بعدها نان برکی معمول شد و کره و مربا را در وسط نان میگذاشتند. با رواج این نان غذای آماده دیگری رایج شد که تخممرغ پخته را همراه خیارشور و گوجهفرنگی در آن قرار میدادند که اصطلاحا به آن ساندویچ تخممرغی میگفتند.
در تقاطع کوچه و بازار مسجدجامع مغازه مششعبان بود که زمستانها یک لیوان شیرداغ شیرین و یک ظرف فرنی را به قیمت یکی، دو قران میفروخت و صبحها مشتری بیشتری داشت و در تابستانها رویخی عرضه میکرد که در بشقابهای استیل در سه قطع کوچک، متوسط و بزرگ داده میشد. این ظرفها را روی یخ میگذاشت و روی آنها پارچهای سفید میکشید و هنگامی که سفارشی داده میشد روی آن شیره خرما میپاشید که بسیار خوشمزه میشد. گاهی هم شیربرنج سرد میفروخت که در سینی مسی لبهدار بزرگی قرار داشت و متناسب با پول دریافتی مقداری از آن را در کاسهای میریخت و خریدار میتوانست هر مقدار که شکر میخواهد به آن اضافه کند.
در سوی دیگر کوچه یک خراطی واقع بود که در آنجا میلهای زورخانه، وسایل چوبی منزل و در کنار آن اسباببازی معمول آن زمان بهویژه فرفرههای رنگی و روروک میساخت که همگی ما از آنها داشتیم. روروکها به کودکان در راهرفتن کمک میکردند. از زیباترین کارهای او، کاروانی از شترها بود که با چوب میساخت و رنگ لاکی قهوهای یا زرد روی آنها میزد و بر پشت آنها پارچهای از جنس مخمل قرمز مینشاند و با نخی یا زنجیری طلایی آنها را به هم وصل میکرد و آن را در ویترین زیبای مغازهاش میگذاشت. پایه پرچم ایران که با ظرافت و دقت خاصی ساخته میشد از دیگر کارهای دوستداشتنی این استاد کار بود.
محضردار کوچه، ما مرحوم تربتی بود که از خانوادههای رجال آن روزگار بهشمار میرفت. بستگان او اغلب صاحب مناصب مهم دولتی بودند. خیلی وقتها، آدم جاافتادهای او را همراهی میکرد که دفتری بزرگ در دست داشت و در مجالس عقد و عروسی آن را روی میز میگذاشت و مطالبی در آن مینوشت. آنگاه آقای تربتی از اقوام عروس و داماد و حاضران در مجلس امضا میگرفت و خطبه عقد میخواند. همسرش سالها پس از او درگذشت و طبق وصیت قرار بود جنازه او را در همان محل دفن شوهرش به خاک بسپارند. نقل اهالی محل چنین است که هنگامی که قبر را شکافتند با وجود گذشت سالهای طولانی با جسد سالم او روبهرو شدند.
47301
نظر شما