سیدصادق روحانی: دولت یازدهم هنوز مستقر نشده اما این روزها بحث اصلی درباره گزینههای مورد نظر حسن روحانی برای وزارتخانههای مختلف در محافل سیاسی و رسانه ای مطرح است. خیلی از رسانهها این روزها گمانه زنیهای مختلفی را درباره ترکیب کابینه دولت یازدهم منتشر میکنند که گاهی بیش از آنکه گمانه زنی باشد خط نشان کشیدن برای رئیس دولت یازدهم است. خبرآنلاین در این روزها به جای انتشار اسامی افراد، ویژگیهای یک وزیر مناسب برای هر وزارتخانه را از منظر کارشناسان مطرح میکند.
حسن بهشتی پور کارشناس ارشد مسایل بین الملل یکی از کارشناسانی بود که به این پرسش خبرآنلاین پاسخ داد. البته بنا بر برگزاری مناظرهای دو سویه میان وی و مهدی محمدی درباره رویکردهای مختلف نسبت به مسئله هستهای و مقایسه نگاه سعید جلیلی دبیر فعلی شورای عالی امنیت ملی و حسن روحانی دبیر اسبق این شورا بود؛ اما زمانی که منتظر محمدی در کافه خبر بودیم او از حضور در این مناظره خودداری کرد. به امید آنکه بتوان این مناظره را در زمان دیگری برگذار کرد، از فرصت حضور بهشتی پور در کافه خبر برای بایدها و نبایدهای سیاست خارجی در دوره پیش رو بهره بردیم که مشروحش در ادامه میآید:
این روزها گمانه زنیهای زیادی در رسانه ها درباره کابینه آقای روحانی مطرح میشود. با توجه به تخصص شما، یک وزیر امور خارجه چه ویژگیای باید داشته باشد؟
اجازه بدهید بنده مقدمتا یک نقدی بر عملکرد رسانهها و به همکاران خودم در رسانهها داشته باشم. این جوی که در رسانهها مطرح شده است از بعد ژورنالیستی و روزنامه نگاری «زرد» خوب است؛ چرا که توجه بیننده و خواننده را جلب میکند. ولی از جهت اینکه یک فشاری را به رئیس جمهور وارد میکند و او را در مقابل عمل انجام شده قرار میدهند که دست او را ببندند، خوب نیست. البته ممکن است آقای روحانی اصلا به این جو توجه نکنند ولی اگر توجه نکنند یک ضعف است و اگر توجه بکنند هم یک ضعف دیگر است. اگر قرار است خودشان انتخاب کند، خوب بگذارید انتخاب کنند و بعد اگر نظری داشتید ارائه کنید. اگر هم قرار نیست که رئیس جمهور خودش وزرایش را انتخاب کند و بخواهد ببیند که در افکار عمومی چه کسی مقبولیت بیشتر دارد که اینگونه مملکت اداره نمیشود! یا اینکه رئیس جمهور وارد بده و بستان سیاسی بشود و این پستها را به عنوان یک امتیاز دادن و امتیاز گرفتن تلقی کند، این هم ضعف است که حتما آقای روحانی این کار را نمیکند.
بنابراین باید از همکاران رسانهای خودمان بخواهیم که این کار را نکنند و اجازه بدهند که رئیس جمهور خودش وزرایش را انتخاب کند. تازه وقتی انتخاب کرد باید آنها را به مجلس معرفی کند. 50 درصد این انتخاب با رئیس جمهور و 50 درصد دیگر با مجلس است.
ما به دنبال گمانه زنی و نام بردن از افراد نیستیم. ما بیشتر به دنبال این هستیم که ملاکها و معیارهای یک وزیر در هر حوزهای را مشخص کنیم. به نظر شما که در حوزه سیاست خارجی و دیپلماسی تخصص دارید یک وزیر خارجه خوب باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟
مهمترین ویژگی یک وزیر امور خارجه این است که بتواند به زبان بین المللی صحبت کند. با زبان بین المللی صحبت کردن به این معنی نیست که حتما انگلیسی اش خوب باشد. بلکه به این معنی است که بداند اصول و مناسبات بین المللی و روابط بین المللی چیست و چه رفتارها، ارزشها و مبانیای بر اینها حاکم است. اینها را خوب بشناسد و بلد باشد با واژگان مناسب پیام مناسب را بدهد. ما میتوانیم حرف خودمان را بزنیم ولی در چهارچوب مناسبات بین المللی باید صحبت کنیم. گاهی وقتها ما حرف خودمان را میزنیم، ولی در چهار چوب مناسبات بین المللی و با گزاره هایی که در روابط بین المللی مرسوم است، بیان نمیشود و بنابر این فهم نمیشود.
اگرچه در این زمینه به آقای احمدینژاد نقد دارم اما این معضل فقط محدود به ایشان نمی شود. در این موضوع در 34 سال گذشته از این مشکلات بسیار داشتهایم. حتی آقای ولایتی هم در چهارچوبهای بین المللی صحبت نمیکرد بلکه منافع و آرمانهای جمهوری اسلامی را بیان میکرد. ما میتوانیم آرمانها و مبانی سیاست خارجی خودمان را بگوییم اما در چهارچوبی بایدبگوییم که در روابط بین الملل فهم میشود. اول فهم بشود و دوم پذیرفته بشود. ممکن است اظهارات ما فهم بشود، اما پذیرفته نشود. این مسئلهای نیست، قرار نیست که هرچه که ما بگوییم آنها قبول کنند. ولی اگر طوری صحبت کنیم که هم فهمیده بشود و هم پذیرفته شود که فبها.
گیر اصلی ما در 34 سال گذشته این بوده که در بیان کلمه حق خودمان به این مناسبات بین المللی توجه کافی و وافی نکردهایم. یک جاهایی تعریف ما این بوده که این مناسبات را 400 سال است که خود غربیها به وجود آورده اند، دلیلی ندارد که ما از آن ها تبعیت کنیم بلکه ما باید ادبیات خودمان را جا بیاندازیم. این کار بدی نیست، اما باید برای این خیلی کار کنیم. ادبیات که تزریقی نیست، بلکه باید در روابط بین الملل آن را جا بیاندازیم. بگذارید یک مثالی بزنم. امام خمینی کلمه «شیطان بزرگ» را برای آمریکا استفاده کردند. کلمه «شیطان بزرگ» در سیاست بین الملل پذیرفته شده است. یعنی فهم شده است. مثلا به کنایه بارها استفاده کردهاند که شیطان بزرگ، آمریکا است و شیطان کوچک، هم ایران است ولی در ادبیات غرب کلمه شیطان بزرگ را الی ما شاالله استفاده کردهاند.
اخیرا آمریکا درباره یک موضوعی، موضع گیری کرده بود و وزیر خارجه ما جواب آن مقام آمریکایی را داده بود. به قدری این جواب حساب شده و دقیق و در چهارچوب نُرم بین المللی بود که من تعجب کردم! آمریکاییها یک موضوعی را مطرح کرده بودند و آقای صالحی بدون آنکه احساسی بشود، پاسخ داده بود و به عهدنامه 1959 بین ایران و آمریکا اشاره کرده بود و موارد حقوقی را یادآوری کرده و مطرح کرده بودند که آمریکاییها با توجه به این مبانی حق ندارند اینطوری صحبت کنند. یعنی دقیقا در چهارچوب یک ادبیات شناخته شده و حقوقی بین الملل. پس ما این ادبیات را بلدیم ولی باید آن را به کار بگیریم.
ویژه گی دوم یک وزیر خارجه خوب آن است که مفهوم انقلابی بودن را در سیاست خارجی به خوبی درک کرده و بهتر از آن، استفاده کند. بنده برداشت خودم را عرض می کنم. انقلابی بودن به این معنا نیست که صرفا یک حرفهایی بزنیم که خودمان و مردممان را راضی کنیم و همه دنیا را ناراضی کنیم. انقلابی بودن به این معنا نیست که حرفهایی بزنیم که دیگران نفهمند. انقلابی بودن به این معنا نیست که حرفهایی بزنیم که برای کشور هزینه ایجاد کند و مردم هزینه حرفهای ما را بپردازند. بلکه انقلابی بودن به این معناست که دیپلمات بتواند ادبیات امروز دنیا را فهم کند، خوب به کار بگیرد و اهداف و آرمان های انقلاب اسلامی را با در نظر داشتن منافع ملی در مناسبات با سایر کشورها به عنوان یک الگوی رفتاری- گفتاری موفق مطرح سازد.
امروزه درعرصه سیاست خارجی ما با مکاتب گوناگونی روبروهستیم. عدهای بر آرمانگرایی تاکید دارند، عدهای از نظریه عملگرایی در سیاست خارجی پیروی می کنند، عدهای دیگر نیز به خود میگویند رئالیست یا واقعگرا. من وارد این دعواها نمیشوم که کدام یک از این نظریه ها بیشتر کاربرد دارد؛ اما آنچه که معلوم است؛ این است که ما باید بتوانیم نظریه جدیدی متناسب با آرمانها، نیازها، محدودیت ها و مقدروات خودمان ارائه کنیم.
رهبری در یک سخنرانی مهم در مرداد ماه 1391 نظریه آرمانگرایی همراه با واقع گرایی را مطرح کردند. به باور من سخنان ایشان جوهر و مبنای یک نظریه ای است که اگر به درستی تبین شود؛ می تواند برای سیاست خارجی ایران راهگشا باشد. البته بنده برداشت خودم را درباره سخان ایشان مطرح می کنم. این موضوع می تواند توسط اساتید صاحب نظر تئوریزه شود.
آرمانگرایی چیز بدی نیست. برخی میگویند آرمانگرایی را کنار بگذاریم و برویم اهل عمل بشویم. آرمانگرایی اگر به این معنا باشد که یک آرمانهایی را برای خودمان ترسیم کنیم و تلاش کنیم با برنامه ریزی دقیق به آن اهداف و آرمان ها دست یابیم این موجب رشد و تحول ما می شود. این نوع آرمانگرایی از آنجا که به واقعیتهای موجود توجه دارد، با ایده آلیسم یا همان پندارگرایی کاملا متفاوت است. آرمانگرایی به معنای آن است که در سیاست خارجی خود، اهدافمان را به اندازه ای بزرگ ببینیم که در صورت تحقق، موجب تحول و جهش در وضعیت فعلی ما شوند.
یک وزیر خارجه خوب، باید بتواند تیمی را رهبری کند که علاوه بر شجاعت، درایت در فهم منافع ملی و مصادیق آنها به خوبی برنامه ریز و دیپلمات حرفه ای باشند که اهداف تعیین شده را محقق سازند.
دیپلماتهای عملگرا اینگونهاند که آینده را با توجه به وضعیت گذشته و امکانات امروز پیش بینی میکنند و بعد برای رسیدن به آن وضعیت مطلوب، برنامه ریزی می کنند. در حالی که آرمان گرایی مبتنی بر واقعیت هاست و تلاش می کند که ابتدا آینده مطلوب را بر اساس آرمان ها ترسیم کنند و بعد با استفاده از تجربه های گذشته و مقدورات واقعی امروز آینده را بسازند.
در نظریه واقع گرایی تاکید بر «تن دادن به وضعیت موجود و درک حقایق حاکم بر روابط بین الملل و در نهایت تطبیق دادن وضعیت خودمان با شرایطی است که دیگران برای ما تعیین کردند». دراین حالت آینده توسط ما ساخته نمی شود بلکه آینده محتوم شناخته می شود و برای به حداکثر رساندن مطلوبیت کشورمان تلاش می کنند از واقعیت ها و امکانات موجود، به بهترین شکل بهره برداری کنند. این وضعیت اگرچه بد نیست، اما هیچگاه موجب جبران عقب ماندگیهای ایران از سایر کشورهای توسعه یافته نمیشود. در حالی که در مدل فکری «آرمان گرایی مبتنی بر واقعیت های موجود» هدف ایجاد جهش و تحول در روابط خارجی و درنهایت جبران عقب ماندگی از سایر کشورها است.
من فکر میکنم که آرمانمان را باید در برابر چشمان دیپلمات هایمان قرار دهیم؛ چراکه هدف بزرگی است و ما میتوانیم به آن برسیم. به جای اینکه به آینده تن بدهیم، ما آینده را میسازیم؛ اما با توجه به امکانات موجود. ما در تخیلات گیر نمیکنیم، ما حرفهایی نمیزنیم که برای کشورمان هزینه درست کند. آرمانمان را طوری تعریف میکنیم که برای دنیا به عنوان یک نُرم پسندیده باشد و مورد قبول واقع شود. یعنی ما آرمانمان را ترویج و تبلیغ میکنیم نه اینکه بزنیم زیر بازی و تمام مناسبات بین المللی را حذف کنیم و در شعار بگوییم اینها برای ما پشیزی ارزش ندارند.
البته برخی معتقدند این سازش است.
بله عده ای هم میگویند که هرنوع توافقی با غرب یعنی سازش. سخن گفتن با غرب را میگویند وادادگی. بنده که حرف میزنم به عنوان یک تحلیلگر از جانب خودم صحبت میکنم و عضو هیچ حزب و دسته و گروهی نیستم. آرمانگرایی اگر به این معنی باشد که تعریف هدف متعالی باشد و چگونگی رسیدن به آن اهداف را با توجه به امکانات موجود مورد بررسی قرار دهیم، میشود آن چیزی که رهبری فرمودند. من نمیخواهم در این سخن از مقام رهبری خرج کنم. ولی من میخواهم به این توجه بدهم که آرمانگرایی مبتنی بر واقعگرایی به این معناست که یک چیزهایی به عنوان آرمان و اهداف برای خود تعریف میکنیم که در اوج است و آینده خود را مبتنی بر آن میسازیم.
یک وزیر خارجه خوب، باید دشمن شناس و توطئه شناس باشد؛ اما ذهن درگیر در تئوری توطئه نداشته باشد. برخی همیشه مطرح میکنند که توطئه یک جایی هست. امپریالیسم و استکبار همیشه هستند. دیگر اینکه همه ضعفها را همیشه به غرب بر میگردانند و خودمان را در این رابطه بی تقصیر می کنند. من منکر این نیستم که آمریکا و غرب علیه ایران توطئه میکنند اما معتقدم که ما باید اول از خودمان شروع کنیم. آیا ما ضعیف عمل نکردیم؟ آیا ما اشتباه نکردیم؟ ببینید که این غرب و آمریکا که دشمن ما است، چقدر انتقاد از درون دارد و سیاست های خود را در عراق، افغانستان و جاهای دیگر نقد می کند؟
ببیند غرب و آمریکا چقدر سیاستهایشان را به صورت تاکتیکی تغییر میدهند؟ مثلا درباره برنامه هستهای ایران، آقای بوش و خانم رایس وزیر خارجه اش، میگفتند که ایران غنی سازی اورانیوم را متوقف کند ما در هرجا، هر زمان و با هر کسی که خواستید ملاقات میکنیم. یعنی شرط را گذاشتند توقف غنی سازی اورانیوم. این را مرتب مطرح میکردند. بعد اوباما آمد. او گفت نه چه ضرورتی دارد که ایران غنی سازی اورانیوم را متوقف کند؟ ما این شرط را برداشتیم. ما حاضر به مذاکره هستیم. این تغییر تاکتیک است. اما اوباما گفت ما همزمان با اینکه با ایران مذاکره میکنیم سیاست تحریم را هم دنبال میکنیم. یعنی تاکتیک «ما مذاکره نمیکنیم» را کنار گذاشت و یک تاکتیک جدید در پیش گرفت. خوب ما چقدر متناسب با تغییر این سیاست، تاکتیکهای خود را تغییر دادیم؟ بعضی از کارشناسان می گویند اصلا ضرورتی ندارد که ما هم تاکتیکهای خود را تغییر دهیم، اما خیلی از افراد می پذیرند که تیم سیاست خارجی ایران که همه آنها الزاما در وزارت خارجه نیستند، باید کاملا انعطاف پذیر، تاکتیک پذیر، چابک و حرفه ای باشد.
بد نیست یک مثال در این مورد مطرح کنم؛ در دولت آقای احمدی نژاد بعضی از آقایان گفتند که امکان ندارد که غربی ها بتوانند نفت ایران را تحریم کنند. چراکه میگفتند که نفت میشود بشکه ای 300 دلار. در حالی که غربی ها آمدند به صورت آرام، اول بانکها را تحریم کردند و نظام بانکداری ایران را مختل کردند. رئیس کل بانک مرکزی میگفت امکان ندارد که بتوانند بانک مرکزی یک کشور را تحریم کنند، اما دیدیم که شد. این اقدام خیلی خلاف عرف بین المللی و قوانین موجود بود، اما دیدم که انجام شد.
نفت را هم بی سر و صدا تحریم کردند. اول 7 کشور را که بیشترین واردات نفت از ایران را داشتند، استثنا کردند که شوک به بازار وارد نشود. بدین ترتیب جو روانی بازار را کنترل کردند. خوب ما که شعار می دادیم که اینها نمی توانند نفت را تحریم کنند آیا به موقع تاکتیکهای خود را تغییر دادیم؟ از قبل سناریوهای محتمل را پیش بینی کردیم تا برنامه جایگزین داشته باشیم؟
یک وزیر خارجه خوب می تواند تیم قوی بکار بگیرد که بتوانند این تغییرات تاکتیکی را خوب پیش بینی و برنامه ریزی کنند. یعنی از قبل در سناریوهای مختلف همه تحولات احتمالی را پیش بین کنند تا در مقابل عمل انجام شده قرار نگیرند و مجبور نباشند کار روزمره انجام بدهند.
ویژگی دیگر یک وزیر خارجه خوب این است که بتواند دیپلماتهای حرفه ای و کار بلد را جذب کرده و با تشکیل یک گروه قوی تهدیدهای موجود را به فرصت تبدیل کند. کشورهای دشمن را به کشورهای بی تفاوت و کشورهای بی تفاوت را به کشورهای دوست و کشورهای دوست را به کشورهای متحد تبدیل نمایند.
مثال دیگری درباره پرونده هستهای ایران در این مورد راهگشا است. آمریکا قبلا میگفت که غنی سازی اورانیوم را به طور کلی تعلیق کنید. الان میگوید 20 درصد را تعلیق کنید. این تغییر تاکتیک هست یا نیست؟ قبلا میگفتند فردو را تعطیل کنید. حالا میگویند تعلیق کنید. قبلا میگفتند کلا تعطیل کنید، الآن میگوید 6 ماه تعلیق کنید. این ها تاکتیک است. خود آقای جلیلی و معاونشان آقای باقری میگویند که اینها به خاطر مقاومت ما تغییر کردهاند. حالا که اینها تغییر دادهاند ما چه کار کردهایم؟ آیا ما هم باید تغییر بدهیم یا نباید تغییر بدهیم؟
منطق آقای ولایتی در مناظره میگوید که شما باید رویکردتان را تغییر بدهید. در سیاست و دیپلماسی بده بستان است. وقتی منافع ایجاب میکند گاهی وقتها باید در روش تغییر بدهیم. این بدان معنی نیست که فقط حرف، حرف ما باشد. شما میگویید این نبوده که ما دست روی دست بگذاریم و بنشینیم؛ اما نمی توانیم همه کارهایی را که کردهایم رسانهای بکنیم. من قبول میکنم و حق را هم به شما میدهم که همه چیز را بیان نکنید. اما من به عنوان یک فرد رسانهای میتوانم بگویم که باید اثر کارهای شما را ببینم یا نه؟ بعد از یک سال باید ببینم که چه تغییراتی در وضعیت ما پیش آمده است. من باید آن چیزی که شما میفرمایید را در نتیجه کارتان ببینم. باید چه اتفاقی بیافتد که ما به این جمع بندی برسیم که در یکجا اشتباه کردیم؟
اینکه بیاییم بگوییم اشتباه کردهایم، ضعف نیست. قرآن خدا که غلط نمی شود، بلکه دستور کاری میشود برای آینده. من از جزئیات خبر ندارم و درست هم هست. اما اینقدر برای خودم حق قائلم که وقتی تجزیه و تحلیل میکند اثر فعل را میبینم که اثر فعل نتیجه مطلوب نیست. وقتی نتیجه مطلوب نداده است، یعنی ما باید شیوه و روش خودمان را عوض کنیم. یعنی باید کارهای دیگری بکنم. اگرچه باید خطر قرمزها را رعایت کرد و آرمانها را حفظ کرد، ولی در تاکتیکها هزاران کار میشود انجام داد. شما ببینید آمریکاییها در تاکتیکهای خود درباره عراق چندبار تغییر دادهاند. وزیر خارجه خوب وقتی اهداف عالیه را شناخت و برای آن ها برنامه ریزی کرد و دید نتیجه نداد، باید تاکتیک ها را عوض کند.
از وقتی آقای روحانی انتخاب شدهاند، رسانههای غربی تحلیلهای زیادی را در ارتباط با ایشان مطرح کردهاند. خیلی از آنها علاوه بر آنکه ابراز خوشبینی کردهاند، از تغییر سیاست در ایران معتقدند که نباید به تعلیق غنیسازی امیدوار بود. آیا تاکتیکهای ما تغییر خواهد کرد؟
این از زرنگیهای رسانه های غربی است. یک اصل را درست کردهاند که شما باید تعلیق کنید و بعد میگویند آیا آقای روحانی موفق میشود که تعلیق کند یا نه. حالا چه کسی گفته است که این اصل یک اصل درستی هست؟ بحث تعلیق را باید تفکیک کنیم. وقتی میگویند تعلیق، منظور چیست؟ یعنی غنی سازی اورانیوم؟ چرا باید تعلیق بشود، اینکه حق مسلم ایران و همه کشورهایی است که در چهارچوب ان پی تی کار میکنند. خوب ایران این را پذیرفته و تمام نظارتها را اجرا کرده است. برای چی باید ایران تعلیق کند؟ آنها میگویند برای اعتماد سازی. میگویند خوب اگر من تعلیق کردم، شما حق مرا برای غنی سازی به رسمیت میشناسید؟ شما بگویید که ایران حق دارد، ولی برای اعتمادسازی 6 ماه غنی سازی، بیست درصد را تعلیق کند. این یک چیز معقولی است که دو طرفه هم هست. یعنی آنها بگویند من حق تو را برای غنی سازی به رسمیت می شناسم شما هم برای اعتماد سازی من 6 ماه این را تعلیق کن که ما با هم کار کنیم. این میشود برد- برد. آنها اما حاضر نیستند این حق غنی سازی را به رسمیت بشناسند. یعنی وقتی میگویند شما 20 درصد را متوقف کن، یعنی من 5 درصد را پذیرفته ام.
اما برخی از آقایان معتقدند که نه، همین را هم به صورت تاکتیکی میگویند. یعنی اینکه میگویند شما یک گام به عقب برو و من هم 10 گام به سمت تو میآیم. حتی اگر ما قائل باشیم که آن ها میخواهند چنین کاری بکنند برای ایجاد اعتماد 6 ماه تعلیق کنیم. گفتهاند 6 ماه نگفتند که 6 سال. ما بپذیریم که یک فضای تفاهم ایجاد بشود در این فضای تفاهم ما در مراحل بعدی با هم کار خواهیم کرد. اگر هم احیانا دیدیم که آنها کاری نمیکنند باز بر میگردیم به همین نقطه اول یعنی چیزی را از دست نمیدهیم. آن رسانههای غربی که میگویند آقای روحانی نمیتواند تعلیق کند، گویی که وظیفه آقای روحانی این است که تعلیق کند. آقای روحانی وظیفهاش این است که منافع ملی ایران را تامین بکند. او رئیس جمهور ایران است نه رئیس جمهور آنها. روشهای آقای روحانی ممکن است دیپلماتیکتر باشد. یعنی یک فضاهای جدیدی را برای تفاهم ایجاد کند. یعنی اصل را بگذارد بر اعتماد. بدون رودربایستی دو رویکرد وجود دارد. یک رویکرد معتقد است که آمریکا و غرب دشمن ما هستند و امکان ندارد که این حق را به رسمیت بشناسند و دارند ما را بازی میدهند و وقت ما را تلف میکنند و می خواهند رژیم ایران را سرنگون کنند. این یک منطق است.
یک منطق دیگر میگوید آمریکا دنبال این است که ایران به بمب دسترسی پیدا نکند. برای اینکه این دسترسی را پیدا نکند هر زمینهای را که منجر به آن میشود را از بین میبرد. ما میتوانیم در مذاکرات با آنها به گونهای رفتار کنیم که متقاعدشان کنیم که دنبال بمب هستهای نیستیم و بتوانیم در فضای تفاهم اعتمادسازی متقابل داشته باشیم. در این اعتماد سازی دو طرفه می توانیم به یک راهکاری برسیم که یک ایران به بمب هسته نرسد( چرا که نمیخواهم هم که برسد) دوم اینکه آنها غنی سازی اورانیوم تحت نظارت آژانس در ایران را بپذیرند. این دست یافتنی است. الآن نفس آمدن آقای روحانی یک تغییر آشکار است. البته من نمیخواهم بگویم که آقای روحانی خط قرمز ایران که غنی سازی اورانیوم است را کنار میگذارد. او میخواهد ببیند که آنها بالاخره میتوانند حق ایران را به رسمیت بشناسند یا خیر. خود آقای روحانی اسم این را گذاشت شفاف سازی. گفت ایران با شفاف سازیهایی که میکند میتواند اعتماد آنها را جلب کند.
(عکسها از لیلا افشار)
29219
نظر شما