در خصوص احیای سازمان برنامه و بودجه تاکنون بیشتر مباحث مبنایی مطرح بوده است، مباحثی در مورداینکه اصلا یک چنین سازمانی در کشور ضرورت دارد و یا ندارد؟ اگر دارد با چه ماموریتهایی و با چه قابلیتهایی؟ جایگاهش در کجا باید باشد و به چه نکاتی باید توجه کرد؟ اما به نظر می رسد، فوریت تعیین تکلیف موضوع نقش و جایگاه سازمان برنامه و بودجه در تصمیم سازی ها و تصمیم گیری های دولت و اقتصادایران مهم تر است.
چرا که در حال حاضر ما با پارادوکسی مواجه هستیم بدین صورت که ابعاد مشکلات بسیار بسیاربزرگ است و ظرفیت کارشناسی که در دولت وجود دارد برای اینکه بخواهد به آن مشکلات بپردازد بسیار بسیار محدود است و این ممکن هست که خودش تبدیل به مشکل شود.
نکته اصلی این است که این توان کارشناسی که الآن کشور احتیاج دارد، اکنون در اوج خود است ولی سوالاتی وجود دارد که پاسخی برایش وجود ندارد. مثلا بخشی ازهدفمندسازی یارانهها اجرا شده است، قرار است که بعد از آن چه شود؟ آیا قرار است که دوباره یک افزایش 500%، 600% در قیمت انرژی داشته باشیم؟ و یا بهتر است که این تغییر تدریجی انجام شود؟ این مکانیزم پرداخت به خانوارها که همه میگویند که غلط است، شیوه صحیح آن باید چگونه باشد؟ و یک لیست بلند بالایی از این نوع سوالات فقط در حوزه هدفمندی یارانه ها وجود دارد.
در مورد نرخ ارز، اکنون پس از یکسان سازی خیلی خوب و موفقی که در سال 81 انجام شد حالا ما برگشتیم به نظام چندگانه نرخ برابری. چکار باید بکنیم؟ بودجه دویست و ده هزار میلیارد تومانی دولت با یک اصلاحیه الآن صد و پنجا هزار میلیارد تومان شده است؛ یعنی یک شوک کاهشی قابل توجه به بودجه دولت وارد شده است. پس قرار است که بعدا دولت با چه مقدار منابع، آموزش و پرورش و بهداشت و درمان و آموزش عالی و این دستگاهها را با این پولی که دارد اداره کند؟ یک محل لازم است تا به این سوالات فکر کند.
مثال وضعیت فعلی ما این است که یک ماشین بوده است که بد نگهداری شده است؛ این ماشین که راننده اش با شجاعت زیاد آن را جلو می برده و حتی روی دو چرخ هم بلند می کرده است، اکنون به دیوار خورده است؛ این ماشین الان رانندهاش عوض شده است ولی قراضه است! حال به این ماشین قراضه گفته اند باید یک بیمار اورژانسی را به بیمارستان برسانی!
مساله و مشکلی که وجود دارد این است که سازمان برنامه وبودجه در بهترین حالت، سال 96 به قابلیت های لازم می رسد. ولی اصلی ترین مسائل کشور در فاصله سالهای 93 تا 96 اتفاق خواهد افتاد که ما احتیاج به فکر و توان و قابلیت و این سازمان داریم.
بنابراین این گرفتاری خیلی بزرگی است که واقعا باید به این موضوع پرداخت تا ببینیم چه کاری میتوانیم بکنیم؟
آیا این ماشین را میشود کنار گذاشت و این مریض را به یک دوچرخه سوار داد تا به بیمارستان برساند؟ یا اینکه این ماشین را تعمیر کرد و تا هرجا که رسیدیم، بیمار را برسانیم؟ یا اینکه آیا میشود در حین اینکه ماشین را در حین اشکالات فنی جلو ببریم و حین حرکت تعمیر کنیم؟ بنابراین فکر اینکه آثار این چند سال گذشته تا چه زمانی در کشور ما باقی خواهد ماند، بک امر بلند مدت است و مساله این است که دولت چگونه میتواند یک توان کارشناسی کمکی را تجهیز کند که بتواند به موازات احیاء سازمان برنامه، جایی هم باشد که مسائل را آنجا تجزیه و تحلیل کند و راه حل هایی را به عنوان کمک ارائه کند تا وقتی که سازمان برنامه عملا بتواند کارها را بدست گیرد.
فکر میکنم که ما اکنون در درجه اول، قبل از اینکه بخواهیم به مسائل اداری سازمان برنامه بپردازیم، اول باید به این مساله بپردازیم که اولا تصویر ما از آینده سازمان برنامه چیست و نقشه راه آن چقدر است تا یک سازمان با حداقلی از قابلیتها ایجاد بشود؟ البته در میان کارشناسان امر اتفاق نظر وجود دارد که این بازسازی کاری نیست که در یک سال و دو سال انجام شود و باید اندیشید که در این فاصله برای پرداختن به مسائل کشور چکار باید کنیم تا بتوانیم به نتیجه برسیم؟
*مشاور اقتصادی رییس جمهور
3131
نظر شما