زهرا خدایی
با همکاری دمشق با بازرسان سازمان ملل به نظر میرسد بحران سوریه مسیر جدیدی در بُعد سیاسی یافته است. بازرسان از روز پنجنشبه فعالیت خود را در سوریه آغاز کرده اند و طبق اعلام برخی رسانه ها، ایالات متحده آمریکا خواستار تسریع هرچه بیشتر روند خلع سلاح شیمیایی دولت سوریه است.
خبرگزاری خبرآنلاین، آخرین تحولات سوریه را با مهدی مطهرنیا، کارشناس روابط بینالملل که چند روز پیش میهمان کافه خبر سرویس بین الملل بود، مورد بررسی قرار داده است که در ادامه می خوانید: برندگان و بازندگان قطعنامۀ شورای امنیت سازمان ملل پیرامون خلع سلاح سوریه کدام کشورها هستند؟ آیا آنگونه که گفته می شود این معامله میان دو قدرت بود؟
آنچه که در سوریه می گذرد یک الگوی عملیاتی برای رقابتی بالاتر میان قدرتهای بزرگ جهانی با یکدیگر برای شکل دادن به نظم آیندۀ نوین جهانی است.
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، اساساً نظم کهن فرو رویخته و با "ضدواقعۀ 11 سپتامبر" شکل دادن به نظم نوین جهانی با هژمونی ایالات متحده آمریکا آغاز شد. اما آمریکا برای ایجاد یک فضای مناسب جهت هژمونی خود، نیازمند ورود به هارتلند نو بود. ضد واقعۀ 11 سپتامبر این هدف را آماده کرد و شاهد بودیم که دستمایۀ تحرک ارتش آمریکا برای حضور در هارتلند نو شد چرا که اسراییل به هیچ وجه توانایی نیابت از آمریکا برای گسترش منافع و اهداف ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه را نداشت. اما گذار از منطق دو قطبی حاکم بر جهان به یک منطق جدید؛ نیازمند عبور از این دوران گذار بحران زا بود.
ایالات متحده آمریکا در زمان بوش پسر و بعد از 11 سپتامبر به دنبال هژمونی بسیط ویلیام ولفورث بود. لذا ادبیات بوش دوم " یا با ما و یا بر ما" برآمده بود و به عنوان استعاره از جنگ های صلیبی یاد می شد. اما بعدها با چالش هایی که فراروی ایالات متحده آمریکا در هارتلند نو - خلیج فارس و فلات ایران - به وجود آمد، اتاق های فکر در ایالات متحده آمریکا به بازپرورش جایگاه خود و دیگر همپیمانانشان پرداختند. اگر زمانی خاورمیانه جزء اهداف و یا جغرافیای منافع کلیدی آمریکا بود، امروزه و در تحولات اخیر به جغرافیای حیاتی آمریکا تبدیل شده است. لذا آمریکا در دهه گذشته دنبال بهانه ای برای حضور جدی در خاورمیانه بود.
یازده سپتامبر با توجه به تروریسم کوری که در آن نهفته بود؛ این فرصت را برای آمریکایی ها فراهم کرد و آنها به خاورمیانه آمدند و سعی کردند هژمونی خود را حاکم کنند. ولی چون چالش های فرا روی آنها در عراق و افغانستان زیاد بود، آرام آرام در اتاق های فکر، سیاست دیگری را در پیش گرفتند.
خانم کاندولیزا رایس گفته بود که آمریکا 1000 اشتباه تاکتیکی در عراق داشت. آمریکا در اتاق فکرهای خود به ترمیم طرح خاورمیانه بزرگ پرداختند که بزرگتر و نوین از آن استخراج شد و هژمونی بسیط آمریکا براساس نظریۀ افرادی چون ایکنبری و ولفورث به هژمونی مرکب با نظریه پردازانی چون جوزف جوف، روی آورد. در این زمان شاهد بودیم که آمریکا در چهارچوب قدرت هوشمندتری که جوزف نای و آرمیتاژ در موسسسه cisi، دنبال و در سال 2006 آغاز و مدیریت کردند، تئوری قدرت هوشمندتر را ارائه دادند که در سال 2007 روی میز بوش پسر قرار گرفت و نتیجۀ آن در سال 2008 منجر به روی کارآمدن اوباما شد. نه به این معنا که اوباما در یک فرایند غیردمکراتیک به قدرت رسید بلکه در واقع آنها مدیریت کردند و به هر تقدیر افکار عمومی هم با آنها همراه شد و اوباما به عنوان رییس جمهوری سر کار آمد که با قدرت هوشمندتر آمریکایی مدیریت شده و این قدرت با اوباما عملیاتی شد. این قدرت با مدیریت رییس جمهور جدید توانست به گونه ای عمل کند که چهرۀ کریه آمریکا ناشی از عملکرد بوش، متکی بر تئوری هژمونی بسیط را بازآفرینی کند. لذا به جای صدور خشونت در دنیا دستور العمل این بود که خوش بینی به دنیا صادر شود.
آیا این تغییر رویکرد تغییری در چهرۀ آمریکا ایجاد کرد؟
در این فضا ایالات متحده آمریکا آرام آرام چهرۀ مخدوش شدۀ خود را نه تنها در اروپا و در آمریکا بازپرورش داد بلکه در کشورهای آسیایی و مسلمان نیز بازپرورش پیدا کرد؛ کارکرد اصلی قدرت هوشمندتر آمریکایی کاربرد قدرت نرم و اتصال آن به سوریه را برجسته می سازد.
کاربرد قدرت نرم برای اعمال قدرت سخت مشروع علیه کشور هدف است. لذا ایالات متحده آمریکا از تکجانبه گرایی دست برداشت و سعی کرد اروپا را به خود نزدیک کند و آنقدر اروپا را به خود نزدیک کرد که در پرونده های مهم با هدف های مشخص همانند پرونده هسته ای و سوریه، اروپایی ها جلوتر از آمریکا در دو دورۀ ریاست جمهوری آمریکا حرکت کردند. در این میان قدرت نرم آمریکا در خدمت قدرت سخت قرار گرفت و به آن مشروعیت بخشید. آمریکای امروز بیش از آمریکای زمان بوش قابل پذیرش است. با آمدن اوباما به کاخ سفید حتی رییس جمهور نومحافظه کار ایران در دولت نهم برای او پیام تبریک فرستاد ولی او هیچوقت به آن پاسخ نگفت.
تضاد منافع میان بازیگران تأثیرگذار منطقه ای در بحران سوریه چرا تا این اندازه عمیق شد؟
در مقابل رویکرد جدید آمریکا، جبهۀ مقاومت که الگوی اصلی موتور محرکه آن، تهران بود؛ اصلی ترین چالش محسوب می شد. آمریکا در برابر این الگوی تهران دو الگوی دیگر را قرار داد:
الگوی سنتی عربستان با گرایشات کلاسیک دینی و الگوی مدرن دینی در ترکیه. این محور، عربستان و ترکیه را با هم هماهنگ کرد. در کنار آنها ریز دولت قدرتمندی را ایجاد کرد به نام قطر و در این چهارچوب شاهد بودیم که قطر به عربستان متصل شد، عربستان به ترکیه و ترکیه به اردن و نزدیک بود که قاهره نیز به آنها پیوند بخورد اما چون قاهره درگیر تنش های ناشی از جنبش مدنی بود، این محور هنوز کاملاً محکم نشده بود.
قدرت هوشمندتر آمریکا توانست در قالب تحرک قدرت نرم اوباما خود را به نمایش بگذارد. وی در مقابل ملک عبدالله تعظیم کرد؛ اولین سفر وی به ترکیه بود؛ وی در آنجا کفش هایش را در می آورد و به مسجد رفت و شاهد سخنرانی مشهور وی در دانشگاه قاهره نیز بودیم که به نوعی؛ بهار عربی را پیش بینی کرده بود.
در این چهارچوب آمریکایی ها توانستند در مقابل جبهۀ مقاومت که مسیر افقی را در خاورمیانه از تهران به طرف اسراییل حرکت می داد با یک محور دیگر مورب تحت عنوان "جبهۀ موافقت" را با سویه گیری همراهی و به تعبیر ما سازش با آمریکا روبرو کند. آمریکایی ها توانستند بر یک جبهۀ منطقه ای بر مبنای ایران هراسی و یک اجماع بین المللی بر مبنای اسلام هراسی در چهارچوب قدرت هوشمند آمریکایی علیه ایران فراهم کنند. در اینجا بود که تحریم های نوشته شده در بعد نظری و عملی علیه ایران تعریف عملیاتی پیدا کرد و حتی به ابعاد کمی آن اضافه شد. در واقع سوریه و برخورد آمریکا با این کشور را نمی توان جدای از جبهۀ مقاومت در نظر گرفت.
تشکیل جبهۀ موافقت برای بومی سازی مساله و خروج آن از حوزۀ روابط خارجی و سیاست بین الملل امریکا به حوزۀ منطقه ای و اصطکاک های درون منطقه ای با مدیریت امریکا بود. سوریه آوردگاه مهم این مدیریت است. امروز بیش از این که امریکا و سوریه؛ با هم درگیر باشند کشورهای جبهه مقاومت و موافقت با هم درگیر هستند و این امریکا است که تعادل را در راستای ادامه یا پایان این درگیری شکل و محتوا می بخشد. گاه به معارضان اسلحه می رساند و گاه آنها را محروم می نماید تا این جنگ استمرار پیدا کند و اهرم فشاری برای کنترل منطقه باشد. اینجاست که با یک تهدید به حملۀ نظامی همه را سر خط آماده باش می دهد و در پایان با ایجاد فضای مطلوب خود به حداکثر حداقل های خود در تهدید نظامی بسنده می کند و با خلع سلاح شیمیایی سوریه تعادل منطقه ای را به نفع اسراییل مدیریت می نماید.
نقش سایر بازیگران منطقه ای در این میان چیست؟ عربستان و کشورهای دیگر عربی که در تقابل با جبهۀ مقاومت هستند؟
من باور ندارم به اینکه می گویند عربستان، ترکیه و قطر کشورهای وابسته ای هستند؛ من اصلاً کلمۀ وابستگی را برای هیچ کشوری نمی پذیرم. اینها کشورهای پیوسته به ایالات متحده آمریکا هستند و منافع خود را درست یا نادرست در نزدیکی با ایالات متحده آمریکا در منطقه خاورمیانه تعریف پذیر کرده اند. اردوغان، ملک عبدالله، امیر قطر و پادشاه اردن این سیاست را در پیش گرفته اند و لذا این پیوستگی یک توازن ایجاد کرده است. با این پیوستگی به آمریکا آنها جای تعریف شدۀ خود را در خاورمیانه دارند و امریکا توازن مطلوب خود را در آن برقرار می کند؛ با وجود این جبهه است که آمریکا؛ خود را به شکلی از بحران های خاورمیانه بیرون کشید و در واقع بحران را بومی می کند.
روسیه در این میان چه نقشی دارد؟
روسها به هر تقدیر توازن قدرت خود را با آمریکا در نزدیک به جبهۀ مقاومت می دیدند. در حالیکه روسها اصلاً علقۀ ایدئولوژیکی با جبهۀ مقاومت نداشتند. در واقع سوریه چهارراه برخورد جبهۀ مقاومت در برابر آمریکا و جبهۀ موافقت با امریکا بود.
امروز جنگ سوریه، میان آمریکا و دمشق نیست بین بشار اسد و معارضین، بین پشتیبانان بشار اسد و پشتیبانان معارضین است که ایالات متحده آمریکا در آن سو پشتیبان اصلی معارضه است نه به واسطه معارضۀ آنها با بشار اسد بلکه به واسطۀ آنچه که آمریکا آن را دفاع از دمکراسی، گسترش دمکراسی در جهان و دفاع از حقوق بشر انجام می دهد. اینجاست که میان دو طرف وزن کشی به وجود می آید.
با توافق اخیر آیا در این وزن کشی وزنه به طرف روسها سنگینی کرد؟
در سال 2008 میلادی مرکز پژوهش های وابسته به سیا و شماری از پژوهشکده های آمریکا مانند کارنگی؛ پروژه ای را پیاده کردند به نام اندازه گیری قدرت ملی با 8 پیشران(driver) که طی آن قدرت ملی کشورهای برجستۀ جهان را سنجیدند. با توجه به شاخص ها و آمارهای ارائه شده در این تحقیق آمریکا به تنهایی 20% قدرت جهان را دارد، چین 14%، کل اتحادیه اروپا 14%، هند 7% و روسیه 2%.
لذا آمریکایی ها می دانند میزان توان ملی روسیه برای تقابل با ایالات متحده آمریکا در 8 پیشران یک دهم است و به خوبی به این امر واقف اند و به خوبی می دانند که گلوگاههای فشار به روسیه کجاست، گلوگاههایی که هم در آسیای میانه و قفقاز است و هم نقش آفرینی ترکیه در آن موثر است. در واقع امروز ترکیه می تواند در جنوب روسیه به لحاظ امنیتی برای روسیه چالش ایجاد کند و آمریکا و روسیه به این مسئله واقف اند. ولی افکار عمومی جهان به این مسئله واقف نیستند و روسیه را همچنان ابرقدرت بزرگ جهانی برجای مانده از جنگ سرد می دانند ولی پوتین به این واقعیت آگاه است.
روسها در همۀ مسائل تا آنجا که من خط طلایی برخورد با آمریکا می نامم؛ پیش می آیند اما در نهایت فاصله می گیرند. این خط طلایی است چون روس ها خود را هنوز هم یک ابرقدرت نشان می دهند؛ ولی به تقابل برنمی خیزند.
طرحی که امروز - تصویب قطعنامه خلع سلاح شیمیایی سوریه در شورای امنیت - میان دو کشور بر سر سوریه به امضاء رسید و در چهارچوب قطعنامۀ شورای امنیت به تصویب رسید، در همین چهارچوب قابل بررسی است. پیش از این توافق خبرنگاری از جان کری پرسیده بود که اگر بشار اسد و دولت حاکم بر دمشق حاضر شوند که زرادخانه های شیمیایی خود را به جامعۀ بین المللی تحویل دهد آیا جنگ رخ می دهد؟ جان کری در آنجا پاسخ داد احتمال بروز جنگ در آن صورت بسیار پائین است و از همان زمان که جان کری این پاسخ را داد جبهۀ مدافع بشار اسد این اظهارنظر را فرصت دانسته و فوراً در چهارچوب یک طرح که اعلام کردند که بشار اسد حاضر است، زرادخانه های شیمیایی را تحویل دهد.
روند خلع سلاح سوریه را چگونه ارزیابی می کنید؟
بلافاصله پس از پذیرش این طرح، بشار اسد تلویحاً مسئولیت حملۀ شیمیایی را نیز پذیرفت. اگر بشار اسد این کار را نکرده بود و یا فشارها به وی کارگر نشده بود، آیا حاضر به پذیرش این مسئله بود؟
در هر حال آمریکا بر این اعتقاد است برای اینکه سلاح های تحویلی به معارضین مورد سوء استفاده تروریست های تکفیری القاعده قرار نگیرد نباید بی گدار معارضین سوری را بر ضد دولت دمشق تسلیح کرد. در اینجاست که آمریکا بدون اینکه یک موشک کروز شلیک کند روسیه را با یک احترام به جا و شایسته به عنوان طراح طرح خلع سلاح شیمیایی سوریه مطرح و سپس آمریکا به حداقل های مورد نظر خود در ارتباط با سوریه دست یافت، حداقل هایی که عبارتند از:
*روند خلع سلاح شیمیایی که از روز پنجشنبه آغاز شده است.
* تهدید به حمله توسط آمریکا به سوریه روسیه را وادار کرد که گام هایی به عقب بردارد.
*با عجله و با ریسک بالا وارد نبرد بزرگ در خاورمیانه نشود.
*در آستانۀ انتخابات آیندۀ کنگره و امکان تأثیر بالای آن در انتخابات ریاست جمهوری شانس حزبش را با ورود به یک ریسک بزرگ کاهش ندهد.
*از امریکا حداقل در میان هواخواهانش؛ چهره ای امنیت خواه و مدیریت کنندۀ امنیت جهانی به جای جنگ طلب ترسیم کند.
*توازن قدرت لازم برای ورود به رایزنی های دیپلماتیک با افزایش قدرت بازیگری مخالفان و قبول اهمیتِ نقش ایران در بحران سوریه!! برحسب رایزنی های بعمل آورده، به وجود آورد.
*با تحمیل خروج اسد از آینده ی سوریه مخالفان را راضی نماید و برای تشکیل دولت پسا بشاراسدی؛ فرصت سازنده ای پیدا کند.
*با قبول امحاء انبارهای شیمیایی اسد و حامیانش را در موضع پذیرش اثر قدرت تهدید کنندگی خود قرار دهد.
بشار اسد تلویحاً پذیرفت که دارای انبارهای شیمیایی بسیار زیادی است که به واسطۀ فقدان حاکمیت عینی او بر کل جغرافیای سوریه و امکان بهره برداری تروریست ها و معارضین از انبارها باید آنها را به جامعۀ بین المللی تحویل بدهد. اگر بگوییم بشار اسد این کار نکرده به هر حال تحویل دادن آن به جامعه بین الملل یعنی دولت تسلط عینی بر انبارهای شیمیایی ندارد و ممکن است تروریست ها و حتی معارضین از آن استفاده کنند. آمریکا همۀ اینها را بدون هزینه کردن و حتی پرتاب یک موشک کروز به دست آورد. لذا روسها در اینجا بار دیگر حاضر نشدند شاخ به شاخ آمریکا شوند و بسیار محترمانه آنچه را که آمریکا خواست به او دادند.
آینده سوریه را چگونه پیش بینی می کنید؟
با توجه به سیگنال های موجود اگر ایران و آمریکا به مدیریت حل اختلافات و ایجاد توافق و تفاهم حداقلی برسند می توانند در سوریه پس از پرونده هسته ای به یک تفاهم حداکثری دست یابند و از این جهت شاهد آن خواهیم بود که چشم انداز آیندۀ سوریه متوجه انتخابات سال 2014 و ایجاد فضای مناسب در جهت نظارت بین المللی بر انتخابات آیندۀ سوریه خواهد بود. سوریه ای که در آن بشار اسد دیگر قدرت مرکزی نخواهد بود.
5252
نظر شما