در طول تاریخ پس از انقلاب، موقعیت جناب اکبر هاشمی بهرمانی رفسنجانی، در بخش عمدهای از تاریخ پس از انقلاب، مهم و تعیین کننده بوده است. تاریخ پس از انقلاب را میتوان به تعبیری، صفبندی نیروهای «باهاشمی» و نیروهای «برهاشمی» تعبیر کرد. این محوریت، با پشتیبانی رهبران، و همچنین نفوذ مستمر او بر دولتها و قوای مجریه به دست آمد. از آغازین روز سیاست انقلابی، که او متن تنفیذ نخستوزیر جناب مهدی بازرگان را قرائت کرد، تا هماکنون که به رغم همه چرخشهای روزگار، تلاشهای گستردهای برای احیای او در جریان است، جناب اکبر هاشمی بهرمانی رفسنجانی، تعیین کنندگی پایندهای در جناحهای سیاسی داشته است.
• این تعیینکنندگی و نفوذ و اقتدار، صرفنظر از تشخیصها و افکار و تحرکات خود او که در جای خود، حایز کمال اهمیت است، از آن رو برازنده اهتمام بیشتر است که او به مثابه مغناطیسی عمل میکند که قطب منفی یا مثبت آن، گرایشهای سیاسی فعال در جمهوری اسلامی (البته به تقصیر خود این گرایشها) را به سمت و سوهایی غیر از پیامهای مردم منحرف میکند.
• اقتدار جناب هاشمی، به قدر زیادی، تابع نفوذ مستمر او بر دولتها و قدرت غیررسمی وی در شکلدهی روندهای اجرایی است نه آیینهسانی افکار مردم. در این میان، جناحهای سیاسی پس از انقلاب، اغلب، بر مبنای تحلیلهای نادرست از موقعیت و نفوذ جناب هاشمی، و در ورطه حب و بغض با او، از تشخیص حال و هوای مردم دور میشوند، و رفته رفته، فکر و خطمشی خود را در عشقبازی یا تنفر از این منبع قدرت ابراز میکنند.1717
روزنامه رسالت در سرمقاله خود نوشت:
کد خبر 309365
نظر شما