زهرا خدایی
دور تازۀ ارسال سلاحهای پیشرفته به مخالفان سوریه، اعمال فشار عربستان سعودی به آمریکا و اروپا برای حمایت نظامی از مخالفان و در نهایت قطع رابطۀ مصر با دمشق از مهمترین تحولات در حوزۀ بحران سوریه است.
خبرگزاری خبرآنلاین تاکنون و به اقتضای تحولات، سلسله گفتگوهایی را با کارشناسان، سفرا و دیپلماتهای کشورمان برای بررسی دقیقتر تحولات میدانی صورت داده است. در همین راستا، سرویس بین الملل خبرآنلاین روز سه شنبه در کافه خبری میزبان حسین جابرانصاری، رییس مرکز مطالعات وزارت خارجه و کارشناس جهان عرب بود و آخرین تحولات در حوزۀ سوریه را مورد بررسی قرار داد که در ادامه میخوانید:
قطع رابطه مصر و سوریه از چه زاویهای قابل بررسی است؟
سیاست سوری مصر در دوران ریاست جمهوری آقای مرسی، فراز و نشیب داشته است. در یک مقطع شبیه ترکیه اما با لحاظ محدودیتهای دوران انتقالی موجود در مصر و مسائل و مشکلات داخلی، یک طرف درگیری را گرفت و با مواضع نسبتاً تند پیش آمد. اما بعد از اینکه در بحران سوریه گره (به تعبیر برخی کوری) ایجاد شد و افقی برای پایان آن حداقل در کوتاه مدت مشاهده نشد، نوعی باز اندیشی در سیاست مصر مشاهده شد؛ به نحوی که با مقداری حرکت به سمت میانه بتوانند هم احتمالاً راه حلی برای بحران بیابند و هم بر سایر پرونده های منطقه ای - که به نحوی میتواند کارکرد مثبت یا منفی بر دوران انتقالی مصر داشته باشد- تأثیر مثبت بگذارند.
به عبارتی حرکت مصر به سمت میانه در بحران سوریه از دو برداشت و نیاز اساسی حاصل شد:
یکی گره ایجاد شده در سوریه به نحوی که به نقطهای رسید که مسیر اولیه نمیتوانست پاسخگو باشد. بنابراین باید نوعی انعطاف نشان داده میشد تا راه حل خروجی از وضعیت شبه بن بست ایجاد شود.
دوم مجموعۀ نیازهای سیاست خارجی مصر و یا حتی در برخی سطوح سیاست داخلی مصر به همراه پیچیدگیهایی که دارد، اقتضا میکرد که مصریها بحران منطقهای طائفی و دعوای شدید شیعه و سنی که امتداد شدید درون مصری نیز داشت و به عنوان یک عامل فشار علیه وضعیت انتقالی فعلی عمل می کرد را تا حدودی بتوانند مهار کنند.
از سویی با این موضع گیری تلاش کردند نوعی حرکت ملایم و یا پیام مثبت به سمت ایران را نیز از خودشان بروز بدهند تا در تنظیم بازی آنها در سایر پرونده های منطقهای و رابطه با دیگر بازیگران منطقه ای و بین المللی موثر باشد.
پیامدهای این موضعگیری چه میتواند باشد؟
متعاقب این تغییر ملایم در سیاست سوری مصر، در سطح بینالمللی هم در ماههای اخیر حرکتی توافقی میان روسیه و آمریکا مشاهده شد که بر اساس آن توافقاتی در حال انجام گرفتن بود برای اینکه طرفین درگیر(دولت سوریه و مخالفین مسلح) و بازیگران منطقهای و بینالمللی موثر در بحران سوریه با هم بنشینند و راه حل خروج برای شبه بن بست ایجاد شده پیدا کنند.
این اتفاقات وقتی رخ میداد که در صحنۀ میدانی نیز نوعی قفل و توقف مشاهده میشد؛ تا حدود یک ماه و نیم قبل صحنۀ میدانی نیز معرکۀ کرّ و فرّی بین دو نیرو بود که هیچیک قادر به حذف دیگری نبودند و درگیری نیز در نقاط مختلف کشور و حتی در مجاورت پایتخت ادامه داشت.
شاید هدف تحولاتی که در یک ماه اخیر در صحنۀ میدانی اتفاق افتاد، از دید دولت سوریه تقویت وضعیت میدانی برای امکان اعمال نفوذ و تأثیرگذاری بیشتر در مذاکرات سیاسی باشد اما با توجه به اینکه بعد از قُصیر، عملیات طوفان شمال برای بازپس گیری مناطق شمالی کشور از معارضه مسلح در دستور کار دولت سوریه قرار گرفت، عملا صحنه میدانی و در نتیجه صحنه سیاسی بحران سوریه دستخوش تحول و تغییر شده است.
در سایۀ چنین وضعیتی مذاکرات چه کارکردی میتواند داشته باشد؟
وقتی قرار است طرفین در وضعیت قفل شده میدانی و سیاسی وارد مذاکرات شوند، اگر یک طرف در میدان پیشرویهایی داشته و قفل میدانی را به یک تعبیر باز کند وضعیتاش بهبود پیدا میکند. اگر در این شرایط مذاکرهای اتفاق بیفتد، طرفی پیروز مذاکره خواهد بود و دست بالاتر را خواهد داشت که در میدان موفقیتهای قابل توجه کسب کرده است. طبیعی است که طرف مقابل (اعم از مخالفان مسلح و بازیگران منطقه ای و بین المللی حامی) مایل به اتفاق افتادن چنین رویداد و معادله ای نیستند.
لذا در سطح بین المللی پس از مدتها تهدید آمریکاییها در مورد رساندن سلاح به شکل رسمی به معارضه، یکباره ظرف 24 تا 48 ساعت اعلام میشود که آمریکا تصمیم دارد وتوی قبلی خود برای رساندن مستقیم سلاح به معارضه مسلح سوریه را بردارد؛ در حالیکه تا به حال از طریق واسطهها این کار صورت میگرفت، اما رسماً آمریکا مسئولیت این کار را نپذیرفته بود.
دوم اینکه در پروندۀ مورد اختلاف بر سر استفاده از سلاحهای شیمیایی اعلام میشود که سرویس های امنیتی آمریکا به این جمع بندی رسیدهاند که دولت سوریه، سلاحهای شیمیایی را چندین بار علیه معارضه مورد استفاده قرار داده است و آمارهایی نیز از قربانیان ارائه شده است.
سومین تحول اینست که اعلام میشود که منطقۀ ممنوعۀ پروازی در نقطهای در مجاورت مرز اردن میتواند در دستور کار قرار گیرد. گرچه اجرائی بودن مسئلۀ اخیر بلافاصله از سوی خود آمریکاییها مورد تردید قرار گرفت، که احتمالا نتیجۀ وتوی روسیه بود، اما در هر حال این تحولات در سطح بین المللی بحران، ظاهرا پیامد تغییر در سطح میدانی است.
در سطح سیاسی نیز معارضۀ سوریه که در حال تطبیق دادن خود با مشکلات موجود اعم از اختلافات درونی ومسائل دیگر برای شرکت در ژنو2 بود، بعد از تحولات میدانی، با صدای رسا و بلند فریاد زد که در چنین شرایطی در مذاکرات شرکت نمیکند و در حال حاضر جایی برای مذاکره وجود ندارد. همین جهت گیری در سایر بازیگران منطقهای حامی معارضه نیز به نحوی از انحاء مشاهده میشود. بنابراین موضع مصر را در راستای همین واکنشهای ناشی از پیروزیهای میدانی دولت سوریه میدانید؟
بله، وقتی صحنۀ میدانی به هم میخورد، صحنۀ سیاسی هم که در وضعیت میدانی قبلی چیده شده بود، میتواند به هم بخورد. البته من فکر میکنم رویکرد جدید مصر نوعی عقب گرد است و نه فقط موجب برگشتن مصر به مرحلۀ قبل از تحولات اخیر در سیاست سوری اش می شود بلکه با اعلام قطع کامل روابط با دولت سوریه موضع مصر تندتر از قبل هم شده است؛ چون در مرحلۀ قبل تنها سفیر و دیپلماتهای مصری از دمشق خارج شده بودند، اما اینک رابطه دوکشور قطع شده است.
فضای درونی مصر تا چه اندازه در این تصمیم موثر بوده است؟
فضای درونی مصر نیز در ارتباط با اتفاق اخیرموثر بوده است. در درون مصر، اخوان المسلمین یک رقیب درون گفتمانی جدی دارد و آن سلفیهای تندرو هستند که شاخههای متعددی دارند. گرچه سلفی ها واخوان المسلمین در مسائلی با هم همپوشانی دارند و در دوران انتقالی(در انتخاباتها و پس از آن) با هم موتلف بوده اند اما در بطن موضوع این دو رقیب درون گفتمانی یکدیگر هستند و رابطهشان مشمول تعبیر حکیمانۀ سعدی است که" هزار درویش در گلیمی بخسبند، دو پادشاه در اقلیمی نگنجند". واقعیت اینست که دو رقیب جدی درون گفتمانی، علیرغم اینکه ظاهراً با هم تعامل دارند در عمق مسائل و در میان و درازمدت نمیتوانند در کنار یکدیگربمانند.
در یک نگاه کلانتر به روند تحولات دو ساله اخیر مصر باید نقش تحولات سایر کشورهای منطقه از جمله عراق را نیز در نظر گرفت. در سالیان اخیر موجی از طائفهگری و دعوای شیعه و سنی در عراق در گرفته و به اوج خود رسیده است. این چالش در سطوحی از جوامع و در میان نخبگان کشورهای مختلف عربی منطقه تاثیرات خود را گذاشته و با تحولات خونین 2 سال اخیر سوریه جدیتر و عمیقتر شده و جنبههای عاطفی و احساسی غلیظ یافته و به موج اختلاف شیعه و سنی در مصر و کل منطقه دامن زده است.
این چالش نیز یکی دیگر از عناصر فشار درون مصری بر روی دولت مرسی بود که بعد از تحولات مثبتی که در روابط میان مصر و ایران رخ داد (از جمله موضوع جهانگردان و رفت و آمدهای سیاسی) این موج بالا گرفت و بازیگران درون مصری که ضد ایران بودند، از این مسئله استفاده کردند و با استفاده از تحولات میدانی اخیر در سوریه دوباره به موج ضد ایرانی و ضد شیعی دامن زدند. به نحوی که بعد از برگزاری اجلاس علما در مصر که در آن از مسلمانان جهان برای حضور و جهاد در سوریه دعوت شده بود، شرکت کنندگان در اجلاس با آقای مرسی ملاقات کردند و ایشان در همین ملاقات اعلام کرد مصر رابطۀ خود با سوریه را قطع میکند. اگر بخواهیم به عنوان تحلیل گر و ناظر به این تحول در موضع مصر بنگریم، در عین حال که این زمینهها و بسترها مقداری جلوۀ طبیعی به این تحول میدهد اما بدون تردید این یک برخورد پخته نیست.
هزینه- فرصتهای چنین تصمیمی برای مصر چیست؟
من برخورد آقای مرسی را تا حدودی عاطفی و احساساتی میدانم. مصریها قطعا بعد از یک دورۀ کوتاه متوجه خواهند شد که جادهای که در حال درست کردن و ترمیم آن بودند تا زمینه بازیگری موفقتر و موثرتری را برای خود فراهم کنند، عملاً با این کنش تند و احساسی (اگرچه مبتنی بر برخی واقعیات میدانی و نیازها و فشارهای سیاسی درونی و منطقهای بوده)تخریب شده است.
اگر بخواهیم به عنوان تحلیل گر به صحنه بنگریم این اقدام تند، مصریها را به مسیر گذشته باز گردانده و امکان طبیعی بازیگری میانی آنها ضمن حفظ نقش حمایتی از معارضه را از آنها گرفته است. در واقع مشابه همان چالشی که ترکیه در آن گرفتار شده است. به این دلیل که با سرعت عجیبی وارد بحران سوریه شد و با موضع گیری یکجانبه در حمایت از معارضه، در بازگشت از مسیر دچار مشکل شده است. ترکیه در واقع وارد تونلی شده است که ورود به آن با انتخاب خودش بود اما وقتی وارد آن شد باید مسیر را تا انتها برود. اینکه انتهای تونل به کجا برسد، هم خیلی مشخص نیست.
مصر به دلایل مختلف از جمله گرفتاریها و مشکلات داخلی خود، به نظر میرسید در مقطع اخیر و قبل از این تصمیم نگاهی چندجانبه به بحران چندلایه و پیچیدۀ سوریه دارد اما با این اقدام تند و سریع به نظر میرسد که با نوعی عقب گرد به نقطۀ صفر و یا ماقبل صفر بازگشته و احتمالا هزینههای جدیدی بر خود تحمیل خواهد کرد.
آیا ممکن است حزب الله به واسطۀ موضع گیری مصر متضرر شود؟ از این باب که این موضع اخیر مصر شاید نوعی اعلام جنگ غیر رسمی به نیروهای طرفدار بشار نیز باشد و مصر مخالفتی با ضربه زدن به حزب الله و شیعیان نداشته باشد.
این کنش خاص مصر نوعی واکنش به رسمیت یافتن ورود حزب الله لبنان به صحنۀ رویارویی در بحران سوریه نیز هست.البته حزب الله تحلیل خود را دارد و در عالی ترین سطح این بحث را مطرح کرده است که حزب الله آخرین بازیگری است که وارد بحران شده و قبل از حزب الله در طی 2 سال گذشته بازیگران متعدد اعم از گروهها و کشورها در سطوح مختلف مستقیماً وارد صحنۀ درگیری شدهاند و به یک نقطهای رسیده که حزب الله چارهای جز کنش اخیر نداشته است.
دولت فعلی مصر یک نیروی اسلامگرا و متعلق به جنبش تاریخی اخوان المسلمین است که در طول تاریخ خود یک جنبش وحدوی بوده و هیچگاه به عنوان جنبشی ظاهر نشده که شکافهای مذهبی و طائفه ای را فعال میکند. اما طبیعی است زمانی که بحرانی به هر دلیل جلوههای طائفی- مذهبی تند مییابد، ممکن است ورق به شکل دیگری برگردد.
توجه داشته باشید که در بسیاری از مواقع تصویر واقعیات بسیار مهمتر از خود واقعیات است. یعنی آن چیزی که در سیاست داخلی و خارجی تعیینکننده است نه خود واقعیت بلکه در بسیاری از موارد تصویر ایجاد شده از واقعیت است. لذا بحث تصویر در سیاست بسیار مهم است. هم اکنون در بحران سوریه و آنچه که در منطقه جاری است، جدای از اینکه اصل پدیده چیست، این تصویر ایجاد شده که بحران سوریه یک بحران طائفهای و مذهبی است. طی 2 سال گذشته ورود بازیگر القاعدهای و سلفی جهادی از اقصی نقاط جهان به سوریه در هل دادن تحولات به سمت نظامی گری و رویارویی طائفهای موثر بوده است. حمایت ایران و حزب الله از دولت سوریه نیز اگرچه با اهدافی راهبردی و سیاسی و نه طائفه ای انجام شده، اما در بستر موجود منطقه ای وبین المللی به تصویر طائفی و مذهبی از این بحران افزوده است.
در چنین بستری دولت مصر به اعتبار اینکه بخشی از جنبش سراسری اخوان المسلمین است، در عین حال که جنبشی وحدوی است اما در هرحال به لحاظ مذهبی، سنی است و جایی که صحنۀ رویارویی طائفی و مذهبی در جریان باشد، قاعدتا در سمتی قرار خواهد گرفت که سمت سنی موضوع است و این دقیقا نقطۀ خطرناک بحران سوریه است که شاهد آنیم.
به اعتقاد من روندی که بعد از تحولات اشغال عراق اتفاق افتاد، بخش مهمی از آن یک رویارویی سیاسی است. چه در صحنۀ عراق و چه امروز در صحنۀ سوریه. البته نمیتوان گفت که تماماً یک رویارویی سیاسی است اما غلبۀ جنبۀ سیاسی به اعتقاد من کاملاً در این بحران مشخص است. اما آنچه که به عنوان تصویر این واقعیت ایجاد شده است، هم در عراق و هم در سوریه اینست که این بحران و درگیری تماماً طائفی و مذهبی است و تصویری که دائماً در رسانهها و ابزارهای تبلیغاتی انعکاس مییابد اینست که این یک درگیری طائفی است که در یک طرف نظام علوی سوریه به همراه ایران و حزب الله شیعی قرار دارد و در طرف دیگر نیز اکثریت سنی سوریه به همراه کشورهای سنی منطقه قرار دارند.
این موضع گیری را از سوی حماس نیز میبینیم. حماس به حزب الله هشدار داده است که سلاحش را برای مبارزه با صهیونیستها استفاده کند. این مسئله دورنمای بسیار خطرناکی را پدیده آورده است که چه بسا در آیندۀ نزدیک این دو جریان به جای مقابله با اسراییل رو در روی یکدیگر بایستند، آیا این مسئله متصور است و یا نگاهی بدبینانه باشد؟
شاید به این تندی و غلظت نشود این تحلیل را مطرح کرد اما همانطور که گفتم به هر حال واقعیت اینست که در یک مقطع بعد از پیروی انقلاب اسلامی ایران و تغییر سیاستهای اساسی کشور و بروز و ظهور تأثیر این تغییرات در محیط پیرامونی، نظامهای حاکم منطقهای که خودشان را در پیامد امواج ایجاد شده از انقلاب اسلامی ایران متضرر تلقی کردند به طور متعمدانه ای به شکاف های مذهبی دامن زدند تا مانع از پیشروی امواج فزاینده انقلاب اسلامی در منطقه شوند.
همین طور از سوی بازیگران بین المللی که بعد از تحولات انقلاب اسلامی و تغییر در توازن منطقهای خود را ذیضرر تلقی میکردند، به شکل متعمدانهای تحریک اختلافات درون منطقهای و شکاف های نژادی عربی-ایرانی و طائفی و مذهبی شیعه و سنی را شاهدیم که اوج میگیرد و به شکلی در قالب جنگ تحمیلی عراق علیه ایران خودش را به نهایت میرساند و امواج پیشرونده انقلاب اسلامی ایران در سطح منطقه را با سدها و موانع متعدد و پی در پی مواجه میکند.
نگاهی به ماهیت این رویاروییها بیانگر آنست که این مسئله دقیقاً ابعاد سیاسی دارد. در حالیکه قبل از انقلاب اسلامی هم، ایران شیعه بود و کشورهای مجاور نیز سنی بودند. ولی چنین موجی وجود نداشت.
بعد از وقوع انقلاب، سیاست ایران سیاست وحدوی میشود که مبتنی بر مذهب به شکل اساسی و بنیانی نیست؛ سیاست امام و سیاست انقلاب اسلامی ایران یک سیاست وحدوی است که مبتنی بر مذهب به شکل اساسی و بنیانی نیست، در واقع انقلاب اسلامی خود را اسلامی نامید و نه انقلاب شیعی و به دنبال تأثیرگذاری در سطح جهان اسلام نیز بوده و هست. محوری ترین مسئلۀ جهان اسلام یعنی فلسطین را نیز در صدر اولویتهای سیاسی خود در سطح منطقهای و بین المللی قرار داد و هزینههای اساسی را نیز برای فلسطین پرداخت کرد اما با این حال باز هم به این موج دامن زده میشود.
در مقطعی دیگر و به عنوان پیامد اشغال عراق و به هم خوردن توازن قدرت سیاسی و تاریخی در منطقه باز هم شاهد دامن زدن متعمدانه به شکاف مذهبی در منطقه شدیم؛ توجه داشته باشیم که عراق پایتخت تاریخی اهل سنت تلقی میشود و پس از به هم خوردن این موازنۀ میدانی و سیاسی، شاهد اوج گرفتن شدید اختلافات میان شیعه و سنی و ایران و دولتهای عربی در سطح منطقه هستیم.
در حالیکه این موج به مرور در حال فروکش کردن بود و ایران موفق شده بود با سیاستهای خود و با همکاری اجزای دیگر بازیگران منطقهای از جمله جنبش حماس این مرحله را تا حدود قابل توجهی کنترل کند و پشت سر بگذارد. چون هرچند سطح این چالشها به اوج خود رسیده بود، اما ایران توانسته بود آن را تحت کنترل درآورده و از این رو صحنه رو به آرامی میرفت.
اتفاقی که در سوریه رخ داد و همچنین نحوۀ جبهۀ بندی سیاسی آن وضعیت را تغییر داد. البته واقعیت اینست که ایران و حزب الله به اعتبار مذهبی وارد بحران سوریه نشدند؛ گرچه علویها پیوست شیعه هستند و فرقهای از فِرق خاص مسلمانان شیعه به حساب میآیند اما با شیعیان تفاوتهای اساسی دارند به ویژه با شیعیان 12 امامی. ضمن اینکه نظام حاکم بر سوریه یک نظام غیرمذهبی، غیردینی و حتی سکولار افراطی است. بنابراین اگر رویکرد ایران به موضوع رویکرد مذهبی و یا دینی بود، منطقاً نباید در یک جبهه بندی با دولت سوریه قرار می گرفت. واقعیت اینست که سیاست خاص ایران در حمایت از دولت سوریه در چارچوب سیاست مستمر ایران در حمایت از مقاومت ضد صهیونیستی و به دلایل سیاسی و میدانی مرتبط با توازن قدرت منطقهای و صف بندی در برابر جریانی که در فلک قدرتهای بین الملی می چرخد و میخواهد اسراییل را به عنوان عضو طبیعی منطقه جا بزند اتخاذ شده است.
واقعیت اینست که اولویت ایران در مورد سوریه از ابتدای انقلاب اسلامی ایران مسائل سیاسی بوده است. نوع نگاه ما به صف بندیهای منطقهای وبه توازن قدرت در منطقه مبتنی بر اولویتهای سیاسی بوده و نه اولویتهای ظاهرا مذهبی و دینی گرچه ایران جمهوری اسلامی بود. حتی در بحران دهۀ 1980 در سوریه که اخوان المسلمین شورش کرد اگر اولویت ایران ظاهر مسائل دینی و مذهبی بود منطقا باید در کنار اخوان المسلمین قرار میگرفت، اخوان المسلمین سوریه و جزیی از جریانهای اسلامی بر این اعتقادند که ایران به دلایل طائفی و مذهبی در کنار دولت سوریه قرار گرفت، در حالیکه 34 سال سابقۀ تاریخی ایران و سیاست منطقهای اش نشان میدهد که اگرچه مسائل مذهبی هم یکی از حلقههای سیاست منطقه ای ایران است، اما این مسئله حاصل انقلاب اسلامی نیست و به شکل خفیفی در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیز در سیاستهای کشور وجود داشته است.
در همان زمان می بینید که میان ایران و شیعیان لبنان نوعی پیوند وجود دارد و یکی از اتهامات گروههای تند انقلابی علیه امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان این بود که با دولت ایران ارتباط دارد. در حالیکه این مسئله امری طبیعی بود؛ به هر حال شیعیان لبنان و امام موسی صدر به عنوان یکی از سمبلهای اساسی شیعیان لبنان با یک واقعیتی در منطقه مواجه بودند و آن اینکه دولتی در ایران وجود دارد که تنها دولت با اکثریت شیعه است .
اینکه موضوع توجه به شیعیان و اقلیتهای شیعه در منطقه پیرامونی ایران یکی از حلقههای سیاست خارجی ایران است، امری تاریخی است که وجود دارد و مرتبط با انقلاب اسلامی ایران و تحولات سه دهۀ اخیر هم نیست، اصل ثابتی است که از دورانهای سابق نیز وجود داشته است. همانگونه که اهل سنت با اقلیتهای سنی در کشورهایی که اکثریت آن شیعه و یا غیرمسلمان هستند به نحوی شبکۀ ارتباطی دارند، این یک امر مسلم است که ایران، ملت ایران و دولتهای ایران هم با اقلیتهای شیعه نوعی ارتباط دارند و یکی از حلقههای سیاست منطقهای ایران نیز توجه به مسائل و منافع شیعیان است.
اما سوال اینست که آیا حلقۀ مرکزی، مفصلی و محوری و قلب سیاست ایران در منطقه خاورمیانه در تجربۀ سه دهۀ گذشته مسائل مذهبی بوده است و یا مسائل مرتبط با توازن قدرت منطقه ای و بین المللی؟ اگر اعراب (اعم از شیعه و سنی) به این مسئله منصفانه و از نگاه تحلیلی بنگرند اعتراف خواهند کرد که مرکز سیاست منطقه ای ایران مسئله فلسطین بوده و در تمام دورانهای سیاست خارجی ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی قلب سیاست خاورمیانه ای ایران، نیز همین مسئله بوده است.
هم اکنون نیز در بحران سوریه برداشت ایران اینست که به هم ریختن وضعیت موجود در سوریه سبب به هم ریختن توازن قدرت منطقه ای مبتنی بر اولویتهای سیاسی فلسطین محور خواهد شد. در سیاست خارجی و داخلی همانگونه که اشاره کردم تصور از واقعیات از خود واقعیات مهمتر است. آنچه موجب سیاست خاص ایران در بحران سوریه و ایستادگی تمام قد ایران و حزب الله در کنار دولت سوریه شده است مبتنی بر تفسیر سیاسی و براساس موازنۀ قدرت منطقه ای در برابر اسراییل است و نه اینکه دولتی که در سوریه است دولتی مذهبی و پیوست ایران و یا شیعه باشد و از همین رو ایران باید در مقابل تغییر در سوریه ایستادگی کند. ایران مبتنی بر این تصویر از واقعیت، سیاستهایی اتخاذ کرده و هزینههایی نیز برای آن پرداخته است.
پس گزینههای پیش روی اخوان المسلمین در برخورد با وضعیت فعلی چیست؟
جنبش اخوان المسلمین به عنوان برندۀ انتخاباتها در کشورهایی عربی در تعامل با این وضعیت چند راه حل دارد:
یک روش برخورد اخوان المسلمین با این تحولات اینست که تصویر کاملاً طائفهگرایانهای از این صف بندی منطقهای را مبنای سیاست خارجی خود قرار دهد و با خداحافظی با تاریخ وحدوی جنبش خود و اتخاذ یک جلوۀ طائفهای و مذهبی سیاست ورود به درگیری مذهبی را برای خود انتخاب کند. این نه به مصلحت تاریخ اخوان المسلمین است و نه در این لحظۀ تاریخی کمکی به بحران انتقالی که دولتهای غیرمستقر و نیم بند اخوان المسلمینی در برخی از کشورهای عربی با آن مواجهند، خواهد کرد؛ دولتهایی که گرفتار در بحرانها و مسائل تو در توی منطقهای و بین المللی خودشان هستند.
به هر میزان که به این تصویر طائفی دامن زده شود، ذی نفع این بازی اخوان نخواهد بود ممکن است برای طرف دیگر بحران همین قاعده وجود داشته باشد، اما در هرحال چیزی به اخوان نخواهد رسید. در واقع در بهترین حالت متصور برای این نحوۀ تعامل، یک بازی باخت-باخت را رقم خواهند زد که برندۀ آن اسراییل، بازیگران فرامنطقهای و بازیگران منطقهای محافظهکار و سنتی مخالف تحولات جدید جهان عرب خواهد بود.
هرچه این درگیری مبتنی بر تصویر غیرواقعی بحران طائفی و مذهبی پیش برود حداکثر کاربردی که برای اخوان المسلمین خواهد داشت اینست که شکستهایی را برای طرف دیگر بحران تحمیل کند. اما حاصلی برای آنها به شکل مثبت نخواهد داشت؛ بلکه آنها را به سمت بحران هویتی-تاریخی سوق می دهد چون اولین بار است که اخوان در مسند قدرت قرار گرفته و با چنین رویکردی از یک جنبش وحدوی به یک جنبش ستیزهجوی سنی و مذهبی تبدیل می شود و نه یک جنبش فراگیر اسلامی که نظر به کل جهان اسلام ومحوریت مسئلۀ فلسطین دارد. اتخاذ این رویکرد از سوی دیگر کارکردی بر ضد نیازهای دوران انتقالی و مدیریت سیاسی نیز دارد.
به نظر میرسد به نفع اخوان المسلمین و همۀ بازیگران موثر در بحران است که حتی اگر این بحران جلوه و جنبههای ضعیفی از مسئلۀ طائفی نیز دارد مصلحتها ایجاد میکند که این جلوهها هر چه بیشتر محدود شود و بر روی این بحران به عنوان یک مشکل و اختلاف سیاسی تمرکز شود و نه یک پدیدۀ مذهبی و طائفی.
پدیدۀ طائفی و مذهبی به سوختن همۀ بازیگران منجر خواهد شد و سودی برای بازیگران اسلامی و مسلمان موجود در صحنه نخواهد داشت. همۀ دولتها با هم اختلافاتی دارند، برای اینکه تصویرشان از واقعیات سیاسی و یا منافعشان با هم متفاوت است، این امری طبیعی است. هیچ اصراری هم نیست که سیاست ایران با مصر و یا سیاست ایران با ترکیه در فلان موضوع منطقهای با هم منطبق باشد. از این رو اگر به بحران سوریه به عنوان مسئلهای سیاسی نگریسته شود که تا حدود زیادی مبتنی بر واقعیات نیز هست، میتوان راه حلی برای آن یافت.
فرسایشی شدن بحران به نفع کدام کشورهاست؟
در واقع بحران سوریه به رویارویی فرسایشی تبدیل شده است که تعریف آن برد- باختی و صفر و صدی است یعنی هر یک از اطراف میخواهند برنده شوند و آن را بازی مرگ و حیات برای خود تفسیر میکنند. این نگاه، به استمرار این بحران و فرسوده شدن هرچه بیشتر همۀ رقبای محتمل، واقعی و یا بالفعل مقابل رژیم صهیونیستی منجر میشود.
اگر به صحنه رویاروئی سوریه از بُعد استراتژیک و از بالا بنگریم، به نظر می رسد ادامه این رویاروئی به فرسایش مفرط طرفهای مختلف بحران از جمله ایران (نیروی مهم منطقه ای قبل و بعد از تحولات جهان عرب) و اخوان المسلمین (نیروی روبه رشد در جریان تحولات اخیرجهان عرب )منجرمی شود، از این رو منطق حوادث اقتضاء میکند که این بازیگران در درجۀ اول تصویری از این بحران ارائه دهند که قابل حل باشد. هرچه بحران جنبۀ حق و باطلی پیدا کند حادتر میشود و هرچه تصویری سیاسی پیدا کند، یک موضوع و مشکل سیاسی میتواند قابل حل باشد.
بنابراین مصلحت همۀ بازیگران موثر اسلامی حاضر در بحران سوریه اقتضاء میکند که تفسیر سیاسی از بحران ارائه دهند و موضوع را صفر و صدی تفسیر نکنند و موضوع را از بُعد سیاسی بنگرند و نه ایدئولوژیک و عقیدتی و یا بر اساس نزاعهای تاریخی و طائفی و وصل کردن آن به رویارویی های تاریخی در گذشته. به هر میزان که این تفاسیر ایدئولوژیک مبنای تعامل اخوانیها و دولتهای عربی و جنبشهائی چون حماس قرار گیرد، این بحران بیشتر استمرار مییابد و به تداوم زخم چرکین و خونین جدی که تمام روندهای منطقه ای را تحت الشعاع قرار خواهد داد، تبدیل میشود.
به نظر من از زمان انقلاب اسلامی ایران ما همواره منشأ تحولات اساسی در روندهای منطقهای بودهایم و به نفع کشورهای اسلامی حرکت کرده ایم و امروز نیز در نحوۀ نگاهمان به صحنۀ سوریه به دلیل تفسیر سیاسی مبتنی بر آنچه که اشاره شد، نوعی تعامل خاص با این بحران در پیش گرفتیم اما شاید مسئولیت تاریخی مان از بازیگران دیگر چون اخوان المسلمین بالاتر باشد. به این دلیل که ما دولت مستقری داریم که راهبردهای مشخصی دارد و تجربۀ چند دهۀ گذشته را طی کرده است، در حالیکه به عنوان نمونه جنبش اخوان المسلمین جنبشی است که غرق در مجموعۀ بحرانهای درونی و بیرونی است و در حال طی مرحله ای جنینی شبیه آنچه که ما در ایران در سالهای 1357 و 1358 تجربه کردیم می باشد.
راهکار پیش روی ایران چیست؟
با تفسیری که ازنوع نگاه ایران به بحران سوریه ارائه شد و همچنین مسئولیت اسلامی و تاریخی ایران، جمع این دو شاید این را اقتضاء کند که ما به نحوی باید تلاش کنیم که این رویارویی و تصویر از آن از یک رویارویی عقیدتی و ایدئولوژیک صفر و صدی و مرگ و حیاتی به رویاروئی سیاسیِ قابل حل نزدیک شود که میتوان بازی برد- برد را در آن تعریف کرد و نه بازی باخت-باخت.
ادامۀ رویارویی فرسایشی و مبنا قرار گرفتن تصویر طائفه ای از بحران فعلی هزینهساز است. اگر چه ما در این زمینه پیشتاز نیستیم و دائماً تکرار کردهایم که به این موضوع به عنوان مسئلۀ سیاسی مینگریم، اما واقعیت اینست که تصویر ایجاد شده در صحنۀ عملی از این بحران تصویری طائفهای مذهبی شده است.
این امر نیازمند اینست که بحران به نحوی درمان شود که در عین حال که دل نگرانیها و حساسیتهای استراتژیک و سیاسی ایران در توازن قدرت منطقهای در نظر گرفته میشود و از آن تخطی نمیشود اما سعی شود که با مجموعۀ سیاستهای مختلف زمینه های تسهیل وصول به یک بازی برد-برد و قابل حل فراهم شود. فراموش نکنیم وقتی بحرانی مشمول زمان میشود هر چه جلوتر برویم حل آن دشوارتر و برگشت به عقب و تعدیل و کنترل صحنه سخت تر وسخت تر میشود.
اگر ما به دنبال بازی برد-باخت باشیم اولاً تحقق آن در بستر واقعیات درون سوری، منطقه ای و بین المللی شبه محال است، اما حتی اگر این امر اتفاق بیفتد با توجه به هزینه ها و تبعات عمومی که در کل منطقه و جهان اسلام برای ما داشته، شاید در عمل یک برد سخت افزاری میدانی به یک باخت نرم افزاری تاریخی و درازمدت تبدیل شود به این دلیل که مهمترین مزیت نسبی ایران که فضای تنفس افکار عمومی کل جهان اسلام با محوریت فلسطین است را از ما گرفته و قدرت نقش آفرینی و بازیگری ایران را محدود میکند. بنابراین منطقی ترین سیاست، تسهیل زمینه های بازی برد- برد است، اگرچه موفقیت این سیاست منوط به همراه ساختن دیگر بازیگران موثر منطقه ای همچون ترکیه، مصر و اخوان المسلمین است.
4952
نظر شما