۱ نفر
۱۶ دی ۱۳۹۲ - ۰۱:۰۱

انسان از ابتدای رویارویی با مرگ کوشیده است به شیوه‌های مختلف در این نبرد نابرابر چاره‌جویی کند. یکی از این رویکردها توسّل به خود زندگی و تمتّع از شادی‌ها و لذات آن است که در قالب خوشباشی سابقه‌ای دیرینه دارد.

نگرش  خوشباشانه تنها راه غلبه بر مرگ را لذت‌بردن از زندگی و خوشی‌های این جهان می‌دانست. خوشباشی یا هدونیسم 

(hedonism) یا کیش لذت تنها واکنشی در برابر مرگ نبود بلکه جهان‌بینی‌هایی را هم نفی می‌کرد که خوارشمارنده جهان و لذات جسمانی بودند و تصویری هولناک از دنیایی دیگر را ترسیم می‌کردند.
صاحب نظران از دیرباز خوشباشی را نشاندهنده اعتراض افراد مرفه جامعه و کیش ریاضت را منعکس کننده پرخاشگری طبقات محروم در برابر مرگ و میرایی دانسته‌اند. شاید این تعبیر درست باشد زیرا محرومان جامعه اصلاً دسترسی به شادی‌ها و برخورداری‌های این
جهانی ندارند و چاره‌ای جز نفی دنیا برایشان باقی نمی‌ماند.

پاپیروس مصری"نغمه بربط نواز" یکی از کهن‌ترین نمونه‌های باستانی خوشباشی است که در مصر قدیم به صورت سرود آن را در مهمانی‌ها می‌خواندند و بر دیوار مقبره ها حک می‌کردند. در این سرود آمده است:" کسی از آن جهان نیامده تا بگوید که گذرانش چگونه بوده است تا قلوب ما را تسکین بخشد، پیش از آن که تو نیز بدان جا روی نمایی که آن‌ها رفته‌اند، شادباش تا دل را واداری که فراموش کند که روزی در گورت خواهند نهاد. تا زنده‌ای به دنبال خواهش دل برو ، بر لذت خویش بیفزای، مگذار که دلت پژمان شود."

خوشباشی در هند باستان نیز ریشه دارد. چارواک که یکی از شاخه های فلسفه لکایاتا محسوب می شود یک مکتب فکری خوشباشی است که نوشته های مذهبی هندو را جعلی و کاهنان را دروغگو می داند و بر آن است که آخرت و دنیای دیگری وجود ندارد. این مکتب که نگاهی طبیعی و دنیوی دارد هدف اصلی زندگی را کسب لذت می شمارد و بر اساس آن هرچه به لذت بیانجامد خیر و آن چه موجب اندوه شود شر است .لذا زیاده روی در لذت جویی به هیچ وجه نکوهیده نیست.

در یونان باستان دموکریتوس نخستین فیلسوفی بود که نگاه خوشباشانه داشت و هدف غایی زندگی را سرخوشی و خوشنودی می دانست. امّا در اصل این نحله فکری با مکتب سیرنائیک(cyrenaics) توسط یکی از شاگردان سقراط به نام آریستیپوس(َAristippus ) اهل سیرن بنیان گذاری شد. در این مکتب فکری "ادنه" یا لذت هدف حیات و مبنای کسب آرامش روح شمرده می شود. واژه هدونیسم یا خوشباشی از ریشه یونانی "ادنه" گرفته شده است. آریستیپوس تنها اصل نیکوی زندگی را لذت می دانست که به زعم او تنها در فقدان درد خلاصه نمی شد بلکه به تحقق تاًثرات حسی لذت بخش اشاره داشت. او بر خلاف سقراط که از لذات والا و برتر سخن می راند برای لذات ساده و گذرا بخصوص انواع جسمانی لذت اولویت قائل بود. در عین حال بر خلاف برخی از خوشباشان مبتذل امروزی عقیده داشت که خردمند کسی است که لذات را تحت کنترل خود دارد نه آن که زیر سیطره آنها قرار گیرد. زیرا در غیر این صورت با پیآمدهای دردناک لذت جویی عنان گسیخته روبرو خواهد شد. به همین دلیل معتقد بود که قانون و عرف نیز باید رعایت شود زیرا تخطی از آنها نتایج دردناک خواهد داشت. علاوه بر آن دوستی و عدالت را نیز عامل ایجاد لذت می دانست. بنابراین او
و پیروانش الزام اجتماعی و رفتار انسان دوستانه را نیز در چهارچوب ارزش های خوشباشانه قرار می دادند.

اپیکور(Epicurus) فیلسوف دیگر یونانی برترین مطلوب یا خیر درونی در زندگی را جستجوی لذت پایدار و متعادل می دانست که تحقق آن در نیل به راحتی خیال و آزادی از ترس و فقدان درد جسمانی میسّر است. به عقیده او دستیابی به این هدف تنها از طریق کسب معرفت، دوستی و پیروی از یک زندگی فضیلت مدارانه و تواًم با اعتدال ممکن است. او بر محدودیت امیال بشری واقف بود. اپیکور لذات ساده را ستایش می‌کرد ولی در این ستودن به امیال جسمانی و جنسی و لذات اسراف‌کارانه نظر نداشت و حتی پرهیز از آنها را توصیه می‌کرد تا جایی که نگرش ذهنی او گاه با کیش ریاضت (asceticim) پهلو می‌زد. در حقیقت منظور نهایی او از لذت ، فقدان درد در بدن و نبود ناآرامی در روح بود. اپیکور جاودانگی و بقای روح را رد می‌کرد و معتقد بود روح نیز مانند جسم میراست و دنیای دیگری وجود ندارد. او د رعین حال در برابر مرگ دست به انکاری ژرف و اندیشمندانه زد و می‌گفت مرگ برای ما چیزی نیست یا هیچ است و خوبی و بدی به آن راه ندارد. استدلالش آن بود که مرگ محرومیت از هرگونه شعور حسّی است. او می‌گفت تا زمانی که ما هستیم مرگ نیست و هنگامی که مرگ فرارسد مانیستیم. پس وقتی حسی در میان نباشد چیزی در کار نیست. محدودیت این استدلال در آن است که ما وقتی زندگی می‌کنیم به مرگ فکر می‌کنیم و مرگ حضوری نیرومند در سپهر روانی ما دارد. از سوی دیگر بدی و خوبی تنها زاییده حواس ما نیستند و بسیاری از آنها در ذهن و اندیشه ما جای دارند و در آن قلمرو زاده می‌شوند و موجد رنج یا شادی خواهند بود.

در مکتب‌های فکری متاًخر مانند فایده‌باوری (utilitarianism) روایت متفاوت و تعدیل شده‌ای از خوشباشی به چشم می‌خورد. این فلسفه نقشی محوری برای شادی قائل است و بر مبنای نظریه اخلاقی آن سلسله اعمال صحیح آنهایی است که خیر کلّی جامعه را ارتقاء بخشد. به عبارت دیگر خیر آن چیزی است که برای بیشترین تعداد از مردم بیشترین میزان شادی را در پی داشته باشد. بنابراین ارزش اخلاقی یک عمل با نتایج آن تعیین می‌شود.

جرمی بنتام(Jeremy bentham) و جان استوارت میل (John Stuart Mill) بیشترین نقش را در گسترش این مکتب داشته‌اند.
در دیدگاه بنتهم با رویکردی کمّی روبرو هستیم که در آن ارزش لذت با شدت و تداوم آن تعیین می‌شود نه با تعدد لذات.
رویکرد «میل» کیفی است و به سطوح متفاوت لذت باور دارد که مراتب عالی‌تر آن بهتر از سطوح نازل‌تر است زیرا حیوانات هم به لذات ساده دسترسی دارند ولی از جنبه‌های والاتر آن غافل‌اند.

فیلسوف فرانسوی میشل اوفرای (Michel Ofray) متفکر معاصری است که از مکتب خوشباشی دفاع می‌کند. او خوشباشی را نگرشی درون‌نگرانه به زندگی می‌داند که بر مبنای کسب لذت برای خود و دیگران بدون صدمه زدن به خویش و آنان شکل می‌گیرد. محور رهیافت او نوعی هدونیسم اخلاقی است که به فایده‌گرایی مسرت‌بخش نظر دارد.

نگاه او نوع تعمیم یافته‌ای از زیبایی‌شناسی ماده‌گرایانه حسّی است که در جستجوی کشف ظرفیت‌های غایی مغز و بدن است و برای این رویکرد نقشی مفید در هنر ، سیاست و زندگی روزمره قائل است.

در ایران نگرش خوشباشانه در ادب و عرفان ایرانی جایگاه ویژه‌ای دارد. نوعی از آن که مترادف با غنیمت‌شمردن دم( carpediem ) است بارزترین نمونه خود را در اشعار خیام نشان می‌دهد. اصطلاح دم غنیمت‌شماری یا کارپدِیِم در غرب ریشه در اشعار هوراس دارد. کارپ (carp) به معنی "لذت ببر" یا "استفاده کن" و دیِم (diem) به مفهوم "روز" است.حکمت خیامی قرن‌ها پیش از فلسفه‌های معاصر معطوف به پوچی به نوعی تاًمل هیچ‌انگارانه رسیده که با تلخکامی و بدبینی همراه است و در نهایت راهی که پیش روی انسان می‌گذارد خوشباشی و غنیمت دانستن دم است.

صادق هدایت به درستی خوشباشی خیام را آغشته به اندیشه نیستی می‌داند و می‌گوید در ترانه‌های او "مرگ از لای دندان‌های کلید شده‌اش می‌گوید خوش باشیم".

عصاره تمام تعالیم فلسفی و تاریخی خوشباشی را با نگاه به مرگ می‌توان دراین رباعی خیام مشاهده کرد:
خیام اگر زباده مستی، خوش باش
با لاله رخی اگر نشستی، خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیست، چو هستی خوش باش

نگرش خوشباشانه در اشعار حافظ جلوه دیگری پیدا می‌کند و در مقایسه با خیام از طربناکی و امیدواری بیشتری بهره می‌گیرد تا جایی که تکامل معنایی و محتوایی پیدا می‌کند، با رنگ رندی و عیار عیّاری درهم می‌آمیزد و در جامه یک جهان‌بینی ظاهر می‌شود:
نیست در بازار عالم خوشدلی ور زانکه هست
شیوه رندی و خوشباشی عیاران خوشست

کد خبر 331043

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بهروز US ۰۱:۰۹ - ۱۳۹۲/۱۰/۱۶
    3 0
    ای کاش آقای دکتر به بقیه ادبای و متفکران ایرانی هم می پرداختید که آنها درباره لذت و خوشی چه نظری دارند؟ به گمانم به خصوص مولوی که سرحلقه اندیشه عرفانی است درباره لذت و نه خوشباشی هم نظرات و نکات خوبی را بیان کرده باشد.
  • رویا A1 ۱۱:۵۴ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۶
    0 0
    آدرس وبلاگ را هم بگذارید لطفا

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین