مرغ و طلا!
مرغ در مشهد شده عین طلا
صد مغازه گشته در هر گوشه وا
مشتری تا مرغ قیمت میکند
از «تزلزل» سخت وحشت میکند
فرق دارد قیمتش با روز پیش
یا که نازل گشته یا گردیده بیش
«ساعتی» بالا و پایین میشود
قیمتش از «بورس» تعیین میشود
فرق آن با زر بوَد در بیت زیر
باشد آنهم نکتهای بس دلپذیر
با طلا همراه باشد برد و باخت
کم نمیگردد از این یک «مزد ساخت»!
***
خواستگاری کیلویی!
جریان از این قرار است که یک مهندس جوان، برای ازدواج مهریه کیلویی پیشنهادکرده و حاضر شده دختر مورد علاقه خود را از قرار کیلویی ۱۰۰ هزار تومان عقد کند که جریان به روزنامهها هم کشیده شده است.
بنده پیشبینی میکنم که به میمنت و مبارکی، فرهنگ ازدواج کیلویی در جهت همگامی با پیشرفت مادی شدن ارزشها در زندگی امروز ما، به زودی رایج شود و مکالمات زیر، نقل محافل خواستگاری گردد:
مکالمات:
پدر عروس: جان شما نمیشود، زیر کیلویی صد هزار تومان اصلاً صرف ندارد.
پدر داماد: قربان، آخرش چند؟!
پدر عروس: کیلویی حدود ده هزار تومان برای خودمان تمام شده، حالا چون شمایید، کیلویی صد هزار تومان!
.......
مادر داماد (لحظه دیدن عروس خانم): عروس خانم به سلامتی چند کیلو هستند؟
مادر عروس: تازه رفته توی ۶۸ کیلو!
مادر داماد: خب پس کیلویی سی تومن خوبه دیگه؟!
مادر عروس: واه... واه... ما بچهمان را با کوپن و اجناس تعاونی که بزرگ نکردیم، با گوشت آزاد و مرغ آزاد بزرگ کردیم. آنوقت فقط کیلویی سیهزار تومان؟!
***
تأثیر حافظ قبلی در حافظان بعدی!
حافظ عصر پیادهها میفرماید:
«در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر اکند خار مغیلان غم مخور»
و حافظ عصر سوارهها عرض میکند:
در خیابان گر پی تفریح خواهی زد قدم
بیخبر رفتی اگر در زیر پیکان غم مخور
حافظ دیگری که با دو حافظ بالا هیچگونه نسبت سببی و نسبی ندارد چنین میگوید:
گرشدی مهمان سر یک سفره رنگین به شام
غم مخور از چاقی خود، تا توانی کم مخور!
گل آقا. شماره 123. بهار 1372
6060
نظر شما