آقای اصغر مصاحب نیا در یادداشت ارسالی برای خبرآنلاین نوشته است:

سئوال : امروز کجا ایستاده ایم ؟ آیا به فردا می اندیشیم ؟ چه راهی را بر گزینیم ؟

بدون درنگ می توان اذعان داشت که انواع اظهار نظرها و تحلیل ها در سطوح مختلف جامعه برای این سئوالات قابل پیش بینی است . اما اینکه اولویت ها را به کدام اختصاص دهیم و ادبیات طرح موضوع را چگونه بکار گیریم از اهمیت خاصی برخورداراست .

تفکری که سال 84 با ادعای محدوده بسته مدیریت کشور و توسعه عدالت اجتماعی در عرصه مدیریت اجرایی کشور حضور پیدا کرد، موجبات تغییر نسل و پوست اندازی در سطح مدیریت (به روایت خود) و خانه نشین کردن تمام تجربیات بیست و اندی سال گذشته (به روایتی دیگر) را رقم زد. این تفکر که ابتدا مدارک تحصیلی را کاغذ پاره و در آخرین گزارش بعداز هشت سال به مردم حضور بیش از 50 درصدی اعضا را با مدرک دکتری افتخار می دانست و گویا شدیدا به حافظه تاریخی این ملت شک داشت، در اکثر عرصه ها آنچنان عمل کرد که برخی که حتی در قواره یک کارشناس نبودند، این فرصت را یافتند که در بالاترین سطوح مدیریتی کشور وارد شوند.

مراد نگارنده بررسی سطح دانش هیچیک از اعضا کابینه، از نخستین تا دهمین و یا حتی کابینه جدید نیست؛ بلکه آنچه در این مقال قصد پرداختن به آن دارم نگرش وزرا و انتخاب بدنه و تیم های کاری در مجموعه های تحت نظرشان است که مجموعه مدیریت اجرایی کشور را شامل می شود. خوشبختانه آن کس که به عنوان پرچمدار این مهم سکان هدایت قوه اجرایی کشور را در دست گرفته علاوه بر دانش در حوزه فقه و حقوق و اجتهاد و ... ، مسئولیت مرکزی را به عهده داشته که واژه استراتژی را به خوبی درک می کند. تغییر و تحول را که اساس آن از تفکر استراتژیک گرفته می شود خوب می شناسد و این جای بسی امیدواری دارد.

استراتژی و خط مشی گذاری در همه حوزه های مدیریت بیانگر نقشه راه و مسیر حرکت برای رسیدن به هدف است. اگر چشم انداز 1404 کشور را به عنوان هدف بدانیم بی گمان برنامه ریزی و تدوین بهترین راهکارهای اجرایی برای رسیدن به این هدف بایستی اولویت دستگاه های اجرایی کشور باشد . آنچه تا کنون و طی چند سال اخیر کمتر توجهی به آن نشد! و بیم آن می رفت که اگر به همین روال بگذرد، احتمالا سال 1400به یاد خواهیم آورد که چه می خواستیم و چه داریم!

در طول هشت سال اخیر ، بیش از آنکه در کشور نگاه به خرد جمعی و مشارکت فرهیختگان حاکم باشد، پیوسته تازیانه خودرأیی و بی مهری تحمل شد. مصداق بارز آن تغییرات گسترده در سطوح مدیریت و حتی کابینه دولتهای نهم و دهم بود که حتی نقدها و بهتر بگوییم پیشنهادهای خیرخواهانه همراهان خود را نیز تاب نمی آورد.

درد همه کسانی که در طول این سالها یا زبان به کام گرفته و تحمل کرده، یا از گردونه مدیریت کنار گذاشته شدند و یا اینکه تاب نیاورده و عطای مدیریت در چنین سیستمی را به لقایش بخشیده ولی حرف خود را زده اند، این است که با کسانی مواجه بودند، که از کمترین شاخص های یک مدیر برخوردار نبودند.

نتیجه دلسوزی ها بیشتر از اینکه با رهبری مشارکتی مواجه باشد و به عبارتی مشورت با نخبگان و سزمایه های انسانی و استفاده از پیشنهادهای آنها را در پی داشته باشد، چیزی جز حذف یا به انزوا بردن نبود و بیشتر کشور در این مدت یک مدیریت دستوری مبتنی بر خودرأیی راتجربه کرد. البته این بدان معنا نیست که کل مدیران قوه مجریه کشور را اینگونه بدانیم ، بلکه مراد تفکر حاکم و اکثریت مجیز گوی این تفکر است .

اکنون که دولت تدبیر و امید کار خود را آغاز نموده و همه بر این باورند که اعتدال همان واگذاری امور به صاحبان صلاحیت‌دار است، توقع آن می رود تا وزراء محترم دولت یازدهم در انتخاب مدیران خود نگاهی به تجربیات تلخ 8 سال گذشته داشته باشند که در بسیاری موارد و نه البته همیشه ، همه گرایش ها و جناحهای سیاسی و کل کشور، بازنده بوده و متضرر شدند.

بی گمان در میان مدیران فعلی هستند کسانی که توانایی بهره گیری در دولت جدید را هم دارا باشند و همانگونه که مدیرانی در دولت اصلاحات و سازندگی و قبل از آن هم عصاره تجربه بودند، برخی از مدیران فعلی هم در طول این هشت سال تجربیاتی به دست آورده اند که می توان از آنها بهره برد. چه می شود کرد حکایت کشور ما حکایت پیوسته چرخ را از نو ساختن است و تمام امید اینکه این بار از نو نسازیم؛ از تجربیات دیگران بهره بگیریم؛ نگاهمان تنها به خود و تا نوک بینی نباشد، از تعاملات بین المللی و نگاه به آینده (و مشخصا سند چشم انداز) غافل نباشیم و بپذیریم که باید به نحوی عمل کرد که نیروها و سرمایه های انسانی گرایش های مختلف سیاسی هرگز خود را بازنده انتخابات ندانند و بپذیرند که در مسیر تحول و توسعه همه با هم حرکت می کنیم و همه برنده این تحول خواهند بود.

در این میان باید پذیرفت که تغییر یک واقعیت و رسیدگی به تغییر یکی از وظایف مدیران است. اگر تحولی در کار نبود، نیاز به برنامه ریزی وجود نداشت. حرکت در مسیر تحولات مثبت اقدامی است که خواسته همه اقشار جامعه است. به عبارتی نیاز آینده بر پایه سه ضرورت «اجتماعی ، سازمانی و مدیریتی» مسیر حرکت به سوی پیشرفت را نشان داده و این خود بیانگر توجه داشتن به مقوله تحول است. در خصوص نیاز اجتماعی، به واسطه حضور در محیط پیرامونی و تغییرات پیوسته محیط ؛ در سازمان به دلیل مواردی که لازمه حیات سازمانها هستند از جمله: یادگیرندگی، ارزش ‌آفرینی، مشارکت‌جویی، خلاقیت، کارآفرینی و ... که مؤلفه‌های مدیریت نوین هستند نیاز به توسعه و تغییر محسوس است. از سویی هدف از تمام اینها حضور در عرصه رقابت و پیشی گرفتن در این عرصه است که خود مستلزم دو اصل مهم تفکر استراتژیک یعنی حرکت در راستای مزیت آفرینی یا ارزش آفرینی است که باید فرصتها را افزایش و تهدیدات سازمانی را کاهش داد و لازمه این مهم تغییر و تحول و نیاز مدیریتی است .

امروز به نظر می رسد نیاز کشور مدیریت تحول یا به بیانی بهتر بهسازی و نوسازی درجهت توسعه و تکامل است. در این راستا مدیران بایستی در سازمان های خود 3 ویزگی مشخص را دنبال نماید :

1-         پویایی: بهبود مستمرکارها به عنوان محور فعالیتها که این مستلزم برنامه‌ریزی برای تغییرات است نه خودرأیی یا اتفاقی بودن و البته درتعامل با محیط

2-         یادگیرندگی: بیاموزیم که از دانش خود به نحو احسن استفاده نماییم. در این میان روحیه نقد پذیری در کنار آموختن و نواندیشی از ضروریات است

3-         خلاقیت ونوآوری: توجه و میدان دادن به اندیشه‌های نو توسط یک فرآیند سیستماتیک

بنابراین برای رسیدن به این مهم بایستی از مدیرانی بهره گرفت که با این سه ویژگی سازگاری داشته، علاوه بر این بتوانند به عنوان تیمی با برنامه و در مسیر سند چشم انداز با روحیه بلند پروازانه(البته نه خیالباف)، آینده نگر و توسعه گرا گام بردارند.

جان سخن اینکه به نظر می رسد برای تحقق آرمانهای پیش رو و رسیدن به جایگاه دلخواه در افق چشم انداز بایستی در انتخاب مدیران چند نکته را مد نظر قرار داد :

1-         تجربه لازم و توانایی تعامل سازنده درونی و بیرونی برای مدیران ارشد

2-         دانش و مهارت لازم برای مدیران منتخب در پست های اجرایی خاصه در بخش مدیران میانی و عملیات

3-         توجه به رهبری مشارکتی و بهره گیری از تمام سرمایه های انسانی تا آنجا که کلیه شاغلین در بخش های مختلف خود را سهیم در تحول کشور بدانند

4-         فرصت دادن به سازمانهای داوطلبانه برای مشارکت در برنامه های توسعه کشور در عرصه های مختلف سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی و غیره .

5-         توجه ویژه به پژوهش و بهره گیری از نخبگان در قالب مشاوره و عاملین برقراری ارتباطات داخلی و بین المللی در امور مختلف

6-         نکته پایانی و بسیار حائز اهمیت بهره گرفتن از تجارب مدیران با سابقه کشور که در بدنه اجرایی دولت فعال نبوده(مثلا مدیران سابق و بازنشسته)، در کنار مدیران فعلی و ایجاد اتاق فکر در همه سازمان ها خصوصا مراکز تصمیم گیرنده نظیر مراکز علمی ، اقتصادی و صنعتی

 

به امید فردایی بهتر برای سرزمین مان

1749

 

کد خبر 309070

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 9 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • آرش RS ۲۰:۲۹ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۸
    1 0
    مثلی است ژاپنی: چکش بر روی ناخنی فرود خواهد آمد که بالاتر از بفیه قرار گرفته است! منظور آنکه جناب آقای روحانی و تیم منتخبشان افرادی هستند که از دل طوفانها آمده اند و بطور کلی در دنیا و کشور ما آدم های مصمم کم نیستند. این عده تصمیم داشتند و دارند که کار کنند اما امیدواریم عده ای دیگر تصمیم بگیرند بگذارند آنها کار کنند!.... اینکه ایشان بدانند که درست بودن و صحیح کار کردن هزینه های بسیار دارد و برای اجرایی شدن موبه موی فرمایشات دوست عزیزمان رییس جمهور و منتخبانشان منتظر انواع اتهامات باید باشند و انشاالله گوششان به یاوه گویایی ها بدهکار نباشد.