همه تمدنها و سلسلهها هنگامی که نظامی را برای استقرار و حاکمیت خود بنا میکردند، به آنچه میاندیشیدند، ماندگاری بود. آنها سلسلهها را تأسیس نمیکردند تا روزی از بین بروند. همه بانیان حکومتها و سرسلسلهها به این مقصود که نظام نوین آنها تا قرنها (و چه بسا تا همیشه) خواهد ماند، سلسلهای را به زیر میکشیدند و خود، مؤسس حکومت تازهای میشدند. آیا کورش هخامنشی، اردشیر ساسانی، شاه اسماعیل صفوی و آقامحمد خان قاجار جز این میاندیشیدند؟ نه تنها در ایران، بلکه مقصود همه حکومتهای بزرگ در کانون تمدنهایی چون چین، ژاپن، هند، بینالنهرین، یونان و رم چیزی جز این نبوده است. همگی آمده بودند تا بمانند، اما گرایشهای طبقاتی، نژادی و خانوادگی که موجب حکومت اقلیت بر اکثریت میشود، دست همة این سلسلهها را در دست نابودی و مرگ گذاشت.
این روند اجتنابناپذیر تاریخ پس از حضور مردم در عرصههای قدرت دستخوش تغییر شد و این باور را پدید آورد که با مشارکت جانانه مردم در براندازی یک حاکمیت و سپس تأسیس و بنای نظامی نوین، در صورت استمرار این مشارکت عمومی، امکان پایداری بلندمدت یک نظام فراهم خواهد شد. اکنون بیش از دویست سال است که این نظریه به عنوان تجربهای موفق خود را به رخ ملتها میکشد. اگر تا دیروز اکسیر حکومت را در شمار شمشیرها و اسبها و آدمهای جنگی میجستند، امروز راز ماندگاری حکومت را در مشارکت مردم جستوجو میکنند. بنابراین حاکمیت یک فرد، یک حزب، یک خانواده و حتی یک طبقه اجتماعی بر کشوری، از آنجا که موجب حکومت اقلیت بر اکثریت است چه در هزارة اول میلادی باشد و چه در پایان هزارة دوم، سرنوشتی جز سقوط ندارد.
یکی از تجربههای موفق و چه بسا کمنظیر مشارکت عمومی در این عصر، پیروزی انقلاب اسلامی است. ناحق نیست این حادثه بزرگ را معجزه بنامیم. مگر معجزه چیزی جز خرق عادت است؟ به تاریخ نگاه کنید! به تاریخ پیامبران! حضرت موسی (ع) با معجزة عصای خود فرعون را به زانو درآورد. معجزه حضرت عیسی (ع) دَم الهیاش بود. حضرت محمد (ص) با معجزه قرآن نهضت توحیدی اسلام را پیش برد. چهارده قرن بعد، پیرو او، امام خمینی با معجزه مردم، نظام دیرپای شاهنشاهی را ساقط کرد. امام میدانست که در فصل تعطیلی معجزههای آسمانی، مردم میتوانند خرق عادت کنند. او مردم را میشناخت و به معجزهای که از همدلی آنان سر میزند، آگاه بود. او به مردم اعتماد داشت. آن قدر که یک بار خطاب به مسئولان گفت (به این مضمون): «اگر این مردم علیه شما به پا خیزند من هم با آنان خواهم بود.» او میدانست که انقلاب، کشور ایران را در آزمون تازه و بی پیشینهای قرار خواهد داد؛ آزمونی که در آن مردم برای اولین بار اهرمهای قدرت را به جای فرد، خانواده و طبقه در دست میگیرند. و همه اینها میباید در کنار دینداری مردم ترجمه میشد؛ در کنار مذهب و ایمان توحیدی. به همین دلیل او حکومتی بنا نهاد که در آن دین و مردم حرکتی همسو و یک جهت دارند و این حکومت را جمهوری اسلامی نامید؛ شاید به این دلیل که مشروعیت حکومت و همه نهادها و افراد وابسته به آن از دو سرچشمه پاک میجوشد: دین و مردم.
به زعم نگارنده، جمهوری اسلامی در نزد امام، همان دینسالاری مردمی یا مردمسالاری دینی بود.
امام برپایی حکومت را برای فراهم شدن زمینههایی میخواست که به پیدایی زلال انسانیت بیانجامد. همان زمینههایی که منجر به صعود معنوی انسانها شود و راه گذر از دنیا به آخرت را آسان کند. از طرفی امام فصل حاکمیت فرد، طبقه، حزب و نژاد را در مواردی سپری شده و در مواردی مطرود میدانست و ناپایداری آنها را هم به چشم خویش دیده بود و هم از زبان تاریخ شنیده بود. جمهوری اسلامی ماحصل تجربه سیاسی، تاریخی و فقهی امام خمینی است؛ حکومتی که در صورت شایستگی متصدیان آن بتواند به آبادانی دین و دنیای ایرانیان بیانجامد. و بلکه بالاتر، امیدبخش انسان خسته امروز - که سرگرمی بزرگش تکنولوژی است - گردد.
اگر این دیدگاه یاد شده را مقرون به حقیقت بدانیم، آن وقت باید دعا کنیم که دینسالاران محض (به این مفهوم که حکومت از آن نمایندگان خداوند است حتی اگر یک نفر از مردم بدان راضی نباشد) و مردمسالاران صرف (به این معنی که نخستین ابراز حکومت مردمی جدایی دین از سیاست است) به راه اعتدال کشیده شوند و برای پاسداشت آینده، آیندهای که تصورش برای بیشتر ما بدون جمهوری اسلامی غیرممکن است، از بحرانزایی سیاسی بپرهیزند.

یکی از تجربههای موفق و چه بسا کمنظیر مشارکت عمومی در این عصر، پیروزی انقلاب اسلامی است.
کد خبر 329812
نظر شما