چهار بند فرهنگی

گاه آدم آرزو می‌کند می‌توانست دست چند نفر از آدم‌های صاحب سمت و نشان‌دار را بگیرد و به آینده سفر کند...

1- گاه آدم آرزو می‌کند می‌توانست دست چند نفر از آدم‌های صاحب سمت و نشان‌دار را بگیرد و به آینده سفر کند. برود به سال‌های دیگری که هنوز نیامده‌اند؛ به ده‌ها سال دیگر؛ و برسد به جایی که بشود امروز را خوبِ خوب دید. آن قدر خوب که به آدم‌های همراهش بگوید: «می‌بینید؟ آن قسمت‌های زرد و کچل را می‌بینید؟» و آنان بفهمند که دارند به جای خالی فرهنگ نگاه می‌کنند. و باز بشود گفت: «به کسانی که دور خود می‌چرخند هم نگاه کنید!» و آنان متوجه شوند که دارند به نویسندگان و هنرمندانی نگاه می‌کنند که معتاد روزمرگی شده‌اند و بازو در بازوی زندگی انداخته‌اند، شاید که بدلی بزنند و زمین نخورند. آن وقت آن آدم‌ها را برگرداند به زمان حال، به این امید که دست از سر سیاست‌زدگی بردارند و فکری به حال جای خالی فرهنگ در آینده کنند. واقع شدن در زمان حال و مشغول بودن با سرگرمی‌های سیاسی، درد آینده را پنهان نگاه می‌دارد؛ آشکار نمی‌کند. کارهای بزرگ، نتیجه فکرهای دورنگر است. و فکرهای دورنگر در کسانی پیدا می‌شود که با این درد آشنا باشند. اما روشن نیست معدل این آشنایی در بین همه کسانی که دستی در فرهنگ این کشور دارند به حدی رسیده باشد که بتوان گفت «قبول».
2- کاروان زمان در حال عبور است؛ بی اعتنا به همه صداها و نعره‌ها. زمان می‌گذرد و همه آن صداهای برخاسته از طبل بزرگ جنجال‌ها و هیاهوها را با خود می‌برد. این صداهایی که اکنون گوش ما را پر کرده می‌برد. «چکاچاک»ی که از پشت کاغذ مطبوعات و میان تظاهرات و روی صندلی‌های مجلس بلند است، می‌برد. اینها می‌روند، چون شرایط ماندن ندارند. اینها در خانه‌های قلب تاریخ جایی ندارند. آنچه از گذر زمان ته‌نشین می‌شود و باقی می‌ماند از جنسِ های و هوی‌های سیاسی نیست، بلکه از خمیره اندیشه و فکر است. اندیشه و تفکر، صمغی است که پدیده‌ها را از آفت فراموشی نگاه می‌دارد؛ ماندگار می‌کند. و می‌دانیم که زیباترین تبلور فکر و اندیشه، ادبیات و هنر است که پس از سال‌ها همدستی فرهنگ را می‌سازند و به جا می‌گذارند.
3- حرکت‌های بزرگ اجتماعی و سیاسی که معمولاً به تغییرات بنیادین در یک جامعه ختم می‌شود و به آن انقلاب می‌گویند، نیاز مبرمی دارد که از خود اثرات بزرگی به جا بگذارد. یعنی این جَنَم باید در انقلاب‌های بزرگ باشد که میوه‌های ماندگار بدهد. هیچ کس انتظار ندارد از یک کودتا ماترکی به جا بماند که بعدها محل افتخار گردد. یا تحولات دیگری از همین سنخ، مثل پیروزی نظامی یا تغییراتی که از پس زد و بندهای حزبی به دست می‌آید. اما از انقلاب‌های بزرگ چرا؛ از آنها انتظار می‌رود. (بزرگترین انقلاب‌ها از آن رسولان خداست. ثمراتی که از پس آن تحولات در دنیا به جای مانده، همچنان بی‌نظیر است. آیین آنان هنوز بیشترین طرفدار را در دنیا دارد. هیچ رهبر حزب و گروهی به اندازه پیامبران طرفدار ندارد.) آنچه می‌بایست از یک انقلاب به جا بماند فرهنگ و تمدن است. یعنی بخشی که زاده تفکر و اندیشه است. انقلابی که فرهنگ‌زا نباشد و منشاء تمدنی نو نگردد، پس از به خاموشی رفتن هیجانات ناشی از تحول و دگرگونی‌های اولیه، رفته رفته به سراشیبی سقوط نزدیک می‌شود.
4- انقلاب ایران، تجربه انقلاب‌های دیگر را دیده است. نتایج آن را از نزدیک مشاهده کرده و با جنس فرهنگ‌ها و تمدن‌های به جای مانده از آنها آشناست. ما از نتایج انقلاب صنعتی باخبریم. ثمرات انقلاب فرانسه را می‌دانیم. نتیجه انقلاب روسیه را دیده‌ایم. از انقلاب سرخ چین و نتایج آن بی خبر نیستیم. با نهضت هند آشنا هستیم. جنبش‌های انقلابی امریکای لاتین را درک کرده‌ایم. می‌دانیم که هر یک از اینها چه پیامدهایی داشته‌اند. برخی به تولید انبوه آسمان‌خراش و کارخانه پرداخته‌اند و ماشین را بر همه مناسبات انسانی حاکم کرده‌اند. بعضی روش حکمرانی و فرمانروایی جدید را در دنیا اشاعه داده‌اند. برخی شکست خورده‌اند و در موزه تاریخ قرار گرفته‌اند. برخی منشاء پیشرفت و عدالت نسبی و قانون‌گرایی شده‌اند و... انقلاب ایران از یک طرف سرسپرده تفکری لایزال است که ریشه در نهضت توحیدی پیامبران دارد و از طرف دیگر در دنیایی ظهور کرده است که تمدن حاکمش، پیدایی خود را مدیون نادیده گرفتن تفکر توحیدی می‌داند. انقلاب ما نه می‌تواند دست از ماهیت خود بشوید و نه قدرت کنار گذاشتن این تمدن جدید را دارد. همه ما افتادن در این چنبر دوگانگی را حس می‌کنیم و همه ما واکنش‌های متفاوتی نشان می‌دهیم. گروهی یکسره با نفی همه پیشینه خود، چاره را در کنار گذاشتن رودربایستی و ملحق شدن به این تمدن می‌دانند و خود عملاً چنین رفتار می‌کنند. گروهی دیگر با نفی کامل تمدن نوین تماس با آن را عین تماس با نجاسات دانسته، از آن دوری می‌کنند. گروهی نیز سر درگم و حیران از این دوگانگی، چشم به هر چه پیش آید خوش آینده دوخته‌اند. ما می‌توانیم در این «منگنه اکنون» به زندگی خود ادامه دهیم بی آنکه نه به افراط و تفریط دو گروه اول بیفتیم و نه به تحیر گروه اخیر. اما این هنر واقعی ما نخواهد بود. سعی امروز ما این است که با به خرج دادن همین هنر، موجودیت انقلاب را حفظ کنیم. اما هنر واقعی ما در ایجاد فرهنگ و تمدن متناسب با انقلاب است. ما نمی‌توانیم تا ابد اجاره‌نشین تمدن جدید باشیم. ما باید همسایه این تمدن باشیم؛ با خانه‌ای به بزرگی آن و بلکه بزرگتر؛ خانه‌ای که مصالح و معماری و تزییناتش مال خود این انقلاب باشد. هنر اصلی ساختن این خانه است؛ این تمدن.
5- امیدوارم در ربط چهار بند بالا به یکدیگر مشکلی وجود نداشته باشد.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 332079

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 9 =