این نویسنده که مدتی است نگارش مجموعه داستانی را به پایان رسانده است، درباره این کتاب گفت: این مجموعه داستان را چند ماه پیش برای انتشار به نشر قدیانی سپرده بودم، اما پس از مدتی متوجه شدم یکی از بررسهای این انتشاراتی که در شهر قم هم به سر میبرد، قبل از اینکه کتاب به اداره کتاب وزارت ارشاد برود، خود به ممیزی کتاب اقدام کرده و بخشهایی از آن را غیرقابل چاپ اعلام کرده است. این موضوع تعجب مرا برانگیخت و باعث شد کتاب را بگیرم و به انتشارات افق بسپرم.
فراست در اینباره افزود: پس از اینکه کتاب را به انتشارات افق دادم، از طریق یکی از مسؤولان ارشاد دربارهی ممیزی کتابم سؤال کردم و متوجه شدم کتاب حتا از نظر بررسهای ارشاد هیچگونه مشکلی برای نشر ندارد و نیازی به ممیزی آن نیست، حتا همان موقع میتوانند مجوز انتشار آن را بدهند؛ این همان ارشادی است که بحق از آن گله داریم، ولی میبینیم که یک انتشاراتی در زمینه ممیزی از بررسهای ارشاد جلو میزند!
او در ادامه درباره اظهارنظرهایی مبنی بر واگذاری مسؤولیت ممیزی کتابها به ناشران، و اینکه آیا چنین چیزی در فضای نشر کشور شدنی است، گفت: به نظر من، اگر برنامهریزیها درست باشد و کار توسط کارشناسان انجام شود، این موضوع قابل اجرا و شدنی است و حتا خود ناشران ممکن است سختگیری بیشتری انجام دهند.
او درباره این موضوع که آیا واگذاری موضوع ممیزی به خود ناشران باعث ایجاد نوعی خودسانسوری در بین آنها نمیشود، گفت: اگر گروه بررس قابل اعتماد باشد و از کارشناسان خوشنامی استفاده کند، تابع حزب و گروه خاصی نباشد و بیطرفانه عمل کند، احتمال رخ دادن این موضوع کم خواهد بود.
او در ادامه با بیان اینکه نام مجموعه داستانش از «زن منو میگیری» به «هر زندگی یه قصه» تغییر کرده است، گفت: عنوان «زن منو می گیری» مربوط به یکی از داستانهای مجموعه بود که خودم آن را از کتاب برداشتم، بنابراین نام کتاب هم به «هر زندگی یه قصه» تغییر پیدا کرد. این مجموعه 9 داستان دارد و قرار است از سوی انتشارات افق منتشر شود.
این داستاننویس همچنین از در دست نگارش قرار گرفتن رمانی با موضوع نبرد و درگیری رزمندگان در اوایل انقلاب و دفاع مقدس با گروهکها در کردستان خبر داد و در اینباره نیز گفت: داستان این رمان از سال 56 آغاز میشود و در سال 60 با پسزمینهی جنگ در کردستان پایان مییابد.
او افزود: به نظرم نقش و جایگاه جنگ در کردستان مظلوم واقع شده است، به طوری که تا نام جنگ برده میشود، تنها اسامی شهرهای جنوبی مثل خوزستان و آبادان و ... به ذهن میآید، بنابراین گفتم شاید بتوانم با نوشتن این رمان ادای دینی به کردستان کرده باشم. البته کار خیلی سخت است و من پس از اینکه برای تحقیق چندباری به کردستان رفتهام و در آنجا زندگی کردهام، مدت سه ماه است که در را به روی خودم بستهام و سخت مشغول نوشتن هستم.
6060
نظر شما