به ما کمک کرد.

من هم همیشه گفته‌ام اگر یک فیلمی را تحت عنوان فیلم روشنفکری یا هنری بسازیم و حقیقتا آن فیلم، فیلم خوبی باشد، آنقدر روشنفکر در مملکت داریم که فیلم را ببینند و دوست داشته باشند و به اندازه یک فیلم تجاری بفروشد.

با این حال و با وجود اعداد و ارقام عجیبی که سرمایه خصوصی در بخش مارکتینگ با آن مواجه است فکر می‌کنم آقای ساداتیان جرات و جسارت خوبی دارد برای اینکه نخواهد به هر قیمتی فیلمش بفروشد. دلش میخواهد یک روز با سربلندی بگوید این کارنامه کاری من است.

ساداتیان: وقتی تهیه‌کننده‌‌ای می‌پذیرد که سناریویی را همراه یک کارگردان کار کند پس آن طرز فکر را قبول کرده است. نگاه من این است که تهیه کننده  پس از انتخاب کارگردان باید نقش مشاور او را بازی کند و امکانات موجود را برای تبدیل منویات ذهنی او به تصویر، فراهم کند. با این نگاه کار کردن خیلی دشوار نیست چون هم کارگردان و هم تهیه کننده یک هدف دارند و به فیلمشان فکر می‌کنند.

 تنها جایی که با آقای معادی کمی بیشتر روی آن مکث کردیم  تدوین فیلم بود. یادم هست  کمی سلیقه‌ام با آقای معادی تفاوت داشت. آن هم تازه در برداشت‌هایی که از نتیجه‌گیری فیلم ممکن است به وجود بیاید.

معادی: جدی؟ چیزی یادم نیست. بالاخره کداممان پیروز شدیم؟ حتما من وگرنه الان خیلی غمگین بودم و این ماجرا یادم مانده بود.

ساداتیان: سر ریتم، با هم بحث کردیم.

معادی: بله، البته آنجا همان جایی است که همه بحث می‌کنند. راف کات همین است. بحث آن‌جا تازه شروع شده بود. وقتی که دیگر فیلم ساخته شده و باید ۱۴۰ دقیقه آن را به ۹۰ دقیقه تبدیل کنی و این به چند مدل می‌توانست تدوین شود.

ساداتیان: یعنی همان جایی که تدوین فیلم را می‌ساخت خودش را خیلی کلیدی به ما داشت نشان می‌داد.

فکری ارشاد: اگر بخواهیم وارد بحث محتوایی شویم به نظرم می‌رسد تم اصلی این فیلم در حقیقت یک جور گسست روابط انسانی است که این روزها در جامعه ما به شدت رواج دارد و همه ما سعی می‌کنیم آن را پنهان کنیم.

پوریا: اصلا به طور کلی در جهان. این تغییرات در روابط انسانی متعلق به این زمانه است.

فکری ارشاد: بله، آدم‌ها در هرجای دنیا ممکن است تفکراتشان متفاوت باشد، ولی انسانیتشان که تغییر نمی‌کند. یک گسستی میان آدم‌ها و روابطشان در یک دهه اخیر به وجود آمده. شما با ساختن این فیلم آن هم در جامعه‌ای که همیشه سعی در پنهان‌کاری و لاپوشانی کردن مشکلات دارد جسارت به خرج داده‌اید و شهامت مطرح کردن آن را داشته اید.

 

خانم آسایش شما چه فکر می‌کنید؟
آسایش: خود من وقتی این فیلمنامه را خواندم و بعد  نقش مریم را در فیلم بازی کردم، جزو همان‌هایی هستم که نمی‌دانم آیا آدم باید چنین موضوعی را به عنوان شخص سوم بیان کند یا نه. فکر می‌کنم اینقدر آدم‌ها، سبک‌های زندگی‌‌شان، عقیده‌ها و ری‌اکشن‌هایشان با هم متفاوت است که نمی‌شود به راحتی گفت کدام کار درست و کدام کار غلط است.

من در میان دوستانم داشتم کسی را که شوهر ثروتمندی داشته و می‌دانسته شیطنت می‌کند ولی نمی‌خواست بداند قضیه از چه قرار است. می‌گفت نمی‌خواهم زندگی‌ام به هم بخورد. برای همین نمی‌دانم وقتی نفر سومی می‌‌خواهد اطلاع‌رسانی ‌کند آیا کار درستی می‌کند؟ شاید آن فرد واقعا نخواهد بداند که دارد به او خیانت می شود، شاید هم بخواهد بداند.

خیانت مرد هم، موضوعی بود که همیشه برای همه به راحتی و با یک سری المان‌ها جا می افتاد. اینکه مرد خیانت می‌کند مثل این بود که مرد کار می‌کند، مرد نان‌‌آور خانه است... این موضوع خیلی راحت‌تر در جامعه پذیرفته می‌شود تا اینکه بشنوند زن نه حتی خیانت بلکه فقط کمی احساساتش قلقلک داده شده. آیا این از طرف مردی که خودش رفته خیانت کرده، حالا پشیمان برگشته و می‌بیند زنش احساساتی پیدا کرده، پذیرفتنی است؟

اشاره درست و ظریفی را که در این فیلم وجود داشت خیلی دوست داشتم؛ طبیعت هر انسان این است که بعد از مدتی بی توجهی به خودش، وقتی توجهی دریافت می‌کند ناگهان اعتماد به نفسش بالا می‌رود یا خوشحالی و انگیزه‌ای تازه در او ایجاد می‌شود که گناه بزرگی هم نیست. من خیلی دوست دارم در این مورد بحث شود که چقدر آدم‌ها می‌توانند این موضوع را تحمل کنند؟

مازیار فکری ارشاد

مازیار فکری‌ارشاد منتقد سینما می گوید که تم اصلی  «برف روی کاج‌ها»یک جور گسست روابط انسانی است

برخوردی هم که با فیلم شد نتیجه همین عدم تحمل است.
آسایش: علامت سوال بزرگ فیلم همین نکته بود. آخر فیلم مهناز می‌گوید: «این اتفاق افتاد، همین، می‌خواستم بدانی.» برعکسش هم هست. حتی اگر زن برود خیانت کند و شوهرش در این بین اتفاق جدیدی برایش بیفتد آن زن هم نمی‌تواند تحمل کند. فکر می‌کنم این موضوعی است که به خودخواهی همه ما برمی‌گردد. تحملش خیلی سخت است چون باور نمی‌کنی داری طرف را از دست می‌دهی.

 

فکری ارشاد: مشکل فقط از دست دادن است؟

آسایش: نه. از دست دادنش، شکسته شدن غرور، از بین رفتن اعتماد و خیلی چیزهای دیگر.

فکری ارشاد: خانم آسایش نکته‌ای را گفتند که من یاد آن دیالوگ پیمان معادی در «خشکسالی و دروغ» افتادم. اینکه آن زن چون امنیت مالی دارد صدایش درنمی‌آید...

معادی: آن دیالوگ حذف شد. جزء آن ۱۵۰ مورد اصلاحی بود.

فکری ارشاد: خانم افشار نقطه نظر شما به عنوان کسی که نقش اصلی را بازی کردید، چیست؟

افشار: نمی‌دانم اجازه دارم این را بگویم یا نه و امیدوارم سوءتفاهم نشود. اما عجیب است که من وقتی خودم را جای شخصیت رویا می‌گذاشتم اصلا دغدغه‌ام این مسائل نبود. برداشت شخصی من به عنوان مهناز افشار ‌شاید باب میل خیلی‌ها نباشد اما موضوعی که بیشتر از هر چیز در این فیلم من را تحت تاثیر قرار داد «تراپی» شدن آدم‌هایش بود. من احساس می‌کردم رویا دارد درمان می‌شود، علی دارد درمان می‌شود، مریم دارد درمان می‌شود و در کنار این موضوع واژه عشق من را درگیر کرد. یادم است روزهای اول تمرین‌ با آقای معادی یک بحثی وجود داشت که واقعا اگر هر آدمی در چنین موقعیتی عاشق بشود چه پیش خواهد آمد؟ نمی‌خواهم خدای ناکرده چارچوب خانواده و اعتقادات را زیرسوال ببرم. اصلا من می‌خواهم بحث رفتن و خیانت را کنار بگذارم. فقط به این فکر کن که اگر لحظه‌ای عاشق بشوی... حالا اینکه در چه موقعیتی هستی، آیا اجازه داری یا می‌توانی بحث دیگری است. مسئله این است که به هر حال «علی» یا آن دختر، دیگر عاشق شده است. در مورد درست و غلطش صحبتی نمی‌کنم.

روز اول به این فکر کردیم که وقتی زوج‌ها از سینما بیرون می‌آیند کمی تامل کنند. خود من به این فکر کردم که اولا هیچ چیز را در زندگی نمی‌توانم منع کنم. و دوم اینکه بعضی چیزها در زندگی بسیار عجیب و پیچیده است و با اینکه اصرار داریم روی زمین اتفاق می‌افتد، فرازمینی است و می‌تواند از کنترل من خارج باشد. با همه این‌ها من به عنوان مهناز افشار، باید یاد بگیرم هر اتفاقی که برایم افتاد ـ حتی اگر خارج از چارچوب و اخلاقیاتم بود ـ  طوری رفتار کنم که به طرف مقابل توهین نشود، احساس نکند حقش را خورده‌ام یا به او دروغ گفته‌ام. این فکرها در «برف روی کاج ها» برای من ایجاد شد.

آسایش: آدم در یک سری شرایط‌ و موقعیت‌های غیرقابل پیش‌بینی زندگی‌اش اتفاقاتی ناگهانی را تجربه می‌کند که...

افشار: الان یاد صحنه‌ای افتادم که زانیار خسروی می‌آید جلوی در و به رویا که شوهرش او را گذاشته و با دختر دیگری رفته، می‌گوید:«من تعجب می‌کنم شما چطور اینقدر راحتی؟» ولی ما در پلان‌های مختلف رویا را می‌‌بینیم که چه حالی دارد و بر او چه می گذرد. من آن پلان بازی را که در آن از دور گریه رویا را می‌‌بینیم خیلی دوست دارم و چقدر خوب که دوربین به او نزدیکتر نمی شود. چون اصلا رویا دلش نمی‌خواهد خلوتش را کسی ببیند. دلش نمی‌خواهد غصه‌اش را با کسی شریک شود.

پوریا: حتی با دوربین.

آسایش: که اتفاقا خیلی هم غم‌انگیز است.

افشار: بله، حتی با دوربین. اتفاقا در این صحنه خیلی حالم بد بود. بالاخره بازیگر کمی هم خودخواه است و من این حس را درونم داشتم حالا که من اینقدر آشفته‌ و به هم ریخته‌ام خب شما یک کلوزآپی از ما بگیرید.(می خندد)

پوریا: حالا که سیاه و سفیدش کرده‌اید... (با خنده)

افشار: به هر حال آن پسر که نمی‌داند این زن چه کشیده و رویا فقط  به او می‌گوید:«فکر کن که زنگ زدی بهش و بهت گفت عاشق شدم...» واقعا هنوز هم که این جمله را می‌شنوم تحت تاثیر قرار می گیرم.

معادی: به همین دلیل است که تو درواقع دیگر هیچ کاری با آن شوهر نداری. احساس می‌کنی که اگر این را به تو بگوید چه جوابی می‌توانی به او بدهی؟

افشار: صحنه‌هایی که رویا روی تخت است و به صدای شوهرش روی انسرینگ بارها گوش می‌دهد به نظر من یادآوری یک اتفاق برای خود آن زن است. من می‌فهمم چقدرحالش بد است. طبیعی است که بد باشد، تمام زندگی‌اش است. عاشق آن مرد بوده... ولی خب شوهرش دیگر رفته. من یک زن منطقی ایرانی در رویا می‌بینیم در مقایسه با مریم  که بیشتر یک زن حسی است. اتفاقا درگیری رویا با خودش خیلی بیشتر است، بنابراین شکنندگی‌اش هم بیشتر است چون مجبور است خودش را سانسور کند و ببندد تا بتواند منطقی با موضوع کنار بیاید.

آسایش: و اینکه آدم‌ها با هم فرق می‌کنند و در هر مشکلی حتما نباید جیغ و داد کرد.

فکری ارشاد: در مورد آن قسمت که شما به شوخی گفتید کاش یک کلوزآپ هم می‌گرفتند اتفاقا یکی از دلایلی که به نظر من باعث شده «برف روی کاج ها» فیلم خوبی باشد این است که این‌ها را نشان نمی‌دهد. این‌ها را دیگر ما می‌دانیم و می فهمیم که برای کاراکتر در خلوتش چه اتفاقی می‌افتد.

معادی: ما عامدانه جایی که خیلی‌ها توقع داشتند نزدیک بشویم، نشدیم؛ مثلا صحنه گریه که امیر اشاره خوبی به کلمه‌ دوربین کرد. من در آن لحظه احساس می‌کردم رویا آدمی است که برای خودش حریمی دارد. (نمی‌دانم اسمش حجب و حیا است یا نه) حتی وقتی می‌خواهد با مریم صحبت کند دو سه جا می‌گوید:«هیس...» که این رفتار خیلی ایرانی است. این آدم حالا که دارد گریه می‌کند، یک گوشه‌ای نشسته، بالشش را بغل کرده و طوری خودش را بسته که دوربین هم نباید به او نزدیک شود. این یکی از علت‌هایی است که ما رفتیم و پشت پیانو قایم شده‌ایم. و برعکس این جایی است که در کنسرت به نزدیک ترین حالت ممکن رفتیم.

افشار: تنها جایی است که احساس می‌کنم تماشاگر محرم شد. چون دوربین در اصل چشم تماشاچی است.

معادی: آنجا با اینکه می‌دانستیم در آن لحظه گریه نکردن خیلی هم سخت است اما در اصل خواهش کردیم...

افشار: بله گفتند اشکی درنیاید.

معادی: گفتیم اگر اشکی بریزد کات می‌دهیم. حتی اگر چشمت حالت گریه بگیرد. این از گریه کردن هم خیلی سخت‌تر است.

اما در مورد مسئله «عشق»، فکر می‌کنم تم فیلم بحثی اساسی دارد که معمولا در فیلم‌های دیگر به آن بی‌توجهی می‌شود. شما فکر کنید یک مردی به زنی می‌گوید:«عاشق شدم و خیلی متاسفم. هرگز فکر نمی‌کردم این اتفاق برایم بیفتد» و می‌گوید:«تا کسی برایش پیش نیاید نمی‌‌فهمد.» این جمله، جمله مهمی برای من بود.

افشار: خیلی تکان‌دهنده است.

معادی: در واقع انگار اومی‌خواهد بگوید فکر نکن آدم بدی هستم، من یک اتفاقی برایم افتاده که تو خیلی هم نمی‌توانی آن را بفهمی. خیلی هم دست خود آدم نیست و تا کسی نفهمد نمی‌تواند قضاوت کند. کات. بعد فکر کن یک روز یکی بیاید به همان آدم بگوید تو راست می‌گفتی. من امروز می‌فهمم تو آدم بدی نیستی.

پوریا: و تازه یک صدمش را به او می‌گوید.

آسایش: اصلا چیزی نمی‌گوید. فقط از یک حس حرف می‌زند وگرنه اتفاقی نیفتاده.

معادی: روزی که من به این تم رسیدم، به این فکر می‌کردم که یکی بیاید بگوید:« آیا تو دلت می‌خواهد فهمیده بشوی یا نه؟» بحث این است که یک وقتی مردی قاعده‌ای را به دلیل هوسی زیر پا می‌گذارد، اما بعد دوباره برمی‌گردد و فکر می‌کند همه چیز با یک درخواست بخشش تمام می‌شود، ولی زن به او می‌گوید: «بگذار من اول به تو یک چیز را بگویم شاید اصلا نخواستی من تو را ببخشم.» 

این تم فیلم من بود. اینکه اگر مردی با چنین چیزی مواجه شود چه خواهد شد؟ برای همین است که این فیلم را اگر هرجای دنیا می‌ساختم اینطور می‌ساختم. و به همین خاطر هم روایت اول شخص را انتخاب کردم. چون می‌خواستم هرجا بازیگر می‌رود همراه او باشیم. برای همین است که اینقدر دوربین در صحنه کنسرت به او نزدیک می‌شود. آنجا کات نکردیم تا ندانیم چی به آن‌ها گذشته است. ما نزدیک‌ترین حالت ممکن در زمان ارتباط رویا و نریمان را می‌بینیم. می‌گوید ببینید نهایتش همین است؛ هرکدام دارند به یک طرف نگاه می‌کنند.

یک روز من و آقای ساداتیان در جلسه‌ای بودیم و یکی از این دوستانی که نظرش درمورد وضعیت اکران فیلم تاثیرگذار بود گفت:« ما که مرد را ندیدیم کجا رفته. شاید صیغه کرده. مرد که کار بدی نکرده.»

افشار: موضوع چیز دیگری است.

معادی: بحث پیچیده‌ای است، ولی من با این تم کار داشتم تا این «چرا» را به وجود بیاورم. مثل این که می‌گوییم من وقتی زن یا شوهر یکی از دوستانم را با کس دیگری می‌بینم آیا اخلاقی است که بروم و به او بگویم؟ ممکن است من برای این سوال جوابی داشته باشم ولی تا زمانی که در یک جمع همه متفق‌القول یک نظر قطعی نداشته باشند این موضوع به یک تم خوب تبدیل می‌شود.

نمونه خوبش را هفته پیش بعد از سال‌ها دیدم، «قضیه شکل اول، شکل دوم» آقای کیارستمی. چقدر درخشان است! به این سادگی در سال ۵۸ قصه‌ای می‌سازد و تو را در موقعیتی می‌گذارد که اگر آن جا بودی چه کار می‌کردی؟

پوریا: این حرفت اشاره‌ای‌ است به این گزاره که همیشه مسئولان می‌گویند چرا به جای اینکه راه حل ارائه دهید اینقدر روی مشکلات انگشت می‌گذارید؟ اصلا نقاطی برای درام به درد می‌خورند که جوابی برایشان وجود ندارد. مثلا اگر برای مسئله‌‌ی اثبات وجود خداوند فیلمی ساخته شود واقعا دوهزار سالی عقب است چون خیلی وقت است که این موضوع اثبات شده.

 من همین جا به نکته دیگری باید اشاره کنم. جالب است که خیلی از این اتفاق‌ها اولین بار در سینمای بعد از انقلاب در کارهای بیضایی نشان داده شد. کارگردانی که سه تا از کارهایش (چریکه تارا، مرگ یزدگرد و باشو) بعد از انقلاب توقیف می‌شود، فیلم چهارمی می‌سازد که با معیار آدمی که سه فیلمش توقیف شده جور درنمی‌آید. «شاید وقتی دیگر» اولین فیلمی است که بعد از انقلاب بحث سوء‌ظن در آن مطرح می‌شود.  بعد از آن دو فیلم «شوکران» ، «چهارشنبه سوری» و الان «برف روی کاج‌ها» فیلم هایی هستند که در همین صف قرار می گیرند. در هر کدام از این فیلم‌ها به عنوان آثاری که در دهه خودشان جریان ساز بوده‌اند و در این زمینه شاخص هستند (نمی‌گویم همه این بحث به این فیلم‌ها محدود است) عنصر مشترک، واکنش مخاطب نسبت به آن‌ها است.

زمان اکران فیلم« شوکران» که من در روابط عمومی سازمان سوره بودم به عنوان تبلیغ برای این فیلم این جمله را منتشر می‌کردیم : «این فیلمی است که زن و شوهر نباید با هم بروند ببینند چون دعوایشان می‌شود» و واقعا این اتفاقی بود که سر «چهارشنبه‌سوری» هم ‌افتاد و امیدوارم حالا برای «برف روی کاج‌ها» هم تکرار شود. این از آن مواردی است که وودی آلن می‌گوید اگر کسی بعد از دیدن فیلم من شب به راحتی نخوابد من موفق بوده‌ام.

 به نظر من شدت مقاومت‌ها و مخالفت‌هایی که در مقابل این نوع فیلم‌ها وجود دارد خودش بخشی از تم فیلم است که نشان می‌دهد فیلم زنده است و با جامعه خودش بده‌بستان درستی دارد.

 حتی این فیلم، ضد مرد هم نیست. مجبورم گریزی به «جدایی نادر از سیمین» بزنم تا بتوانم این موضوع اجتماعی را تبیین کنم. در ابتدای فیلم مرد در دادگاه به زنش می‌گوید:« من به زور نمی‌توانم نگهت دارم. یک موقع آمدی با من ازدواج کردی، دوست داشتی زندگی کنی، الان دوست نداری.» این حرف اصلا برای خیلی از زن‌های این جامعه رویا است. از خودشان می‌پرسند مگر می‌شود چنین مرد دموکراتی وجود داشته باشد. حالا آن زن طبقه متوسط متمایل به روشنفکری که این آزادمنشی و این دموکراسی را از شوهرش می‌بیند برعکس است و می‌گوید چرا یک دقیقه به من نگفت نباید بروی، آن هم بعد از چهارده سال زندگی. اشاره‌ام به صحنه‌ای است که سیمین در ماشین گریه می‌کند و زیر لب می‌گوید یک بار به من نگفت نمی‌شود بروی و باید بمانی و زندگی کنی.

من می‌گویم این بخش برگشتن علی به خانه در «برف روی کاج‌ها» با وجود آنکه می‌بینیم زن جوابش را نداده و به کنسرت رفته انگار به این معنا است که می‌خواهد بگوید اگر هنوز یک رشته باریک هست من نمی‌گذارم پاره شود و آمده‌ام که دوباره آن را مستحکم کنم. این شکل متین آن رفتار است که به «نمی‌گذارم بروی» تعبیر می‌شود.

و بعد هم از طرف رویا مسئله‌ای مطرح می شود، اما علی کاری نمی‌کند؛ نه اخم می‌کند و نه نگاه. فیلم در یک سکوت تمام می‌شود و واقعا نمی‌دانیم بعدش چه اتفاقی می‌افتد.

 

اگر می‌دانستیم چه می‌شود که خیلی بد می‌شد اما قطعا مثل هر آدمی در این موقعیت واکنشی دارد.
پوریا: حتما. اصلا بحث پیمان هم همین است. اینکه جنسیت تفاوت ایجاد نمی‌کند و حساسیت‌ها به طور طبیعی و انسانی وجود دارد. این‌ها عناصری است که وقتی درست در ساختار جا بیفتند هر دو وجه خودشان را دارند. همین که الان اینقدر ازش دفاع شده؛ همین برگشتن علی به خانه با این دیالوگ که چهارده سال زندگی کردیم و تو این یک سال آخرش را ندید بگیرهرچند گستاخانه‌ به نظر می‌رسد اما از یک طرف خیلی از آن دفاع شده. در حالی که در این سکانس مردی که بیش از سه ماه از طلاقش گذشته سرش را می‌اندازد پایین و به خانه‌‌ی همسر سابقش می‌‌آید که اصلا به او محرم نیست. اما این مسئله هرگز در هیچ جلسه‌ای مطرح نشد.

ساداتیان: اسلام می‌گوید مذموم‌ترین چیز طلاق است و بهترین چیز هم ازدواج است و برای کسانی که طلاق گرفتند اینقدر سهولت گذاشته که می‌گوید برای طلاق باید صیغه جاری شود  تا شرعی باشد اما برای رجوع به محض اینکه تمایل دو طرف به وجود بیاید شرعی می‌شود.

افشار: اما هنوز تمایلی از طرف زن وجود ندارد.

پوریا: این هم هست که اسلام به طور مستقیم مطرح می‌کند جایی که طلاق لازم تشخیص داده شود ارزشش نزد خداوند به اندازه نکاح است. به دلیل اینکه حرمت های انسانی در آن حفظ می‌شود.

امیر پوریا
امیر پوریا منتقد سینما معتقد است که شدت مقاومت‌ها و مخالفت‌هایی که در مقابل این نوع فیلم‌ها وجود دارد خودش بخشی از تم فیلم است


فکری ارشاد: برویم سراغ بحث بازیگری. به نظر من انتخاب بازیگرها خیلی هوشمندانه انجام شده. به عنوان مثال بازی «الهام کردا» که ما او را به عنوان یک بازیگر توانمند تئاتر می‌شناسیم در نقش کوتاهی که ایفا کرد فراتر ازحد انتظار بود.

 معادی: نقش کوتاه او در سکانس ‌پلانی هفت هشت دقیقه‌ای (سکانس دزدی) که حداقل پنجاه درصدش تکنیک سینمایی بود.

فکری ارشاد: همینطور «حسن معجونی» و «حسین پاکدل» که واقعا مرا حیرت‌زده کردند.

پوریا: اصلا بخشی ازمسئله ضد مرد بودن و نبودن، آن حسی است که پاکدل در آشپزخانه به نمایش می‌گذارد. طوری که میتوانی پوزخندی بزنی و بگویی عجب رویی دارد ولی در عین حال دلت هم می‌سوزد از اینکه می‌بینی با چه میزان متانت صحبت می‌کند.

افشار: اصلا آنجا که می‌گوید:« بلیط‌ها... اونجاست...» من واقعا اگر خودم بودم می‌گفتم نمی‌روم!

پوریا: این قسمت نتیجه خوب فیلم دیدن فیلمنامه‌نویس است؛ عقب نشینی‌ای که در این صحنه است و در عین حال گریزی از دانستن.

فکری ارشاد: و نکته خیلی مهمتر در کار گروه بازیگری این است که این فیلمنامه و این قصه به شدت راه را برای اغراق در بازی ها باز می گذارد اما این موضوع خیلی هوشمندانه کنترل شده است. غیر از صحنه تست بازیگری خانم آسایش که آن هم واقعا به نظرم معقول بود.

پوریا: اصلا آن صحنه به همین قصد گنجانده شده. این صحنه در جواب آن‌هایی است که میپرسند کدام زن ایرانی شبیه رویا واکنش نشان می‌دهد؟ فیلم حتی نمایشی از آنچه هر روز از رفتار دخترها و پسرها و زن‌ها و مردها  می‌بینیم برایمان گذاشته تا میزان کراهت و چندش‌آوری‌اش را ببینیم. آن سکانس به عمد طوری شروع میشود که ما اول مریم را نمی‌بینیم و فکر می‌کنیم یک پسری دارد سر یک دختری داد می‌زند.

جالب است که واکنش رویا به آن صحنه را هم می‌بینیم. 
فکری ارشاد: قطعا بخشی از این کنترل شدگی به خاطر کارگردانی بوده ولی بازیگرها هم به درک درستی از نقش رسیده بودند. خانم افشار لطفا در این مورد توضیح دهید.

افشار: اگر من توانستم نقش رویا را بنا به صحبت دوستان خوب ایفا کنم حاصل تجربه تمام این سال‌هایی است که کار کرده‌ام به علاوه هدایت و کارگردانی آقای معادی که جای خودش را دارد. چون من بازیگر بیرونی هستم تا درونی، و کنترل آدمی مثل من برای کارگردان خیلی سخت است.

فکری ارشاد: برای همین بازی شما را همه تحسین کردند.

افشار: و خیلی هم برای همه عجیب بود. رویا برای من داشت دیر متولد می‌‌شد چون من اول باید آن مهناز افشار را با آن بازی‌های گذشته که در من شکل گرفته بود، کنترل و یا اصلا خاموش می‌کردم. در تمام آن تمرین‌ها من خیلی کلافه بودم، اما بالاخره آن اتفاق افتاد و کلید رویا روشن شد. در نهایت کارگردانی، بده بستان بازیگرها و همه چیز به شکلی شد که اصلا انگار نمی‌توانستم غیر از این بازی کنم.

درباره مراحلی که رویا با این لحن و صدا، حرکت دستانش یا قوز و شکمش شکل گرفت هم باید بگویم، وقتی بازیگر باشی احساس می‌کنی بالاخره نقش درآمده و من چقدر خوبم! یادم هست با همین حس در سکانس‌پلانی که زانیار آمده بود دم در خانه  ـ که طولانی بود و فیلمبرداری سختی هم داشت ـ بازی کردم. به گمان خودم یک بازی حسی ارائه داده بودم و چون از درون حال عجیبی داشتم فکر می‌کردم درست است اما  آقای معادی گفت نه اینکه بد باشد اما این رویا نیست. برای همین ما رویا را با یک بازی کاملا درونی و یکدست پیدا کردیم.

 ولوم صدای رویا خیلی کم است و در تمام طول فیلم غیر از یکی دو جا بالا نمی‌رود. رفتارش یا نگاهش حاکی از این است که رویا خصوصیاتی دارد و با همان خصوصیات، با همه اتفاقات فیلم مواجه می‌شود.

این نقش برای من به دلیل متفاوت بودن با تمام تجربه‌های قبلی، کار سختی بود اما این جمله را همه جا گفتم:«رویای برف روی کاج ها رویای من شد.» و این تمام حسی است که من نه فقط درباره رویا که در رابطه با «برف روی کاج‌ها» دارم.

 

خانم آسایش این تجربه برای شما چطور بود؟
آسایش: عجیب و غریب. تا قبل از این فیلم همیشه نقش‌‌های کلیشه‌ای به من پیشنهاد می‌شد تا جایی که پیش از بازی در «ورود آقایان ممنوع» چهار سال با سینما قهر بودم.

حالا خودم را مدیون رامبد جوان و پیمان معادی می‌دانم که هر دو به من اطمینان کردند. اوایل فیلم‌برداری این فیلم بود که آقای فرهادی را دیدم و به من گفتند: «خیلی خوشحالم که از کلیشه بودن نقشهای تاریخی بیرون آمدی.» و من نمی‌دانستم این همه مدت در آن کلیشه مانده بودم.

معادی: رامبد ریسک بزرگتری کرد و راه من هموار شد. با انتخاب تو در آن نقش نشان داد که آدم می‌تواند روی تو در ژانر جدیدی حساب باز کند و این خیلی مهم است. فکر می‌کنم بعد از «برف روی کاج ها» هم این اتفاق برای تو بیفتد. به نظر من بازیگر خوبی هستی و خیلی تلاش می‌کنی. اگر مهناز افشار خوب بازی کرده واقعا به تلاش و انگیزه‌اش برمی‌گردد. نمی‌دانم بعد از این چه اتفاقی می‌افتد اما شما دو ماه تمام تمرین کردید و این یعنی بازیگری.

خیلی از بازیگران می‌گویند ما دلمان می‌خواهد قبل از فیلمبرداری تمرین کنیم اما واقعا حاضر نیستند سختی‌هایش را بپذیرند.

ضمن اینکه تمرین‌های ما کاملا  سینمایی بود و اصلا تئاتری تمرین نمی‌کردیم. غیر از بخش فیزیک و آوا اغلب تمریناتمان با دوربین بود و این برای همه گروه تازگی داشت. دوربین را می‌گذاشتیم روی پروژکشن و بازی هر کس را بقیه تماشا می‌کردند. چندین شب فقط واکنش ها را تمرین می کردیم، یعنی دوربین روی کسی زوم می کرد که حرف نمی زد و شنونده بود.در واقع ما فقط واکنش‌های او را ضبط می‌کردیم. می‌گفتیم مثلا می‌خواهیم آدمی که دارد حرف می‌زند و کنش انجام می‌دهد را در تدوین حذف کنیم.

آسایش: من تازه فهمیدم بازیگری کار آسانی نیست. به خصوص بعد از «ورود آقایان ممنوع» که اصلا  وارد دنیایی از تجربه‌های جدید شدم و خیلی لذت بردم. به پیمان معادی میگفتم من این شکل بازیگری و تمرین‌هایش را دوست دارم.

 مریم مدام در حال حرکت بود و همه‌اش یا داشت حرف می‌زد یا کاری انجام می‌داد. به علاوه رازی که مریم تمام طول فیلم با خودش دارد بار سنگینی است. تاکید پیمان این بود که نشان نده که می‌دانی تا وقتی که در آخر معلوم می‌شود تو میدانستی تماشاگر صحنه‌ها را مرور کند و بگوید:« آهان، پس آنجا می‌دانست و آن ری‌اکشن به خاطر این بود!» تمرین اینکه این ظرائف طبیعی دربیاید برای من خیلی جذاب و آموزنده بود.به جز آن صحنه تست بازیگری که آن هم از نقشه‌های خود پیمان بود.

پوریا: فیلم درفیلم است.

آسایش: بله، توی فیلمنامه نبود. فقط توی سناریو بود که مریم تست بازیگری می‌دهد. تا لحظه آخر به من نگفت چه می‌خواهد و این دلشوره را در من ایجاد کرد.

 

و نکته اخر؟
ساداتیان:
 تصورم این است که یک فیلم می‌تواند صورت مسئله‌ای را مطرح کند و هر آدمی هم می‌تواند مسئله را براساس داده‌های ذهنی خودش حل کند. پس راه حل‌های مختلفی وجود دارد و حوزه‌های علوم انسانی هم قاعده و قانون به خصوصی ندارد چون هر انسانی یک روش و مکانیزمی دارد. مهم این است که کارهایی از این جنس بتواند تلنگری به جامعه بزند. اگر رسانه ملی در اختیار باشد می‌شود از زوایای مختلف درباره صورت مسئله‌ای که فیلم مطرح می‌کند، می توان حرف زد. جامعه‌شناس، روان‌شناس یا حقوقدان هرکدام می‌تواند یک جور موضوع را تبیین کنند. ما هم باید بتوانیم معضلاتی را که در سطح اجتماع وجود دارد بشکافیم و تاثیرگذار باشیم. حالا وقتی رسانه ملی و مطبوعات درمورد یک فیلم همکاری نکنند فیلم هم خوب دیده نمی‌شود.

بهرحال آنقدر تنوع سلایق و سبک زندگی در کشور وجود دارد که وقتی داریم موضوعی را در قالب یک قصه مطرح می‌کنیم علی‌القاعده باید بتوانیم به طور عام نشان دهیم که تمام سلایق را در بر گیرد. و این خیلی مهم است که بتوانیم درباره آن صحبت کنیم.

عکس‌ها: لیلا افشار

5757

کد خبر 297645

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 5
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۱۰:۰۷ - ۱۳۹۲/۰۳/۲۰
    63 35
    دمتون گرم
  • بی نام A1 ۱۱:۳۵ - ۱۳۹۲/۰۳/۲۰
    28 19
    خیلی خوب بود ممنون
  • پیمان A1 ۱۳:۳۷ - ۱۳۹۲/۰۳/۲۰
    17 17
    بسیار عالی
  • مهدی A1 ۱۶:۱۸ - ۱۳۹۲/۰۳/۲۰
    8 4
    می خواهم بگویم، واقعا دغدغه‌ی فروش برای آقای ساداتیان در اولویت نبود. از روز اول به من گفت: « باید فیلمی بسازیم که بتوانیم چند سال دیگر هم بگوییم این فیلم ما است.» اگر منظورتان ماندگاری است که به نظر من اصلاً نتوانستید چنین فیلمی بسازید. فیلم به نظرم بیشتر تئاتری بود تا سینمایی و اینو تو دیالوگ‌ها و نحوه‌ی بیانشون و فرم فیلم میشه کاملاً دید. بازیگران هم که بیشتر تئاتری‌اند. حسن معجونی و الهام کردا را با تئاتر می‌شناسند. فیلم تصنعی از آب دراومده بود.
  • مینا IR ۱۹:۳۶ - ۱۳۹۲/۰۳/۳۱
    3 0
    بااینکه این فیلم را ندیده ام و فقط چندخطی راجع به آن دراین مقاله خوانده ام راجع به سیاه وسفید بودن آن به نظرم بهترین دیدگاه به زندگی واقعی و امروزی از نظر موقعیت ها و شرایط زندگی امروزی ست که برای هرکدام از مادرزندگی پیش می آید زیرا در این دنیایی که زندگی میکنیم باوجود بسیاری رنگهای زیبا و شاد زندگی انسانها فقط دو رنگ سیاه و سفید بیشتر ندارد اگه ازنظر مالی وضعیت خوب و همراه خوب در زندگی داشته باشی یعنی وضعیت سفید و اگه وضع مالی بد و همراه نامناسب داشته باشی یعنی وضعیت سیاه .البته در این دنیا هستن کسانی که در وضعیت سفید زندگی غافل شده و سیاهی به سراغ آنها میاد اما مهم اینه که چطور با سیاهی زندگیت مواجه بشی و بتونی شکستش بدی؟پس سیاه و سفید بودن این فیلم چندان هم بی ربط نبوده

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین