هیلاری چه در جامه رقیب و چه در قامت وزیر امورخارجه هنوز نتوانسته‌است راهبرد خود را در داخل و خارج به تصویر بکشد.

باراک اوباما چهل و چهارمین رئیس‌جمهوری ایالات متحده شد. جوزف بایدن دست راستش و خوب، خانم هیلاری کلینتون هم سکان وزارت امور خارجه را عهده‌دار شد. قطعات این پازل اندک اندک در کنار هم قرار گرفتند. تیم دستگاه دیپلماسی امریکا در نهایت از پشت ابر بیرون آمد. حالا زمان خوبی است برای یک پرسش: چه کسی قرار است طراح و رهبر دستگاه دیپلماسی و استراتژی کلان ایالات متحده باشد؟

اما منظور از استراتژی کلان؟ منظور از این عبارت، تئوری دولت در دو حوزه سیاست خارجی و البته امنیت ملی است. اما هدف از تببین این استراتژی به کار‌گیری ابزار متفاوتی از توان سیاسی داخلی است برای حفظ منافع ملی.
در حوزه استراتژی کلان،نخستین گام تشخیص نیروهای حیاتی است که جامعه بین‌المللی فعلی را تشکیل می‌دهند. مرحله دوم اما تصمیم گیری در خصوص چگونگی استفاده از منابع و پتانسیل‌های موجود در ایالات متحده برای نیل به امنیت بیشتر و آینده‌ای بهتر است. در این مرحله نوبت به تبیین اولویت‌ها می‌رسد ، انتخاب و ترسیم سیمایی بزرگ‌تر از اهداف بلند مدت دولت. در همین نقطه است که ایالات متحده باید کشورهای دیگر را دوشادوش خود قرار دهد و نه مقابل خود. از سوی دیگر در همین مرحله است که دولت جدید باید دست به طرح‌های سیاسی متفاوتی بزند که می‌توانند در مسیر تقویت هم گام بردارند. در چنین شرایطی تمرکز بر چند وسیله برای نیل به یک هدف بهتر از ساختن شبکه‌ای از اهداف متفاوت است.

اما اهمیت تبیین استراتژی کلان؟ باراک اوباما تا کنون بارها تاکید کرده است که خواهان پیشرفت قابل توجه در مناقشه اسرائیل و فلسطین است. برقراری رابطه با ایران از طریق توسل به دستگاه دیپلماسی هم از جمله طرح‌های مطرح شده از جانب اوباما است. در این میان ایجاد ارتباط میان ایران و حل مناقشه فلسطین کار چندان سختی نیست. در شرایطی که اوباما تمام تلاش خود را به کار گیرد تا طولانی‌ترین مناقشه منطقه خاورمیانه هر چه سریع تر در مسیر ناپدیدی قرار گیرد و فلسطینی ‌ها به زندگی در صلح نزدیک شوند، مذاکره با ایران هم آسان‌تر خواهد شد. ایران از جمله مهم‌ترین معترضان به سیاستهای امریکا و غرب در قبال فلسطینی‌ها است. باراک باید فضایی را بوجود آورد که حماس و سایر جنبش‌های مقاومت در فلسطین اندک اندک در مسیر معادلات با امریکا و اسرائیل قرار گیرند.

باراک باید به مذاکره بی‌پیش شرط با ایران تن دهد. تهیه کردن لیستی از مطالبات غیرمنطقی و بی‌توجهی به دغدغه های امنیتی دولت ایران، نه تنها پرونده مذاکره با ایران را از بن بست خارج نخواهد کرد که بر پیچید‌گی آن خواهد افزود. مخالفت امریکا با ایران بر آتش مخالفت مدافعان ایران در لبنان و فلسطین با امریکا و اسرائیل خواهد افزود. بنابراین دولت جدید امریکا چاره ای ندارد که همزمان در هر دو جبهه تلاش خود را برای تعامل و نه تخاصم بیشتر به کار گیرد.

جورج بوش در طول هشت سال حضور در کاخ سفید استراتژی بچه‌گانه‌ای را در برابر روسیه به کار گرفت. واشنگتن از یک سو مسکو را برای اعمال تحریم‌های بیشتر بر علیه ایران تحت فشار قرار داد و از سوی دیگر بر خلاف درخواست مسکو به گسترش ناتو پرداخت. با یک دو دو تا چهار تای ساده می توان فهمید که این استراتژی محکوم به شکست است. باراک اوباما باید در تبیین استراتژی جدید دولت خود تکلیف این معامله را یکسره کند. باراک باید تصمیم بگیرد که اعمال تحریم‌های بیشتر بر علیه ایران به سیاستهای امریکا در منطقه کمک بیشتری خواهد کرد یا گسترش ناتو . یک مورد باید انتخاب شود و دیگری از صحنه معادلات منطقه‌ای حذف.

باراک اوباما برای مهار بحران اقتصادی موجود هم به تبیین استراتژی واحد نیاز دارد. میراث‌های شوم باقی‌مانده از زمان بوش برای باراک کم نیستند. امریکا در حال حاضر تیرهای مهار کننده چندانی برای پرتاب به سمت چالش‌های جهانی در اختیار ندارد. از سوی دیگر اوباما برای حل مشکلاتی نظیر پاکستان در حوزه سیاست خارجی نمی‌تواند چندان مطمئن هم پیش برود. چرا که بسیاری از این راهکارها در نهایت با مقاومت کشور مقابل روبه‌رو شده و محکوم به شکست هستند. اگر باراک بخواهد همه چیز را با هم پیش ببرد و یا بخشی از دولت دست به کارهایی بزند که دستاورد بخش دیگری را زیر سوال ببرد،برآیند دولت اوباما هم چیز چندان دندان‌گیری نخواهد بود.

نگاهی اجمالی به انتصاب‌ها در کابینه اوباما، کار شناسایی مغز متفکر این جریان را دشوار می‌کند. معلوم نیست که کدام سرباز سیستم دولتی می‌خواهد در پنهان یا آشکار استراتژی کلان دولت را مشخص کند. چه کسی قرار است بر تمامی این شکاف‌ها فائق آید؟
هیلاری کلینتون شاید محاسن بسیاری داشته باشد و البته سیاستمدار موفقی باشد اما او چه در جامه رقیب باراک اوباما در جریان رقابتهای انتخاباتی و چه در قامت وزیر امور خارجه کشورش هنوز نتوانسته است استراتژی خود را در حوزه سیاست خارجی و امنیت ملی به تصویر بکشد. مشاوران هیلاری شاید در لیست کردن مشکلات و ارائه راهکارهایی برای حل آن موفق باشند اما در به صف کشیدن اولویت های مد نظر دولت چندان کارآمد نیستند.

جورج میچل نماینده اعزامی باراک اوباما به خاورمیانه و ریچارد هولبرک که به عنوان فرستاده رئیس‌جمهور به افغانستان و پاکستان می‌رود، هر دو پرونده های درخشانی در چنته دارند. البته هر دوی آنها دوست دارند که حوزه‌های محول شده به آنها اولویت دولت هم باشند. هیچ کدام اما در موضعی نیستند که بتوانند به تبیین استراتژی کلان امریکا در سطح جهانی کمک کنند.

دستان باراک مملو از بسته‌هایی است که بار مشکلات آنها را سنگین کرده‌است. نخستین رئیس‌جمهور سیه‌چرده امریکا حتی اگر بخواهد هم نمی‌تواند به تنهایی از پس این همه مسئولیت برآید. باراک به مشاوری نیاز دارد که تصویر بزرگ‌تر از اهداف بلند مدت دولتش را هرگز از یاد نبرد. فردی که در یک لحظه تبیین کننده استراتژی باراک در تمامی حوزه‌های سیاست خارجی باشد. حدس می‌زنیدناجی چه کسی‌ست؟ 

فارین پالیسی / ترجمه: سارا معصومی

کد خبر 3224

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 7 =