چند سالی است که گهگاه سری به آقای جلال الدین فارسی که اکنون هشتاد ساله است، می زنم. منزلش در فرمانیه، در یک آپارتمان است. ماه قبل فرصتی شد تا دیدار تازه ای از ایشان داشته باشم و گفتگوهایی شد. به رغم مخالفت ایشان، اما با توجه به سوابق پیش از انقلاب به ویژه سوابق فکری، تلاش کردم یکی از ارگانها را راضی کنم تا به پاس خدمات فکری آن روزگار ایشان، مراسم مختصری بر پا کند، اما ... به جای دیگری مراجعه نکردم و قرار گذاشتم خودم بر اساس آنچه در گذشته از ایشان می دانستم و نوشته بودم، جشن نامه مانندی در همین وبلاگ خودم فراهم کنم.
در اینجا، به دوران پس از انقلاب کاری ندارم، برای من مهم آن است که فارسی، از آن جهت که پیش از انقلاب اهل تفکر بود، و تلاش قابل توجهی در بنای فکر سیاسی انقلاب داشت، برای ما بسیار ارزشمند است. این تفکر حتی اگر به نوشتن کتاب «انقلاب تکاملی اسلام» بود کافی بود، چه رسد به آن که از جهات دیگری هم با تأملاتی که داشت، از نظر فکری ارزش داشت.
این روزها، وقتی بحث این کتاب در حضور آقای نکویی [استاندار سابق قزوین و کرمانشاه و شهر کرد] شد، گفتند که زمانی پیش از زندان اخیر آیت الله منتظری، نزد ایشان رفتم تا برخی از مسائل مالی را حل کنم. ایشان که می دانستند من کتابفروشی قائم را در اصفهان دارم، گفتند: بشرطی حل می کنم که نسخه ای از کتاب انقلاب تکاملی برای من بیاورید. سپس گفتند: وقتی نجف رفتم، دیدم آیت الله خمینی مشغول خواندن این کتاب است و آن را با دقت میخواند.
تلاش فارسی در بازنویسی کتاب ولایت فقیه امام و نقش مهمی که در تدوین قانون اساسی داشت تأییدی بر همین جنبه تفکری ایشان دارد. وقتی سخن از تفکر است، لزوما به معنای درستی و نادرستی آن نیست، مهم آن است که تفکر ذاتا ارزشمند و برای ما از نان شب واجب بوده و هست.
در دیدار اخیر از بازبینی در افکار گذشته خود گفت، می کوشد تا به فکرهای تازه ای دست یابد و به آنچه قدیما نوشته باور چندانی ندارد. همان طور که گذشت هیچ لزومی ندارد که این افراد همه افکارشان درست باشد، مگر نه این است که برخی از فلاسفه و بزرگان اهل اندیشه، حتی در اداره خانه شان مشکل دارند، اما ارزش آنها به تفکری است که دارند، و به تأثیری است که این تفکر در جامعه دارد. در جامعه ای که مداحان این همه تأثیر دارند، داشتن یک اهل تفکر ارزش بسیار زیادی دارد.
فارسی از چهره های باقی مانده دورانی است که شمار اندکی از آنها برجای مانده است، مردی که روی شریعتی و نهضت آزادی و مجاهدین اولیه تأثیر گذاشت. با امام همراهی فکری و سیاسی داشت، علیه مارکسیسم مبارزات فکری گسترده کرد، در فلسطین و همراهی با الفتح سوابق طولانی داشت، در همراهی با نهضت اسلامی جدی بود، در قانون اساسی... و اصولا تمام ارزش ایشان، با تأکید مجدد، همین است که اهل تفکر بوده و هست. ما به خاطر تفکر، باید به این افراد متفکر احترام بگذاریم.
این چند سطر را به پاس هشتاد سالگی این مرد می نویسم، هرچند می دانم خود ایشان از آن راضی نیست.
در اولین صفحه از خاطرات وی با عنوان زوایای تاریک آمده است:
در سال 1312 شمسی در شهر مقدس مشهد، پایین خیابان، کوچه عباسقلی خان، کوچه سرحوضو، به دنیا آمدم. خانه ما به فاصله کمی در میان دو تکیه قنادها و یزدیها قرار داشت. دوره ابتدایی را در دبستان اسلام، و سال ششم آن و دوره متوسطه را در دبستان و دبیرستان ابن یمین گذراندم. ششم ادبی را در دبیرستان شاهرضا به پایان بردم. در دبستان با دکتر کاظم سامی هم مدرسه بودم. سال اول دبیرستان با دکتر علی شریعتی همکلاس شدم. پدرش استاد محمد تقی شریعتی دبیر تعلیمات دینی و زبان عربی ما بود. سال بعد، علی شریعتی به دانشسرای مقدماتی رفت تا آموزگار شود. در سالهای دوم تا پنجم دبیرستان با دکتر کاظم سامی همکلاس و دوست بودم. او در دوره دبیرستان به عضویت حزب ایران و سپس جمعیت مردم ایران درآمد. من از کلاس ششم ابتدایی پای صحبت استاد محمد تقی شریعتی نشستم. سپس از شاگردان وی در کانون نشر حقایق اسلامی شدم. در جلسات سخنرانی شبهای شنبه، دهه محرم، و ماه رمضان به طور مرتب شرکت می کردم و در تفسیر قرآن شب جمعه حضور می یافتم. سایر اوقات فراغتم را در کتابخانه آستان قدس رضوی به مطالعه می گذراندم. دوره تحصیلم در دبیرستان با شور و حال نهضت ملی ایران همراه بود. به مرحوم آیت الله کاشانی و شهید بزرگ سید مجتبی نواب صفوی ارادت داشتم. در حوادث تظاهرات نهضت ملی شرکت می کردم و شاهد وقایع و رفتار واعمالی بسیاری از رجال آن بودم. [زوایای تاریک، ص 11 (تهران، 1373)].
فارسى در مشهد
جلال الدین فارسى فرزند محمد على به سال 1312 در مشهد متولد شد. پدر و برادرش حبیب الله به کار تجارت اشتغال داشتند. وى در دبستان اسلام (به مدیریت شیخ بهاء) تحصیلات ابتدایى را گذراند و سال ششم ابتدایى را در دبستان و دبیرستان ابن یمین گذراند که آن زمان در کوچه ارک بود. ناظم این مدرسه، استاد محمد تقى شریعتی بود. همزمان، استاد شریعتى، دبیر زبان عربى و تعلیمات دینى بود. کتابى هم در تعلیمات دینى نوشته بود که چاپخانه زوّار آن را چاپ کرده و استاد خودش آن را در این دبیرستان و نیز دبیرستان فردوسى تدریس مى کرد. آقاى فارسى در وقت هاى آزاد در کتابخانه آستان قدس رضوى با کتابهاى دینى از جمله قرآن و نهج البلاغه آشنا شد. وى کلاس ششم ادبى را (1331 - 1332) در دبیرستان شاهرضا سپرى کرده و دبیر انجمن ادبى این دبیرستان بود. بلافاصله پس از کودتاى 28 مرداد که نهضت مقاومت ملى تشکیل شد، آقاى فارسى در جلسات نهضت مقاومت تدریس داشت و محتواى کتاب نهضت هاى انبیاء و تکامل مبارزه ملى و حقوق بین الملل اسلامى را که آن زمان چاپ نشده بود، تدریس مى کرد. کتاب تکامل مبارزه ملى نخستین بار در سال 1345 چاپ شد و چنان که مؤلف در مقدمه نوشته، مطالب آن از پاییز سال 32 تا 37 فراهم آمده است.
نخستین اثر چاپى آقاى فارسى ترجمه نطق تاریخى حضرت آیت الله ]محمد حسین [کاشف الغطاء در کنفرانس پاکستان است که در سال 1333 در چاپخانه زوّار مشهد چاپ شده و شرحى در باره آن در مقدمه آمده است. گفتنی است درست در همین سال 1333، رساله «المثل العُلیا فى الاسلام لا فى بحمدون» از شیخ محمد حسین کاشف الغطاء توسط دکتر شریعتى ترجمه و نشر شد. این کتاب سه مرتبه دیگر هم ترجمه شد. پیش از شریعتى توسط محمد على انگجى تبریزى. بعد از وى توسط جلال الدین فارسى، و بار چهارم توسط مصطفى زمانى. [در این باره بنگرید: خاطرات شیخ مصطفى رهنما، ص 30]
آقای فارسی درس عربى را صرفا در دبیرستان خوانده و پس از آن به صورت تجربى کار ترجمه را آغاز کرده و توانسته بود مهارتی در این زمینه کسب کنداست. به گفته خودش به علاوه، از صوت العرب هم استفاده کرده و بعدها در سالهاى اقامت در بیروت کاملا با زبان محاوره عربى آشنا شده است.
ایشان از همان زمان که در مشهد بوده، به کارهاى فرهنگى و ترجمه و تألیف مشغول بوده و هزینه هاى زندگى اش را برادرش حبیب الله فارسى تأمین مى کرد. به گفته خودش، برادر ایشان همچنین بخشى از هزینه هاى کانون نشر حقایق را نیز مى پرداخت. به گفته آقاى فارسى، آقاى حبیب الله فارسى بخشى از هزینه خانه شخصى محمدتقى شریعتى را هم پرداخته است. شمارى دیگر از اقوام ایشان هم که از اعضاى نهضت مقاومت ملى بودند، مانند آقاى طاهر احمدزاده - برادر خانم برادر آقاى فارسى ـ حاج محمد قاضى و حاج آقاى عامل زاده و حاج محمود حکیمى نیز از اعضاى دیگرى بودند که خانه استاد را براى ایشان خریدارى کردند و هزینه کانون را تأمین مى کردند. در آن زمان، آقاى فارسى مجموعه کتابهاى کمونیستى اعم از سیاسى و اعتقادى را که حزب توده تا آن زمان نشر کرده بود، مطالعه مى کرد. در کنار آن مطالعات اسلامى ایشان هم گسترده بود. با این حال، از مقایسه آثار وی با آنچه دیگران در آن زمان عرضه می کردند، به طور مشخص نمى توان گفت تحت تأثیر چه کسى بوده است.
سخنرانی استاد محمد تقی شریعتی در دبیرستان فردوسی مشهد
آقاى فارسى مانند شماری دیگر از نخبگان مذهبی آن سالها، با تفسیر المنار و الوحى المحمدى و زندگى پیامبر (ص) هیکل و بسیارى از آثار دیگر نویسندگان مصرى نوشته مى شد از طریق متن عربى یا ترجمه آنها آشنا بود. از آثار داخلى هم با مجله مسلمین حاج سراج و نشریات انجمن تبلیغات اسلامى آشنایى داشت و آنها را مطالعه مى کرد. آن زمان آقاى شیخ عبدالله نورانى [استاد دانشکده الهیات دانشگاه تهران و روحانى راتب کاروان هاى حج حسینیه ارشاد] هم طلبه مشهد بود و این قبیل کتابها را تهیه مى کرد و آقاى فارسى از آنها استفاده مى کرد. آقاى نورانى در مدرسه میرزا جعفر حجره داشت و آقاى فارسى با ایشان رفت و آمد مى کرد. همچنین در مسجد گوهرشاد پاى منبر سخنرانان معروف وقت مانند آقاى حلبى و فلسفى و علامه امینى و غیره مى رفت و از آنها استفاده مى نمود.
یکى از کتابهایى که آقاى فارسى در اوائل دهه سى ترجمه کرد، کتاب طبایع الاستبداد از عبدالرحمان کواکبى بود که متن ترجمه را در جلسات نهضت مقاومت براى جوانان حاضر خوانده بود. این ترجمه هیچگاه چاپ نشد، اما مسلم وی را با اندیشه سیاسی آشنا کرد. در برخى از آن جلسات دکتر شیبانی هم که این زمان به مشهد تبعید شده بود، شرکت داشت. آقاى شیبانى پس از حمله سه جانبه به کانال سوئز، در دانشگاه تهران نطقى کرده بود که به مشهد تبعیدش کردند. کتاب دیگرى که آقاى فارسى ترجمه کرد، مواطنون لا رعایا از خالد محمد خالد با نام ملت نه رعیت بود که مطالبش در ایران قابل نشر نبود و بعدا هم چاپ نشد. سومین اثر ایشان ترجمه کتاب نظام الحکم و الاداراه شیخ مهدى شمس الدین بود که آن را در یک رمضان ترجمه کرد و استاد شریعتى آن را ملاحظه نمود. البته، چون کتاب مزبور به نظر آقاى فارسى سبک آمده بود، نشر نشد.
فارسی در تهران
مدتی بعد آقاى فارسى به سال 37 - 38 به تهران آمد تا در فعالیت هاى سیاسى و فرهنگى مشارکت فعال ترى داشته باشد. آن زمان وى یک مصدقى متدیّن و مذهبى به شمار مى آمد.
آقاى فارسى در سال 1339 به صورت غیر قانونى به عراق رفت و پس از آن که چند ماه تحت نظر بود تا پناهندگى سیاسى بگیرد، موفق به گرفتن آن شده، از آنجا به سوریه و لبنان رفت. در سوریه توانست با نماینده دولت جمال عبدالناصر که فعالیت هاى انقلابى کشورهاى منطقه را هدایت مى کرد تماس بگیرد. اوائل سال 40 به ایران برگشت که دستگیر شد و تا شهریور 41 در قزل قلعه بود.
رفتن به این سفر با تصمیم خود وى اما با اطلاع مهندس بازرگان و عزت الله سحابى بود. آقاى فارسى پیش و بعد از این سفر، گاه به گاه، در انجمن اسلامى مهندسین سخنرانى مى کرد. در این دوره که با دانشجویان عضو نهضت آزادى همکارى داشت، با حنیف نژاد آشنا گردید و از طریق وى با دیگر جوانانی که در نهضت آزادی فعالیت داشتند. محمد مهدى جعفرى مى گوید که جلسات کوه به همراه حنیف نژاد و دیگران مى رفته و فارسى آن زمان با انتقاد از مشى نهضت آزادى، روى مشى چریکى و مبارزه مسلحانه تأکید داشته است. هرچند آن زمان کسى این حرفها را از وى نمى پذیرفته اما آن قدر جذابیت داشته که به حرف او گوش بدهند. [بنگرید: همگام با آزادى، ج 1، ص 79 ـ 80]. جعفرى در جاى دیگرى از همین کتاب (ص 119، 121) اشاره به دفترچه اى دارد که شب قبل از دستگیرى مطالبى از فارسى در باره لزوم مبارزه چریکى یادداشت کرده و از نگرانى آن که این دفترچه به دست مأموران بیفتد، اوراق آن را خودش و یکى از دوستانش جویدند تا دست مأموران امنیتى نیفتد. با توجه به ارتباط فارسى با حنیف نژاد، این احتمال قوى است که سیاست مبارزه مسلحانه حنیف نژاد به نوعى متأثر از آقاى فارسى باشد.
این زمان غیر از تاریخ نهضت هاى انبیاء با تاریخ هاى عمومى مانند تاریخ آلبرماله و قصة الحضاره (تاریخ تمدن) ویل دورانت آشنا شد. به علاوه، آن زمان، کتابخانه اسدى در تهران کتابهاى چاپ مصر را مى آورد و ایشان تهیه مى کرد. برخی از این آثار همچنان این آثار در کتابخانه ایشان نگهدارى مى شود.
در شهریور 41 وقتی از زندان که آزاد شد، نهضت آزادى تشکیل شده بود و وى به توصیه آقاى طالقانى و آقاى سید رضا زنجانى که طى سالهاى 32 تا 39 با آنان ارتباط داشت، براى تقویت جناح دینى نهضت آزادى وارد فعالیت شد. این زمان، مذهب از ملیت جلو افتاده بود و نهضت آزادی فاصله میان جبهه ملی و نهضت امام را پل زده بود.
فعالیت فکرى آقای فارسی به طور عمده روى نهضت هاى انبیاء و شیوه انبیاء در برخورد با مسائل بود. به عبارت دیگر، ایشان در پی نوعی بهره برداری سیاسی از نهضت انبیاء برای ایجاد یک جنبش انقلابی نوین بود. در این زمینه، نگاه ایشان نگاهى انقلابى بود و این نگاه، دست کم با بخشی از ساختار سیاسى نهضت آزادى چندان سازگار نبود. همان طور که گذشت، ایشان هیچ زمانى درس طلبگى نخوانده بود و متون دینى را از طریق استاد شریعتى و شیخ عبدالله نورانى فراهم مى کرد.
آقاى فارسى بعد از سال چهل، مجلدى دیگر از تکامل مبارزه ملى را نوشت که در جلسات کادرهاى نهضت آزادى که چهل نفر بودند به صورت کپى تدریس مى شد. آن مجلد، در باره براندازى رژیم پهلوى بود و به همین دلیل هیچگاه چاپ نشد.
کار دیگر وى آن بود که بعد از نطق امام در باره کاپیتولاسیون که منتهى به تبعید ایشان شد، رساله اى با عنوان دو گونه مخالفت با کاپیتولاسیون نوشت که یکى مخالفت امام و دیگرى مخالفت برخى از نمایندگان مجلس بود که با هم مقایسه شده بود. طى سالهایى که سران نهضت آزادى در زندان بودند، آقاى فارسى به همراهى جمعى دیگر بیانیه هاى نهضت را منتشر مى کردند که شرح آن در زوایاى تاریک که خاطرات ایشان از آن سالهاست، آمده است.کتاب حقوق بین الملل اسلامى آقاى فارسى که نشانگر توجه وی به بنیادهای فکری، حقوقی و سیاسی جنبش بود، در سال 45 چاپ شد. در دى ماه 47 هم بخش جهاد و امر به معروف تحریر الوسیله با ترجمه چاپ شد. در همان سال 45 کتاب منشور نهضت اسلامی را نوشت که یکی از بنیادی ترین رساله های سیاسی برای انقلاب اسلامی پیش از کتاب ولایت فقیه امام است و متن آن را در ادامه خواهیم آورد.
در همین دوره، آقاى فارسى به همراه عزیزالله بیات کتاب تاریخ سال اول تربیت معلم معلمان دوره رهنمایى و دانشسراى عالى را نوشتند که توسط شرکت سهامى انتشار چاپ شد.
سال نشر این کتاب 1383 ق مصادف با 1343 ش است.
انقلاب تکاملی اسلام شاهکار فارسی
اما شاهکار آقای فارسی کتاب «انقلاب تکاملى اسلام» بود. این کتاب مهم ترین اثر آقاى فارسى پیش از انقلاب بود، اثرى که ایشان در دنباله کتاب نهضت هاى انبیاء نوشت. کتاب نهضت بار نخست در سال 1344 توسط انتشارات فراهانى چاپ شده بود. در صفحه نخست آن کتاب آمده بود: تقدیم به پیکارگرانى که پرچم نهضت انبیاء را افراشته نگاه داشته اند. در صفحه پایانى وعده کتابى دیگر در باره سیره رسول خدا(ص) داده شده بود که مقصود همان کتاب انقلاب تکاملی اسلام بود. بدون شک این اثر، نخستین فکر منظم در استفاده از سیره نبوی در سمت و سوی تشکیل یک نهضت دینی برای تحقق حکومت اسلامی بود که در زبان فارسی انجام می شد.
کتاب انقلاب تکاملی سه بخش دارد:
بخش اول شامل دوره بعثت و هجرت پیامبر (ص)
بخش دوم تحت عنوان انقلاب ارتجاعى از سقیفه به بعد.
بخش سوم تجدید انقلاب تکاملى اسلام که تا پایان عاشورا و عنوانش تاکتیک طف است. در بخش سوم آمده بود که حرکت سید الشهداء بخشى از همان استراتژى امیر المؤمنین (ع) و امام مجتبى (ع) و در ادامه آن است.
کتاب انقلاب تکاملى پس از یک سال که زیر چاپ بود، به سال 1349 به بازار آمد. [آن زمان برخى از کتابهاى وى مانند بسیارى از نوشته هاى انقلابى دیگر، با نام مستعار چاپ مى شد. از جمله در سال 49 کتابى با نام «اسلام 1» به اسم نویسنده جلال ابوفارس و ترجمه شیخ محمد خالص! چاپ شد.]
آن زمان چند کتاب در باره امام حسین (ع) نوشته شد که همه آنها در یک مسابقه شرکت داده شدند، این مسابقه توسط روغن قو (با مدیریت حاج کاظم طرخانى از مؤسسین مدرسه کمال به همراه بازرگان و سحابى) برگزار شد و آقاى فلسفى داور آن بود. شهید جاوید هم براى همین مسابقه نوشته شد. نوشته آقاى فارسى در این مسابقه با عنوان تاکتیک طف بود که بخش سوم همان کتاب انقلاب تکاملى اسلام بود. ایشان در آنجا هدف امام حسین (ع) را تشکیل حکومت عنوان کرده و در عین حال تأکید نموده بود که امام نتیجه قیامش را مى دانسته و با این حال، اقدام به قیام را به خاطر بیعت جمعى از مردم در یک منطقه انجام داده است. ناشر کتاب انقلاب تکاملى کتابفروشى آسیا بود. این کتاب در سانسور رژیم حذفیاتى داشت که آقاى فارسى آنها را ابتدا حذف کرد و سپس آنها را در جاهاى دیگر کتاب گنجاند. بنابرین روشن بود که پس از نشر آن مطالب که علیه ولایتعهدى و سلطنت بود، احتمال دستگیرى او وجود داشت.
آقاى فارسى که سالها بود در باره مسائل فکری انقلاب و بنیادهای سیاسی و حقوقی آن می اندیشید، در این کتاب، روى دو نکته تأکید داشت، یکى تفکر انقلابى و دیگرى نظام سیاسى اسلام. این مطلب تقریبا به طور مکرر در نوشته هاى آقاى فارسى آمده و مى توان گفت صورت نوشته هاى ایشان است.
کتاب انقلاب تکاملى اسلام، تفکر انقلاب و نظام اسلامى را با تطبیق دوره فعلى با صدر اسلام میان نسل جوان مذهبى ترویج و تبلیغ مى کرد. در نخستین مراحل چاپ این کتاب، ساواک از وجود آن آگاهى یافت و به دلیل وجود کنایات فراوان آن نسبت به رژیم فعلى و این که «مطابقت هایى با حکومت فعلى» در آن انجام داده، توصیه کرد که از چاپ آن جلوگیرى شود. [بنگرید به گزارش ساواک در: زوایاى تاریک، ص 206] تأثیر این کتاب به حدى بود که بنا به نقل برخى دوستان، یکى از اساتید حوزه، پیش از انقلاب، پیشنهاد طرح آن را به عنوان کتاب درسى در حوزه مطرح کرده بود. فردى که در اداره سانسور آن زمان این کتاب را خوانده بود، در باره آن نوشته بود: «نویسنده در آخر مقدمه اش اظهار امید مى کند که آن انقلاب ـ انقلاب اجتماعى صدر اسلام ـ به همت مردم ایران تجدید و تکرار شود.» [بنگرید: زوایاى تاریک، ص 214; کتاب هفته ش 42 (13 بهمن 80) ویژه نامه کتاب انقلاب، ص 6.] آقاى فارسى در منبع اخیر گفته است: دادستان دادگاه نظامى در جلسه مهدى رضایى از او مى پرسد: چه کتابهایى شما را به این راه کشانید؟ او جواب مى دهد: «کتاب شهادت دکتر شریعتى، حکومت اسلامى امام خمینى، انقلاب تکاملى اسلام جلال الدین فارسى.» به نقل از حاج آقا مصطفى خمینى، امام راحل نیز کتاب را به طور کامل خوانده بودند.
به دنبال انتشار این کتاب، آقاى فارسى از ایران خارج شد. طى این سالها آقاى فارسى با جوانان انقلابى تهران در ارتباط بود و زمانى شمارى از آنان مانند حنیف نژادو سعید محسن در جلسات وى حضور داشتند. زمانى که وى بخش دوم کتاب تکامل مبارزه ملى را درس مى داد، آنان دریافتند این کتاب مخالف با مبانى پذیرفته شده در اساسنامه نهضت است؛ بنابرین تقاضا کردند تا جلسات مستقلى برگزار شود. در این جلسات که در اوین درکه برگزار مى شد، مشى مبارزه مسلحانه به عنوان روش برخورد با رژیم مورد تأکید قرار گرفته بود. نگاه انقلابى آقاى فارسى به تاریخ انبیاء در جریان تحولى که از مبارزه سیاسى ساده به مبارزه گسترده و انقلابى تبدیل شد، مورد استفاده قرار گرفت. هر چند به طور مشخص نمى توان گفت افکار ایشان روى کدام بخش از مبانى فکرى گروهى مانند مجاهدین تأثیر داشته است. با این حال، کتاب انقلاب تکاملى یکى از آثار پررونق آن دوره به شمار مى آمد و بارها و بارها تا انقلاب چاپ شد.
فارسی در خارج از کشور
ایشان پس از خروج از ایران در روز پانزده مرداد 1349 و اقامت نزدیک به یک ماه در بیروت، راهى عراق شد. درس هاى ولایت فقیه امام در زمستان سال 48 ارائه و به صورت درس درس چاپ شده بود. آن زمان آقاى فارسى در ایران، به همراه آقاى لاجوردى آنها را گرفته تکثیر کرده بود. زمانى که آقاى فارسى به نجف رسید کتاب هاى انقلاب تکاملى اسلام، نهضت انبیاء، تکامل مبارزه ملى و حقوق بین الملل اسلامى را به امام تقدیم کرده و گزارشى هم از اوضاع ایران به ایشان ارائه داد. امام کتابها را خواندند و گفتند من تاریخ اسلام نخوانده بودم و این اولین بار است که تاریخ خواندم. آقاى فارسى قدرى در باره دیدگاه هاى خود و نظریات رایج در باره حکومت با امام صحبت کرد. وى شرحى از نظریات موجود در غرب و نیز آنچه در باره حکومت انبیاء مى دانست ارائه داد. مهم در حکومت اسلامى این بود که جایى براى سلطه و قدرت نمى ماند، بلکه بحث هدایت مردم و ارائه خدمات به مردم بود نه آن که امر و نهى کند. در این وقت، امام از آقاى فارسى خواستند تا کتاب ولایت فقیه ایشان را به صورت یک کتاب آماده چاپ کنند.
آقاى فارسى پس از اقامت سه ماهه در نجف که در منزل دکتر صادقى بود، متن کتاب را به بیروت برد و پس از تدوین جدید، آن را خدمت امام فرستاد. امام دو سه مورد را اصلاح کردند. سپس دعاى پایانى را بر آن افزودند. اکنون مقایسه متن اولیه که به صورت جزوات کوچک و هفتگی تکثیر می شد، با متن یکپارچه تدوین شده توسط آقاى فارسى مى تواند حجم اضافات را نشان دهد. چمران در نامه اى به ابراهیم یزدى در 5 شهریور 1350 در باره جزوات ولایت فقیه مى نویسد: راجع به جزوات «ولایت فقیه» بقیه قدیمى ها را دور بریزید، زیرا تغییراتى داده شده و بهتر است شما از جدیدى ها استفاده کنید که بسیار زیبا و عالى چاپ شده است. [یادنامه شهید بزرگوار مصطفى چمران، ص 511]. در ذیل این نامه، چمران آدرس منزل جلال الدین فارسى را داده است. مطالب بالا به نقل از آقاى فارسى است که شفاهاً براى مؤلف نقل کردند.
امام هزینه چاپ کتاب را در اختیار آقاى فارسى گذاشتند و این کتاب توسط انتشارات اعلمى چاپ شد. چند سال بعد با وساطت آقاى دعایى، آقاى معرفت، همان متن را به عربى ترجمه کرد. [بنگرید: تاریخ و فرهنگ معاصر، سال اول، ش 1، ص 175 ـ 176].
طى سالهایى که آقاى فارسى در بیروت و دمشق بود، هزینه زندگى اش را از ترجمه پنج جلد کتاب الغدیر که طرف حسابش آقاى شیخ على اسلامى ـ پسر مرحوم حاج شیخ عباسعلى ـ بود، به دست آورد. این چند جلد، در ایران به نام مترجم «ف» «ج» چاپ شد. ساواک حتى راضى به چاپ آن به اسم «ج» «ف» نشد.
از دیگر ترجمه هاى او، کتاب امام على مشعلى و دژى از سلیمان کتانى است که به سال 1349 توسط انتشارات برهان در تهران به چاپ رسید.
از دیگر نوشته هاى آقاى فارسى در خارج، کتاب «درسهایى در باره مارکسیسم« بود. با انتشار آن امام، ضمن نامه و پیغام از آقاى فارسى تقدیر کردند و پیغام را حاج آقامصطفى آورده گفت امام فرمودند که من بر هیچ کتابى تقریظ ننوشتم و اگر مى نوشتم براى کتاب شما مى نوشتم. انگیزه آقاى فارسى براى تألیف این کتاب آن بود که گروه هاى فلسطینى تحت تأثیر آموزه هاى مارکسیستى قرار گرفته بودند. اولین جلد در ایران با نام ف ج چاپ شد. ترجمه این کتاب با عنوان «دروس فى المارکسیه» توسط شهید محمد صالح حسینى [وى بعد از انقلاب توسط عوامل عراق در بیروت ترور شده جنازه اش به ایران آورده شد و در بهشت زهرا دفن شد. مدتها بالاى قبر او تابلویى بود و از او به عنوان شهید بین الملل اسلامى یاد شده بود.] و بخشى هم توسط مهندس موسى خویى، به انجام رسید.
آقاى فارسى در همین مدت کتاب تسلط بر قوه مجریه را نوشت.
ترجمه شهداء الفضیله کار دیگر او بود که در بیروت به انجام رسید.
کتاب واحدهاى بشرى هم در آنجا نوشته شد و در سال 56 چاپ شد.
کتابى هم تحت عنوان الجهاد اعلى مراحل الکفاح الوطنى توسط ایشان نوشته شد که ترجمه بخشى از تکامل مبارزه ملى بود و خود وى به عربى درآورد.
کارهاى دیگر آقاى فارسى در آن دوره، ترجمه قرآن و نیز تألیف کتاب «پیامبرى و انقلاب، پیامبرى و جهاد و پیامبرى حکومت» بود که هر چهار مورد محصول دوره اقامت در بیروت بود که البته تکمیل نشده بود. این آثار بعد از انقلاب در ایران به چاپ رسید. سه کتاب اخیر نیز نشانگر همان نکته اى است که آقاى فارسى همواره و همزمان در افکارش روى دو مفهوم «انقلاب» و «حکومت» تکیه اساسى داشت.
کتاب خاطرات حسن البناء هم ترجمه آقاى فارسى است که نخستین بار در سال 58 (تهران، برهان) چاپ شد.
آقاى فارسى طى هشت سال پیش از انقلاب یکى از محورهاى اصلى فعالیت هاى انقلابى ـ اسلامى در لبنان و عراق بود. گرچه بنا به دلایلى، بیشتر به صورت انفرادى کار کرده و به دلایل انقلابی با گروه آقاى موسى صدر و چمران روابط دوستانه اى نداشت. نگاه جلال به مسائل، با نگاه امام موسى صدر که سیاسى تر و مصلحت اندیشانه تر بود، تفاوت داشت و همین امر او را از آن مجموعه جدا کرد. جلیل ضرابى ـ که تأیید مى کند، زمانى در ایران آموزش هاى سیاسى را از جلال الدین فارسى گرفته است ـ مى گوید: از چمران در باره او پرسیدم و او گفت با ما روابط خوبى ندارد. بنگرید: [یادنامه شهید بزرگوار دکتر مصطفى چمران، ص 142، و بنگرید: همان، ص 114. در باره نخستین زمان ورود چمران و برخورد آقاى فارسى با وى از زبان چمران بنگرید: همان، ص 500. و درباره برخى از همکارى هاى دیگر که البته تاریخش مشخص نیست، بنگرید: همان، ص 559. نیز نمونه هاى دیگر اختلاف، همان، ص 572 ـ 573].
آقاى فارسى علاوه بر کارهاى فرهنگى، با سازمان آزادیبخش فلسطین در ارتباط بود و پس از پیروزى انقلاب هم، همراه یاسر عرفات به ایران بازگشت. بخشى از کارهاى وى به مبارزات سیاسى و نظامى باز مى گشت که از آن جمله تأمین اسلحه براى مبارزانى مانند اندرزگو بود که از ایران به دمشق و لبنان مى رفتند تا با تجهیزاتى به کشور بازگرداند. [خاطرات مرضیه حدیدچى، ص 136] وى در سالهای اقامت در بیروت، به عنوان نماینده امام در سازمان الفتح رابط میان مبارزان ایرانى و سازمان مزبور بود.
در جریان بازگشت آقای فارسی به ایران، ایشان در مسیر تحولات تازهای قرار گرفت که مربوط به بعد از انقلاب می شود و خارج از حوصله این گفتار است. خود ایشان بخشی از خاطرات مربوط به این دوره را در کتاب زوایای تاریک آورده علی القاعده باید ادامه یابد. پس از تألیف آن کتاب، آثار دیگری هم در باره انقلاب نوشت که یکی از آنها با نام انقلاب 57 نوشته اما چاپ نشده است. مقدمه آن را در انتهای بحث خواهم آورد. اما در اینجا به دلیل اهمیت کتاب منشور نهضت اسلامی که در سال 45 نوشته شده و بعدها به اسم برنامه عمل تکثیر شده، ابتدا توضیحی در باره این اثر و سپس متن آن را خواهم آورد.
نگارش منشور نهضت اسلامی در سال 1345ش
اندکی به عقب بر گردیم. آقاى فارسى در سال 1345 بر اساس نظام فکرى خود در حوزه سیاست اسلامى و حکومت از یک سو و باورش به مرجعیت و افکار علما، رساله «منشور نهضت اسلامى» را نوشت که در نسخ محدودى تکثیر شده و در اختیار برخى از مراجع قرار گرفت. این کتاب در سال 52 و 56 در پاریس با نام برنامه عمل توسط بنى صدر چاپ شد.
اما داستان تجدید انتشار آن در پاریس نیازمند شرحى کوتاه است. [تاریخ و فرهنگ معاصر، سال اول، ش اول، ص 174] براى کمونیستها، دست کم در آن سالها، چنین تصور شده بود که روحانیت هدف مشخصى را از مبارزات خود دنبال نمى کند و به عبارت دیگر، حرکت پانزده خرداد یک حرکت کور و بدون راه و هدف است. مصطفى شعاعیان در مقدمه نوشته اى که با عنوان «جهاد امروز یا تزى براى تحرک» منتشر شد، توضیح داده بود که وى طرحى را در روزهاى بعد از پانزده خرداد تهیه و آن را در ملاقات با برخى از اعضاى نهضت آزادى مطرح کرده است، طرحى که آن را در جزوه اى هم که در تفسیر پانزده خرداد نوشته بود، درج کرده بود. این طرح که بر پایه برنامه ریزى براى نوعى مبارزه منفىِ عمومى ـ شبیه حرکت گاندى ـ و فراگیر علیه رژیم شاه بوده،براى دکتر مصدق و افرادى از نهضت فرستاده شد. همچنین قرار شد برای سه تن از مراجع تقلید از جمله آیت الله خمینى مطرح کرده و فتواى تأییدیه از آنان گرفته شود. آنگاه پس از تأیید آن از سوى رهبران سیاسى و دینى، در سطح وسیع چاپ شده در اختیار عموم گذاشته شود تا زمینه عملى آن فراهم گردد. شعاعیان مى گوید که مصدق، نامه تأییدیه اى داد و «سران نهضت آزادى هم، همه آن را تأیید کردند». اما شرح داستان موضع سه تن از علما، یعنى آیت الله خمینى، شریعتمدارى و میلانى: اوّل، در مشهد، طرح به آیت الله میلانى داده شد و ایشان آن را خواند و تأیید کرد، اما سه روز بعد مضمون جزوه را نادرست خوانده و نسبت به انجام آن اعلام بدبینى کرد. سپس جزوه، مستقیم به قم برده شده و به آیت الله خمینى ارائه شد. آقاى خمینى آن را مطالعه کرده گفتند: ما که به سیاست وارد نیستیم، بایستى ما را راهنمایى کرد، اما پاسخ نهایى را به سه روز بعد موکول کردند. سه روز بعد ایشان هم مانند آقاى میلانى اعلام کردند که پیشنهادها نادرست بوده و امکان تحقق عملى ندارد. همین اتفاق در باره آقاى شریعتمدارى افتاد. سپس جزوه راهى جبهه ملى شد و نه ماه در باره آن میان اعضاء کشاکش و بحث بود. بعدهم رژیم آن طرح را در خانه یکى از اعضاى نهضت آزادى گرفت و روش هایى را براى مقابله با آن آغاز کرد که از آن جمله چکى کردن حقوق کارمندان بود که شعاعیان براى آن هم برنامه داشت. شعاعیان این طرح را در قالب کتاب جهاد امروز ارائه کرده و البته تصریح مى کند که تفاوت هایى با طرحى که آن را خدمت آیات و سران داده، دارد. شعاعیان این حکایت را چنان نوشته است که گویى هیچ کس براى مبارزه با شاه برنامه مشخصى نداشته و تنها ایشان چنین طرحى را فراهم آورده است.
فارسی که سابقه این مسأله را داشت، مصمم شد تا با نگارش منشور نهضت اسلامی، برنامه ای را که برای نهضت در سر داشت، تدوین کند. این همان جزوه ای است که بعدها توسط بنی صدر به نام برنامه عمل در پاریس منتشر شد. ناشر کتابچه برنامه عمل، بنى صدر یا شخصى دیگر، در مقدمه این اثر که در سال 56 نوشته شده، با نقل عبارات بالا از شعاعیان و مخصوصا این قضاوت شعاعیان که عدم موافقت علما با آن از آن روى بود که ترسیدند «مبادا بى محلى به فتواى سران مذهبى از سوى توده، باعث فرونشینى حیثیت جامعه روحانیت بشود»، آن را نادرست خوانده مى نویسد:
«اولا این متن (متن شعاعیان) از طرف شاگردان حضرت آیت الله خمینى به نظر ایشان رسانده شد. معظم له آن را به شدت تکذیب کردند. ثانیا کتاب حاضر (یعنى برنامه عمل) سند و بهترین تکذیب ها است. این سند که بر اساس نظرات علماى ایران به صورت برنامه عمل تنظیم گشته است، نخستین بار در سال 1345 و براى بار دوم در 1352 به چاپ رسیده است. ارزش این سند وقتى به درستى دانسته مى شود که خواننده توجه داشته باشد که در دهه 50 ـ 1340 هیچ برنامه عملى که بر اساس واقعیت هاى کشور تنظیم شده باشد، از جانب هیچ گروه سیاسى ارائه نشده است. برنامه قالبى چرا»! (پایان مقدمه).
اما در باره کتاب «منشور نهضت اسلامى» یا برنامه عمل که پیش طرحى از حکومت اسلامى بود، باید گفت، مباحث آن کتاب از هر جهت ممتاز است:
نخست به دلیل اتکاى آن به نوشته ها و اعلامیه هاى مراجع تقلید که درگیر رخدادهاى سیاسى نهضت خرداد بودند.
ثانیا به دلیل انسجام آن به عنوان یک اثر سیاسى منسجم که در ابواب مختلف سیاسى و حکومتى و اقتصادى دست به نظریه پردازى بر اساس نظریات و افکار مراجع دینى زده، امتیاز جدى بر بسیارى از نوشته هاى دیگر دارد. بحث این کتاب با تعریف نهضت اسلامى آغاز شده و در ادامه از محرّک نهضت سخن به میان مى آید.
هدف اساسى نهضت، از دید این کتابچه، استقرار نظام اجتماعى است که به عنوان یک غایت بلند مدت مورد توجه است. آنچه به عنوان هدف نزدیک طرح شده استقرار حکومت ملّى با اسلوب قانون گذارى مشروط و مقیّد به شریعت اسلام است.
چنان که در این رساله آمده، دشمن اصلى این نهضت هیأت حاکمه پهلوى است که به لحاظ داخلى یک رژیم استبدادى است و از زاویه دیدِ وابستگى به خارج، تحت سیطره دول استعمارگر غربى مى باشد. بنابر این نهضت در برابر خود، هم باید با استبداد نبرد کند هم با استعمار. دولت پهلوى افزون بر این، متکى به آراى مردم نیست، بلکه بر مشتى اقلیت تکیه کرده است که در داخل بهائیان و در خارج از ایران صهیونیست ها هستند. در واقع، بهائیت و صهیونیسم دو مسأله اصلی نهضت اسلامی است، چون هر دو پشتوانه رژیم پهلوی است. از سوی دیگر ارتش هم به عنوان اهرم فشار دولت پهلوى علیه مردم مورد استفاده قرار مى گیرد. در واقع چون هیأت حاکمه مردمى نیست مجبور است براى خاموش کردن صداى مردم از ارتش استفاده کند. سازمان امنیت نیز جزء دیگرى از همین تشکیلات است.
هیأت حاکمه، همزمان با تحت سیطره قرار دادن قوه مقننه و قضائیه، مردم را از حقوق خود محروم کرده و صداى مطبوعات را نیز براى انعکاس نظریات مردم، قطع کرده است. به علاوه، با رهبران مذهبى مردم نیز درگیر شده و تنها براى فریب مردم در ظاهر به برخى از امور مذهبى توجه نشان مى دهد.
به لحاظ اقتصادى و طبقاتى، جامعه گرفتار اختلافات فاحش طبقاتى است و اقتصاد جامعه در دست یک اقلیت قرار دارد که بر تمام ارکان اقتصادى جامعه مسلط شده اند. از دید نویسنده این کتابچه، نهضت اهداف اقتصادى نیز دارد که دقیقا در برابر وضعیت موجود در ایران آن روز بوده و هدفش تأمین منافع مردم و بهره مند ساختن آنان از حداقل امکانات است.
در بخش سیاسى اهداف نهضت عبارت است از: 1 . استقرار حاکمیت ملّى، 2 . اجراى قانون اساسى، 3 . اسلوب قانون گذارى مقیّد به شریعت، 4 . انتخابات آزاد، 5 . آزادى مطبوعات، اجتماعات و احزاب، فعالیت سیاسى، بیان عقیده و فکر و مبارزه انتخاباتى در کادر قانون اساسى.
نهضت در بخش سیاست خارجى نیز خواهان اتحاد با کشورهاى اسلامى براى فراهم آوردن زمینه مبارزه با استعمارگرانى است که کشورهاى اسلامى را تحت سیطره مستقیم یا غیر مستقیم خود قرار داده اند. توصیه خاص این نوشته، در این زمینه، وحدت شیعه و سنى است. در این شرایط، رهبرى نهضت، جاى دولت نشسته و باید با کشورهاى اسلامى ودوستانى که در سایر بلاد همفکر این نهضت هستند، ارتباط برقرار کرده به مبادله تجارب و وسائل وامکانات بپردازد. بازهم تأکید مى کنیم که تمامى این مطالب، مستند به اعلامیه ها و بیانیه هاى علما و مراجع تقلید است که با دقت گزینش شده است.
متن کتابچه منشور نهضت اسلامی یا برنامه عمل
بسم الله الرحمن الرحیم
تعریف نهضت اسلامى
«نهضت اسلامى» جنبش عمومى مسلمانان ایران به خاطر آزادى، استقلال سیاسى، و حاکمیت نظام اجتماعى اسلام است.
این نهضت از تشدید مبارزه اجتماعى همیشگى مردم دیندار ما در مرحله اخیر تاریخ معاصر تکوین پذیرفته است. مرحلهاى که هیأت حاکمه به دستور اربابان استعمارگرش، پس از سلب آزادى و حاکمیت ملّى، و اعطاى منابع طبیعى و ثروتهاى ملّى به بیگانه و عقد معاهدات خائنانه و نامشروع و مسخ جامعه به صورتى اسفناک و ذلّتبار، و نقض مزوّرانه قانون اساسى و احکام دینى، به تعرّض رسوا و گستاخانه به احکام اسلامى پرداخته و سنن اسلام را نقض کرده. تعرّضى بىپروا به احکام مقدّس اسلام و ارتکاب بدعتهایى چند تودههاى مسلمان و علما و مراجع دینى را به مخالفت و مبارزه برانگیخت و هیأت حاکمه را با عکسالعمل حاد و خونین و عمومى آزادىخواهان و دینداران غیور روبهرو ساخت. بیدارى تکانآور ناشى از شدت تضاد ملّت ما با هیأت حاکمه سراسر ایران را به خشم و تلاطم آورد و جنبش همگانى و عظیمى که در تاریخ قرون اخیر ملّت ما نظیر ندارد پدیدار گردانید.
همه آزادیخواهان و مجاهدان دست به دست هم داده، در میدان مبارزه وحدت عملى یافتند و زیر یک پرچم صفوف خویش را فشرده و مستحکم ساختند.
قدرت اصلى و استوار نهضت اسلامى را پیکارگرانى تشکیل مىدهند که به برانداختن نظامات ظالمانه و ضدانسانى حاکم و بنیاننهادن نظام اجتماعى اسلام همت بستهاند، مبارزانى که شکستن دژ استعمارى دیکتاتورى را نسختین قدم در طریق یک انقلاب ژرف و دامنهدار اجتماعى مىدانند که شرایط سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، اخلاقى و اعتقادى ایران را دگرگون مىسازد و به خلق امکان مىدهد شخصیتش را باز یابد و بناى یک زندگانى در خور انسان مؤمن را پىریزد.
محرّک نهضت اسلامى
محرّک نهضت اسلامى، مردماند. انسانهایى که به اسلام ایمان داشته و به وظایف دینى خویش عمل مىکنند. ایمان و اراده مردم ما محرک نهضت اسلامى است. ایمان و ارادهاى که به صورت عمل به وظیفه جهاد داخلى تظاهر مىکند. مسلمان بنابر ایمان و عقیده و جهانبینىاش با نظام استبدادى - استعمارى و روابط اجتماعى و سیاست داخلى و خارجى هیأت حاکمه که ضدمردمى و مخالف اسلام است، مخالفت و ضدیّت و مبارزه دارد. به همین سبب، مسلمانان ایران نسبت به نظامات فاسد و ظالمانه حاکم، نسبت به تسلّط و نفوذ استعمارگران خارجى و سلطه عوامل کافر آنها بىاعتنا نیستند، و از قوانین و روابطى که هیأت حاکمه برقرار ساخته، و موجب فساد زندگانى و ایمان و کردارشان مىشود و آنان را به خاک ذلّت و زیردستى و بدبختى مىنشاند تبعیّت نمایند، و قوانین و روابطى را که توسط سلطه جابر و جائر یا طاغوت برقرار گشته طرد و محکوم سازند.
ملّت ما به حکم قادر متعال وظیفه جهاد آزادىبخش ضدبیگانه، جهاد بر ضد سلطه جائر و طاغوت، وظیفه جهاد براى استقلال و بر ضد استعمار و تسلط بیگانه جهاد بر ضد استبداد و حاکمیّت طاغوت جهاد براى از بین بردن قوانین و نظامات کفرآمیز و ضداسلامى، وظایف به هم پیوستهاى است که لازمه ایمان به اسلام است. هر که عقیده اسلامى داشته باشد به وجوب این وظایف و تکالیف شرعى معتقد بوده و به انجامش همّت مىگمارد. ایمان به این تکالیف، و اراده و عمل به آنها نهضت اسلامى را به وجود آورده است.
اینها از تکالیف عمومى اسلام است و همه مسلمانان به انجامش موظفند. به همین دلیل مراجع دین این وظیفه را احساس کرده، اعلام داشته و براى همه تعیین و ترسیم کردهاند. وظیفه مبارزه با دستگاه حاکم جبار و برانداختن سلطه طاغوت و وظیفه انقلاب اجتماعى و ساختمان جامعه طبق اصول و قوانین و روابط اسلام که به عهده عامّه مسلمانان و فرد فرد آنان مىباشد، مسؤولیتى است که بیش از همه بر دوش مراجع و علماى دین، سنگینى مىنماید. حضرت آیت الله خمینى مىفرمایند: «من مصمّم هستم از پا ننشینم تا حاکم فاسد را بر جایش بنشانم... من پاپ نیستم که روزهاى یکشنبه مراسمى انجام دهم و بقیه اوقات بىاعتنا به امور دیگر بنشینم. مرکز جریان اصلاحى جامعه همین جا و در همین روحانیت است. مبارزه استقلالطلبانه از همین جا آغاز مىشود. این ما هستیم که باید پس بیان احکام و تشریح نظام اسلام براى استقرار آن به جهاد و کوشش برخیزیم».(1)
هدف نهایى نهضت: استقرار نظام اجتماعى اسلام
هدف نهایى نهضت، انقلاب کامل اجتماعى در جهت تطابق جامعه بزرگ مسلمانان با نظم عادلانه اسلامى است. آقاى خمینى مىفرمایند: «هدف ما استقرار نظام اسلام و تحقق برنامه متعالى آن تحت نظر علما است «این نظام چون عادلانه و برقرار کننده مناسبات مبتنى بر انصاف و داد و مروّت است، مىتوان از استقرار آن به عبارت تأمین و بسط عدالت اجتماعى تعبیر کرد. از طرفى هر انقلاب اجتماعى از دو مبارزه منفى و مثبت یاد و سلسله عملیات تخریبى و ساختمانى ترکیب مىیابد، و اقدام مثبت تحقق نظم نوین اجتماعى مستلزم از میان بردن نظامات فاسد حاکم است به همین سبب، جنبه منفى هدف نهضت عبارت خواهد بود از محو ستمکارى و مناسبات ظالمانه(2) یا به فرمایش حضرت آیت الله العظمى میلانى «انجام اصلاحات اساسى(3) که نمودار تحول فساد اجتماعى به صلاح است نهضت اسلامى با این هدف عالى با نهضتهاى پیامبران (ص) و مجاهدات ائمه اطهار(ع) مشابهت تام یافته و ادامه آنها شده است. مقصد ما همان است که انبیا براى تحقق آن خود را به آتش زدند، اولیاى عظام خودشان را به کشتن دادند، علماى بزرگ اسلام را به خاطر آن آتش زدند و سر بریدند و حبسهاى طولانى و تبعید کردند».(4) حضرت آیت الله میلانى خطاب به تودههاى مبارز مىفرماید: «روشى که شما مردم مسلمانان با همکارى مراجع دینى در مبارزه با ظلم و فساد پیش گرفتهاید، راهى است که انبیاى الهى و اولیاى کرام پیروانش هستند، راه امر به معروف و نهى از منکر است، راه دعوت به عدل و مبارزه علیه تجاوز و ظلم است؛ راه، راه خداست. در این راه باید به خداى بزرگ توکل کنیم و ثابت قدم و امیدوار باشیم (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَُیمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً). خدا به آن عدّه از شما که ایمان آوردند و کارهاى پسندیده کردند وعده داده است که آنان را در جهان به حاکمیت رساند چنان که کسانى را که پیش از ایشان بودند به حاکمیت رسانید و دینى را که براى آنان پسندیده و برگزیده براى آنان به استقرار رساند و آنان را پس از بیمناکى و ترس به امنیت درآورد.
در این راه است که پیغمبر بزرگى چون حضرت ابراهیم (ع) را به آتش مىافکند و حضرت یحیى (ع) را سر مىبرند و فرق امیرالمؤمنین را مىشکافند و سر فرزندانش را در مقابل چشم اهل بیت (ع) بالاى نِى حرکت مىدهند».(5).
همچنین خطاب به حضرت آیت الله خمینى مىفرمایند: «راه شما که وارث انبیاء (ع) هستید راهى است که خداى متعال براى پیغمبران اولوالعزم و ائمه هدى (ع) معین فرموده است. در گذشته دشمنان براى جلوگیرى از اعلاى کلمه توحید پیشوایانى مانند حضرت ابراهیم را به آتش افکنده و حضرت یحیى را سر بریده و جدّ شما حضرت موسى بن جعفر (ع) را سالهاى متمادى در زندان نگهداشتهاند. با همه این اعمال باز نتوانستند مشعل فروزان آئین خداوند را خاموش کنند (یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ).(6)
حضرت آیت الله خویى نیز نهضت را دفاع از ودایع گرانبهاى پیامبران (ع) در برابر تهاجم دشمنان تعریف فرمودهاند.(7)
راهنمایى و رهبرى مراجع عظام هم بر پایه تعالیم الهى و فرمایشات پیامبر اکرم (ص) استوار بوده و گفتار ایشان تکرار کلام خدا و پیامبر او است. آقاى خمینى مىفرماید: «علما از صدر اسلام تا امروز چیزى از خودشان نداشتهاند. بلکه کارشان ابلاغ قوانین اسلام و تعالیم الهامى پروردگار به مردم بوده است. ما حرفى از خودمان نداریم. هرچه مىگوییم فرمایش رسول خدا است. رسول خدا هم قال الله مىفرمود: آنچه ما مىگوییم قال الله تعالى و قال رسول الله است».
مبارزه مراجع عظام و علماى اسلام علیه حکومت جائر و رژیم سلطنت نیز امرى طبیعى و ادامه جهاد انبیاء و ائمه اطهار (ع) است. آقاى خمینى مىفرمایند: «از اول تاریخ بشر همیشه انبیاء و علما مأمور بودند در برابر سلاطین و حکومتهاى جائر قیام کنند و مبارزه نمایند. خداوند متعال حضرت موسى (ع) را براى از بین بردن شاهنشاه وقت مأمور مىسازد. حضرت رسول اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) در برابر سلاطین و حکومتهاى جائر قیام کردند و حتى در شرایط بسیار سخت هم دست از مبارزه برنداشتند. حضرت سیدالشهداء (ع) با ایراد خطابه و تبلیغ ونامه، مردم را به قیام دعوت فرمودند و علیه شاه شوراندند. حضرت امام حسن (ع) تا آنجا که قدرت داشتند با سلطان وقت معاویه مبارزه کردند و آن روز که دستهاى تنپرور و دنیاطلب به آن حضرت خیانت کردند و بىیاور ماند با صلحنامهاى که امضا فرمود معاویه را مفتضح و رسوا ساخت به همان نحو که حضرت امام حسین (ع) با قیام خونینش یزید را در دنیا رسوا کرد. این مقابله و مبارزه همیشه بوده و علماى بزرگ اسلام همیشه با قلدرها و زورگویانى که ملّت را اسیر شهوات خویش مىساخته و بودجه مملکت را صرف عیاشىهاى خود مىنمودهاند مبارزه داشتهاند.(8).
هدف نزدیک: استقرار حکومت ملّى با اسلوب قانونگذارى مشروط (مشروطه و مقیّد به شریعت اسلام)
تبدیل شرایط اجتماعى حاکم به نظام عادلانه اسلامى یک انقلاب فورى و ناگهانى نیست و مانند هر انقلاب کامل دیگر داراى مراحل پیاپى است. یکى از مراحل مقدماتى و اساسى آن عبارت است از برقرارى حکومت ملّى پس از زدودن سلطه استعمارى حکومتکنندگان عامل و متّحد بیگانه. با برقرارى حکومت ملّى، تحولى در ماهیّت حکومتکنندگان، رویه حکومت، سیاست و هدفهاى آن رخ مىدهد.
حکومتکنندگان، دیگر اقلیّتى که به زور ارتش و به کمک دستگاههاى پلیسى و در سایه گمراهى تودههاى مردم و برکنار کردن آنان از سیاست و تعیین سرنوشت به سلطه دست یافته باشند نخواهند بود، بلکه عدهاى مبعوث و منتخب و وکیل مردم بوده و از میان ملّت برخاستهاند.
این انقلاب سیاسى تغییر نظام سیاسى و دگرگونى روابط متقابل مردم با حکومتکنندگان است و از چندین تحول آمیخته ترکیب مىیابد. از آن جمله تحوّل آئین کشوردارى هیأت حاکمه خائن و فاسد به نظام مندرج در قانون اساسى است، یعنى به رژیم مشروطه و حکومت مقیّد به شریعت مقدسه اسلام. بدین ترتیب حکومتى ملّى و آزاد و مستقل برقرار مىشود. مبعوث مردم و مجرى قانون اساسى حکومتى که با اجراى انتخابات آزاد مسبوق بر وجود مطبوعات و اجتماعات و فعالیت انتخابى آزاد مصدر کار مىشود.
گذر از شرایط سیاسى موجود، و وصول به شرایط مطلوب یکى از مهمترین مراحل نهضت به شمار مىآید. زیرا با گذراندن این مرحله مقدماتى و اساسى از انقلاب اجتماعى، وارد مراحل اقتصادى، قضایى، فرهنگى و تربیتى مىشود و همه شؤون جامعه را در بر مىگیرد.
پس انقلاب سیاسى و تحقق حکومت ملّى که نمونه قانون اساسى باشد، هدف نزدیک و اساسى نهضت را تشکیل مىدهد. مراجع عالى قدر پیوسته همین هدف را متذکر شده و اعلام داشتهاند: «مبارزه ما در جهت برقرارى حکومت مردم بر مردم جریان دارد. زیرا یگانه راه انجام انقلاب اجتماعى و اصلاحات اساسى استقرار حکومت مبعوث مردم است حکومتى که قانونى و اسلامى باشد».
این هدف، هدف نزدیک و سیاسى نهضت همان است که علما و مردم در نهضت مشروطه خواستارش بودند، و در قانون اساسى مندرج و منعکس است. با انقلاب مشروطه حکومت و کشوردارى به طور قانونى به موازین سیاسى و احکام اسلام و مصالح خلق مشروط و مقیّد گشت. تحوّل طرز حکومت از استبداد و مطلقیت به مشروطه، همان تحوّلى است که امروز نیز ملّت و پیشوایانش در پى ایجاد آن هستند. اکنون نیز مثل نهضت انقلابى مشروطه، رهبرى مرامى و فقهى نهضت به دست مراجع بوده و در طلیعه نیروهاى آزادیخواه و حق طلب در برابر دیکتاتورى متکى به بیگانه ایستاده و تغییر جدى و فورى وضع سیاسى را خواهانند. مشابهت رهبرى و جنبه سیاسى این دو نهضت چنان است که نهضت اسلامى راباید ادامه نهضت مشروطیت و مکمل آن دانست. آقاى خمینى در این باره مىفرمایند: «علماى اسلام در صدر مشروطه در مقابل استبداد سیاه ایستادند و براى ملّت آزادى گرفتند و بعضى قوانین که تدوین نمودند به نفع ملّت و تأمین کننده استقلال کشور و منطبق بر قوانین اسلام است. اینها را با نثار خون خودشان و با تحمل زجر و شکنجه و گرفتارى به دست آوردند. امروز هم روحانیت قیام و نهضتى به پا کرده است و ملّت به پیروى و پشتیبانى از روحانیت به پا خواسته و در این نهضت شرکت جسته است.(9).
تضاد اصولى با هیأت حاکمه
اختلاف ملّت با هیأت حاکمه یک اختلاف اصولى کلى و متنوّع است. اساسى و همه جانبه بودن تضاد نهضت با هیأت حاکمه را از بررسى عوامل پدید آورنده انگیزهها، و هدفهاى آن مىتوان به وضوح درک کرد. نهضت اسلامى از یک آرمان پرشکوه و دیرینه انسانى سرچشمه مىگیرد و به سوى انقلابى سیر مىکند که تعدیل مناسبات سیاسى - اقتصادى و بهبود احوال مردم را به بار مىآورد. دشمنان نهضت کسانى هستند که از جریان آن جلوگیرى کرده و مانع تحقق هدفهاى آن و مخالف انقلاب اجتماعى مطلوباند. نهضت ما مثل هر نهضتى هرچه و هرکه را مانع حرکت جامعه ببیند یا از میان برداشته و یا سازگار مىسازد. آنچه از هیأت حاکمه خواسته مىشود هماهنگى با اصلاحات و انقلاب اجتماعى، و سازگارى با نظام اسلامى است. تغییرى که از افراد هیأت حاکمه و دولت و دستگاه حاکم انتظار مىرود تغییرى است در سیاست و رویه و عمل آنها در همین جهت.
هیأت حاکمه بر حفظ استبداد دستنشاندگى اصرار مىورزد و نمىگذارد نظام موجود به نظام دموکراتیک اسلامى و نظام مندرج در قانون اساسى تحول پذیرد.
همین عامل اصلى مبارزه مخالفتآمیز و منهدم کننده نهضت با هیأت حاکمه است. چون با سیاست و رویه کشوردارى هیأت حاکمه و نظام حاکم مخالفت داریم و هیأت حاکمه نیز تن به سیاست و رویه کشوردارى و نظام اجتماعى اسلام نمىسپارد، تضادى اصولى و آشتىناپذیر میان ما با او به وجود آمده است.
بدین ترتیب ملاحظه مىشود مبارزه ما با هیأت حاکمه ضدیّت با نفرات و اشخاص نبوده بلکه تضاد با روابط و نظام و اصول و سیاست است. مبارزه با سیاستى است که بنابر ماهیّت دستنشاندگى خویش به مورد اجرا گذاشته و نقشههاى شوم استعمارگران خارجى را عملى مىسازد.
خصوصیات سیاست هیأت حاکمه، مشخص و بارز است. سیاست اقتصادى ضدملّى او متوجه تشدید غارتگرى ذخایر طبیعى و جلوگیرى از صنعتىشدن و رشد تولید ملّى در جهت نگهدارى کشور به صورت بازار فروش مصنوعات دولتهاى استعمارگر و استثمار بىرحمانه مصرفکنندگان ایرانى است، و اگر صنایعى ایجاد مىکند صنایع مونتاژ با سرمایهگذارى سرمایهداران بیگانه و شرکت دربار و اعضاى هیأت حاکمه است و این خطرناکتر از جلوگیرى از صنعتى شدن ملّى است. سیاست داخلى او، دائر است بر عملیات وحشیانه بر ضد آزادىها و حقوق سیاسى مندرج در قانون اساسى و علیه استقلالطلبى و حاکمیت ملّى، و عبارت است از حملات خائنانه به همه مردم دیندار و غیور و میهندوستان و آزادیخواهان شرافتمند و مراجع عالیقدر و روحانیون و مجالس مذهبى در سراسر کشور، همچنین شیوع فحشا و فساد و میگسارى و قمار و هرچه عقل و اراده و غیرت و شرافت را سلب مىکند، و گمراهگرى سیاسى. بالاخره سیاست خارجى او را تبعیّت محض از اربابان و همکارى با آنان و همدستى با اسرائیل علیه دولتهاى اسلامى و جنبشهاى آزادیخواهانه ملّى تشکیل مىدهد.
آقاى خمینى تصریح مىفرمایند که مسأله عبارت از نزاع با شخصى یا هیأت وزیران معینى نیست بلکه عبارت است از مخالفت با اعمال مشخصى که توسط هیأت حاکمه به شکل یک برنامه منظم انجام مىگیرد.(10)
در نطق مشروح مسجد اعظم توضیح مىدهند که علت مبارزه جدى مردم و پیشوایان دینى با هیأت حاکمه مخالفتى است که مردم و مراجع دینى با سه سیاست هیأت حاکمه دارند، به این ترتیب:
1. سیاست اقتصادى خاصى که به بینوایى و محرومیّت مردم از وسایل اولیه زندگى منتهى شده است.
2. سیاست خارجى معینى که باتبعیّت از استعمارطلبان ودوستى بااسرائیل مشخص مىشود.(11)
3. سیاست داخلى ضد مردمى دائر بر جلوگیرى از اجتماعات سیاسى و احزاب وطنخواه، و اقدام به حزبسازى رسوا و ترتیب دادن مجلسى از نوکران فرومایگان که مطامع اربابان خارجى را جامه تصویب مىپوشاند.
در نطق دیگرى مىفرمایند: «با هیأت دولتهاى سابق هیچگونه خصومتى نداشتهایم و با هیأت دولتهاى آینده نیز هرگز دوستى ذاتى نخواهیم داشت.
ضابطه تعیین دوستى و دشمنى ما با دولتها رویه خود آنها است. هر دوستى هم که بعداً مصدر کار شود و رویه ضدّ اسلام و ضدّ ملّى دولتهاى گذشته را تعقیب کند، مورد مخالفت جدّى ما قرار خواهد گرفت و مانند گذشتگانش روسیاه و بىاعتبار خواهد شد. ولى اگر تغییر رویه بدهد ما با آن از در دوستى در خواهیم آمد. پیشنهاد ما به دولتها این است که رویه معمول را تغییر بدهند و سیاست کشورداریشان را با احکام و نظام اسلام هماهنگ گردانند. درباره چگونگى سیاست کشورداریشان را با احکام و نظام اسلام هماهنگ گردانند. درباره چگونگى سیاست کشوردارى و نظام اسلامى به اختصار توضیح مىدهیم که مثلاً دولتها باید مظاهر تمدن و وسایل جدید از قبیل رادیو، تلویزیون را به خدمت هدایت و خوشبختى و بالا بردن دانش و فضیلت مردم به کار برند نه اینکه وسیله گمراهى و فساد و بدبختى آنان سازند. برنامه فرهنگ طورى ترتیب داده شود که نونهالان و جوانان برومند و رشیدى به بار آیند که آن همت و مردانگى را داشته باشند که با مشت گره کرده در برابر استعمار بایستند و آزادى و استقلال میهنشان را بطلبند و در راه رهایى ملتشان کشته شوند. مطبوعات را باید آزاد بگذارند تا نویسندگان مردمدوست و خیراندیش آنچه را به صلاح خلق مىدانند بازگویند و مدافعان حقوق ملّت باشند. دولتها باید سیاست خارجى شرافتمندانهاى اتّخاذ کنند که اتحاد اسلامى و مبارزه هماهنگ مردم مسلمان همه کشورها را قرین موفقیّت سازد. برنامه و سازمان اقتصادى چنان ترتیب یابد که کشورمان از یک اقتصاد رشد یافته و ملّى بر پایه تکامل صنایع سنگین بهرهمند شود. و امثال اینها.(12).
ضد استعمارى بودن نهضت
چون رژیمى که نهضت دگرگون مىسازد استبداد دستنشاندگى است نه استبداد داخلى، مانع و مخالف آن نه تنها مستبدین داخلى بلکه استعمار پشتیبان آنها نیز هست. نهضت بنابراین هم ضد هیأت حاکمه است و هم ضد استعمارى مصلحت همدستان خارجى هیأت حاکمه مانند آنها در وضعى سیاسى حاکم است. چنین رژیمى است که به آنها امکان مىدهد و سایر منابع طبیعى ما را به غارت برند. و میهن ما را به صورت انبار مواد خام و فروشگاه کالاهاى خویش نگهدارند و ارتش و وزارت خارجه و شخصیت حقوقى و امکانات بینالمللى ما را در راه مقاصد پلید خود به کار گیرند. به همین جهت استعمارگران در کنار هیأت حاکمه نقش محافظهکارى بازى مىکنند و خصم نهضت به شمار مىروند.
این وضع به ایران اختصاص نداشته و تنها نهضت ما ضد استعمارى نیست. بلکه وضع در همه کشورهاى اسلامى که در آنها نهضت هنوز مرحله آزادبخشى را مىگذراند بر همین منوال است. در آنجا نیز مبارزه بر ضدّ استعمار جریان دارد مراجع عظیمالشأن به اتفاق نهضت را مبارزه استقلالطلبانه و مشترک و همگام با مبارزات سایر مسلمانان کشورهاى اسلامى بر ضدّ استعمار دانستهاند.(13).
آقاى خمینى در پیام معروفشان بیگانگان را دشمن نهضت دانسته و آن [نهضت] را ضدّاستعمارى خواندهاند. در نامه به حوزه علمیه نجفآباد مىنویسند: «یکى از هدفهاى نهضت قطع ید بیگانگان از سرزمین اسلامى است».(14) در نامه به علمیه اصفهان، نهضت را مبارزهاى در جهت رهایى کشورهاى اسلامى از بند استعمار معرفى مىفرمایند.(15).
میهن ما زیر تسلّط غارتگرانه یک استعمارگر یا یک نوع استعمار نیست بلکه اسیر چند استعمارگر است. آقاى خمینى با دقت و روشنبینى خاص خویش مىفرمایند: «این خوان یغما مدتها است مورد هجوم چپى و راستى قرار گرفته است. گاهى با صراحت تقسیم گردیده و اکنون با عناوین دیگر با کمال عوامفریبى نقشهکشى شده و مورد تقسیم قرار گرفته است. از یک طرف کارشناسان چپى که مقصود آنها اسارت شرق و ملل اسلامى است به اسم تأسیسات کارخانه ذوب آهن، که نفع آن براى استعمار و کسب وجهه دستگاه جبار بیش از نفعى است که به ملّت مىرساند. و از طرف دیگر کارشناسان و سرمایهداران بزرگ آمریکا به اسم عظیمترین سرمایه گزاران خارجى، براى اسارت ملّت مظلوم ما به ایران هجوم نمودهاند.(16).
آزادىکشى و سیاست ضدّ مردمى و ضدّاسلامى دستگاه حاکم نیز به منظور تحکیم و تثبیت تسلط همین چند استعمارگر است و نه یکى از آنها آقاى خمینى مىفرمایند: «سربازى بردن علما و روحانیون به جرم اظهار تأثّر از رفتار غیرقانونى و غیرشرعى دستگاه جبّار، انتقامى است که رژیم دست نشان دهنده استعمار از اسلام و طرفداران آن مىگیرد. شما باید به سربازخانهها بروید، مدارس دینى باید هتک شوند، حبس و تبعید و اعدام باید صورت گیرد تا راه براى اجانب چپ و راست و اذناب آنها از قبیل اسرائیل هرچه بیشتر باز شود».(17).
رژیم حاکم بر ایران: استبداد - دستنشاندگى
ماهیت هیأت حاکمه
درک جهت و مسیر صحیح نهضت مستلزم دو شناسایى دقیق است. توفیق در انقلاب سیاسى، یعنى نخستین مرحله نهضت منوط به همین شناسایى است:
1. شناسایى حالت سیاسى حاضر که بنیان نظام اجتماعى حاکم بوده و به همین سبب پیش از همه در معرض تغییر انقلابى قرار گرفته است.
2 . شناسایى نگهبانان وضع سیاسى حاضر که مخالف و مانع تغییر انقلابى بوده و دشمن حضورى و اصلى محسوباند. تحلیل زیر محتوى همین شناسایى است:
نظام حاکم با اوضاع و شرایط اجتماعى حاضر بر پایه نظام سیاسى متناسب با خود یعنى رژیم استبدادى استوار است. خصوصیات شرایط و احوال اجتماعى کشور ما به طور کلى از استبداد سیاسى جدایىناپذیر است.
استبداد حاکم یک دیکتاتورى داخلى و ناشى از تفوّق نظامى، مالى یا فکرى یک اقلیّت حاکمه نبوده بلکه ماهیت خارجى و استعمارى دارد.
به عبارت دیگر هیأت حاکمه عدهاى زورمندتر، توانگرتر و باهوشتر نیستند که به مدد امتیاز جسمانى و تشکیلاتى یا پولى و فکرى بر دیگران غلبه و سیطره یافته باشند بلکه حقوق خود را مدیون اتکاى به بیگانه و کمک و قدرت او هستند. هیأت حاکمه ایران وابسته به استعمارگران خارجى و عامل آنها است، به علت وابستگى هیأت حاکمه به بیگانگان و اتکاى رژیم استبدادى بر قدرت خارجى، رژیم سیاسى ایران عبارت است از استبداد دست نشانده استعمار. حضرت آیت الله خمینى همین حقیقت را بیان فرمودهاند: «وضع سیاسى ایران عبارت است از سیطره استعمارگران خارجى بر هیأت حاکمه و تسلط جابرانه هیأت حاکمه بر توده مردم».(18).
بارها استعمارى بودن رژیم را تأکید نموده و در یکى از اعلامیهها دستگاه حاکم را یک دستگاه جبارى که توسط عمّال استعمار مىچرخد خواندهاند.(19).
در نطق مشهور علیه جشن تأسیس شاهنشاهى مىفرمایند: «اگر آنها را بازخواست کنیم جواب مىدهند که ما مأموریم و مأمور جز اطاعت چارهاى ندارد، این طور فرمودهاند، باید اطاعت کنم. خود او [یعنى شاه ]در یکى از نطقهایش که در کتابى هم آورده شده، مىگوید: متفقین بعد از اشغال ایران چنین صلاح دیدند که من بر سرکار باشم، و با سلطنت من موافقت کردند. خداوند آن بیگانگان را با این صلاحدید نشان لعنت کند که ما را گرفتار کردند.
البته او که دست نشانده دیگران است به آنان خدمت مىکند نمىتواند نکند».(20).
در وصف او و ماهیت سیاستش چنین مىفرمایند: «به اسم مأموریت براى وطنم این وطن را به حال خرابى و عقبافتادگى نگه مىدارد، اسلام را که یگانه پناهگاه ملّت و سد راه اجانب است در هم مىشکند. گویى مأمور است که طبقه جوان روشن را - چه روحانى و چه دانشگاهى - سرکوب کند، مأمور است مدارس دینى را هتک و علماى اسلام را حبس و زجر کند، مأمور است مقدسات کشور را به دست اسرائیل و مربیان آن بدهد، مأمور است سرمایهگزاران خارجى را بر باقىمانده ثروت کشور مسلط کند، مأمور است موجبات فحشا را به صورت اشاعه دهد و هتک نوامیس قرآن کند، مأمور است مستشاران خارجى و کارمند آنان را مصونیت دهد و از ملّت و روحانیون و دانشمندان و دانشجویان سلب مصونیت نماید، مأمور است به اسم اسلام این چراغ هدایت را خاموش کند، مأمور است فرهنگ استعمار نو را تا آخرین نقاط دور افتاده کشور برساند و اسلام و فرهنگ اسلامی را کنار بزند، و مأموریتهاى دیگرى که اگر خداى نخواسته فرصت پیدا کند اجرا نماید.(21).
استبداد حاکم بر ایران یک دیکتاتورى دست نشاندگى است. هیأت حاکمه مستبد ماهیّت دست نشاندگى دارد، و عامل بیگانه است. مراجع ارجمند ما اجماع و اتفاق نظر دارند که هیأت حاکمه ایران تابع اربابان خارجى خویش است، و مزدور وطنفروش و خائن است. اینک برخى از نظریاتش:
حضرت آیت الله العظمى خمینى: «هیأت حاکمه ایران تابع اربابان خارجى خویش است.»(22).
حضرت آیت الله العظمى خویى: «هیأت حاکمه وطن فروش است».(23).
حضرت آیت الله العظمى موسوى بهبهانى: «هیأت حاکمه مستبدینى هستند کارگزار استعمار».(24).
حضرت آیت الله قمى: «هیأت حاکمه عامل استعمار است».(25).
چنین هیأت حاکمهاى به طور طبیعى مجرى سیاست استعمار بوده و دولتهایى که از اعضاى آن روى کار مىآیند در تحکیم موقعیت هیأت حاکمه و تثبیت تسلط دیرینه استعمارگران مىکوشند و اغراض و مطامع آنان را جامه عمل مىپوشند. آقاى خمینى مىفرمایند: «وزرایى که مأمور تشکیل کابینه مىشوند، عامل بیگانه و مأمور اجراى سیاست او هستند. دولت همیشه در قبضه استعمارگران بوده و براى تحکیم سلطه آنان بر مردم تلاش مىکند و مردم بیچاره را مىکوبد».
براى اثبات استعمارى بودن هیأت حاکمه و دست نشاندگى رژیم استبدادى حاکم، دلایل متعدد و گوناگون وجود دارد که به اختصار به تعدادى از آنها اشاره مىشود:
1. جدایى هیأت حاکمه از ملّت و عدم اتکاى کابینهها بر افکار عمومى و آراى مردم و مجلس ملّى.
2. اتکاى بر اقلیتها آن هم فرقه ضالّه یا اقلیتى که مزدورى و وابستگیش به بیگانه بر همگان معلوم است.
3. منشأ قدرت و حاکمیت هیأت حاکمه و روى کارآمدنش توسط استعمار و از طریق کودتا و نقض رژیم قانونى.
4. طرز حفظ قدرت و حاکمیت او که توأم با استبداد و قلدرى و سرکوبى بوده و عبارت است از تسلط خائنانه بر قوه مجریه و سپس تسلط غیرقانونى بر دو قوّه مقننه و قضائیه به صورت ابزار تسلط بر ملّت.
5 . تسلط بر مطبوعات که رکن چهارم مشروطه و چهارمین قوهاى است که اصولاً براى تثبیت حاکمیت ملّى و تضمین قانون اساسى به وجود آمده است و استفاده از این قدرت مانند قدرتهاى مقننه و قضائیه به صورت ابزار تسلط بر ملّت.
6 . هماهنگى دستگاه فرهنگ و برنامههاى آن با سیاست استعمارى.
7 . ضدیت هیأت حاکمه با دین و پیشوایان مذهبى به طورى که قدرت معنوى یعنى یگانه سرمایه مهم و تعویضناپذیر زندگانى شرافتمندانه و حربه قاطع مبارزه ضدّاستعمارى را از ملّت بستاند وروحانیت را که پشتوانه استقلال و آزادى ملّى است مضمحل سازد تا راه ادامه استعمار هموار باشد.
8 . عدم اعتناى عمدى به حقایق حیاتى و سادهاى که مصالح ملّت بر آن استوار است و متضمّن آسایش و خوشبختى و سیادت مردم و استقلال و حاکمیت ملّى است.
9. طرز کشورداراى هیأت حاکمه و سیاست سه گانه اقتصاد داخلى و خارجى او. و اجراى یک سیاست اقتصادى خارجى که منافع خاص استعمارگران را در برداشته و با اغراض آنها مطابقت دارد، به طورى که ارتش و دستگاههاى انتظامى و مجموعه ادارات و منابع طبیعى و بنیه اقتصادى و نیروى انسانى و موقعیت سوقالجیشى و موقعیت سیاسى و مذهبى کشور را دربست تحت استفاده بلامنازع و بلامخاطره آنها قرار مىدهد.
بیگانه از مردم - غیر متکى به مردم
عناصر متشکله هیأت حاکمه به کلى از مردم بیگانهاند. از نظر نسبت و وابستگى طبقاتى جزء طبقه ممتازه اشراف و اعیان و توانگران محسوبند.
هیچ یک از آنان از میان توده مردم برنخاسته و با طبقات رنجبر و زحمتکش و میانه حال خویشاوند و مربوط نیست. راه به حکومت رسیدن آنان هم نه اتکاى به توده مردم بلکه وابستگى و سرسپردگى به اشراف مسلط یا خارجیان است. هیچگاه کسى از راه خدمت به خلق و کسب حیثیت و اعتبار از این طریق به مقامى نرسیده و به عضویت هیأت حاکمه در نیامده است. مقام و موقعیت همه اعضاى هیأت حاکمه مرهون سرسپردگى آنان در برابر مقامات ثابت دستگاه حاکم یا سفرا و عمال پنهانى بیگانه است. یک بررسى اجمالى در احوال عناصر سرشناس آن کافى است جدایى آنان را از مردم و بیگانگىشان را از اخلاق و آمال تودههاى خلق نمایان گرداند. دولتها به خواست افکار عمومى و تقاضاى مردم به وجود نمىآیند و نه در کار خود به آراء و تمایلات و مصالح مردم اعتنا مىکنند. هیچ یک از آنها مورد حمایت و تأیید ملّت نبوده و نیست. هیأت حاکمه از ملّت جدا و با او بیگانه است. دولتهایى هم که توسط آن روى کار مىآیند، مبعوث مردم نبوده و مورد تأیید ملّت ایران نیست.(26).
اتکاء بر اقلیتها
جدایى هیأت حاکمه از ملّت نتیجه مستقیم عقیده، خوى، روحیه و رفتار اعضاى آن است. اعضاى هیأت حاکمه بدون استثنا عناصرى دزد، فاسد، منحرف، خائن و بىدیناند. اینها مطرودین و وازدگان جامعهاند و دشمنان سوگند خورده تودههاى مردم؛ و به همین لحاظ بهترین متحدین اجنبى هستند. اینها با استعمارگران خارجى در غارتگرى و اختلاس و استثمار و سودجویى بىحمانه اشتراک دارند و روحیه و کردار مخصوصشان از زمینه جامعه و توده مردم کاملاً متمایز و مشخصاند. یک اقلیت فاسد و خدانشناس و تبهکار به شمار مىآیند. اقلیتى که مجبور است براى ادامه حیات خویش با مشابهین خود همدستى کند. اتحاد چنین اقلیتى با استعمارگران خارجى امرى بسیار طبیعى است. استعمارگران در صورتى که نخواهند یا نتوانند کشورى را اشغال نظامى کنند، ناگزیر از جستجوى همدستانى در داخل کشور منظور خواهند بود تا با اتحاد و کمک آنها بتوانند هستى اکثریت را به یغما برده و همه امکانات مادىشان را به خدمت اغراض خود بگیرند.
چون ملّتها به آسانى دست از استقلال برنداشته و حاضر به تسلیم منابع طبیعى و موقعیت سوقالجیشى و نیروى انسانى خود نیستید استعمارطلبان ناچار با اقلیتها و عناصر ضد ملّى و وازده کنار آمده با آنها به معامله مىپردازند. به همین سبب سیاست خارجى امپریالیستها همیشه بر محور همبستگى با فاسدترین عناصر خائن و دشمن خلق دور مىزند.
در کشور ما دستگاه حاکمه علاوه بر دزدان و مختلسین و عناصر فاسد و منحرف بر دو اقلیت بهایى و صیهونیست اتکا دارد. به فرمایش آقاى خمینى دو اقلیت متحد بهایى و صیهونیست تکیهگاه دستگاه حاکمه ایران است.(27)
عناصر بهایى و صیهونیست که دشمن خلق مسلمان ایران هستند مناسبترین مهرههاى استعمار خارجى به شمار مىآیند و به همین سبب در پستهاى مهم و حساس جاى دارند. اینکه دستگاه حاکم جرأت نمىکند شخصیتهاى محبوب و محترم و پاکدامن را به مقامات دولتى منصوب سازد، براى این است که این گونه مردان شریف حاضر به اجراى سیاست خائنانه او نیستند و در برابر جنبشهاى حق طلبانه مردم هرگز نخواهند ایستاد. افرادى باید با این مقامات گمارده شوند که بىمهابا زیر بار هر مأموریت جنایتبار رفته و در غارت خزانه مملکت و شیوع مفاسد و رذائل و فحشاء و کشتار آزادیخواهان و دینداران قهرمان یک لحظه تردید روا نمىدارند. وجود عناصر سرشناس و خطرناک بهایى در دربار و پستهاى حساس وزارتخانهها و مراکز فرماندهى ارتش یا دستگاههاى اطلاعاتى یکى از حقایق روشن و همه کس فهم است. آقاى خمینى وجود عناصر بهایى را در وزارتخانهها در هیأت وزیران و در ارتش تأکید نموده و رسماً اعلام داشتند که وجود آنها را در رأس مقامات مهم به نمایندهاى که از طرف دولت به حضورشان با یافته تذکر دادهاند و او هم تصدیق کرده است.(28).
یک بهایى که خود را فرزند این آب و خاک ندانسته و سرگرم اقدام علیه مصالح کشور مىباشد، دستگاه تلویزیون را در اختیار داشته و مالک دهها شرکت بزرگ و بانک و مؤسسه اقتصادى است.(29) او که در اصل یهودى است، مانند سایر بهاییان از ایادى اسرائیل وصیهونیسم جهانى بهشمار مىرود.(30).
هیأت حاکمه اگر نامتّکى به مردم و بیگانه از مردم نبود هرگز مجبور به تکیه بر اقلیتها نمىشد. اگر عامل بیگانه نبود هیچ وقت بدینگونه با فرقه ضالّه بهایى و اقلیت مزدور صیهونیست همکارى نمىکرد. لازمه همکارى هیأت حاکمه با آنها کمک و اعطاى امتیاز است و این در کشور ما از هر چیز رسواتر مىباشد. دولتها کار کمک و اعطاى امتیاز به این دو اقلیت فاسد و منحرف و خائن را به جاى رساندهاند که میان اکثریت مسلمان و آنها تبعیضات فاحش قائل مىشوند. نمونه گویایى از این واقعیت تسهیلاتى است که کابینه عَلَم براى مسافرت 2000 نفر یا بیشتر از این فرقه ضالّه براى تشکیل کنگره در لندن فراهم کرد و به هر یک 5000 دلار ارز و قریب 12000 ریال تخفیف در بهاى بلیط هواپیما داد، در حالى که زائران کعبه دائماً گرفتار اشکالتراشى و اجحاف و خرجتراشى دولتند.(31).
چهار تن از مراجع در اعلامیه مشترکى اشاره به همین تبعیضات که دلیل همبستگى واضح هیأت حاکمه با اعمال بیگانه و اتکاى بر اقلیتهاست مىفرمایند: «در همان حال که مجالس مذهبى و حتى سوگوارى سیدالشهدا و ائمه (ع) شدیداً تحت فشار و مراقبت و مزاحمت است به اقلیتها مجال فعالیت ضدّاسلامى علنى داده مىشود و دولت همه گونه امکانات در اختیار آنان مىگذارد، به طورى که محافل آزاد و مجالس علنى داشته و عدهاى از آنها از فرستندهاى که در کلیساى انجیلى تهران نصب شده براى اشاعه خرافات و آلودهکردن ذهن مردم استفاده مىکنند و در شهرستانها مؤسسه و مدرسه و انتشارات دارند.(32).
اقلیت صیهونیست
اتحاد هیأت حاکمه با اسرائیل و صیهونیسم جهانى در داخل به صورت تکیه بر صیهونیستها و کمک به آنها و مسلط کردن آنها بر مواضع حساس سازمان ادارى کشور ظاهر شده است. تجّار صیهونیست که غالباً دلال تِراست بوده و بخش خطرناک بورژوازى وابسته را تشکیل مىدهند، در همکارى خائنانه دو هیأت حاکمه ایران و اسرائیل سهم عمده دارند. مبادلات ایران و اسرائیل که به طرز غیر عادلانه و به زیان تمام مىشود، روز به روز افزایش مىیابد.
قسمت مهمى از خرید دولتى به اسرائیل اختصاص یافته و مزارع آباد و مناطق زرخیز مملکت به مؤسسات اسرائیلى واگذار گشته است. اینها مزدى است که هیأت حاکمه از جیب ملّت ما در ازاى خوش خدمتى صیهونیستها به آنها مىپردازد و به اشاره اربابان خارجى بنیه اسرائیل را که پایگاه استعمار در قلب میهن اسلامى است تقویت مىکند. آقاى خمینى شمّهاى از این وضع را بیان فرمودهاند: «عدهاى از مأموران سازمان امنیت و سران و کارمندان برخى ادارات حساس مانند وزارت خارجه را به اسرائیل مىفرستند تا فنون تقلّب و رذالت و کارگزارى استعمار و سرکوبى جنبشهاى ملّى را یاد بگیرند و سپس مقامات مهم را اشغال کنند. مزارع و مناطق زرخیز ایران را به اسرائیلىها اجاره داده یا واگذار کردهاند. چنان که مزارع پرحاصل ایلام را با نام و نشان به آنها سپردهاند».(33).
وقتى مراجع ارجمند مىفرمایند که اتحاد و همکارى سیاسى اقتصادى و نظامى هیأت حاکمه ایران با اسرائیل و صیهونیسم جهانى امرى محقق و براى جنبشهاى اسلامى خطرناک و خیانتآمیز است یک حقیقت مسلّم و مستند را بیان مىنمایند.(34).
منشأ قدرت و حاکمیت هیأت حاکمه و طرز روى کار آمدن آن
کسانى که در چهل سال اخیر یعنى از آغاز انحراف مشروطه و تبدیل عملى آن به دیکتاتورى و استبداد دست نشاندگى تاکنون، شاغل مقامات مهم دولتى و گرداننده دستگاه حاکمه و بازیگر صحنه سیاست بودهاند یک کل منسجم و متحدالاجزا را به وجود مىآورند که از آن بالفظ هیأت حاکمه یاد مىکنیم.
این جماعت ضمن اتصالشان به خان اتفاق و همپشتى کم نظیرى بر ضدمردم ایران و دین مبین اسلام داشته و دارند. برخى از عناصر زنده آن فرزند یا نوه بازیگران عصر طلایى، یعنى کارگزاران استعمار در دوره معروف دیکتاتورى بیست سالهاند و علاوه بر سایر پیوندهاى مرئى و نامرئى با پیوند خانوادگى و خویشاوندى به هم مربوطند. کمتر عاملى توانسته است میان این جماعت تشتّت و تضاد حقیقى ایجاد کند و آنان را از هم بپراکند یا وادار به همگامى با ملّت گرداند. اگر گاهى اظهار مخالف با یکدیگر کرده یا سیاستهاى ظاهراً مختلفى پیش مىگیرند مقصودى جز فریب خلق یا فریب قدرتهاى خارجى مخالف را ندارند.
به فرمایش آقاى خویى هیأت حاکمه در چهل سال اخیر زنجیرهاى از عمّال بیگانه و عناصر فاسد و ضد ملّى است. کابینهها و نخستوزیران و وزیران این دوره همگى کارگزار هیأت حاکمه مستبد و دست نشانده استعمار بودهاند. هرگاه صحنههایى از مخالفبازى ترتیب داده و به ظاهر علیه یکدیگر تظاهراتى بنمایند یا اعمال و سیاست همدیگر را تخطئه کنند جز فریبکارى و منحرف ساختن فکر عموم چیزى نیست.(35).
اکنون ببینیم هیأت حاکمه چگونه به قدرت رسیده و بر ملّت ما حاکمیت یافته است؟ پاسخ به این مسأله ماهیت هیأت حاکمه را مکشوف مىسازد. زیرا از مطمئنترین راههاى علمى شناختن ماهیت هر حاکم یا هیأت حاکمه، مطالعه و دقت در طرز روى کار آمدن آن است. بنابراین توجه به چگونگى حاکمیت یافتن حکّامى که در چهل سال معاصر ایران چه روى صحنه سیاست بودهاند و چه از پشت آن کارگردانى مىکردهاند مىتواند ما را به حقیقت آنان رهنمون باشد. هیأت حاکمه ایران با کودتاى انگلیس سوم اسفند 1299 هجرى روى کار آمده، این کودتا منجر به نخست وزیرى سید ضیاء طباطبایى و وزارت دفاع رضاخان شد و بعد رضاخان را از پلکان قدرت بالا برده تا به فرماندهى کل قوا و سلطنت رسانید کودتاى سوم اسفند در شرایطى صورت گرفت که نیمى از کشور ما تحت اشغال نیروىهاى انگلیسى بود و دولت شوروى سرگرم امور داخلى ناشى از انقلاب کمونیستى بودند. همه مورخین معاصر معتقدند و شخص سید ضیاء معترف است که کودتا را انگلیسها کارگردانى کردند، حتى اسم افسران و سیاستمداران انگلیسى و محل مذاکرهها و جریان آن را نوشته و شرح دادهاند. با سیطره رضاخان پسر داداشبیک سوادکوهى بر سلطنت دورهاى آغاز گشت که به دیکتاتورى بیست ساله معروف است.
دیکتاتورى بودن رژیم رضاخانى علاوه بر این که مورد تصدیق مورخین معاصر و سیاستمداران و همه مردم آن عهد و این عهد قرار گرفته توسط ولیعهد آن زمان کتباً و شفاهاً اعتراف شده است. قابل توجه این که هم کودتا یک طرز روى کار آمدن خائنانه و ضدّیت با نظام قانونى است و هم دیکتاتورى یک روش حکومت ضدّ ملّى و ضدّقانونى و قانون اساسى است. کودتا یعنى اقدام نظامى بر ضدّ ملّت به منظور درهم شکستن نظام قانونى و قانون اساسى و سیستم دموکراسى براى تسلط یافتن جابرانه بر مردم. این کار با سُنَن حکومت مردم بر مردم مغایرت دارد به اتفاق آراء همه حقوقدانان و بنا بر تمام قوانین اساسى کشورهاى مشروطه و جمهورى یک اقدام علنى بر ضدّ رژیم قانونى شمرده مىشود و مقدم به آن محکوم به اعدام است.
در حکومتهاى ملّى و دموکراتیک روش متداول و رسمى براى تصدى وظیفه اجرایى دولت عبارت است از کسب پشتیبانى و موافقت مجلس و برخوردارى از تأیید قوه مقننه. به عبارت دیگر در این گونه رژیمها که رژیم مشروطه ما نمونه آن مىباشد تصدى قوّه مجریه کشور همیشه از طریق قوّه مقننه و مجلس صورت مىپذیرد. اما کودتا یعنى تسلط بر قوّه مجریه کشور به زور و قدرت مسلّح، و آنگاه مسخ و تحریف قوّه مقننه به صورتى که پشتیبان قدرت مجریه متکى به زور و نیروى مسلح شود. کودتا یعنى تسلّط بر قوّه مجریه از طریق اعمال زور و سرکوبى اراده ملّى.(36) منشأ قدرت سیاسى و حاکمیت قهرآمیز هیأت حاکمه و غلبه نظامى است همانگونه که بیگانگان براى قدرت یافتن و حاکمیت بر ما به آن متوسل مىشوند.
طرز حفظ قدرت هیأت حاکمه
چون هیأت حاکمه از طریق کودتا یعنى تسلّط مستقیم بر قوه مجریه به حکومت رسیده است نه از طریق قانونى تحصیل اعتبار پارلمانى، در حفظ قدرت و تسلط سیاسى بر مردم از قدرت مسلح یعنى قدرت اجرائیه کشور کمک مىطلبد و زور را براى نگهبانى دستگاه حاکم به کار مىبرد. به همین علت پس از کودتاى سوم اسفند رژیم دیکتاتورى بیست ساله برقرار شد و پس از کودتاى 28 مرداد 32 یک دیکتاتورى خائنانه دیگر مؤسسات اجرایى کشور از قبیل ارتش و ژاندارمرى و شهربانى و ادارات و وزارتخانهها همگى وسیله تحمیل اراده متصدیان قوّه مجریه بر مردم شده است - در عوض این که طبق ترتیب قانون اساسى قوّه مجریه تابع قوّه مقننه بوده و تحت مراقبت قوّه قضاییه باشد مسلط بر آن دو و قوّه قانونى شده است. متصدیان قوّه مجریه تابع و فرمانبردار مجلس یعنى صاحبان قوّه مقننه نیستند و احکام صادره از قوّه قضاییه و قوانین مصوبه قوّه مقننه را به معرض اجرا در نمىآورد بلکه منویات شوم خود را به عنوان مصوبات قوّه مقننه و احکام صادره از قوّه قضاییه جامه عمل مىپوشانند. صاحبان قوّه مجریه که آن را رأساً و مستقیماً تصاحب کردهاند با در دست داشتن چنین قدرتى اساساً به وجود آورنده دو قدرت مقننه و قضاییه کشورند. عُمال و مأموران آنها به عنوان نمایندگان مردم و صاحبان قوّه مقننه از صندوق سر درآورده و بر کرسى قانونگذارى مىنشینند، آنگاه مقام اجرایى خود را توسط چنین نوکرانى به جامه تصویب و به ثبیت مىآرایند و با گماشتن عناصر فاسد و خودفروش دستگاه قضایى بر مناصب مهم و سپردن قوّه قضاییه به آنان هرگونه حکمى بخواهند صادر نموده و سپس در مقام اجراى آن بر مىآیند. در نتیجه تسلط صاحبان قوّه مجریه بر صاحبان دو قوّه مقننه وقضاییه تمام دستگاههاى ادارى مملکت به شکل عجیبى درآمده است.
صاحبان قوّه مجریه و مقامات اجرایى کشور همچنان ثابت و پایدار ماندهاند و در رأس ارتش و دوائر انتظامى به رتق و فتق مشغولند و همه امور و ترتیب قانون و دادگاهها و سیاست اقتصادى و خارجى و فرهنگى اشتغال دارند.
ارتش و قدرتهاى مسلح و اجرایى در چنگال آنان وسیلهاى است براى جلوگیرى از هر جنبش و فعالیت و اقدام قانونى در جهت تغییر وضع و بازآوردن آن به صورت قانونى و مطابق اراده ملّى انجام گردد. راز حفاظت و بقاى رژیم حاکم در این است که قدرت اجرائیه را در قبضه دارد و هرگز نمىگذارد قوّه مجریه چنانچه قانون اساسى مقرر نموده به تبعیت مجلس ملّى و اراده مردم درآید. همه ادارات و تشکیلات دولتى و همه مؤسسات اجرایى از ارتش و شهربانى و ژاندارمرى و اداره تبلیغات و سازمان امنیت گرفته تا وزارت بهدارى و فرهنگ و راه و آب و برق را براى حفاظت رژیم و قدرت حاکم جابر و کامرانى او و همدستانش مىچرخد. کامرانىاى که کامیابى اربابان خارجى را به بهترین وجهى تأمین مىکند. باز به همین علت عناصر مهم هیأت حاکمه را نظامیان تشکیل مىدهند که حرفهشان اساساً اجرا است. ضعف نظامى هیأت حاکمه و آن دسته از امرا و افسران ارتش که عامل بیگانه بودند و با صنف کشورى هیأت حاکمه سنخیت و همجنسى دارند، مانند آنان در پى سوء استفاده و اختلاس بوده و از هیچگونه زورگویى و کشتار و خیانت روگردان نیستند. نه به ملّت و آب و خاک ایران دلبستگى دارند و نه اصولاً به خاطر دفاع ملّى به این لباس و شغل درآمدهاند بلکه همان طور که ثابت کردهاند در موقع جنگ که هنگام حساس انجام وظیفه آنان مىباشد مىگریزند چنانکه خود و نشاندارهاى همجنس آنان در حمله شهریور بیست گریختند.(37).
ارتش
ارتش اصولاً و قانوناًمؤسسهاى است مخصوص دفاع ملّى دربرابرتهاجم بیگانگان ارتش کشور ما بر اثر تسلط ایادى بزرگ استعمار بر آن به صورت مؤسسه دفاع و تعریض بیگانه بر ضد مردم ما درآمده است. ارتش به فرمایش آقاى خویى سرنیزهاى است که هیأت حاکمه با آن بر دین و ملّت و روحانیت حمله مىآورد، حملهاى شبیه به حمله خارجى.(38)
ارتش بارها به تودههاى تظاهر کننده حمله برده است، بارها خلق را که آزادى و استقلال و حقوق به تاراج رفته و ذخایر طبیعیش را از استعمار مسلط خواستار شده به گلوله بسته است. کشتار وحشیانه تودههاى دیندار و پیکارگرى که در عزاى حسین به راه آرمان شورانگیز حضرتش گام بر مىداشتند توسط نیروهاى مسلح حاکم جابر یکى از وقایع مهمى است که ثابت مىکند ارتش فقط بر ضد مردم به کار مىرود و همیشه در خدمت استعمار است.
کشتارى که ارتش از مردم کرد بدتر از کشتار قشون بیگانه از مردم بود، زیرا ارتش بیگانه هیچ گاه کودکان و زنان را نمىکشد ولى این توده مردم و زنان و کودکانشان را با اسلحهاى که از پول خودشان خریده بود کشت.(39).
صاحبان قوه مجریه که سران هیأت حاکمه را تشکیل مىدهند با اتکاى بر نیروهاى مسلح، قوه اصیل مقننه را محو کرده و با تعطیل سیستم ملّى قانونگذارى به نقض اصول مشروطیت پرداخته و هرگونه اقدام و تظاهراتى را که علیه سلب حق قانونگذارى از مردم و مراجع به عمل آید با رگبار مسلسل در سینه خفه مىکند. کف خیابانها، شهرها، از تبریز و مشهد و شیراز گرفت تا قم و تهران را با خون بیگانگان گلرنگ مىگردانند و دهها هزار زن و مرد و کودک را به خاک مىریزند، و در سایه حکومت نظامى و منع عبور و مرور شبانه اجساد شهیدان و زخمیان را به چاهها و خندقهاى اطراف شهر مىریزند و آثار جرم را از بین مىبرند.
سعى مؤسسات به اصطلاح انتظامى مصروف این است که انتظام را براى تحکیم پایههاى دستگاه حاکم و به سود استعمار خارجى حفظ کنند.
در این راه، پیشوایان مذهبى و مدرسین وعاظ، اساتید و دانشجویان، رجال و آزادیخواهان و هرکه را مخالف فرماندهان خائن و بیگانه پرست خود بشناسند به طور دسته جمعى دستگیر و بازداشت و تبعید مىکنند.(40).
سازمان امنیت
سازمان امنیت یکى دیگر از مؤسسات به اصطلاح انتظامى و از دستگاههاى اجراییه کشور است. این اداره که معمولاً باید توطئههاى بیگانگان را عقیم بگذارد عامل جاسوسى و توطئه اجانب علیه استقلال و آزادى و مصالح ملّت شده است. این مؤسسه جاسوسى و سیاسى که ظاهراً ضابط ارتش به شمار آمده و تحت نظر وزارت داخله و به دستور نخست وزیر کار مىکند عملاً به وحشتناکترین ابزار خارجى بدل شده است. مجالس تبلیغ احکام اسلام و عزادارى سید مظلومان علیه الصلوة و السلام را مىگوید. هرکس را از ظلم و ظالم بحث کند دستگیر و زندانى مىکند، بانیان محافل مذهبى را تحت فشار قرار مىدهد دینداران را به جرم اینکه در عاشورا با کمال آرامش دسته راه انداخته و شعار ضد اسرائیل همراه داشتهاند به حبس و زجر و شکنجه مىکشد.(41) این سازمان همچنین وسیله تحمیل برنامه تبلیغاتى خاص استعمار بر نویسندگان و روزنامه نگاران و مطبوعات و مؤسسات تبلیغاتى شده است.(42).
منشأعجیب قدرت هیأت حاکمه و طرزکسب حاکمیت آن یعنى کودتا و استمداد از بیگانگان همچنین سیاست سهگانه داخلى و خارجى و اقتصادى آن که به زبان ملّت و به سود خود او و استعمار پشتیبان اوست دست به دست هم داده و به کار بردن قدرت اجراییه را بر ضد ملّت ایجاب کرده است. همچنین نگهبانى اوضاع سیاسى و اقتصادى خاصى که به زیان ملّت ترتیب یافته مستلزم وجود مؤسساتى از نوع سازمان امنیت است. حکومتى که سیاستش به مراد اربابان خارجى و مبتنى بر همکارى با استعمار جهانى و وابستگان آن بوده و برنامه اقتصادیش برنامه استثمار بیرحمانه مردم توسط امپریالیستها و دلالان و شرکاى داخلى آنها استوار باشد طبعاً با جنبش مخالفتآمیز خلق و مبارزه تحولطلبانه مردم روبهرو خواهد شد و در نتیجه جز به وسیله یک دستگاه اطلاعاتى ضدّمردمى و دستگاه مسلح ارتش و پلیس پایدار نخواهد ماند. نیاز مبرمى را که دستگاه حاکم به خاطر مغایرت سیاست و اقتصادش با مصالح ملّى به سازمان امنیّت و مؤسسات مشابه آن پیدا کرده. آقاى خمینى چنین شرح دادهاند: «هرگاه هیأت حاکمه بودجه مملکت را این طور به باد اسراف نگیرد و به حساب تنگدستى مردم و از دسترنج کارگران و دهقانان براى خود زندگانىهاى افسانهاى ترتیب ندهد احتیاجى به سازمانهاى عریض و طویل پیدا نخواهد کرد و نه محتاج این خواهد بود که عدهاى مأمور تنپرور مفتخور را به جاسوسى مردم بگمارد.(43).
آقاى خویى، توسل هیأت حاکمهاى ایران را به قدرت اجرائیه و دستگاههاى مصلح و اطلاعات تابع یک قاعده کلى دانسته و مىفرماید: این قاعده کلى است که هیأتهاى حاکمهاى که از حل مشکلات مردم و تأمین رفاه و خوشبختىشان سر باز مىزنند در برابر آنان به آتش و سرنیزه توسل جویند. هیأت حاکمه ایران هم از این قاعده کلى مستثنى نیست».(44).
مجلس و قوه مقننه
به طورى که گفته شد تسلط قهرآمیز هیأت حاکمه بر قوه مجریه باعث شده که به سهولت بر دو قوّه مقننه و قضاییه تسلط یابد، تسلطى غیرقانونى و خائنانه از طریق به کار بردن ارتش و مؤسسات اجرایى وصرف بودجه کشور. چنانکه صاحبان قوّه مجریه در چهل ساله اخیر همیشه تعیین کننده قوّه مقننه بوده و مجلس را از مزدوران و نوکران خویش انباشته ساختند.
گرچه این حقیقت یعنى نوکرمآبى و غیرقانونى بودن مجالس مقننه در ادوار گذشته توسط مهمترین عنصر مسلط بر قوّه مجریه تصدیق شده است، لکن این تصدیق هیچ بر بداهت و قطعیت آن نمىافزاید، بلکه این نیرنگ در آن به کار رفته که نقش قوه مجریه و صاحبان آن را در تزویرهاى انتخاباتى و انباشتن مجالس از سرسپردگان و چاکران خانهزاد را از دیده ناظران بپوشاند.
دلیل دیگر اینکه وضع انتخابات و ماهیّت مجلس پس از تصدیق به اصطلاح دموکرات مآبانه هیچگونه تغییرى نکرده است. پارلمان مثل سابق بازیگرخانهاى است تماشایى در یکى بىعرضهترین، بىسروپاترین نوکران زبون بسته نشستهاند که از رموز کشوردارى و عقاید اجتماعى بویى نبردهاند و از دین و ارزشهاى انسانى و مکارم اخلاقى تهىدستند و در دیگرى یعنى سند کهنه فئودالها و قزاقها در کنار زنان هرزه به رتق و فتق مشغولند.
آقاى خمینى مىفرمایند: «اعضاى مجلس نماینده مردم نبوده و دست نشاندهاند».(45) آقاى میلانىپس از شرحى درباره مداخلات وحشیانه هیأت حاکمه و مأموران لشکرى و کشورى دولت در انتخابات مجلسین و پر کردن مجلس از نوکران و خائنین مىفرمایند: «چنین مجلس به هیچ وجه قانونى نبوده و نه تنها نماینده مردم نیست بلکه متجاوز به حقوق ملّت شناخته مىشود و مصوّبات آن از نظر ملّت ایران کان لم یکن و فاقد ارزش است و اعضاى آن از کیفر ملّت ایمن نخواهند بود».(46).
آقاى خمینى رسماً اعلام مىفرمایند که: «هر قراردادى که با سرمایهداران آمریکایى و دیگر استعمارگران بسته شود مخالف خواست ملّت و مخالف احکام اسلام است. وکلاى مجلسین ایران چون منتخب ملّت نیستند رأى آنها قانونى نیست و مخالف قانون اساسى و خواست ملّت است».(47).
آقاى قمى مىفرمایند: «نمایندگان مجلس مبعوث از طرف مردم نبوده و تحمیلى و فرمایشى هستند. گذشته از طرز انتخاب و نحوه تشکیل این مجلس، طرز عمل آن نیز شاهد دیگرى است بر تحمیلى و ضدّ ملّى بودن آن، زیرا یک بار براى نمونه در برابر تجاوزات صریح هیأت وزیران نسبت به حقوق ملّت مقاومت ننموده و مدام نقشههاى شوم دولت را به صورت لایحه به تصویب رسانده است».(48).
قوّه قضاییه
مؤسسات قضایى جزیى از دستگاه حاکمند. این مؤسسات که بایستى مجرى قوّه قضاییه باشند، به مرتبه کارگزارى صاحبان قوه مجریه تنزّل کردهاند. در این میان اداره دادرسى ارتش حکم دادگاه صحرایى ارتش مهاجم را نسبت به آزادیخواهان و مدافعان میهن پیدا کرده است. محاکماتى که توسط این اداره برگزار مىشود غالباً سرّى است. جریان آنها توأم با پایمال کردن قوانین و آیین دادرسى بوده و به صدور آراء محکومیتى مىانجامد که بدون اعتنا به دفاع مظلومین قبلاً انشاء گشته است. در نتیجه صدور این گونه آراء کسانى که از اسلام و قانون اساسى و استقلال ملّت دفاع کردهاند براى اطفاى شهوات دیگران مدتهاى طولانى در زندان مىمانند و تبعید یا اعدام مىشوند.(49).
مأمورین دستگاههاى قضایى اقاریر معجول مىسازند و پروندهسازى مىکنند تا علماى دینى و رجال صالح و دیندار را با محاکمات قلابى و احکام فرمایشى به دست به اصطلاح قضاتى که خود متجاوز به قانونند محکوم گردانند.(50).
مطبوعات یا رکن چهارم رژیم مشروطه و دستگاههاى تبلیغاتى
صاحبان قوّه مجریه با سلب آزادى از نویسندگان، مطبوعات را از ابزار حکومت جابرانه خود ساختهاند. وسایل انتشاراتى و دستگاههاى تبلیغاتى به کلى در اختیار آنها است و در خدمت مقاصد پلید استعمارگران است. این وسایل و دستگاهها که قانوناً باید تحت توجهات زعماى مذهبى و رهبران اخلاقى جامعه اداره شود، به چنگال عمّال فرهنگى و سیاسى بیگانه افتاده و به خدمت سیاست استعمارى درآمده است. برنامه مذهبى رادیو هم مردم و مخصوصاً نسل جوان را از تعالیم دینى و پیشوایان اسلام روگردان و دلسرد مىسازد و دین مبین ما را از انواع مذاهب پوسیده کلیسایى و برهمایى و یک طریقه عبادت انفرادى و بىربط با جامعه و مقدرات انسانها جلوه مىدهند.(51).
همه وسایل انتشاراتى و دستگاههاى تبلیغاتى را از مردم و روحانیون گرفته و به انحصار خود درآوردهاند. تلویزیون را به نانجیبىبدتر از یهودى سپردهاند. رادیو را به دست خودشان گرفتهاند و مطبوعات کثیفى از قماش اطلاعات در اختیار آنها است. به کمک این وسایل و دستگاهها حقایق را تحریف نموده و به نفع خود و به زبان ملّت در داخله و خارجه نشر مىدهند.(52).
به فرمایش آقاى قمى حاکم جبار وسایل تبلیغاتى و مطبوعات را به حربه متهم وسایل جنگى و آدمکشى خود ساخته است و با هر دو سلاح به جان ملّت و رهبرانش افتاده.(53).
به فرمایش آقاى خویى روزنامهها و وسایل تبلیغاتى حربه دولت است براى حملات ناجوانمردانه بر ضد اسلام و پیشوایان مذهبى.(54).
در داخله کشور مطبوعات به دلخواه یا حسبالامر به هتک و اهانت روحانیون قلمفرسایى مىکنند. دستگاههایى تبلیغاتى با اشاعه اکاذیب و هتاکى در تضعیف روحانیت که یگانه پشتوانه استقلال کشور است مىکوشند و از هیچ تهمت و افترایى خوددارى نمىنمایند.(55) جراید معلومالحال براى اغفال مردم و دور نگهداشتن آنها از واقعیات نسبت به رهبران مذهبى از هیچگونه بدگویى و اهانت و تهمت ناروا فروگذار نمىکنند.(56).
قلمهاى مزدورى که وابسته به بعضى مقامات است سعى در تحریف حقایق و نشر اکاذیب مىکنند.(57) اینگونه روزنامهها و مجلات که خائن به ملتند(58) مأموریت دارند به اسلام و روحانیت حملهور شوند. در خارجه هیأت حاکمه اموال، مردم را به صرف خرید وجدان روزنامهنگاران خارجى و نشر مقاله و تبلیغات بر ضد روحانیون و اسلام و ملیت و همه حیثیات ما مىرساند.(59).
عمال تبلیغاتى دستگاه که به بودجههاى گزاف مجهّزند پیشوایان مذهبى را مرتجع و مخالف اصلاحات و ترقى معرفى مىنمایند وحرفهاى پوچ از قبیل این که علما با هواپیما مخالفند و مىخواهند الاغ سوار شوند یا با آب و برق مخالفند و مىخواهند به قرون وسطى برگردند اشاعه مىدهند در صورتى که علما اعلام با دیکتاتورى، با قتل عام مردم با کهنهپرستى با تبعیت سیاسى هیأت حاکمه از بیگانگان مخالفند.(60).
هماهنگى دستگاه فرهنگ و برنامههاى آن با سیاست استعمارى
برنامه آموزش وزارت فرهنگ جوانان را آماده عهدهدار شدن خدمات عمومى و مشاغل خاصى که تنظیم جدید جامعه ایجاب کرده نمىسازد. برنامه پرورشى آن گذشته از این که مردان و زنان پیکارگرى نمىپرورد که در میدان مبارزه ضدّ استعمارى با مشت گرهکرده وارد شوند و با نثار خونشان ملّت را به آزادى و استقلال سیاسى نائل گردانند مایه بدآموزى و رشد فساد و انحراف و تخدیر اعصاب آن مىباشد، به طورى که فارغ التحصیلان غالباً فاقد جنبش و تحرک خلاقهاند. برنامه مدارس ابتدایى و متوسط و برنامه دانشگاه عمداً به طرزى تنظیم شده که جوانان فارغ التحصیل نه به ایفاى نقش اجتماعى و اداى دین خود به ملّت قادرند و نه تصمیم و جرأت ایستادگى در برابر استعمار را دارند. انرژى و عمرشان چنان به هدر رفته است که از لحاظ علمى و فنى به پاى همسالانش در کشورهاى سالم و مترقى نمىرسند و نه حائز سرمایه معنوى شایسته اند، بلکه به علت عبور از مسیر آلودهاى که کارگزاران فرهنگى استعمار در سر راهشان تعبیه کردهاند، مقدار هنگفتى از ارزش معنوى را که در خانواده بر اثر انس با سنن دیرینه اخلاقى کسب کردهاند از دست مىدهند نه فقط مؤسسات تربیتى مانند دبستان و دانشگاه بلکه وسایلى از قبیل کتاب و رادیو و تلویزیون و روزنامه هم که معمولاً اثر تربیتى در نونهالان و نسل جوان مىگذارد توسط استعمار ابزار تأمین مقاصد شومى گشته است. اینگونه وسایل که اصولاً براى منظورهاى مفید تعلیم و تربیتى اختراع شده و به کار افتاده در ایران به واسطه استعمارزدگى، ابزار تخدیر و تحقیق و افساد و انحراف است. آقاى خمینى طى بیانات مفصلى در این باره مىفرمایند: «تمام وسایل و مؤسسات آموزش و پرورش به دست استعمار است. استعمار است که رادیو و تلویزیون را ابزار تضعیف اراده و اعصاب مردم و کاهش قدرت روحیشان ساخته تا دیگر جوانانى با مشت گره کرده به نبرد استعمار برنخیزند و خون خود را در راه نجات ملّت به خاک نریزند. استعمار است که برنامه فرهنگى کشور ما را طورى ترتیب مىدهد که جوانان نه رشید بار آیند و نه ضد استعمار. استعمار است که روزنامهها را وسیله مسموم ساختن اذهان جوانان مىسازد.(61).
ضدیت هیأت حاکمه با اسلام، پیشوایان مذهبى و مسلمین
هیچ کس در ماهیت و سیاست ضدّ اسلامى هیأت حاکمه شک و تردیدى نداد دست نشاندگى هیأت حاکمه، وابستگى جابر به استعمار و تبعیت همیشگى او از اربابان خارجى و چگونگى برنامه اقتصادى و سیاسى دستگاه دلایلى متقن بر ضدّیت آن با اسلام است. همدستى حاکم جابر با اربابانش در غارت ذخایر طبیعى و نفت و تبدیل بازار ایران به محل آب کردن اجناس بنجل خارجى به تنهایى کافى است دشمنى هیأت حاکمه را با اسلام و مسلمین محقق گرداند. ولى سیاست او دائر بر منحرف ساختن هرچه بیشتر جامعه از نظر اسلامى و طرد احکام مسلمه قرآن از نظام کشور رسواترین و فاحشترین سیاست ضد اسلامى به شمار مىرود. دستگاه حاکمه ایران بارها به احکام مقدّسه اسلام تجاوز کرده است. کابینههایى که پشت سر هم مىآیند تجاوز به حریم نظام اسلامى را تکرار کردهاند. کابینه علم پابند احکام اسلام نبود و مرتکب تخلّف از آن شد».(62) «با سوء نیّت به نقض احکام اسلام پرداخت و با پیش کشیدن نقشههایى مانند الغاء شرط مسلمانى و رجولیت از شرایط قضات، مخالفتش را با احکام مسلمه اسلام ظاهر کرد».(63).
در حقیقت این هیأت حاکمه نیست که با اسلام و رهبران مسلمین به ضدّیت پرداخته بلکه استعمار خاص اوست که چنین نقشه و سیاستى را به وسیله او به عمل مىآورد. استعمار براى ادامه غارت منابع نفتى ایران و تحمیل یک سیاست خارجى دایر بر همکارى با استعمارگران و اقمار آن مانند اسرائیل ناگزیر به نابودى تعالیم اسلام و فقها و حوزههاى علمیه و روحانیت کمربسته و توسط ایادى نشاندار خویش به حملات وحشیانه و فشارهاى غیرانسانى بر مدافعان استقلال و سعادت ایران پرداخته است.
یکى از هدفهاى بیگانگان محو قرآن و روحانیت است. ایادى ناپاک اجانب یعنى دولتهایى که در ایران بر سر کار مىآیند و درصدد از بین بردن قرآن و پامال کردن روحانیت است. تصمیم آنها بر این است که ما را فداى اغراض شوم اجانب سازند.(64) هیأت حاکمه درصدد است هر مانعى را که در برابر سیاست اربابانش بیندازند از میان بردارد.
چون روحانیت یگانه پشتوانه مطمئن استقلال کشور است سعى هیأت حاکمه متوجه تضعیف و هتک احترام آن مىباشد تا با زجر دادن روحانیون با هتک احترام و حبس و تبعیدشان اجانب آزادانه و بلامانع به مقاصد شوم خود برسند.(65).
مراجع عظیمالشأن و علماى اعلام در مسأله ضدّیت هیأت حاکمه با اسلام و روحانیت کاملاً متفقند. برخى از اظهارنظرهاى ایشان را در این خصوص مىآوریم: «آقاى خمینى هیأت حاکمه روحانیون را به علت اینکه از احکام اسلام و استقلال ایران و مصالح ملّت یعنى از آنچه مورد توجه پیغمبر اکرم (ص) و امام عصر (ع) مىباشد دفاع مىکنند مورد اهانت، حبس و شکنجه قرار مىدهد».(66).
«آقاى میلانى، هیأت حاکمه، قرآن مجید و آئین اسلام را به طاق نسیان سپرده، با قرآن مقدّس و پیامبر اسلام راه دشمن پیش گرفته و دست به سلب امنیّت از روحانیت زده است».(67) آقاى خویى: «هیأت حاکمه و مقامات عالیه آن پشتیبان قوانین شوم ضدّ اسلامى بوده و دائماً به مقدّسات مذهبى اهانت مىکنند».(68) آقاى شریعتمداى: «هیأت حاکمه به کانون روحانیت شیعه تجاوز مىکند، اسلام را خوار مىدارد، و به قلب امام زمان صدمه مىزند».(69) اعمال هیأتهاى وزیران ثابت مىنماید که به دین مقدّس اسلام بىعلاقهاند و در تزلزل مبانى مذهب مىکوشند.(70) هیأت حاکمه مدتهاست با روحانیت شیعه در حال مبارزه بوده و از هیچگونه اهانت سختگیرى و دشمنى فروگذار نمىکند. هیأت دولت فعلى در تضعیف مبانى مذهب و از بینبردن احکام و قوانین اسلام تلاش مىنماید و آنان که افرادى آلوده و منحرف هستند براى رسیدن به مقاصد شوم خود احکام و مقدّسات را بازیچه ساختهاند.(71) آقاى حکیم: «هیأت حاکمه به مبانى حقه مذهب جعفرى لطمه زده و با حکام مقدّسه اسلام مخالفت ورزیده و به وضع و اجرا قوانین ضدّ دینى پرداخته».(72).
تظاهرات مذهبى فریبکارانه هیأت حاکمه
هیأت حاکمه براى استتار و پوشاندن چهره ضدّ دینى خود دست به تظاهرات نفاقآمیز مذهبى مىزند و در این زمینه نیز از اسلاف خود تقلید مىکند. عمّال دولتى و سران هیأت حاکمه چنان در تظاهر به دیندارى افراط نموده و به قدرى سالوس و ریا مىورزند که گاهى خود را دیندارتر از مراجع و مجتهدین و پارسایان جلوه مىدهند و بدین صورت قیافه فریبآمیزشان آفتابى مىشود. آقاى خمینى درباره تظاهرات ریاکارانه عمّال دولتى مخصوصاً رؤساى دوائر سازمان امنیت مىفرمایند: «من توى جیبم قرآن نیست، لکن مأمورین توى جیبشان قرآن دارند. به راستى کاسه داغتر از آش همینها هستند نه این که اعتقاد به قرآن داشته باشند بلکه مىخواهند مرا بازى بدهند. تا تا صبحت مىشود فوراً قرآن را از جیبشان در مىآورند. اینان قرآن را در جیب نهاده و در پى از بین بردن آنند».(73).
آقاى خویى مىفرمایند: «حاکم تبهکار براى اینکه از شعله اعتراض خشمآلود مردم و مبارزه مخالفتآمیزشان رهایى یابد دست به حیله زده و از راه عوامفریبى و به اسم خواب دیدن و ادّعاى این که از طرف خدا مأمور فرمانروایى شده مىخواهد خلق خدا را بفریبد و به تسلّط خود ادامه دهد».(74).
اقدامات ظاهراً مذهبى حاکم جابر، عملیاتى است صرفاً ریاکارانه و نفاقآمیز به قصد فریب خلق و واردآوردن ضربات مرموز مهلک بر پیکر دین و روحانیت به فرمایش آقاى خمینى: «اینگونه عملیات درست مانند عمل معاویه است که قرآن را در مقابل امیرالمؤمنین سلام الله علیه بر سر نیزه کرد تا با حربه قرآن آن حضرت را شکست دهد. اگر این حیله را به کار نزده بود اثرى از او و بنىامیه نمىماند، ولى با همین حیله توانست عدهاى از یاران و طرفداران امیرالمؤمنین را بفریبد. حضرت امیر هرچه به این خوارج بدبخت، به این مقدّسین احمقى که امام را نشناخته بودند توصیه کرد که صبر کنند و فریب تظاهرات مذهبى معاویه را نخورند قبول نکردند تا جایى که خواستند آن حضرت را بکشند.
معاویه با این نقشه فریبکارانه توانست نیروى عظیم اسلام را شکست بدهد. امروز هم اینها مىخواهند با چنان حیلههایى اسلام را شکست بدهند.(75).
آئین کشوردارى هیأت حاکمه و سیاستهاى سهگانه: اقتصادى، داخلى و خارجى
نهضت عظیم اسلامى را تضادّ ملّت و رهبرانش با وضع اجتماعى حاضر پدید آورده است، وضعى که ناشى از آئین کشوردارى هیأت حاکمه، و سیاستهاى اقتصادى و داخلى و خارجى او مىباشد. چون هیأت حاکمه موجد و حافظ این وضع است، دشمن نهضت و مانع تحوّل محسوب مىشود. خصلت ضدّ حاکمه نهضت، ناشى از همین است. از طرفى اتکاى هیأت حاکمه بر استعمار، خصلت ضدّ استعمارى را به نهضت افزوده است. در حقیقت، استعمار عامل اصلى پیدایش وضع حاکم و شرایط اجتماعى موجود است. اکنون این سؤال پیش مىآید که استعمار چرا این وضع را پدید آورده است؟ یا چرا چنین آئین کشوردارى و سیاستهاى اقتصادى و داخلى و خارجى را بر هیأت حاکمه قبولانده تا این وضع پدید آید؟ آقاى خمینى به این مسأله چنین پاسخ مىدهند: هدف اصلى دولتى استعمارطلب، غارت ذخایر و تولیدات کشورهاى اسلامى است.(76).
بدین منظور یک سلسله عملیات مساعد انجام مىدهند که در صدر آنها تغییر ارتجاعى نظام سیاسى قرار دارد. به این معنى که با تحمیل یک حکومت مستبد و منقاد زمینه برآوردن مطامع خویش را مهیا مىگردانند. بنابراین، هدف سیاسى استعمارگران خارجى نتیجه هدف اقتصادى آنها است. مىفرمایند: «سیاست استعمارگران این است که هیأت حاکمهاى بر مردم تحمیل کنند که از آنان تبعیت کرده و برنامه اقتصادى چپاول منابع و تولیدات کشور را به مورد اجرا گذارند».(77).
حجج اسلام و فضلاء و محصّلین حوزه قم در یک نامه سرگشاده مىنویسند: «هیأت حاکمه به دروغ خود را طرفدار دین و قرآن معرفى مىکند».(78) بنابراین خصلت ضدّ حاکمه و ضداستعمارى نهضت، در واقع بیش از آنچه خاصیت سیاسى داشته باشد، خاصیت اقتصادى دارد. به عبارت دیگر ضدّیت نهضت با هیأت حاکمه و استعمار حامى او اولاً اقتصادى و ثاًنیاً سیاسى است اگرچه نهضت جریان انقلابى خود را با دگرگونى سیاسى پیش مىبرد و پس از طى مرحله سیاسى به تغییرات اقتصادى دست مىزند، ولى چون هدف از تغییر سیاسى بیشتر تأمین استقلال اقتصادى است جنبه اقتصادى آن حائز اهمیت فراوان مىباشد.
سیاست اقتصادى دستگاه حاکم موجبات تیرهبختى و بدى معیشت مردم را فراهم ساخته و آنان را دچار انحرافات اخلاقى و فساد روحى گردانیده است. اصلاح اخلاق و ارشاد مردم مستلزم مهیاکردن محیط اجتماعى و بهبود وضع معیشت ایشان است. هیأت حاکمه و استعمار پشتیبان او نه فقط باعث فقر و پریشانى ملّت ما گشته، بلکه نتیجتاً گمراهى و تباهى اخلاقى و بدخویى و فساد روحى آنان را سبب شده است. مصلحین جامعه نمىتوانند بدون ضدیت با شرایط اقتصادى حاکم وظیفه هدایت و رستگارى و تأمین صلاح و سعادت مردم را به انجام رسانند. اداء این وظیفه الهى منوط به ایجاد انقلاب در روابط اقتصادى افراد جامعه و مناسبات اقتصادى آنان با خارجه است. به همین دلیل از بینبردن عوامل سیه روزى و فقر مادى را که مهمترین مانع صلاح و سعادت ملّت ما مىباشد، وجهه اهمیت خویش قرار داده و ساماندادن به وضع معیشت مردم را از طریق بنیان نهادن یک اقتصاد سالم ملى را مدنظر قرار دادهاند.
حضرت آیت الله خمینى مىفرمایند: «تیرهروزى مردم ایران نتیجه مستقیم سیاست هیأت حاکمهاى است که تحت سیطره استعمارگران واقع شده است و ذخایر ما را تحویل دیگران داده و ما را به این بدبختى و گرسنگى نشانده است. و ضمناً با دوربودن از اسلام و با بىعلاقگى نسبت به تعالیم این دین مبین، جامعه را از نظام اسلامى بىنصیب و دچار عقبماندگى و سیه روزى کرده است».(79).
به عقیده مراجع عالیقدر و بهبود شرایط اقتصادى از طریق مبارزه ضد استعمارى و استیفاى حقوق ملى، و رشد صنایع داخلى بهترین زمینه اجتماعى است براى تربیت و هدایت نسل جوان و مهمترین عامل مساعد است براى بارورکردن فضایل و ملکات اخلاقى. آقاى خمینى در فرمایشات خطاب به دانشگاهیان، شرایط بد اقتصادى را زمینه انحراف و فساد دانسته و توضیح دادهاند که هرگاه براى فارغ التحصیلان دانشگاه کار نباشد، بیکارى موجب سرگردانى و ندارى خواهد شد، یعنى موجب زمینهاى که در آن حفظ ایمان و عمل به مفادش بسیار دشوار است. سپس بیکارى و فقر مادى یعنى دو عامل بنیانى شرایط ناهنجار اقتصادى کشور را، عامل عمده ارتکاب گناهان کبیره از قبیل سرقت و زنا و فحشا شمرده و آن را شریک عامل اراده مجرم دانسته و مىفرمایند: «تصور نکنید آن دزدى که شبها با تحمل مخاطرات از دیوار بالا مىرود یا زنى که عفتش را مىفروشد کاملاً مقصّر است، بلکه وضع معیشت بد، باعث این همه جنایت و مفسده مىشود، جنایات و مفاسدى که شرح آن را هر روز در روزنامهها مىخوانید».(80).
سیاست اقتصادى دستگاه حاکم کامیابى استعمارگران و تمکّن بىحد عمّال آنها را تواماً تأمین مىکند. در زمینه صادرات و واردات، سیاست نابودکننده دروازههاى باز سبب شکست صنایع داخلى شده و لطمه فاحش به اقتصاد ملّى زده و بالاخره سرمایهداران را از کمک به پیشرفت صنایع مأیوس ساخته است.
براى توجیه بىاعتنایى به رشد صنایع و براى ضایعنمودن صنایع موجود و رشتههاى تولید صادراتى، دولت سیاست اتکاى به نفت را پیش گرفته است.
به این ترتیب که درآمد نفت را که طبعاً و قانوناً بایستى صرف کارهاى عمرانى و پایهریزى صنایع شود و کسرى مخارج دولتى از طریق تشویق رشتههاى صادراتى و درآمد حاصله از افزایش تولید ملّى جبران گردد، به مصرف هزینههاى دولتى مىرساند. در نتیجه تا مىتواند بودجه و خرج و دخل کشور را متعادل جلوه داده و مدعى مىشود که تولید ملّى به قدرى هست که کفاف مصرف و هزینه را بدهد و نیازى به تکثیر و تشویق آن نیست.
ارزى که از راه نفت به خزانه مىریزد با سیاست دروازههاى باز و از طریق خرید محصولات کشورهاى استعمارى مجدداً به خارج بر مىگردد. باقیمانده درآمد ارزى که مقدارى هم هنوز از سایر رشتههاى صادراتى حاصل مىشود به بهانه مصرف در برنامههاى عمرانى به جیب مقاطعه کاران خارجى یا دلالان آنها که حاکم و همدستانش شریکشان هستند، مىریزد یا صرف دهها هزار مأمور و اشرافى و ولگردى مىشود که در خارجه سرگرم عیش و نوشند. به علاوه سیل واردات خارجى که به سرمایههاى مادى و علمى و فنى عظیم کاپیتالیسم جهانى متکى بوده و در مقایسه با قدرت صنعتى ما رقابتناپذیر است هرگونه تلاش اقتصادى توأم با وطنخواهى را که توسط سرمایهداران ملى صورت گیرد، عقیم و محکوم مىگرداند.
اقتصاد ایران با سیاست دروازههاى باز و اتکاى مطلق به نفت، و اخلال دائمى در رشد صنایع داخلى به شکل زائده اقتصاد دول استعمارگر درآمده است. رشتههاى صادرات غیرنفتى که اصولاً باید منبع تحصیل ارز باشد، تقریباً به صفر رسیده است. فعالیتهاى عمرانى و پایهریزى صنایع و مکانیزهکردن به بوته اهمال افتاده است.اتکاء به نفت، اقتصاد ما را در معرض خطر تصمیمات ناگهانى غارتگران قرار داده و استیفاى حقوق ملّى را که ممکن است با قطع موقت درآمد نفت ملازمه یابد دشوار گردانیده است. به طور کلى سیاست صادرات و واردات دولت که روابط اقتصادى ملّت ایران را با بیگانگان تنظیم مىنماید به نحو ظالمانهاى به زیان ما و به سود اربابان خارجى هیأت حاکمه اتخاذ شده است.
در صدور نفت به خارج، نیمى از درآمد به موجب قرارداد و قسمت مهم دیگرى به طریق غیر قراردادى به جیب استعمارگران سرازیر مىشود، در حالى که میلیونها ایرانى براى پایان دادن به مسکنت خویش سخت به آن نیازمندند. حضرات آیات الله العظام آقایان خمینى، میلانى، مرعشى، و قمى مىفرمایند: «هیأت حاکمه ذخایر طبیعى را به غارت استعمارگران داده است و در نتیجه آن تودههاى مردم بدبخت و گرسنه ماندهاند».(81).
بازرگانى خارجى غیرنفتى دولت نیز همین وضع را دارد و براساس شکست صنایع داخلى استوار است. آقاى خمینى مىفرمایند: «هیأت حاکمه، مانع صنعتىشدن کشور و رشد صنایع داخلى است. صنایع را در چنان قهقرایى نگهداشته که از لوله هنگسازى فراتر نرفته و کشور براى کوچکترین مصنوع، نیازمند دولتهاى خارجى است. این خاصیت نتیجه قهرى دستنشاندگى آن است».
آمار و ارقام صادرات و واردات و درآمد نفت و دیگر منابع ارزى و وامها و کمکهاى بلاعوض در طى سالهاى 1331 تا 1345 که در زیر از مجله بانک مرکزى و منابع دولتى نقل مىشود نحوه بازرگانى خارجى هیأت حاکمه و خیانت اقتصادى او را به ملّت ثابت مىکند.
ارزش صادرات (بدون نفت) و واردات کشور به میلیون ریال
سال صادرات واردات افزایش کاهش
31 5831 5031 800 -
32 8425 5324 3101 -
33 10288 7425 863 -
34 8034 9125 - 1091
35 7931 20028 - 12151
36 8353 25229 - 16876
37 7941 33458 - 25517
38 7701 41837 - 34136
39 8360 52825 - 44297
40 9593 47170 - 37577
41 8603 41906 - 33303
42 9617 39282 - 29665
43 11485 56789 - 45304
44 13599 66518 - 2999
45 7068 55361 - 48293
منابع درآمد ارزى و نفت و وام و کمکهاى بلاعوض خارجى (به میلیون دلار)
سال / درآمد نفت / درآمد ارزی ازکنسرسیوم و... / وام / کمکهاى خارجى
31 - - - -
32 - - - 419
33 225 119 339 475
34 922 467 73 192
35 1405 405 918 346
36 2078 482 1005 201
37 2699 742 764 97
38 2587 768 999 337
39 285 707 1153 218
40 2899 966 1014 30
41 3422 95 54 -
42 388 828 15 -
43 4799 2739 32 -
44 5149 984 106 -
45 (نه ماهه) 481 77 116 -
سال جمع کل درآمدها پرداخت ارز برای واردات (میلیون دلار)
و دریافتهاى ارزى
31 635 76
32 1264 96
33 237 221
34 324 305
35 430 397
36 502 431
37 551 578
38 618 578
39 393 554
40 693 554
41 636 532
42 638 572
43 933 711
44 943 922
45 (نه ماهه) 800 786
سیاست اقتصادى دولت نه فقط مطامع اربابان خارجى را برآورده مىسازد بلکه عشرت و تنعم افسانهوار اقلیّت حاکمه یعنى شرکاى استعمار را مهیا مىگرداند. همه فعالیتهاى اقتصادى در جهت افزایش حسابهاى بانکى اقلیت حاکمه جریان دارد. در تمام معاملات دولتى و همه مقاطعهکارىهاى ذىسهم و ذىنفعاند. همه مؤسسات تیول آنها و در خدمت منافع آنها است. نگاهى به کارخانجات و املاک وسیعه و نمایندگىهاى کمپانیهاى خارجى در ایران و حتى سازمان شیر و خورشید و بنگاه بلیط بختآزمایى، سازمان کتب درسى، و مهمانخانهها ومؤسسات توریستى، روشن مىنماید که چنگال اقلیّت حاکمه و خانواده حاکم بر همه جا فرو رفته است.
اگر به ارقام درشت حیف و میلها، اختلاسها، و عواید حاصله از زد و بندها دسترسى یابیم آن وقت از اشتهاى مالى اقلیت حاکمه نه تنها حیرت بلکه وحشت خواهیم کرد. کافى است بدانیم که بیش از یک میلیارد دلار قرضه خارجى و کمکهاى به اصطلاح بلاعوض یا به حساب خصوصى حکّام عامل بیگانه واریز شده و یا به پاى مخارجى از نوع مخارج سازمان برنامه حیف و میل گشته است. حیف و میلهاى افسانهوار، دزدىهاى کلان، سیل واردات خارجى که تمام منابع ارزى کشور را به هدر مىدهد، تقلیل دائم التزاید صادرات، پرداخت سود قروضى که از خارجیان به ربا گرفته شده، سیر نزولى تولید کشاورزى که نتیجه اغراض سیاسى و شکست قدرت تولید داخلى به سود واردکنندگان خارجى است، و بالاخره عاطلماندن نیروى انسانى مملکت و بیکارى پردامنه، وضع معیشت مردم و اقتصاد کشور را به صورت وحشتناکى درآورده است که تصاعد نرخها و افزایش مداوم هزینه زندگى بهترین مظهر آن مىباشد. این بحران و بىسامانى اقتصادى به شکلى است که برخى سخنگویان دستگاه حاکم در مواقع اجبار از آن پرده برمىدارند و افلاس و درماندگى دهشتزاى کشور را تصدیق مىنماید.
چنین شرایط شورشخیز اقتصادى که مردم ما را به سرحد استیصال و عصیان رسانده جز به کمک پلیس و سازمان امنیت و قدرت مسلح قابل دوام نیست. به همین علت ارتش و پلیس و سازمان امنیت دائماً توسعه مىیابد، توسعهاى که با بلعیدن عوائد ملى و به آتشکشیدن آن همراه است. عمده درآمد مملکت، صرف مخارج سرسامآور ژاندارم و ارتش مىگردد که صرفاً براى حمایت از منافع استعمارگران و هیأت حاکمه فاسد تا این حد خارج از لزوم تقویت گردیده است، به طورى که رقم مخارج روزافزون دستگاههاى نظامى از دویست میلیون دلار مىگذرد و به رقم کل درآمد سالانه نفت نزدیک مىشود.
اختلاف فاحش طبقاتى
مناسبات ظالمانه اقتصادى در داخله و سوء سیاست دولتها فاصله عمیقى میان طبقات ایجاد کرده و آنان را از نظر معیشت و درآمد به دو دسته اقلیت حاکمه و اکثریت رنجبر و محروم تقسیم نموده است. اختلاف فاحش وضع معیشت طبقات یکى دیگر از جنبههاى منحوس و ناگوار وضع اقتصادى ایران است. حضرت آیة الله العظمى خمینى اشاره به همین اختلاف ناروا مىفرمایند: «زندگانى عدهاى براى ما و سایر مردم غیرقابل تصور است. آنان براى یک میهمانى که به افتخار اربابانشان ترتیب مىدهند پانصد هزار تا یک میلیون تومان و بیشتر خرج مىکنند و در همان حال میلیونها نفر در تیرهروزى و بینوائى به سر مىبرند».(82) «محرومیت و تنگدستى طبقات کثیرالعدّه کارگر و دهقان و مخصوصاً بیکاران دهات به حدى رسیده که در زمستانها هزار هزار از سرما مىمیرند. وضع مالى و بهداشتى تودههاى مردم جنوب بسیار رقّتبار است. طبق مندرجات روزنامههاى دولتى مانند اطلاعات در دهات جنوب اصلاً از دکتر و دارو خبرى نیست. اهالى بعضى از دهات به کلى بینوایند. آب وجود ندارد و همه از وسائل و نیازمندىهاى اولیه محرومند».(83).
سیستم اخذ مالیات و عوارض هم بر اساس عمیقترساختن اختلاف طبقاتى استوار گشته و به این ترتیب توانگران هر روز توانگرتر مىشوند و فقیران بینواتر. عناصر متمکّن که در مقامات عالیه جاى دارند و درآمدشان باورنکردنى است از پرداخت میلیونها تومان مالیاتى که بر کسب و کار سرقتآمیزشان تعلق مىگیرد معافند، ولى در عوض حتى کممایهترین کاسب سرگذر از پرداخت اقسام مالیاتها و عوارض رنگارنگ ناگزیر است. دولتها تعمداً معیشت طبقه متوسط و فقیر را رو به فلاکت مىبرند، «با وجود کمرشکنبودن هزینه زندگى، و شیوع بیکارى، و رکود وحشتبار بازار، و در شرایطى که سایه شوم فقر و بدبختى بر سر همه مردم ظلمت گسترده است، به جاى پایین آوردن هزینه زندگى و افزودن بر منابع درآمد ملّت، هر روز بر نرخ کالاهاى انحصارى مىافزایند و مالیاتها و عوارض مختلف بر نیازمندىهاى اولیه مردم مىبندند، و با سنگینترساختن مالیاتها دردى بر دردهاى جان فرساى مسلمانان رنجدیده ایران افزوده و به پرتگاه سقوط اقتصادى نزدیکشان مىسازد».(84).
انگیزه اقتصادى نهضت
سیاست خائنانه اقتصادى هیأت حاکمه و شرایط اقتصادى کنونى جامعه و کثرت ستمدیدگان و محرومان، یکى از عوامل مهم برپاشدن نهضت اسلامى به شمار مىرود. زیرا این وضع براى هر دیندار وظائفى ایجاب مىکند، وظیفه جهاد براى تغییر این شرایط و قطع ید اجانب از منافع و تولید ملّت. آقایان خمینى، میلانى، مرعشى و قمى در اعلامیه مشترکى به دنبال تشریح وضع بد اقتصادى کشور و غارت شدن منابع طبیعى توسط استعمارگران، مىفرمایند: «این حقایق تلخ و ناگوار ما را به تنگ آورده و همه علماى اسلام را رنج مىدهد».(85) «آقایان حجج اسلام و فضلاء حوزه علمیه قم نیز در نامه سرگشادهاى مىنویسند: یکى از انگیزههاى مبارزه ما «وضع رقّتبار کارگران و کشاورزان» است و یکى از هدفهاى ما «بهبود وضع اقتصادى مردم».(86).
هدفهاى اقتصادى نهضت
مراجع عظیم الشأن در موارد مختلف بر روى هدفهاى اقتصادى نهضت اسلامى تکیه نموده و مکرر به آنها اشاره فرمودهاند. آقاى میلانى در نامهاى به علماى اعلام آذربایجان مىنویسند: «روحانیت خواستار سامان یافتن اقتصادیات ورشکسته و بحرانى کشور است».(87) «آقاى خمینى» رفع تسلط امپریالیسم خارجى بر ذخائر طبیعى، و رفع استثمار دو طبقه کارگر و دهقان» را به عنوان دو خواست مهم ملّى خوانده و بعضى از هدفهاى اقتصادى نهضت را به این شرح برشمردهاند: «نجات مردم ازفقر،تهیه کاربراى بیکاران مخصوصاً فارغالتحصیلان، صنعتىکردن کشور با تأسیس کارخانه ذوب آهن و فولاد، و رشد صنایع به پایهاى که مانند کشورهاى اسلامى مستقل و رشید حتى به ساختن هواپیما قادر باشیم».
پیشنهادات اقتصادى
براى اینکه چگونگى یک سیاست واقعبینانه و مستقل ملّى در زمینه اقتصادى تا حدى روشن شده باشد و ضمناً هیأت حاکمه نتواند تغافل و تجاهل نماید نمونهاى از پیشنهاداتى را که مىتوانند مفید و مؤثر در بهبود اوضاع اقتصادى ملّت ایران باشد، ذکر مىکنیم:
1 . اجراء کامل قانون ملّى شدن صنعت نفت به منظور استیفاى حقوق ملّت ایران و جلوگیرى از غارت ثروتهاى ملّى به وسیله دولتهاى خارجى.
2 . تقلیل کلى مخارج ارتش و مؤسسات انتظامى به نفع اقدامات عامالمنفعه بهداشتى و فرهنگى.
3 . انحلال ادارات و سازمانهاى زائد از قبیل سازمان امنیت، و صرف بودجه آن براى ترقّى دهقان و کارگر و تودههاى محروم.
4 . مراقبت در بودجه کشور براى جلوگیرى از اختلاس و حیف و میل، تشویق کارمندان صالح و درستکار، اخراج کارمندان رشوهخوار و مختلس و محدودیت مدیرکلها و رؤساى سازمانها در صرف بودجه.
5 . تجدیدنظر کلى در حقوق کارمندان به قرارى که میان حقوق و کار هر کارمند موازنه به وجود آید، و حقوق کارمندان جزء، کفاف مخارجشان را بدهد.
6 . پائین آوردن هزینه زندگى به طورى که دهقان و کارگر و پیشهور و سایر اصناف کم درآمد بتوانند به آسودگى زندگى کنند.
7 . صرف بودجه شهردارىها در امور لازم شهر مثل آسفالت و لولهکشى و روشنائى و نظافت، و حفظ آن از حیف و میل.
8 . تشکیل شورائى توسط حضرات مراجع تقلید براى اداره همه موقوفات من جمله موقوفات آستان قدس رضوى و حضرت معصومه(ع) به منظور نظارت بر جمعآورى عوائد و صرف آنها در مواردى که واقفین تعیین کردهاند و جلوگیرى از حیف و میل آنها.
9 . برگردانیدن پولهاى سلطنتى و اعضاء خانواده سلطنتى و سایر ثروتمندان از بانکهاى خارجه به ایران. رسیدگى به نحوه تملک آن تا در صورت نامشروعبودن طریقه تموّل از آنان سلب مالکیت شده و به خزانه عمومى ریخته شود و در صورت مشروعبودن با تشویق آنان به خرید کارخانجات و وسایل کشاورزى ضمن به کار گماردن بیکاران بر تولید ملّى افزوده شود.
10 . اتخاذ سیاست و برقرارى مقرراتى که موجب تکثیر صادرات و تقلیل واردات گردد، مانند ممنوعیت ورود اجناس خارجى که مشابه آن در داخل ساخته مىشود تا سرمایهگذارى صنعتى تشویق شود و اقتصاد مستغنى و مستقل ملّى به وجود آید.
11 . ممنوعیت کالاهاى تجملى و تفننى.
12 . بیرونآوردن تجارت از چنگ یهودىها و کمپانىهاى بزرگ خارجى و سپردن آن به دست مردم.
13 . واگذارى املاک سلطنتى و خالصهجات به دهقانان همان املاک به رایگان.
14 . تقسیم اراضى بائر و موات میان کشاورزان به شرطى که آن را با وسائلى که دولت در اختیارشان مىگذارد احیاء کنند. در این صورت با افزایش فوقالعاده سطح کشت و رسیدن آن به چند برابر در اراضى مزروع فعلى دستمزد کشاورزان به حد رضایتبخش بالا خواهد رفت، و رابطه دهقان - مالک در املاکى که دهقان هنوز صاحب زمین نشده تعدیل خواهد گشت.
سیاست داخلى
اقتصاد ما، نتیجه مستقیم رژیم استبداد دستنشاندگى حاکم بر جامعه است. این حقیقت را همهکس مىفهمد و مىداند که «اگر در این مملکت با وجود همهگونه مواهب الهى باز اکثریت مردم در فقر و سیهروزى به سر برده، عدهاى با هسته خرما و خون گوسفند سدّ جوع مىکنند و گروهى از فرزندان ما براى رفع گرسنگى به چرا مىروند. اگر در آمدهاى عمومى و قرضههاى خارجى صرف هوسرانى اقلیت حاکمه مىشود، همه اینها و امثال آن ناشى از فقدان حکومت مردم بر مردم است».(88) یعنى معلول رژیم استبداد دست نشاندگى.
همه مىبینیم که تمام آزادىهاى اولیه و اساسى ملّت پایمال یک دیکتاتورى نظامى شده که کثیفترین عناصر دزد و وطنفروش در رأس آن جاى دارند. تفتیش عقائد و سانسور مطبوعات و کتب به قدرى شدت یافته که مؤسسات عریض و طویل براى آن تعبیه کردهاند و رسماً افراد شریف و مبارز و دانشمندان و نویسندگان را مجبور به اظهار عقیده و آمال باطنى مىسازند و با ثبت و ضبط این عقاید و نظریات پرونده و پاپوش براى آنان مىدوزند. سانسور حتى به مصاحبههاى تشریفاتى و نطقهاى وکلاى دولتى که مطمئنترین نوکران و سرسپردگان هستند رحم نمىکند. آزادى اجتماعات جز براى تظاهرات دولتى و احزاب مسخره اقلیت و اکثریت براى قاطبه مردم به هیچوجه وجود ندارد. گذشته از محدودیت بىرحمانه اجتماعات سیاسى و فعالیتهاى سندیکائى و صنفى، اجتماعات مذهبى هم که از تقدّس دین و معنویات مایه دارد، اکیداً قدغن است. شکار افراد توسط مأموران مخفى در مساجد و محل کار و اداره و بازار و حتّى اتوبوس، کارى معمول و رایج است، و سر به نیستشدن بعضى از آنان، امرى طبیعى و عادى است. تبعید، حبس، شکنجه و اعدام در انتظار هر جنبنده و فعالى است. هر حرکتى با سرنیزه مقابله مىشود و هر اعتراضى و سخن حقّى، با گلوله خاموش مىگردد و هر فعالیت وطنخواهانهاى در زندانها با شکنجه خنثى مىشود.
شریفترین فرزندان ایران، روحانیون بزرگ، فضلاء و دانشمندان، استادان دانشگاه و مردان دیندار و آزادىخواه به بند کشیده شدهاند. آزادگان و روشنفکران یا در زندانها به سر مىبرند یا در زیر سرنیزه میلیتاریسم محکوم به خاموشى و منتظر نوبت اسارتند.
اثرات سیاسى شرایط ناهنجار اقتصادى که به صورت مقاومتها وتظاهرات مردم بروز مىکند توسط نیروهاى مسلح دولت درهم شکسته مىشود. هیأت حاکمه نمىگذارد با به جریان افتادن این آثار سیاسى در مجراى طبیعى وقانونى تجلى آن در مطبوعات واجتماعات وانتخابات آزاد و بالاخره در مجلس مبعوث مردم، اوضاع عمومى رو به اصلاح و بهبود رود. دائماً بروزات سیاسى مظالم و بىسامانى اقتصادى را خاموش و منکوب مىسازد. تمام این وحشیگرىها فقط به این منظور انجام مىگیرد که رژیم استبداد دستنشاندگى محفوظ بماند وقدرت حاکم جابر بر جاى باشد و ثروت ملى با شرکت غارتگران بینالمللى و دزدان داخلى به یغما رود.
هدفهاى سیاسى نهضت
1 ـ استقرار حاکمیت ملّى
هدف نزدیک نهضت عبارت است از انقلاب سیاسى در جهت استقرار حاکمیت ملى. تحقق این هدف مرادف است با برقرارى حکومت قانون و حکومت مردم بر مردم، حکومتى که در آن طبق قانون اساسى حدود اختیارات و مسئولیتها و وظائف متصدیان خدمات عمومى مخصوصاً افراد مهم آن مانند متصدیان قدرتهاى اجرائى، قضائى و قانونگذارى معین باشد. با چنین تفکیک قوائى، دو قدرت مقننه و قضائیه از قبضه کسانى که اینک بر قدرت اجرائى مسلطند خارج مىشود و اساسىترین تحوّل عینى سیاسى در کشور ما رخ مىدهد. استقرار حاکمیت ملّى که از هدفهاى سیاسى نهضت به شمار مىآید با چندین هدف دیگر ملازمه و مقارنه دارد که آنها هم در زمره هدفهاى سیاسى نهضتاند.
2 ـ اجراى قانون اساسى
ملّت ایران هنگامى به حاکمیت ملّى نائل مىآید که قانون اساسى و متمم آن به مورد اجرا گذاشته شود. به همین سبب «روحانیون خواستار اصلاح حال مردم و کسب استقلال مملکت از طریق اجراى قانون اساسى هستند. به آن جهت که قانون اساسى مىتواند حفظ مذهب حقّه جعفرى و حقوق اسلامى را تضمین نماید».(89) آقاى خمینى بارها هیأت حاکمه رابه اجراى قانون اساسى و متمم آن دعوت کرده و صریحاً فرمودهاند: «یکى از خواستههاى ما این است که به قانون اساسى عمل کنید».(90) حجج اسلام و فضلاى حوزه علمیه قم در دو نامه سرگشاده «خواستار احیاى قانون اساسى و عمل به مفاد آن»(91) شدهاند. البته باید متذکر بود که منظور از قانون اساسى و متمم آن همان است که در صدر مشروطه به تصویب رسیده وگرنه تبدیلات خودسرانهاى که در ادوار سیاه بعد آن داده شده و هرگز مورد قبول ملّت نیست.
3 ـ اسلوب قانونگذارى مقیّد به شریعت
به موجب اصل دوم متمم قانون اساسى که از اصول معدودى به شمار مىرود که به نص صریح قانون اساسى تا ظهور حضرت قائم(ع) قابل تغییر و تبدیل نیست قانونگذار ایران مقید به شریعت است. اساساً مشروطیت از وجود همین شرط مهم پدید آمده است. اصل دوم متمم قانون اساسى، مقرر مىدارد که هیئتى مرکب از مراجع عظام و مجتهدین طراز اول که منتخب جامعه روحانیت شیعه باشد باید بر رویه قانونگذارى نظارت نماید و تمام مصوبات مجلس را از نظر موافقت یا مخالفت با شریعت اسلام بررسى و تأیید یا رد کند.
با نظارت شورایى از مراجع و مجتهدین طراز اول بر قوانین و برنامههاى مصوب، عالىترین قدرت قانونى کشور در اختیار مردم و پیشوایان اسلامى قرار مىگیرد، زیرا متصدیان قوه اجرائیه اعم از نخستوزیر و هیأت وزیران و امرا و فرماندهان ارتش و مؤسسات انتظامى، و کارمندان عالى رتبه ادارات فقط مجرى مصوبات قوه قانونگذارى هستند نه بیش. قضات هم طبق آئین دادرسى و قوانین مصوب همین قوه عمل مىکنند. برنامههاى اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و غیره تحت نظر همین قوه قانونى تنظیم و اجرا مىشود. به همین لحاظ و با اعتماد بر تضمین قانونى چنین نظارتى، مراجع عظام از قانون اساسى و به ویژه اصل دوم متمم آن دفاع به عمل آورده و ملّى شدن حکومت و مقید شدن آن را به شریعت، منوط به اجراء آن دانستهاند.
حضرت آیة الله العظمى خویى «قانون اساسى را متکى بر روحانیت»(92) دانسته و حضرت آیة الله العظمى حکیم پیروى دولت و مجلس از نظر علماى اعلام را یک ضرورت قطعى معرفى کرده(93) و حضرات آیات الله العظام مرعشى(94) و قمى(95) اصول دوم و بیست و هفتم متمم قانون اساسى را که در واقع پایه رژیم مشروطیت وشالوده استقلال سیاسى ایران است مورد تأیید جدى قرار داده وآن را ضامن حاکمیت شوراى مراجع بر مجلس، واحراز برترین مقام قانونى شمردهاند.
4 ـ انتخابات آزاد
یگانه راهى که در قانون اساسى براى استقرار حاکمیت ملّى و روى کار آمدن دولت برگزیده مردم پیشبینى شده اجراى انتخابات آزاد و مسبوق بر مطبوعات و اجتماعات و فعالیت انتخاباتى آزاد است. انتخاباتى که از دستبرد متداول مأموران دولت مصون باشد و در آن برخلاف روش سنواتى تهدید و تطمیع به کار نیاید و تقلب در اخذ و قرائت آراء متروک گردد. دیگر فرمانداران مأمور تشکیل انجمنهاى نظارت فرمایشى و تقلبات مختلف نشوند، بلکه براى مطمئن ساختن مردم از آزادى و صحت انتخابات، مقامات خاطى ادوار پیش به کیفر برسند.
5 ـ آزادى مطبوعات، اجتماعات و احزاب، فعالیت سیاسى،
بیان عقیده و فکر، و مبارزه انتخاباتى در کادر قانون اساسى
انتخابات آزاد، از آزادىهاى نام برده تفکیکناپذیر است. اینها مقدمه ضرورى و اجتنابناپذیر یک انتخابات آزاد و صحیح است. به علاوه، زمینه اجتماعى دموکراسى و دخالت مردم در سرنوشتشان، بسط اصول و انجام وظائف مخصوصى است. مثلاً تا هنگامى که عقیده اسلامى «مسؤولیت عمومى مردم در اداره کشور و تعیین مقدراتشان در دلهاى مردم ریشه ندواند و عادت نکنند که وظیفه اهتمام به مصالح عمومى جامعه و وظیفه امر به معروف و نهى از منکر یعنى انتقاد ارشادى متقابل و همگانى را انجام دهند یا در کارهاى اجتماعى از مشاوره عمومى و تبادلنظر استفاده کنند زمینه ضرورى دموکراسى فراهم نخواهد بود. اینها فقط در اجتماعات و احزاب و تشکیلات سیاسى و اجتماعى صورتپذیر است. با آزادى مطبوعات و احزاب و فعالیتهاى سیاسى است که اصول اجتماعى اسلام در میان تمام طبقات و اصناف مردم تعمیم مىیابد و همه براى کارهاى دستهجمعى و بالاخره اداره کشور از طریق مجلس شوراى ملى، آماده و مهیا مىشوند. روى کار آمدن حکومت منتخب مردم، و انجام انتخابات آزاد از اجتماعات و تأسیس احزاب و مجازبودن فعالیت سیاسى در کادر قانون اساسى جدائىناپذیر است. هرگاه این آزادىها که ثمره تعالیم اسلام و مندرج در قانون اساسى مىباشد از میان برود، انجام انتخابات صحیح و تشکیل مجلس حقیقى و روى کار آمدن هیأت وزیران مبعوث مجلس و مردم، ممتنع خواهد بود، و در نتیجه نهائى همان تبعیت از خارجى خواهد گشت که اکنون مشهود است.
مراجع عظام استقرار حکومت ملّى متوافق با اصول قانون اساسى را مستلزم تأمین آزادى احزاب و فعالیت سیاسى و همه حقوق و آزادىهاى اولیه مردم مىدانند. مثلاً آقاى خمینى مىفرمایند: «تأسیس حزب و فعالیت حزبى وقتى صحیح خواهد بود که پیش از تشکیل کابینه صورت گیرد، یعنى در صورتى که حزب قبلاً تأسیس شده و به فعالیت پرداخته باشد و آن وقت به طورىکه قانون اساسى و سیر قوانین اقتضاء مىکند، نمایندگانى به مجلس بفرستند و سپس هیأت وزیرانى روى کار بیاید متکى به نمایندگانى که از حزب و از خواسته مردم پیدا شدهاند. هیأت دولت فقط در این صورت متکى به حزب متکى به ملّت خواهد بود».(96).
سیاست خارجى
استقلال سیاسى را از کشور ما سلب کردهاند. دولت ایران به مهره بىجانى در دست استعمارگران تبدیل شده است. سیاست خارجى هیأت حاکمه جزئى از سیاست عمومى استعمار جهانى و مخصوصاً تابع استعمار انگلیس است. موقعیت سوقالجیشیى میهن ما به استعمارطلبان واگذار گشته و ارتش و دستگاههاى ادارى نقش نگهبانى این موقعیت را براى اربابان خارجى ایفا مىکنند. دولت ایران رسماً ژاندارم استعمار انگلیس در خاورمیانه شده است، و حافظ منافع نفتى بیگانگان در عربستان و خلیج فارس و شیخنشینها، و نگهبان بازارهاى فروش آنها. تمام قدرت و وسائل و سازمانهاى دولتى به سود امریکا و انگلیس و اسرائیل بر ضدجنبشهاى آزادىخواهانه ملّى در کشورهاى اسلامى این منطقه به کار مىرود. سران هیأت حاکمه، علناً افشا مىکنند که سیاست جایگزین شدن ارتش شاهنشاهى در خلیجفارس و عدن پس از تخلیه نیروهاى انگلیس، جزء مهم سیاست خارجى ایران است. این سیاست آشکارا توسط مقامات رسمى و غیررسمى بریتانیا تأیید و تصدیق و تشویق مىشود. به خاطر ایفاء این نقش شوم، نقش ژاندارمى، استعمار امریکا و انگلیس در خاورمیانه، هیأت حاکمه مخارج هنگفت و سرسامآورى بر بودجه ما تحمیل کرده است. هزینه تمام عملیات نظامى و جاسوسى و تبلیغاتى که به نفع استعمار و علیه جنبشهاى استقلال طلبانه مسلمانان این منطقه صورت مىگیرد از خزانه ما پرداخت مىشود. تعهدات نظامى ناشى از عضویت در سنتو که چیزى جز ایفاى همان نقش نیست، هزینه سنگینى را بر دوش رنجور ملّت ما نهاده است.
خصوصیت دیگر سیاست خارجى هیأت حاکمه، همگامى و اتحاد با همه هیأتهاى حاکمه خائن و دستنشانده و فاسد این منطقه است. سیاست حلقه بگوشى هیأت حاکمه که منجر به سازش و همکارى اسرائیل و هیأتهاى حاکمه همجنس او شده روابط کشور ما را با دولتهاى برادر مسلمان دستخوش تیرگى و خصومت کرده است. «هیأت حاکمه در برابر دولتهاى اسلامى با اسرائیل عملاً متحد شده و یک خطر فورى را پیش آورده است».(97) «اتحاد و همکارى سیاسى، اقتصادى و نظامى هیأت حاکمه با اسرائیل و صهیونیسم جهانى یک امر محقق و براى جنبشهاى اسلامى خطرناک است».(98).
وحدت اسلامى
مسلمانان یک ملتند. دین، معبود، شریعت و قانون و نظام اجتماعىشان یکى است، وظائف و حقوق واحدى دارند. محکمترین پیوندشان رابطه برادرى ایمانى و اسلامى است. وحدت ملّى مسلمانان بر اساس قرآن استوار است. خداوند متعال در کتاب آسمانى ما قرآن کریم، همهمان را ملتى یگانه شمرده و به وحدت در سایه قرآن فراخوانده و هدف عالى وحدت جهانى ما را به شکل دولتى یگانه و متحد در سرلوحه برنامه جهاد و نهضت و دولتمان قرار داده است. مىفرماید: «إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُون» (انبیاء: 92) این ملتتان، ملّتى واحد است و من پروردگارتانم. پس مرا بپرستید. و مىفرماید: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَلَا تَفَرَّقُوا» (آل عمران: 103) به ریسمان آئین خدا چنگ آویزید و مپراکنید. بنابراین هر نهضتى که در میهن پهناور ما بر پا شود، خواه قبل از پیروزى سیاسى و خواه پس از تبدیل تشکیلات نهضت به دولت اسلامى باید در همبستگى و هماهنگى و وحدت با سایر مسلمانان به نهضت برخاسته یا مستقل و آزاد بکوشد تا سرانجام دولتى بزرگ و واحد که همه کشورهاى اسلامى و مردمش را دربرگیرد تأسیس یابد. دولت متحد اسلامى که دولتهاى کنونى تشکیلات ایالتى آن خواهند بود و مرزهاى نارواى کنونى مرز استانهاى آن. دولتى اتحادى که از چند دولت داراى استقلال داخلى ترکیب مىیابد. هر یک از آنها ضمن حفظ استقلال داخلى با سایر دولتها داراى وحدت در سیاست خارجى و اقتصاد و ارتش و دفاع ملّى و امثال آن است بدون اینکه به قلمرو یا ثروت و جمعیت یکدیگر چشم داشته یا از احترام به آزادى و حیثیت دیگران غفلت ورزند، بلکه نهایت صمیمیت و همکارى را که روح اخوت اسلامى الهام مىکند، داشته باشند. حضرات مراجع معتقدند وحدت کشورها و دولتهاى اسلامى به صورت یک دولت متحد جهانى از اهمّ هدفهاى نهضت اسلامى است مىفرماید: «هدفهایى که در برنامه ما قرار گرفته هدفهاى برنامه اسلام است. یکى از آنها عبارت است از تحکیم وحدت اعتقادى مسلمانان و برادرى همه پیروان مذاهب اسلام، و اتحاد کشورهاى اسلامى به طورى که سیاست خارجى واحدى داشته باشند و در برابر دولتهاى استعمارگر و صهیونیسم بایستند، و ضمن ممانعت از غارت ذخائر و منابع و تولیدات مردم فقیر این سرزمینها سازمان اقتصادى واحدى بنیان نهند».(99) حضرت آیة الله العظمى خمینى «اتحاد با کشورهاى اسلامى»(100) را از هدفهاى نهضت شمرده و در نطق مشهورشان در این باره به تفصیل بحث کرده و حتى مشخصات سیاسى و اقتصادى و نظامى و ادارى دولت متحد اسلامى را توضیح دادهاند. مىفرمایند: «دولتهاى اسلامى باید وحدت حقیقى اسلامى ایجاد کنند. همه دست برادرى به یکدیگر داده متحداً در برابر غرب بایستند. تمامیت ارضى و استقلال داخلى آنها باقى بماند و هیچ کدام نسبت به دیگرى تعدى ارضى و هیچگونه تجاوز ننماید بلکه برادرانه از سیاست خارجى و واحد و هماهنگى پیروى کرده در برابر بیگانگان متحداً بایستند و در راه ترقى گام بردارند».(101).
پیروزى نهضت
پیروزى نهضت مرادف با تحقق هدفهاى آن است. جنبش پیکارگرانه مردم ایران به سوى یک سلسله هدف اساسى در جریان است. هنگامى این جنبش با موفقیت قرین خواهد بود که هدفى را جامه عمل پوشانده باشد. این امر نتیجه مستقیم اصولىبودن نهضت و داشتن هدفهاى عالیه معین است. بررسى تحلیلى پیروزى و علم به چگونگى تحقق هدف، براى عمل مبارزه، حائز کمال اهمیت است. چون هر پیروزى نهایت یکى از مراحل نهضت بوده و پیروزى نهایى ختم آن به شمار مىرود، بهتر است انواع اختتام هر مبارزه را شرح دهیم. اصولاً هر مبارزه که داراى دو طرف: نیروى مبارز، و دشمن باشد فقط در یکى از سه حالت به نهایت مىرسد. این حالات سه گانه عبارتند از:
1 . سازگار شدن نیروى مبارز دشمن، و انصراف آن از تعقیب هدف.
2 . سازگار شدن دشمن با نیروى مبارز.
3 . وصول نیروى مبارز به هدف از طریق شکست دادن دشمن و نابودى آن.
اکنون مىپردازیم به پیشبینى حالات محتمل در نهضت:
1 . حالت اول در این نهضت، ممتنع است. به دلیل آن که آنچه به عنوان هدف تعقیب مىشود و ملّت ایران به رهبرى پیشوایان دینى خواهان آن است امرى تفننى و فرعى و لذا چشم پوشیدنى نیست. بلکه شرایط اجتماعى براى بهبود زندگى و خوشبختى و رستگارى است. علاقه به تحقق این شرایط اجتماعى، نه تنها تفننى و تشریفاتى و هوسآلود نیست، بلکه با اراده حیات ملّى و تعالى انسانى در آمیخته است. نهضت ما به واسطه ماهیت حیاتى و تکاملى هدف آن، یک تلاش طبیعى زندگانى وجدانى و آمیخته با طبیعت و فطرت انسان است. ترک این تلاش یعنى ترک زندگى یعنى ترک تعالى، یعنى مرگ. انصراف از مبارزه و روى گردانیدن از هدف، یعنى ترک به مرگ و انحطاط اخلاقى و اعتقادى و معنوى سپردن است، کارى که از یک ملّت آن هم ملّت ایران بعید مىنماید. به این ترتیب، وجود نیروى مبارزى به نام ملّت ایران، نهضت اسلامى را مستمر و جاودان و منتهى به پیروزى گردانیده است.
پیشوایان مجاهدى که در مقام رهبرى نهضت، هستند متفقاً، بارها و با لحن قاطع اعلام فرمودهاند که تا حصول پیروزى نهایى که تحقق انقلاب اجتماعى اسلام باشد، دست از مبارزه بر نمىدارند گرچه لازمهاش نثار خونشان باشد. عقلاً هم سازش رهبرى نهضت با دشمن که یکى از صور انصراف مىباشد امرى محال است. زیرا این کار چیزى جز ترک دین و ایمان نیست. مراجع عظام شخصاً تصریح فرمودهاند که سازش با دشمن مرادف است با ترک اسلام، و ضایع ساختن میراث پیغمبران، و همکارى با ظالمان و تبهکاران.
حضرت آیة الله العظمى خویى در پاسخ این سؤال که آیا ممکن است از برخى شرایط و مقاصدتان دست بردارید و به این نحوه با دشمن نوعى سازش نمائید؟ مىفرمایند: «ما نمىتوانیم اصول و آرمانهاى دینى و مصالح ملّت ایران را با کسى معامله کنیم. انصراف ما از شرایط و مقاصدمان به معنى ترک دین و ملیت است و چیزى جز سازش با حکومت جابرانه، و شرکت در سرکوبى و کشتار ملّت بىدفاع ایران نخواهد بود».(102) حضرت آیة الله العظمى خمینى انصراف مراجع عظام را از تعقیب هدف، و سازش کردن ایشان را با دشمن، سازش کارى با ظلم، به باد دادن گنجینههاى معنوى پیامبر اسلام و ائمه هدى و به هدر دادن زحمات پیامبر اکرم(ص) و خون دلهاى ائمه معصومین(ع) و جانبازىهاى علماى اسلام مىدانند و آن را امرى بعید مىشمارند.(103) ضمناً به سهم خودشان تأکید مىفرمایند که: «اگر مرا به دار هم بزنند سازش نخواهم کرد».(104)
مراجع عالیقدر گذشته از این که اطمینان به تصمیم قاطع خویش دارند و صرف نظر از ایمان راسخشان به مداومت جدى مبارزه تا پیروزى نهایى، از اراده قاطع ملّت ایران و همه مسلمانان بر استمرار مبارزه، کاملاً خاطرجمع و مطمئن هستند. حضرت آیة الله العظمى خمینى به نمایندگى از طرف پیشوایان دینى در اینباره ابراز اطمینان مىفرمایند که: «حتماً اگر ما به شهادت برسیم و از دنیا برویم باز ملّت اسلامى زنده جاوید است. اکنون زندگى را از سر گرفته و با بیدارى بپا خاسته و هرگز از پا نخواهد نشست. اگر من هم برگردم ملّت اسلامى برنمىگردد».(105).
2 . حالت دوم: حالت جارى میان نیروى نهضت اسلامى و دشمن آن یعنى هیأت حاکمه و پشتیبانان خارجیش عبارت است از مبارزه مستمرى که خواه ناخواه به حصول پیروزى از طریق شکست قطعى و نابودى دشمن مىانجامد. هر چند این یک حقیقت علیم به شمار رفته و حالت تقریباً عمومى نهضتهاى مشابه است، باز همیشه حالت دیگرى هم در نظرگرفته مىشود. آن همین حالت است. در حقیقت براى این که راه صلاح از پیش پاى دشمن برداشته نشود و حجت بر او تمام باشد این حالت هم توسط رهبرى نهضت، پیشبینى گشته و آن سر فرود آوردن دشمن به خواسته ملّت ایران است.
حضرت آیة الله العظمى خویى در بحث از چگونگى پایان مبارزه کنونى اشاره به وقوع احتمالى همین حالت فرموده و مىگویند: «اما دست برداشتن... هیأت حاکمه از اغراضشان امرى است که براى آنان اشکالى ندارد. چون در آن صورت کارى که کردهاند فقط بازگشت به سوى دین، و تسلیم به دستورات قرآن، و قبول نظم اسلامى بوده است».(106).
براى این که راه حل اختلاف به کلى مسدود نشود و امکان وصول نهضت از سهلترین طریق به مقصود همچنان موجود باشد حتى طرز آن تشریح گشته است. آقاى خمینى همین طریقه حل اختلاف را که در واقع طریقه مسالمت آمیز آن است به دشمن پیشنهاد نموده و خطاب به هیأت حاکمه مىفرمایند: «مقصود ما این است که شما به قانون اساسى عمل کنید، به قانونى که علماى اسلام در صدر مشروطیت براى گرفتن آن و رفع اسارت از ملّت، جان دادند، بیایید شما یک نماینده بفرستید و ما هم یک نماینده مىفرستیم تا قانون اساسى و متمم آن را در میان بگذاریم و متعهد شوید که به آن عمل کنید. در آن صورت مقصود ما حاصل است». بدیهى است هرگاه هیأت حاکمه حاضر شود، اختلاف خود را با ملّت ایران به این صورت سهل و ساده حل کند، حاکمیت ملّى تحقق یافته و حکومت مبعوث مردم مصدر کار خواهد شد و به این ترتیب نهضت به نخستین هدف، و هدف مقدماتى خود نائل آمده است.
تدارک نیروى مبارز
قدرت نهضت اسلامى از تودههاى مبارز ایران و مسلمانان همه کشورهاست. نیروى مبارز نهضت را در داخله، آزادى خواهان و استقلال طلبان و کارگران و دهقانان ستمزده و حق طلب تشکیل مىدهند. طرفدارى و پیوستگى آنان به نهضت، امرى طبیعى است. انسانى شدن زندگانى، رستگارى و بهبود معیشت و تکامل انسانى، خواستههائى که افراد و طبقات نامبرده مشتاق آن هستند ایشان را به الحاق و هماهنگى با نهضت وامىدارد. زیرا رسیدن به این خواستهها مستلزم پیکار رهائىبخش ضد استعمارى و برقرارى نظام دموکراتیک اسلامى، همان هدف بزرگ نهضت است. اتکاى نهضت بر تمامى عناصر فداکار و آرمانخواه و دیندار ملّت، آن را قدرت خلاقیت و افزونگرائى شگرف بخشیده و لایزال و جاودانى گردانیده است. آقاى خمینى به بیدارى و سرزندگى ملّت اسلامى که مایه استمرار و دوام نهضت است، امید کامل دارند.(107) آقاى خویى به همین سرمایه هنگفت انسانى اشاره مىفرمایند: «رشد فکرى و شهامت ملّت ایران نخواهد گذاشت دشمن به کام خود برسد. قدرت روحى ملّت به قدرى زیاد است که هرگونه حمله دشمن را دفع خواهد کرد. ملّت مقدّراتش را از چنگال تنى چند خائن به دین و میهن بیرون خواهد آورد. ملّت ایران که از پشتیبانى بىدریغ و همکارى برادرانه مسلمانان سایر کشورها برخوردار مىباشد بالاخره بندهاى ستم را مىگسلد و دست خائنینى را که به حریم قدس اسلام و جان و مال مسلمانها تعدى کردهاند قطع خواهد کرد. «وَلَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمْ الْمَنصُورُونَ وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمْ الْغَالِبُونَ» (صافات: 171 - 173).(108).
وحدت نیرو در راه هدف مشترک
پیروزى سریع نهضت مستلزم همکارى جدى همه پیکارگران راه آزادى و استقلال ایران و وحدت نیرو است. مراجع عظیم الشأن براى همگانى کردن مبارزه، از تمام عناصر ارزنده وطنخواه و دیندار براى پیوستن به صفوف نهضت دعوت مىکنند. نه تنها از عموم طبقات و اصناف جامعه خواستار همگامى و معاضدت هستند بلکه از رجال شریفى که در مسائل و جریانات سیاسى و تاکتیکهاى مبارزه واجد بصیرت و صلاحیت عملى مىباشند تقاضا دارند که با رهبرى نهضت تماس حاصل کرده و همفکرى نمایند. تقاضاى پیشوایان دینى از رجال، متفکرین، نویسندگان و عناصر ارزنده سیاسى براى ارائه پیشنهادات و راهنمائى و همفکرى به منظور پیشرفت نهضت و تقرب موفقیت یک تقاضاى جدى است. به طورى که حضرت آیة الله العظمى خمینى در نطق مشورشان رجال شریف سیاسى را به بانگ رسا دعوت به همکارى و همفکرى نمودند،(109).
همچنین براى تقویت بنیه نیروى مبارز، و تشکیل یک قدرت اجتماعى عظیم که مبارزین همه طبقات و اصناف را در برگیرد از همه احزاب سیاسى خواستار اتحاد و همقدمى شدهاند.
پیروزى مخصوصاً در مرحله نخستین، یعنى در مرحله انقلاب سیاسى تا حد زیادى وابسته به وحدت نیرو در برابر دشمن است. ضرورت توافق و همکارى احزاب سیاسى و پیوستگى آنهابه نهضت اسلامى در مرحله کنونى از هر مرحلهاى بارزتر است. از این جهت آقاى خمینى ضمن تذکر همین مطلب، احزاب سیاسى را به توافق و همکارى تشویق مىفرمایند.(110) به این قرار، یکى از خصوصیات خط مشى نهضت اسلامى در این مرحله خاص عبارت است از تحکیم و تقویت همکارى و هماهنگى تشکیلاتى و برنامهاى همه پیکارگران راه آزادى و استقلال ایران براى استقرار حاکمیت ملى و وصول به حقوق اساسى و آزادىهاى اولیه.
وظیفه مبارزه، همگانى است
رهبرى نهضت براى تدارک یک نیروى مبارز است که از عهده رسالت ملّت برآید و آرمانهاى اسلامى را تحقق بخشد دست به اقدامات دامنهدارى زده است مراجع عظام - کثّر الله امثالهم - همکارى همه طبقات را جهت مبارزه استقلالطلبانه ضد استعمارى به عنوان یک تکلیف شرعى خواستار گشتهاند. ایشان که مرجع استنباط تکلیف بوده و وظائف شرعى افراد مسلمان را بیان مىفرمایند، وظیفه یکایک مسلمانان و طبقات جامعه را در این نهضت مبارک به طور صریح تعیین فرمودهاند. تعیین تکلیف هر مسلمانى نسبت به مبارزهاى که در جریان است توسط مراجع عالیقدر، امرى است فوقالعاده مهم. مخصوصاً که این تکالیف به اجماع مراجع و فقهاى عصر رسیده است. هر مسلمان باید با کمال دقت و بصیرت به اداى وظایف شرعى خویش همت گمارد و در این کار جدیت و فداکارى نشان دهد و خداوند متعال را در انجام وظیفه خطیر جهاد مقدس حاضر و ناظر بداند و از گذشت و فداکارى و شهادت استقبال نماید. چهار تن از مراجع عظیمالشأن در اعلامیه مشترکى وظایف خودشان را به این شرح ذکر کردهاند: «علماى اسلام موظفند از احکام مسلمه اسلام و استقلال کشورهاى اسلامى دفاع کنند. از ستمکارىها و از پیمان با دشمنان اسلام و دشمنان استقلال کشورهاى اسلامى ابراز تنفر نمایند. از اسرائیل و عمال آن که دشمن قرآن مجید و اسلام و کشورند برائت بجویند. از اعدامهاى ناروا و بىجهت، تبعیدهاى دستهجمعى، محاکمات غیر قانونى، و محکومیتهاى بدون مجوز بیزارى بجویند، صلاح حال ملّت را در هر حال بیان کنند. در مقابل دولتهاى استعمارگر بایستند و نگذارند ذخائر این ملّت فقیر را به غارت ببرند. ما از جانب خداى تعالى مأمور صیانت قلمرو و استقلال کشورهاى اسلامى هستیم». سپس متفقاً مىفرمایند که: «وظائف اسلامى به عهده ما تنها نیست بلکه به عهده تمام طبقات است. اینها وظایف تمام ملّت و همه مسلمانانى است که در سراسر کشورهاى اسلامى مىبرند».(111).
حضرات آیة الله العظمى خمینى این طور تعیین تکلیف فرمودهاند: «بر ملّت است که از علماى خود بخواهند که ساکت ننشینند و اقدام کنند. بر علما است که از مراجع اسلام بخواهند این امر را ندیده نگیرند. بر فضلا و مدرسین حوزههاى علمیه است که از علماء اعلام بخواهند که سکوت را بشکنند. بر طلاب علوم است که از مدرسین بخواهند که غافل نشوند. بر ملّت مسلمان است که از وعاظ و خطبا بخواهند که در آگاهى مردم بکوشند. بر خطبا و وعاظ است که با بیان محکم و بىهراس بر مظالم و جنایات هیأت حاکمه اعتراض کرده و در بیدارى مردم بکوشند. بر اساتید دانشگاه است که جوانان را از نقشههاى زیر پرده دشمن مطلع سازند. بر جوانان دانشگاهى است که با حرارت و جدیت به مخالفت با خیانتهاى هیأت حاکمه بپردازند و صداى مخالفت را به گوش ملّتهاى جهان برسانند. بر دانشجویان مقیم کشورهاى خارج است که دست به فعالیت بزنند».(112) و در نامه خود به مردم همدان سکوت در مقابل دستگاه فاسد جبار را ننگ دانسته و دستور مىدهند که «با منطق نیرومند اسلامى مفاسد را بیان کنید. قانونشکنىها را افشا کنید. اعتراض کنید. اعلامیه منتشر کنید. صداى خودتان را به مسلمانان جهان برسانید. عالم را از عملیات غیرانسانى اینها آگاه کنید».(113).
حضرت آیة الله العظمى میلانى درباره وظایف مسلمانان مىفرمایند: «وظیفه مردم مسلمان و ستمدیده ایران در این ایام بسیار سنگین است. هدف هر قدر بزرگ و عظیم باشد وظیفه همان قدر سنگین و بزرگ خواهد بود. همه باید از مصالح جامعه دفاع کنند و در برابر متجاوزین بایستند. یقین بدانید که خداوند زحمات و فداکارىهاى شما را ضایع نمىسازد. إِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ (توبه: 120)».(114).
ضمن اعلامیه دیگرى مىفرمایند: «امت اسلامى باید با کمال وحدت و متانت از هدفهاى عالیه مراجع دینى خود پشتیبانى کنند».(115) و در پاسخ استفتاى عدّه کثیرى از علما، اساتید، مبلغین، و وعاظى که وظیفه شرعى خود را جویا شدهاند مىفرمایند: «بارها هدف و وظیفه را به طور صریح و مشروح بیان کردهام. شما هم اطلاع یافتهاید. مجدداً تذکر مىدهم که وظیفه روحانیون و خدمتگزاران حضرت ولىّ عصر - عجّل الله تعالى فرجه - این است که در مواقع مناسب مخصوصاً ماه مبارک رمضان و در این اوان به مفاد آیه مبارکه: لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ (توبه: 122) و آیه مبارکه: کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنْ الْمُنکَر (آل عمران: 110) و حدیث شریف: إذا ظَهَر البدع فعلى العالم أن یُظْهر عِلْمَه، رفتار نمایند. انواع تعدیات و ظلم و ستم، اختناق شدید، تجاوز به حریم دین و مملکت اسلامى، پایمال شدن حقوق ملّت، گرفتارىهاى اقتصادى و سایر مشکلات مردم و دستگیرى و زندانى شدن روحانیون و خطبا و دانشمندان را براى مردم شرح دهید. به مردم بگویید که رهبران مذهبى خواستار عظمت اسلام و اجراى کامل قوانین آن و جلوگیرى از دخالت بیگانگان و عمال آنها در مقدرات این کشور هستند. به مردم اطمینان دهید که رهبران مذهبى میدان مبارزه را ترک نمىکنند و هرگز دست از هدفهاى عالیه خویش برنمىدارند. به مردم بگویید که موظفند از مراجع پشتیبانى کنند و این پشتیبانى را آشکار اظهار دارند». بعد همه طبقات مردم را مخاطب ساخته مىفرمایند: «همه مردم باید از سکوت بپرهیزند. زیرا حضرت امیرالمؤمنین - صلوات الله علیه - فرمود: سکوت برادر رضایت است، هر که با ما نباشد دشمن ما است. و نیز فرمود: هر که از کار عدهاى خوشنود باشد در زمره ایشان است».(116).
در پیامى به ملّت ایران مىفرمایند: «شما اى ملّت ایران! مسلمانان پاک طینت! به احکام نورانى قرآن کریم بیش از پیش توجه کنید. دست اتفاق و برادرى به هم بدهید و از اختلافات دست بردارید. براى قرآن کریم و اسلام عزیز فکرى کنید. تعلیمات اسلام را نصب العین قرار دهید. مساجد و محافل دینى را که سنگرهاى اسلام در مقابل شیاطین است هر چه بیشتر گرم و مجهز نگهدارید. با این استعمارزدگان بىعاطفه با روى قهرآمیز و چهره متنفر مواجه شوید. از احکام خلاف عدل و انصاف آنها هر قدر مىتوانید تخلف کنید. یکدیگر را به حق و به صبر سفارش کنید. احکام اسلام و کیفیت حکومت اسلامى را تحقیق کنید و نصب العین خود قرار دهید. مردم را از آن آگاه سازید. باشد که خداوند قهار اساس این ظلم را برچیند».(117).
حضرت آیة الله مرعشى نجفى به همان استفتاء پاسخ مشابهى مرحمت فرموده و همانگونه وظائف را به عهده مردم گذاشتهاند.(118).
آقایان میلانى و شریعتمدارى مىفرمایند: «برادران ایمانى! همان طور که توجه دارید شرعاً و عقلاً موظف به ادامه این مبارزهایم و تا استقرار عدالت اجتماعى و تحصیل یک حکومت مشروع و قانونى نباید از پاى بنشینیم. همه در این راه با یکدیگر دست بیعت بدهید و از مقام ولایت حضرت بقیّة اللّهى - ارواحنا فداه - استمداد نمایید و از سربازانى که در این راه مبارزه مىکنند حمایت بىدریغ نمایید. هیچکس حق ندارد در اداى این وظیفه سستى به خرج داده یا اظهار کسالت نماید. «إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنْ اللَّهِ مَا لَا یَرْجُونَ» (نساء، 104).(119).
بالاخره حضرت آیةالله العظمى خویى درباره تکالیف شرعى مردم و مراجع مىفرمایند: «هم اکنون وظیفه سنگینى به دوش مردم مسلمان و روحانیون نهاده شده است، اگرچه روحانیون با پایمردى به مبارزه ادامه مىدهند اما پیروزى مستلزم آن است که مردم مسلمان بیش از پیش جدیت نموده و قدم جاى قدم روحانیون بگذارند. ضمناً روشهاى مبارزه و طرز بکار بستن وسایل مبارزه را از مسلمانان کشورهایى که نهضت استقلال طلبانه را به پیروزى رساندهاند بیاموزند».(120) چون اداى این وظایف شرعى، یعنى شرکت فعالانه در نهضت اسلامى گاه به زندانى شدن و محرومیت و ناگوارى مبارزین منجر مىشود، تحمل این شدائد و ناراحتىها، در حقیقت لازمه انجام وظیفه مذهبى است. حضرت آیة الله العظمى خمینى مىفرمایند: «تا زندان رفتنها نباشد پیروزى به دست نمىآید».(121) و حضرت آیة الله العظمى میلانى توقیف و دستگیرى و زندانى شدن را موجب مزید عزّ و شرف، و نوعى تأسى به اولیاء خدا و حضرات ائمه اطهار علیهمالسلام مىدانند.(122).
لزوم وحدت اعتقادى پیکارگران ایران
تجانس و وحدت اعتقادى براى هر نیروى مبارز حائز اهمیت فوقالعاده است. مبارزین ایران در مرحله جدید نهضت ملّى که مرحله شرکت فعالانه و دسته جمعى مراجع عالیقدر و همه مسلمانان است، رفته رفته از وحدت کامل اعتقادى بر مبناى اسلام برخوردار مىشوند. این وحدت خوشبختانه رو به افزایش و استحکام مىرود.
رهبرى نهضت در این زمینه اهتمام فراوان بروز داده و از همه پیکارگران خواستار است که بر وحدت مبارزین ایران بر اساس تعالیم دین مبین اسلام بیفزایند. حضرت آیة الله العظمى خمینىبه دانشجویان و روشنفکران آزادىخواهى که به حضورشان رسیده بودند تذکر دادند که براى پیروزى نهضت «وحدت مذهبى لازم است. وحدت مذهبى است که چنین اجتماع عظیم و فشردهاى را ایجاد مىکند. علاقه به استقلال ایران و مبارزه به خاطر آن مستلزم تحکیم وحدت مذهبى است».(123).
براى تحکیم وحدت مذهبى لازم است تعالیم و نظام اسلامى هر چه بیشتر گسترش یافته و تبلیغ و اشاعه شود. نظامى که تمام شئون زندگانى را در بر مىگیرد و همه امور اجتماعى را سامان مىبخشد. «اسلام تمامش سیاست است. اسلام را دستگاه حاکم و مبلغین دربارى بد معرفى کردهاند. آئین اداره کشور و سلوک عضو جامعه را اسلام رشد و تکامل بخشیده است. اسلام براى زندگى انسان از گهواره تا گور دستور و راهنمائى دارد. رویه سیاسى حکومتکنندگان و رابطهشان را با مردم به دقت معین کرده و بر اساس متین و عادلانهاى قرار داده است. ما به خاطر رواج همین رویه سیاسى و برقرارى همین رابطه متقابل مردم با متصدیان خدمات عمومى به مبارزه با دولتها برخاستهایم».(124).
رهبرى نهضت
رهبرى نهضت اسلامى دسته جمعى است. متداول کردن روش مشاوره و تبادل نظر و همفکرى، و تنظیم تشکیلاتى مسئولیت اشخاص در رهبرى با رعایت ترتّب منطقى آن، مایه تضمین رهبرى دسته جمعى است. مراجع عظام مهمترین بخش رهبرى نهضت را تشکیل مىدهند. مسئولیت آنان بیشتر در ترتیب هماهنگى مبارزه و تدابیر متخذه و خط مشى نهضت با اصول و موازین شرعى، و تضمین سیر مبارزه به سوى مقاصد و آرمانهاى اسلامى است.
امر سیاست و تدبیر مبارزه با همفکرى و همکارى شوراهاى مسئولى که در تشکیلات نهضت منعقد مىگردد و در آن رجال شریف سیاسى و عناصر ارزنده اجتماعى شرکت دارند، تحت ارشادات مراجع و در چهارچوب منشور و مرامنامه صورت مىپذیرد. در اتخاذ خط مشى و سیاست نهضت همه افراد مبارز شرکت مىجویند. جریان تکوین و تنظیم سیاست و خط مشى نهضت مانند هر تشکیلات سیاسى سالم و اصیل دو طرفه است. هم از سمت توده مبارزین به سوى شوراهاى رهبرى جریان مىیابد و هم از سمت شوراهاى رهبرى به سوى توده مبارزین. از طرفى چون پیکارگران ایران از هر طبقه و صنف و داراى هر وضع اجتماعى همچنین احزاب و رجال شریف سیاسى عضو پیوسته یا وابسته نهضت یا همقدم آن هستند و مجال همفکرى با رهبرى نهضت در برابرشان گشوده است، نهضت از هرگونه فکر و تدبیر صائب ممکن برخوردار تواند شد.
توافق شیوه مبارزه با مراحل جدید نهضت
مبارزه با هیأت حاکمه در نخستین مرحله با الهام از مبانى اسلام و قانون اساسى خاصیت مسالمت جویانه داشته است. مبارزه در کادر قانون اساسى با هیأت حاکمه به مرحله قاطع مبارزه انتخاباتى مىرسد و سرنوشت طرفین یعنى ملّت و هیأت حاکمه با انتخابات معین مىشود. چون نتیجه قطعى یک انتخابات آزاد کاملاً محرز مىباشد هیأت حاکمه پیوسته از آن گریزان بوده است. اگر هیأت حاکمه به مبارزه آزاد و قانونى تن در دهد و به موجب حکم صریح قانون اساسى یک انتخابات آزاد و بدون مداخله عمال دولتى را به معرض اجرا گذارد ملّت بلافاصله به قوه مقننه دست مىیابد و قوه اجرائیه قانوناً از چنگال هیأت حاکمه بیرون آمده و تسلیم ملّت خواهدگشت.
از دست دادن قوه مجریه کشور براى هیأت حاکمه حکم مرگ و سقوط را دارد. همین قدرت انحصارى و ظالمانه است که چون شمشیرى بر سر ملّت آخته و او را به حال رنجبرى و اسارت و ذلّت نگهداشته است. راز حاکمیت و تفوق عمال بیگانه بر ملّت در تسلط بر قوه مجریه است. به همین علت، هرگاه انتخابات آزادى هم به فرض بعید صورت پذیرد و ملّت قوه مقننه را به دست گیرد باز هیأت حاکمه بىدرنگ قوه مجریه را براى انحلال مجلس و سلب قوه مقننه از ملّت به کار خواهد برد.
با قطعیت این حقیقت مسلم اجتماعى، هدف عینى مبارزه عبارت است از تسلط ملّت بر قوه مجریه، نه بر قوه مقننه. قوه مقننه ابراز قانونى تصاحب قوه مجریه به شمار مىرود، ابزارى که استفاده از آن تنها در صورت وجود آزادىهاى اولیه و اجراى قانون اساسى میسر مىباشد همان که هیأت حاکمه هرگز به آن رضایت نخواهد داد. با توجه به همین واقعیت مشهود است که نهضت ضمن تلاش براى ایجاد محیط قانونى مبارزه، و در عین سعى براى رساندن ملّت به قوه مقننه، هیچگاه از تسلط مستقیم و بلاواسطه بر قوه مجریه غافل نمانده است. این راه راهى است که هیأت حاکمه با نقض آشکار و مکرر قانون اساسى و در هم شکستن سنن حکومت ملّى، آن را پیش پاى ملّت نهاده. این همان کیفرى است که قانون اساسى براى نقضکنندگان خود و براى بر همزنندگان نظم قانونى کشور معین کرده و ملّت ایران مجرى آن است.
حضرت آیةالله العظمى خمینى در یکى از اعلامیهها کیفیت رفتار با دشمن را به دو جزء متوالى «نصیحت» و «مقابله» تقسیم نمودهاند.(125) اولى مشتمل بر تذکر و بیان تضاد رویه و سیاست دشمن با اصول اسلام و مصالح مردم است. این نخستین مرحله و هنگامى است که از هیأت حاکمه خواسته مىشود دست از اعمال قوه مجریه بر ضدملّت بردارد و با عدم مداخله در انتخابات بگذارد ملّت قوه مقننه و سپس مجریه و قضائیه را در اختیار گیرد. دومى مرحله پس از این، و عبارت است از مقابله کلى و متنوع با خصم تا سر حد نابودى یا سازگارى او با دین و مصالح ملّت.
دیر زمانى است ثابت و روشن گشته که هیأت حاکمه در نقض قانون اساسى و عدم واگذارى حاکمیت به ملّت، و قبضه کردن خائنانه آن، اصرار مىورزد و براى جلوگیرى از تسلط بر قوه مقننه همه وسائل و قدرتهاى اجرایى و من جمله ارتش را به کار مىاندازد. به کار بردن ارتش که مؤسسه خاص مبارزه با بیگانه مىباشدبر ضد ملّت، دلیل متقن و تجربى بیگانگى هیأت حاکمه و خیانت آن است. دیگر براى همه مسلم شده که هیأت حاکمه گوش به نصیحت و تذکرات شرعى و قانونى نمىدهد و مرحله «نصیحت» و مبارزه مسالمتآمیز سپرى گشته است. حضرت آیة الله العظمى میلانى به این نتیجه رسیدهاند که «اولیاء امور به نصایح روحانیت رفتار نمىکنند».(126) ایشان خاصیت جنگى هیأت حاکمه را محرز شناخته و لجاجت او را در سرکوبى مسلحانه تظاهرات مسالمت آمیز و حق طلبانه مسلمانان امرى قطعى دانسته و مىفرمایند: «این ستمکاران هر روز دست به تجاوز تازهاى علیه اسلام و ملّت مسلمانان مىزنند. به تظاهرات ملّت اعتنایى ننموده و سخن حق را با سرنیزه پاسخ مىدهند».(127).
تصمیم قطعى دشمن بر باقى ماندن در میدان جنگ ضد ملّى و عدم ورود به میدان فعالیت مشروع و قانونى روز به روز آشکارتر مىگردد. «رفتار سازمان امنیت با مجالس تبلیغ احکام و عزادارى برسید مظلومان علیه الصلوة و السلام وحشیانه شده است. هرکس از ظلم و ظالم بحث کند به زندان مىافتد. تمام مجالس تحت فشار قرار گرفته و صاحبان و سخنرانان آنها به معرض شکنجه جانفرسا در مىآیند. اشخاص متدیّن را به جرم اینکه در عاشورا با کمال آرامش دسته راه انداخته و شعار ضد اسرائیل همراه داشتهاند به حبس و زجر و شکنجه مىکشند».(128).
هیأت حاکمه علناً دست به جنگ و کشتار بىرحمانه زده است. جنگ ضد ملّى هیأت حاکمه وحشیانهتر از تهاجم قشون خارجى به یک ملّت است. «کشتار پانزده خرداد بدتر از عملیات یک قشون بیگانه با ملّت بود. زیرا قشون بیگانه از کشتن زن و بچه خوددارى نکردند».(129.
مراجع عالیقدر همواره مراحل آتى مبارزه را در نظر داشته و مسئولیت خطیر خویش را براى هدایت آن شناختهاند. آنان همیشه بر اساس پیشبینى موقعیت آینده دشمن و نهضت، وظائف و نقشى براى خود در نظر گرفتهاند. حضرت آیة الله العظمى اشاره به پیشامد و موقعیتهاى تازهاى که ممکن است حدت بیشترى را ایجاب نماید مسئولیت رهبرى مبارزه را در مراحل ضرورى بعد پذیرفته و مىفرمایند: «اگر زنده ماندم تکلیف بعدى خود را به خواست خداوند اداء خواهم کرد».(130).
حضرت آیة الله العظمى خویى هم حاکم جابر را تهدید مىکنند که «اگر قوانین مخالف شرع دور انداخته نشود به آخرین وظیفه خود عمل خواهند و نمود و مسئول هر پیشامدى حاکم جابر و هیأت دولت خواهد بود».(131) ضمناً اگر چه به طور کلى پیدا است که مقصود رهبران از «تکلیف آینده» و «وظیفه بعدى» نوع رهبرى خاص آنان در شرایط حاد و تکامل یافته مبارزه است ولى براى این که چگونگى برنامه و دقائق شیوه مبارزه از انظار دشمن مستور و مخفى بماند. حاضر به تصریح جزئیات آن نیستند. حضرت آیة الله العظمى خویى در پاسخ این سؤال که مقصود شما از این فرمایش که به آخرین وظیفه خود عمل خواهم کرد چیست؟ مىفرمایند: «تنها آینده است که پرده از مقصود ما از آخرین وظیفه بر خواهد داشت».(132).
آنچه مسلم است این که براى خلع هیأت حاکمه از قوه مجریه بایستى مقامات اجرایى و کسانى را که در نیروى اجرایى هستند بیدار و آشنا به وظیفه شرعى و انسانى و میهنى ساخت. این اقدام، یعنى بسط نهضت به درون صنف و سازمانهاى اجرایى متمم عمومیت دادن نهضت و نفوذ آن در همه طبقات و اصناف جامعه است. این تاکتیک سبب مىشود که قدرت اجرایى از قبضه هیأت حاکمه عامل بیگانه به در آید و به صاحب اصلى و قانونى آن یعنى ملّت ایران سپرده مىشود.
نفوذ پیکارگران دیندار به درون ارتش و پادگانها باعث مىشود که افسران و سربازان با طرز تفکر مذهبى و اصول و هدفهاى نهضت آشنائى پیدا کنند و تصمیم به همگامى در جهاد آزادى بخش ضد حاکمه بگیرند. نقشه دستگاه حاکمه دائر بر جلب طلاب علوم دینیه به خدمت سربازى به جاى اینکه آنان را از ادامه مبارزه باز دارد عامل انتشار عقاید و اصول نهضت به داخل صنف ارتشیان گردید و موجبات خشنودى رهبرى نهضت را فراهم آورد. حضرت آیة الله العظمى خمینى در این باره مىفرمایند: «ما از سربازى فرزندان اسلام هراس نداریم. بگذار جوانان ما به سربازخانه بروند و سربازان را تربیت و آگاه کنند و سطح افکارشان را بالا ببرند. بگذار در بین سربازان افراد روشن ضمیر و آزادمنش هم باشند و به خواست خداوند متعال ایران به آزادى و سربلندى نائل شود».(133) سپس از وجود افسران و درجهداران و سربازان دیندار وطنخواه در ارتش اظهار مسرت و امیدوارى کرده و آنان را به همکارى و شرکت در نهضت دعوت مىفرمایند: «ما مىدانیم که صاحب منصبان ارتش معظم ایران، درجهداران محترم و افراد نجیب ارتش با ما در این مقصد همراه و براى سرافرازى ایران فداکارند. من مىدانم افسران با وجدان راضى به این جنایات و وحشیگیرىها نیستند. من از فشارى که بر آنان وارد مىشود مطلع و متأسفم. من براى نجات اسلام و ایران به آنان دست برادرى مىدهم. بسیارى از افسران ارتش مردم خوبى هستند. با من هم گاهى تماس مىگیرند و رابطه دارند و پیغام مىفرستند. آنان موظفند به مقابله عناصرى که دشمن مذهب و استقلال و ترقى کشورند برخیزند و از جریانات خیانتکارانه جلوگیرى کنند. ارتش ایران را دعوت مىکنم که زنجیرهاى اسارت بیگانه را بگسلند و از چنین جنایات ننگآور جلوگیرى کنند، پیمانهاى استعمارى ترا به دور افکنند و دولت را ساقط کنند».(134).
وحدت نهضت سراسرى میهن اسلامى
مسلمانان یک امتاند. معبود، معتقدات، شریعت و نظم اجتماعى، میهن و مرز، دشمن، سیاست خارجى، سرنوشت و بالاخره برنامه زندگیشان یکى است. وظایفشان هم مشترک است. وظیفه دفاع از میهن اسلامى در برابر تجاوزات مسلحانه یا سیاسى و اقتصادى بیگانگان به عهده همه آنان قرار دارد، همچنین وظیفه مبارزه آزادىبخش به منظور کسب استقلال و پاک کردن میهن و قلمرو مسلمانان از وجود دشمن اشغالگر و عمال سیاسى آن، یا وظیفه استقرار نظم اسلامى در جامعه و بسط و تحکیم این نظم. این سلسله تکالیف شرعى عمومى میان تمام مسلمانان از فرد ساده گرفته تا مجتهد و مرجع تقلید مشترک است. اینها از مسئولیت مشترک افراد مسلمانان نسبت به وضع اجتماعى و سرنوشت و زندگانى همدیگر پدید آمده است. مسئولیت عمومى مشترک مسلمانان را نسبت به حال و زندگى همدیگر هیچ عاملى نمىتواند تجزیه یا محو سازد. عامل مرز و منطقه جغرافیایى یا حکومتها و سازمانهاى دولتى ساخته حکام و استعمارگران، یا عامل نژاد و رنگ و زبان و امثال اینها هرگز نمىتواند از مسلمانان اسقاط تکلیف کند.
هرگاه در گوشهاى از میهن اسلامى و مرز و بوم پهناور آن، در آفریقا، آسیا، اروپا، حکومت بیگانه اعم از شکل آشکار یا پنهان آن بر جمعى از مسلمانان مسلط باشد وظیفه عمومى و مشترک مسلمانان جهان است که هر کدام به سهم خویش در نهضت رهائىبخش آن خطه شرکت جویند و در سلب تسلط ننگین و نامشروع اجانب با برادران همکیش خود همکارى و معاضدت نمایند. وحدت اعتقادى و ملّى مسلمانان سبب وحدت مبارزه و نهضتشان شده است. چون خداى واحدى دارند و تمام وظایفشان را همان خداى یگانه معین مىکند و بس، وظیفه جهاد و جهاد آزادىبخش آنان مشترک است. مسلمانان سراسر جهان در هر قاره و هر کشور و تحت هر حکومتى باشند نه فقط حق همکارى صمیمانه و حق سهیم شدن در نهضت عمومى میهن اسلامى را دارند بلکه مهمتر از این، از جانب پروردگار جهانیان موظف به این کارند.
از جنبه فقهى و شرعى همکارى و معاضدت جهانى مسلمانان در نهضت عمومى میهن اسلامى که بگذریم از لحاظ عقلى هم این امر ضرورت دارد. زیرا حصول پیروزى و حفظ پیروزى نهضت در هر یک از کشورهاى اسلامى منوط به پیروزى و حفظ پیروزى سایر نهضتها است. چون این ضرورت عقلى وابسته به تحقق یک هدف شرعى مىباشد، یک ضرورت شرعى به شمار مىرود. به این ترتیب، همبستگى فعالانه و همکارى بینالمللى مسلمانان در نهضت سراسرى میهن اسلامى به هر دو نظر شرعى و عقلى مسلم و قطعى است.
آنچه این وظیفه را براى مراجع و همه مسلمانان ایجاب کرده وضع سیاسى و شرایط خاص کشورهاى اسلامى در مرحله تاریخى کنونى است.
بعضى از این کشورها گرچه به نظام اسلامى نزدیکند ولى تطبیق کامل آن را هنوز به پایان نبردهاند. برخى دیگر یا زیر تسلط ارتش اشغالگر بیگانه قرار داشته و مستعمره علنى است یا زیر نفوذ استعمار بوده و به شکل مستعمره پنهانى محکوم استبداد دستنشاندگى است. این دسته کشورها در نتیجه تجزیه میهن پهناور اسلامى و اشغال خارجیان و برقرارشدن دولتهاى دست نشانده بیگانه به این حالت در آمدهاند. به عبارت دیگر استعمار از طریق تجزیه و تقسیم آنها به اجزاء کم قدرت به تسلط آشکار یا پنهان رسیده است.
در دوره تاریخى اخیر بر اثر سیطره دولتهاى استعمارگر مخصوصاً انگلیس بر سرزمینهاى اسلامى و سپس خروج قهرى نیروهاى اشغالگر از آنها تعدادى هیأت حاکمه روى کار آمده که به همان قدرتهاى اشغالگر سابق خدمت کرده و منافع اربابان را به طرز مستور و در شکل ظاهراً قانونى تحویل مىدهند».
وضع کنونى این دسته از کشورها که هیأتهاى حاکمه، پادشاهان یا رؤساى جمهور و نخست وزیران آنها تحت تأثیر استعمارند و غافل و بیگانه از تعالیم اسلام، بسیار اسفناک است. دولتهاى استعمارطلب که چشم طمع به ذخائر طبیعى ما دوختهاند، در این کشورها که از تجزیه سرزمین اسلامى به وجود آوردهاند امیر یا شاه یا رئیسجمهور دست نشاندهاى به خدمت گماشته و یک دولت مطیع مزدور را مصدر کار کردهاند. وضع سیاسى آنها عبارت است از اسارت مردم بیچاره در چنگال دولت و اسارت دولت در قبضه استعمارگران(135) وضع سیاسى این دسته از کشورهاى اسلامى که ایران نمونه آن است براى پیشوایان مذهبى و کلیه مردم دیندار، وظیفه خاص جهاد آزادىبخش در جهت سرنگون ساختن حکومتهاى دستنشانده بیگانه و استقرار حاکمیت ملّى را ایجاب کرده است. در نتیجه اداى این وظیفه الهى و جریان یافتن جهاد مشترک و همگانى مسلمانان، در هر گوشه از میهن ما نهضتى به پا شده است، نهضتى که مردم را از قید و بند اسارت با رژیمهاى اختناقآور متکى به اجنبى رهایى مىبخشد و به آزادى و استقلال و حیات شرافتمندانه نائل مىگرداند. تودههاى بیدار و سرزنده خداپرست در هر کشور به پا خاسته و به صفوف نهضت نجاتبخش اسلامى پیوستهاند». امروز زندگى را از سر گرفتهاند. دیگر بیدار شدهاند و به پیروى از روحانیون به نهضت پرداختهاند. مردم همه کشورهاى اسلامى به نهضت برخاسته و تا پیروزى از پا نخواهند نشست».(136).
شرکت در نهضت استقلال طلبانه ضد استعمارى سرتاسرى میهن اسلامى وظیفهاى است خطیر. حضرات مراجع یکایک مسلمانان را عهدهدار آن دانسته و در مواقع مختلف و به عبارات گوناگون آن را تذکر دادهاند. چهار تن از مراجع عظیمالشأن از آن چنین یاد مىکنند: «علاقه علماء اسلام به کشورها و قوانین اسلامى علاقهاى است الهى و ناگسستنى. ما از اجانب خداى تعالى مأمور صیانت قلمرو و استقلال کشورهاى اسلامى هستیم... وظائف اسلامى وظیفه ما تنها نیست وظیفه تمام ملّت ایران و قاطبه مردم کشورهاى اسلامى است. ما امید واثق داریم که نهضت عمومى مسلمانان در آتیه نزدیک بر استعمار چیره شود و به پیروزى نائل آید. ما در این راه به موقع خود به خواست خداى تعالى از هیچ گونه فداکارى دریغ نخواهیم کرد».(137).
آقاى خمینى وظیفه «مبارزه به خاطر از بین بردن تسلط اجانب بر سرزمینهاى اسلامى مخصوصاً ایران عزیز که مرکز تشیع و محیط نظر مبارک امام عصر - ارواحنا فداه - مىباشد و جلوگیرى از دستبرد به استقلال و تمامیت ارضى دولتهاى اسلامى» را به فضلا و دانشجویان دانشگاههاى قدیم و جدید گوشزد نموده و سپس همه مردم را به شرکت در نهضت سراسرى میهن اسلامى براى «استخلاص کشورهاى اسلامى از بندهاى استعمار» فرا مىخوانند. آنگاه نسل جوان را تشویق مىفرمایند که خودشان را براى مراحل حاد و دشوار این مبارزه مجهز سازند.(138).
در نامهاى که به آقایان علما و فضلاى حوزه علمیه قم مىنویسند ایشان و همه طلاب علوم دینیه را جزیى از نیروى عظیم نهضتى مىدانند که براى «مبارزه با اجنبى به منظور حفظ عظمت اسلام و استقلال کشورهاى اسلامى» به پا شده است.(139) در نامه به آقایان علما و فضلاى حوزه علمیه نجفآباد اظهار امیدوارى مىفرمایند که همه آقایان بیش از پیش خود را «براى فداکارى و جانبازى در راه احکام مقدسه اسلام و استقلال و تمامیت ارضى میهن اسلامى مهیا و مجهّز کنند تا بتوانند قدرتهاى بیگانه را در این سرزمین سرنگون سازند».(140) ایشان همواره «دست اخلاص به سوى همه مسلمین مخصوصاً علماى اعلام و مراجع عظام دراز کرده و از عموم طبقات براى صیانت اسلام و استقلال کشورهاى اسلامى استمداد» فرمودهاند،(141) و در این نهایت یگانگى مسلمانان و کمال وحدت نهضتهاى سراسرى میهن اسلامى را مىرساند. در پیام سال 1390 [ق] به زائران خانه خدا از ملّتهاى مسلمان دعوت مىکنند که «در راه اتحاد و پیوستگى جامعه اسلامى کوشش کنند و در راه استقلال و ریشهکنکردن استعمار با یکدیگر همفکر و همپیمان شوند».(142).
وحدت هدف نهضتها
نهضتهایى که مردم کشورهاى اسلامى بر پاکردهاند از وحدت مقصود برخوردار بوده و اصولاً دو هدف مشخص مشترک را تعقیب مىکنند. وحدت هدف این نهضتها امرى حتمى بوده است، زیرا اولاً نیروهاى بنیانگذار و تحرکبخش آنها از وحدت اعتقادى یعنى از وحدت دینى بهرهمندند، وحدتى که نظام مطلوب و آرمانها و زندگى و جهاد و سرنوشت آنان را به هم پیوند داده است. ثانیاً موقعیت و شرایط مردم بر پا کننده آنها یکسان یا حداقل متشابه بوده است.
مشابهت هدف این نهضتها در این است که همه سرنگون ساختن نظام سیاسى حاکم یعنى استبداد دست نشانده استعمار خارجى را وجهه همت ساخته و با این گام بلند در پى استقرار سعادتبخش اسلامند.
بعضى مرحله آزادىبخش یا مرحله استقرار حاکمیت ملّى بر ویرانه دستگاه حاکم استعمارى را به پایان برده و مرحله طولانى انقلاب کامل اجتماعى بر وفق اصول و ارشادات اسلام را مىگذرانند و برخى هنوز مرحله نخستین را مىپیمایند. در هر صورت، مبدأ، مسیر و مقصد آنها با یکدیگر متشابه است. نهضت سایر کشورها یا به استقرار حکومت طى نائل آمده یا براى آن مبارزه مىکنند.
در ایران، ما خواستار استقرار مشروطیت با اجراى قانون اساسى هستیم که حاکمیت ملّى را تأمین مىکند و آزادى و استقلال سیاسى مىبخشد. مشابهت دو هدف نزدیک و دور نهضتهاى میهن اسلامى، وحدت نیروها و هماهنگى مبارزه آنها را لازم آورده است.
دشمن مشترک نهضتها
یگانه مانعى که در مقابل نهضتها عرض وجود نموده و از پیروزى یعنى استقرار حاکمیت ملّى و نظام اسلامى، دو هدف مشخص آنها جلوگیرى مىکند، قدرت حاکم وابسته به بیگانه و دستگاههاى آن است. تضاد نهضتها با هیأتهاى حاکمه و قدرتهاى استعمارى اصولاً ناشى از همین خاصیت جلوگیرى کننده است. قدرتهاى استعمارى که در این کشورها به صورت هیأتهاى حاکمه و ارتش و مؤسسات آمره و ادارى تجلى مىنماید با وجود سازمانى و برنامهاى و مقصدى که میان عمال و دستگاههاى خود در این سرزمینها ایجاد کرده، از وحدت جهانى مستحکمى بهرهمند گشته است. حتى از روى جریانات روزانه و حقایق مشهود به سهولت مىتوان تشخیص داد که چه همبستگى و هماهنگى کاملى میان هیأتهاى حاکمه مستبد و دست نشانده کشورهاى اسلامى وجود دارد و چگونه در کمال توافق و صمیمیت بر ضدنهضتها و مبارزین عمل مىکنند، همان گونه که تودههاى دیندار و مبارز و مراجع عالیقدر و مجاهد یعنى مجموعه نیروى مبارزى نهضتهاى عمومى میهن اسلامى دشمن مشترک استعمارگران و هیأتهاى حاکمه وابسته به آنهاست و آنها نیز دشمن مشترک و واحد نهضضتهایند. حضرت آیة الله العظمى خویىاستعمارگران و هیأتهاى حاکمه خائن را دشمن مشترک همه مسلمانان مبارز مىدانند.(143) و حضرت آیة الله العظمى خمینى استعمارگران خارجى و همدستان داخلى آنها را دشمن مشترک مسلمانان معرفى کردهاند.
مشابهت تام هدفها و مشترک بودن دشمن، لزوم وحدت نیروهاى و هماهنگى مبارزه آنها را در نهضت عمومى و سرتاسرى میهن اسلامى مبرمتر ساخته است.
وحدت نیروها
پیروزى نهضتهاى ما منوط به وحدت نیروهاى آنها و تبدیل آنها به نهضتى واحد است که از شمالىترین نقطه افریقا تا جنوبىترین نقطه آسیا را در بر گیرد. موکولبودن پیروزى نهضتها به وحدت نیروهاى آنها که امرى بدیهى و روشن مىباشد، هنگامى روشنتر مىشود که به سه حقیقت توجه نماییم:
اولاً این که نخستین مرحله پیروزى هریک از نهضتها عبارت است از تغییر مطلوب موقعیت سیاسى کشورى که نهضت در آن جریان دارد، و آن چنان تغییرى است که حالت استبداد دست نشانده استعمار را به حکومت ملّى تبدیل نماید.
ثانیاً حالت استبداد دست نشاندگى که تغییرش به معنى پیروزى اساسى و مقدماتى به شمار مىآید، فقط پس از تقسیم مسلمانان به طوایف متخاصم و تجزیه نیروهاى آن توسط استعمارگران خارجى به وجود آمده است.
ثالثاً این که دستگاه جهانى استعمار، موقعیت و رژیم عمال خود را در هریک از مناطق اسلامى نه فقط به وسیله قدرت منطقهاى بلکه به کمک تمام قدرتهاى جهانى خویش حفظ مىکند و به مدد تمام ایادى و دستگاههاى خویش از پیروزى نهضت اسلامى در هر منطقه جلو مىگیرد.
به عبارت دیگر روش استعمارگران در تسلط بر سرزمینهاى زرخیز و آباد اسلامى عبارت بوده است از ایجاد تفرقه و تشتّت و سپس تخاصم و تضعیف نیروى آنها به صورتى که قدرت استعمارى بتواند یکایک را به نوبه مغلوب و منکوب سازد. روش استعمارگران از لحاظ منافع آنان بسیار صحیح و منطبق بر موازین ساده و مهم علمى بوده است. زیرا سهلترین طریق منکوب کردن یک قدرت عظیم، تجزیه آن به اجزاى کوچک و ضعیف و سپس کوبیدن هر جزء به تنهایى و پس از دیگرى است. تاریخ قرون جدید که سرگذشت استعمار آسیا و افریقا توسط اروپاییان آزمند و دنیا پرست مىباشد، همین جریان را به روشنى هر چه بیشتر بیان مىکند. راه نهضتهاى اسلامى راهى است معکوسِ راه استعمارگران. نیروهاى مبارز باید درست برخلاف تمایل استعمارگران طى طریق کنند، یعنى راه برادرى ایمانى، صمیمیت، وحدت، و همکارى را بپیمایند، راهى که خدا توسط پیامبرانش پیش پایشان نهاده است. همه پیکارگران راه خدا به فرمان خدا که مىفرماید: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَلَا تَفَرَّقُوا» (آل عمران: 103) موظفند دست یکدیگر را برادروار بفشارند و چنگ به پیوند متین آئین خدا بزنند و چون بنیانى پولادین به مقابله دشمن بایستند و با این عمل مصداق توصیف محبتآمیز پروردگارشان شوند آنجا که مىفرماید: إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ.(144).
حضرت آیتالله العظمى خمینى چگونگى روش تجزیه طلبانه استعمارگران و تسلط آنان بر سرزمینهاى آباد و پربرکت اسلامى را شرح داده، سپس ضمن توصیه اتحاد برادرانه مسلمانان و وحدت نیروهاى مبارز توجه مىدهند که باید علىرغم دسائس بیگانگان وضعیت سیاسى خاصى را که توسط اجانب و به نفع آنان به وجود آمده دگرگون سازیم یعنى حالت تفوق و چند کشورى و چند دولتى را به حالت حقیقى اسلامى یعنى حالت وحدت میهنى و دولتى باز گردانیم: مسلمین ملتى بودند که شکوه و افتخارشان دنیا را فرا گرفته بود. تمدنشان برترین تمدن بود و اخلاق و عقایدشان عالىترین معنویات، برجستهترین رجال از میانشان بر مىخواست. قلمروى پهناور زیر فرمانشان که سریعتر از قلمرو هر دولت توسعه مىیافت. سیطره حکومتشان جهانیان را خیره ساخته بود.
دشمنان دیدند با این سیطره جهانگیر و با وحدتى که مسلمانان دارند به اغراض خود نمىتوانند رسید؛ نخواهند توانست ذخایر طبیعى، طلاى سیاه و طلاى زرد مسلمانان را به چنگ آورند. به فکر افتادند که میان مسلمانان تفرقه انداخته و آنان را به چند کشور منقسم نمایند. شاید بسیارى از شما جریان جنگ بینالملل اول را به یاد آرند یا بدانند و توجه یابند که دشمنان با مسلمین و با دولت بزرگ عثمانى چه کردند. دولت عثمانى یک دولت اسلامى و متکى به قرآن مجید بود. در سایه قرآن اقتدارى تمام یافته و سیطرهاش را بر شرق و غرب گسترده بود. اگر با روسیه طرف مىشد گاه آن را زمین مىزد و مغلوب مىساخت. سایر دولتهاى غربى حریفش نبودند. دولتهاى استعمارگر دیدند این دولت نیرومند را نمىتوان مغلوب کرد و ذخایر و ثروتهایش را به باد غارت گرفت. آمدند با دسایسى دولت عثمانى به آن عرض و طول را به چند دولت کوچک درآورند. ملّت انبوه چند صد ملیونى آن را به صورت چند ملّت کوچک تقسیم کردند و بر سر هر یک امیر یا شاه و سلطان و بعدها رئیس جمهورى نشاندند. نتیجتاً این وضع سیاسى در آنجا برقرار شد که هرکدام از این ملّتهاى کوچک تحت اسارت یک عده حکّام از خدا بىخبر درآمده و حکام یوغ اطاعت استعمارگران را به گردن نهادند. ملّت بیچاره در قبضه هیأت حاکمه است و هیأت حاکمه در قبضه استعمارگران. اربابان خارجى بر سران کشورها تحمیل مىکنند و سران کشورها بر ملّت خودشان. وضعیت سیاست ننگینى که بسیار تأسفآور است.(145).
در حالى که نهضتهاى سراسرى میهن اسلامى تحت رهبرى دلسوز و آگاه پیشوایان دینى به سوى وحدت نیرو و وحدت تشکیلات، و هماهنگى مبارزه پیش مىرود استعمارگران فارغ نشستهاند. پیوسته توسط هیأتهاى حاکمه خائن و عمال رنگارنگ خود در راه وحدت نیروهاى مبراز ملّى و هماهنگى آنها اشکالتراشى مىکنند؛ زیرا از اینکه مسلمانان به وحدت و قدرت نائل آمده و دستهاى تبهکار را از ثروت و سعادتشان کوتاه کنند، سخت بیمناکاند. سیاست جارى هیأتهاى حاکمه وابسته به بیگانه ماهیت تفرقهجویان و تجزیه طلبانه استعمارگران را به خوبى نشان مىدهد. اینها همه در پى اختلافاندازىاند، اگر هم گاهى نغمه وحدت اسلامى ساز مىکنند وحدت ادعایى آنها در واقع وحدت خودشان، وحدت هیأتهاى حاکمه خائن و از خدا بىخبر در برابر سیل آحاد جنبش پیروزمند و آزادیبخش اسلامى است. آنها دائماً و به طریق مختلف نقشه اربابانشان را دائر بر جدایى و بدبینى مسلمانان نسبت به یکدیگر ماجرا مىگذراند. این کار از آنها که عامل دولتهاى استعمارگرند بسیار طبیعى و عادى است.
دولتهاى استعمار طلب، دولتهایى که ذخایر مسلمین را به یغما مىبرند و کشورهاى اسلامى را به بازار فروش کالاهاى زیادى خود تبدیل کردهاند، براى ادامه دادن به استعمار سعى در تشتت و تفرقه مسلمانان مىکنند. آنها هیأتهاى حاکمه را مأمور یا اغفال مىنمایند تا به اسم شیعه و سنى ایجاد اختلاف کنند. توسط آنان چیزهایى به اسم اسلام و مذهب انتشار مىدهند و تبلیغاتى به راه مىاندازند که شیعه و سنى باهم اختلاف پیدا کرده و به جان هم بیفتند تا آنها آسوده به غارت ذخایر مسلمین مشغول باشند و مسلمانان قدرت جلوگیرى از آنرا نیابند. استعمارگران در عراق، ایران، و سایر کشورها ایجاد اختلاف مىکنند. مردم باید از روى عقل و تدبیر توجه داشته باشند که اگر ندانسته عامل پیشبرد اغراض بیگانگان و اجراى نقشه آنها شوند، موجودیتشان به باد خواهد رفت. مردم باید بدانند که بیگانگان به اسم مذهب و به اسم اسلام مىخواهند اسلام را از بین ببرند. دستهاى ناپاکى که بین شیعه و سنى اختلاف مىاندازد، نه شیعه هستند نه سنى. اینها دستهاى استعمارند. اینها ایادى استعمارند که مىخواهند استقلال کشورهاى اسلامى را دستخوش اغراض خود ساخته و به غارت ادامه داده و آنها را به بازار سیاه و محل آب کردن اجناس زاید و فضولات خود مبدل گردانند. استعمارگران توسط ایادى خود از طریق ایجاد اختلاف شیعه و سنى مسلمانان را تضعیف مىکند تا العیاذ باللَّه هم مذهب را از بین ببرند و هم دین را.(146).
رهبرى نهضت جایگزین دولت
در کشورى مانند ایران که هیأت حاکمه از ملّت جدا و به بیگانه وابسته است، دولت نه تنها با مسلمانان آزاد و مستقل رابطه برادرى و همکارى ندارد بلکه به اتفاق سایر هیأتهاى حاکمه خائن، علیه جنبشهاى آزادىبخش و مسلمان پیکارگر تلاش مىکند. ناچار تا هنگامى که دولت و حکومت کندگان، مبعوث مردم و متکى به اراده خلق دیندار ایران نیستند، رهبرى نهضت به عنوان مظهر اراده ملّت دست برادرى و همکارى به دست مسلمانان مستقل و مبارز سایر کشورها مىدهد و وحدت جهانى مسلمانان و نهضتشان را جامه عمل مىپوشاند. رهبرى نهضت همچنین سیاست ملّى ایران را که مبین آرمانها و عواطف و افکار مردم است اعلام مىدارد و براى مسلمانان سایر کشورها و افکار عمومى جهان تشریح مىنماید. این همان سیاستى است که پس از گذراندن نخستین مرحله جنبش ملّى ما و هنگام استقرار حاکمیت ملّى از طرف دوم مبعوث مردم اتخاذ خواهد گشت. چهار تن از مراجع عالیقدر خطوط اصلى برنامه نهضت را که برنامه ملّت است مشخص فرموده و آن را به افکار عمومى منطقه اسلامى و جهان خاطر نشان مىسازند: برنامه ما که برنامه اسلام مىباشد عبارت است از وحدت کلمه مسلمین، برادرى با جمیع مسلمین در هرجاى عالم که هستند، اتحاد کشورهاى اسلامى، همپیمانى با تمام دولتهاى اسلامى براى مقابله با صیهونیسم و اسرائیل و دولتهاى استعمارگرى که ذخایر طبیعى و تولیدات تودههاى فقیر این کشور را مىبرند.(147).
حضرت آیت الله العظمى خمینى، به نام رهبرى نهضت و به نمایندگى خلق ایران همبستگى و همکارى برادرانه مسلمانان این سرزمین را با دولتهاى مستقل اسلامى یادآور مىشوند: من از اینجا دست برادرى به سوى تمام ملّتهاى اسلامى و همه مسلمانانى که در شرق و غرب جهانند دراز مىکنم و دستشان را مىفشارم.(148) من به دولتهاى اسلامى چه عرب و چه غیر عرب و به همه مسلمانان جهان اعلام مىکنم که علماى اسلام و زعماى دین و ملّت دیندار ایران و ارتش نجیب با دولتهاى اسلامى برادرند، خود را شریک منافع و مضار آنها مىدانند و در مبارزه همدوش آنها خواهند بود.(149) اعلام مىکنم که ملّت عزیز شیعه از اسرائیل و عمالش متنفر است و از دولتهایى که با اسرائیلسازش مىکنند بیزارى مىجوید. این ملّت ایران نیست که با اسرائیل منفور در حال سازش است. ملّت ایران از این گناه بزرگ مبرّا است. این دولتها هستند که با اسرائیل سازش کردهاند، دولتهایى که به هیچ وجه مورد تأیید ملّت نیستند.(150).
نقش افکار عمومى جامعه اسلامى
به علت همبستگى جهانى مسلمانان، هرگونه جنایت و حملهاى از استعمار و عمال آن علیه مردم ایران با عکس العمل شدید برادران ما در سایر کشورها روبرو مىشود. به همین سبب هیأت حاکمه و استعمارِ پشتیبان او براى افکار عمومى کشورهاى اسلامى حساب باز کرده و همیشه مراقب آثار سیاست خود بر روى آن است. در بعضى موارد برانگیخته شدن افکار عمومى کشورهاى اسلامى علیه هیأت حاکمه خائن سبب عقب نشینى او شدن است. حضرت آیت الله العظمى به یکى از موارد تأثیر فشار افکار عمومى مسلمانان بر هیأت حاکمه خائن اشاره فرمودهاند: وقتى دستگاه حاکم دید بیش از این نمىتواند فضاحت اعمالش را تحمل کند، و وقتى خشم و نفرت مردم کشورهاى اسلامى را نسبت به خود احساس کرده از ادامه حبس من دست برداشت. تصمیم هیأت حاکمه هنگامى جدىتر شد که دید ایام حج و محرم در پیش است و معلوم نیست در مراسم حج چه پیش خواهد آمد.(151).
چون قرار یک ذکر شد سرنوشت نهضت با افکار عمومى کشورهاى اسلامى بستگى تام دارد و براى کسب قدرت بیشتر و صمیمانهتر ساختن همکارى و مصاعدت بایستى سایر مسلمانان از میزان خطر استعمار در کشور ما و بىرحمى و خشونت جنایت بار هیأت حاکمه بیش از پیش اطلاع یابند. مراجع ارجمند وظیفه آگاه کردن افکار عمومى کشورهاى اسلامى را از جریانات سیاسى ایران تأکید بسیار فرمودهاند. حضرت آیت الله العظمى خمینى دستور مىدهند: مفاسد را با منطق قوى زومستدل بیان کنید. قانون شکنىها را افشا نماید. اعتراض کنید. اعلامیه نشر دهید و صداى خودتان را به برسانید و همه را از اعمال غیر انسانى هیأت حاکمه آگاه سازید.(152).
مبادله تجارب، وسایل، امکانات و قدرتها
رهبرى نهضت مىکوشند میان نیروهاى مبارز ایران با سایر نهضتها و نیروهاى مبارز اسلامى وحدت تشکیلاتى و هماهنگى رهبرى و فعالیت ایجاد نماید و امکانات، قدرتها، وسایل، و حتى تجارب آنها را مبادله کند و در اختیار یکدیگر بگذارد. حضرت آیت الله العظمى خویى به مسلمانان ایران توصیه مىفرمایند که بر فعالیت خویش بیفزایند و چون با شیوههاى مبارزه و به کار بردن وسایل آن کاملاً آشنایى ندارند از سایر ملل مسلمان بیاموزند و روشهایى را که آنان براى بدست آوردن استقلال و زندگى شرافتمندانه به کار بستهاند سرمشق قرار دهند.(153).
پاورقی ها
1) ) نامه به علماى یزد، فرمایشات 21 فروردین 1443، نطق دوم ذیحجه 1383 ص 10
2) ) نامه آقاى خمینى به حوزه علمیه نجف آباد 21 شعبان 85 (و دو پاورقى زیر که جاى آنها در متن مشخص نبود).
1 ـ فرمایشات 21 فروردین 43، پاسخ سرگشاده به عدهاى از متدیّنین.
2 - اعلامیه چهلم فیضیه آقاى خمینى، اعلامیه مشترک آقایان میلانى و شریعتمدارى مؤرخ 25/6/42، مصاحبه 12/8/42 آقاى خوئى.
(3) اعلامیه 25/6/42
4) ) نطق آقاى خمینى در دوم ذیحجه 83، ص 10
5) ) اعلامیه 25/6/42
6) ) نامه ایشان به آقاى خمینى مورخ 5 رجب 84
7) نامه به علماى تهران، مؤرخ 8 ذیقعده 82
8) ) نطق 28 ربیع الثانى 1391 (1350 شمسى) درباره جشنهاى دو هزار و پانصدمین سال تأسیس شاهنشاهى
9) ) نطق دوم ذیحجه 83، ص 3
10) )فرمایشات 21 فروردین 43
11) )نطق دوم جمادى الاول 84
12) )نطق دوم ذیحجه 1383 ص 16 و 17 و بعد
13) ) اعلامیه مشترک آقاى خمینى، میلانى، مرعشى و قمى به مناسبت نخستین سالگرد 15 خرداد
14) ) نامه 21 شعبان 85
15) ) نامه 21 شعبان 85
16) ) جواب به نامه فضلا و محصّلین علوم اسلامى جمادى الاول 1390
17) ) پیام به ملّت ایران و حوزههاى علمیه، اول رجب 1392 (1351 ش)
18) ) نطق جمادى الاول 84، ص 7
19) )نطق دوم ذیحجه 83
20) ) نطق علیه جشن تأسیس شاهنشاهى.
21) ) پیام به ملّت ایران و حوزههاى علمیه، رجب 1393 (1351 شمسى)
22) ) نطق دوم دیحجه 83
23) ) نامه به علماى تهران 8 ذیقعده 82
24) ) اعلامیه 15 ربیع الاول 83
25) ) اعلامیه 6 شعبان 84
26) ) پیام آقاى خمینى به دولتهاى اسلامى، ص 4 اعلامیه تقبیح محکومت حضرت آیة الله طالقانى و اساتید دانشگاه.
27) ) مصاحبه 12/8/42
28) ) نطق دوم جمادى الاول 1384 در مسجد اعظم.
29) ) نامه آقاى خویى به علماى تهران 8 ذیقعده 82 و مصاحبه ایشان.
30) ) اظهارنظر آقایان خمینى و خویى، به نقل از نامه آقاى خمینى به علماى یزد و مصاحبه آقاى خویى 12/8/42
31) ) نامه آقاى خمینى به علماى یزد و نامه آقاى شریعتمدارى به علماى شهرستانها مورخ 17 ذیحجه 82
32) ) اعلامیه آقایان خمینى، میلانى، مرعشى و قمى به مناسبت سالگرد 15 خرداد.
33) ) نطق دوم جمادى الاول 84
34) ) اعلامیه مشترک نخستین سالگرد پانزده خرداد
35) ) مصاحبه مورخ 12/8/42
36) ) کودتاى انگلیس سوم اسفند 1299 و کودتاى انگلسى - آمریکایى 28 مرداد 32
37) ) مستند به نطق آقاى خمینى در دوم ذیحجه 83، ص 21
38) ) نامه 8 ذیقعده 82 به علماى تهران.
39) ) فرمایشات آقاى خمینى در روز 21 فروردین 43 و نطق دوم ذیحجه 83 ص 6
40) ) نطق آقاى خمینى دوم ذیحجه 83 ص 6
41) ) حضرت آیت الله العظمى خمینى در اعلامیه تقبیح محکومیت حضرت آیت الله طالقانى و اساتید دانشگاه.
42) ) پیام آقاى خمینى به دولتهاى اسلامى ص 3
43) ) نطق دوم ذیحجه 83 و 15
44) ) مصاحبه مورخ 12/8/42
45) ) پیام به دولتهاى اسلامى ص 2، نطق دوم ذیحجه 83، ص 9
46) ) پیام مشترک 25/6/42
47) ) جواب به نامه فضلا و محصلین علوم اسلامى، جمادى الاول 1390
48) ) اعلامیه 6 شعبان 84
49) ) اعلامیه مشترک آقایان خمینى، میلانى، مرعشى و قومى - اعلامیه آقاى خمینى متضمن اعتراض به محکومیت حضرت آیت الله طالقانى و اساتید دانشگاه.
50) ) اعلامیه مشترک آقایان میلانى و شریعتمدارى مورخ 5/6/42
51) ) مأخوذ از نطق آقاى خمینى در روز دوم جمادى الاول 84 ص 30
52) ) فرمایش آقاى خمینى در 21 فروردین 43
53) ) اعلامیه 6 شعبان 48
54) ) نامه 8 ذیحجه 82
55) ) آقاى خمینى، اعلامیه 10 ذیحجه 82
56) ) آقاى شریعتمدارى اعلامیه 11 ذیقعده 82
57) ) آقاى شریعتمدارى، اعلامیه 9 ذیحجه، درباره فاجعه فیضیه.
58) ) آقاى خمینى نطق دوم جمادى الاول 84 ص 31
59) ) آقاى خمینى، نطق دوم ذیحجه 83 ص 11
60) ) آقاى خمینى، نطق دوم ذیحجه 83 ص 2 و 3
61) ) نطق دوم ذیحجه 83 ص 17 و 18
62) ) آقاى خمینى، اعلامیه ورحانیت عید ندارد.
63) ) آقاى خمینى، اعلامیه به مناسبت چهلم فاجعه فیضیه.
64) ) اعلامیه روحانیت عید ندارد.
65) ) پیام به دولتهاى اسلامى ص 4 و 5، اعلامیه 10 ذیقعده 82
66) ) اعلامیه چهلم فاجعه فیضیه.
67) ) نامه به آقاى خمینى مورخ 5 رجب 84، و پیام مورخ 25/6/42.
68) ) تلگراف به آیات عظام مراجع تقلید قم و علماء اعلام شهرستانها.
69) ) تلگراف به آیات عظام، مراجع تقلید قم و علماى اعلام شهرستانها.
70) ) نامه جوابى به حضرت آیت اللَّه العظمى آقاى حکیم.
71) ) اعلامیه 17 ذیحجه 82
72) ) تلگراف 4 ربیع الاول 82 حضرت آیت الله العظى حکیم.
73) ) نطق دوم جمادى الاول 84 ص 13 و 14
74) ) مصاحبه 12/8/42
75) ) نطق دوم ذیحجه 83 ص 21 و 22
76) ) نطق دوم جمادى الاول 84 ص 2
77) ) نطق دوم ذیحجه 83 ص 12
78) )نامه سرگشاده به مراجع عظام عراق به امضاى صدها نفر.
79) ) نطق دوم جمادى الاول 84 ص 16 و 18
80) ) فرمایشات 21 فروردین 43
81) ) اعلامیه مشترک سالگرد 15 خرداد، نطق دوم جمادى الاول 84 آقاى خمینى ص 16 و نطق دوم ذیحجه 83 ص 12
82) ) نطق دوم ذیحجه 83 ص 14 و 15 و فرمایشات 21 فروردین 43
83) ) فرمایشات 21 فروردین 43
84) ) حضرت آیة الله قمى، اعلامیه 6 شعبان 84
85) ) اعلامیه مشترک نخستین سالگرد 15 خرداد.
86) ) نامه سرگشاده مورخ 5/1/44
87) ) نامه مورخ 19 ذیحجه 83
88) ) اعلامیه مشترک آقایان میلانى و شریعتمدارى 25/6/42
89) ) حضرت آیة الله العظمى خمینى، اعلامیه ذیقعده 82 و اعلامیه «روحانیت عید ندارد».
90) ) نطق دوم، ذیحجه 83، ص 10
91) ) نامههاى مورخ 29/11/43 و 15/1/44
92) ) نامه، 8 ذیحجه 82 به علماى تهران.
93) ) تلگراف، 4 ربیعالاول 82
94) ) اعلامیه درباره تبیعد حضرت آیة الله العظمى خمینى.
95) ) اعلامیه 6 شعبان.
96) ) نطق دوم جمادىالاول 84 ص 20
97) ) نامه آقاى خمینى به علماء یزد.
98) ) اعلامیه مشترک آقایان خمینى، میلانى، مرعشى و قمى.
99) ) اعلامیه مشترک آقایان خمینى، میلانى، مرعشى و قمى به مناسبت نخستین سالگرد 15 خرداد.
100) ) فرمایشات 21 فروردین 43
101) ) نطق مسجد اعظم روز دوم جمادىالاول 84 ص 18
102) ) مصاحبه 11/8/42 ص 5
103) ) نطق دوم ذیحجه 83 ص 7 و 8 و 28
104) ) فرمایشات 21 فروردین 43
105) ) نطق دوم ذیحجه 83 ص 23. درود ملّت اسلام به رهبر بزرگوارش باد که براى درس آموختن و هدایت حتى خویشتن را به معرض احتمالات مىگذارد.
106) ) مصاحبه 12/8/42 ص 5
107) ) نطق دوم ذیحجه 83 ص 23
108) ) نامه 8 ذیقعده 82 به علماء تهران ترجمه آیات شریفه: پیشتر به بندگانمان به پیامبران، گفتیم که آنان همان مدد یافتگانند و سربازان ما همان پیروزمندان.
109) ) پیام به دولتهاى اسلامى ص 6
110) ) پیام به دولتهاى اسلامى ص 6
111) ) اعلامیه حضرات آیات الله العظام آقایان خمینى، میلانى، مرعشى و قمى به مناسبت نخستین سالگرد 15 خرداد.
112) ) پیام به دولتهاى اسلامى ص 5 و 6
113) ) نامه مورخه 7 ذیحجه 82
114) ) بیانه به مناسبت توقیف دستهجمعى علماى مجاهد آذربایجان.
115) ) نامه به آقاى خمینى 5 رجب 84
116) ) پاسخ به استفتاء مورخ 25 شعبان 84
117) ) پیام اول رجب 1392 (1351)
118) ) پاسخ به استفتاء مورخ 27 شعبان 84
119) ) اعلامیه مشترک 25/6/42
120) ) نامه به علماء تهران مورخ 8 ذیحجه 82
121) ) فرمایشات 21 فروردین 43
122) ) بیانیه 27/9/42
123) ) فرمایشات 21 فروردین 43
124) ) همان فرمایشات.
125) ) اعلامیه 15 ربیعالاول 83 - اعلامیه درباره 15 خرداد.
126) ) نامه به علماء آذربایجان 19 ذیحجه 83
127) ) بیانیه به مناسبت توقیف دسته جمعى علماء آذربایجان 27/9/42
128) حضرت آیة الله العظمى خمینى، اعلامیه ابراز تنفر از محکومیت حضرت آیة الله طالقانى و اساتید دانشگاه.
129) ) آقاى خمینى فرمایشات 21 فروردین 43
130) ) اعلامیه روحانیت امسال عید ندارد.
131) ) تلگراف به آیات عظام و مراجع تقلید قم و سایر علماء اعلام شهرستانها مورخ 8 ذیقعده 1382.
132) )مصاحبه مورخ 12/8/42
133) ) اعلامیه چهلم فاجعه فیضیه.
134) ) نطق دوم جمادىالاول 84 ص 25، پیام به دولتهاى اسلامى ص 5
135) ) حضرت آیة الله العظمى خمینى، نطق دوم جمادىالاول 84 ص 1 تا 4
136) ) حضرت آیة الله العظمى خمینى، نطق دوم ذیحجه 83 ص 3 و 23
137) ) اعلامیه مشترک آقایان خمینى، میلانى، مرعشى و قمى به مناسبت نخستین سالگرد 15 خرداد.
138) ) نامه از تبعیدگاه به حوزه علمیه اصفهان 20 شعبان 80
139) ) نامه مورخ 20 شعبان 80
140) ) نامه 21 شعبان 80
141) ) تلگراف سرگشاده 17 ذیقعده 83
142) ) ص 2 و 3.
143) ) نامه 8 ذیقعده 83
144) ) آیه 64 سوره صف.
145) ) نطق دوم جمادى الاول 84 ص 2 تا 7
146) ) نطق حضرت آیت الله العظمى خمینى، دوم جمادى الاول 84 ص 2 تا 6
147) ) اعلامیه مشترک نخستین سالگرد 15 خرداد.
148) ) نطق دوم ذیحجه 83 ص 29
149) ) اعلامیه چهلم فاجعه فیضیه.
150) ) اعلامیه ابراز تنفر از محکومیت حضرت آیت الله طالقانى و اساتید دانشگاه.
151) ) فرمایشات 21 فروردین.
152) ) اعلامیه 7 ذیحجه 82
153) ) نامه ایشان در جواب آقایان علماى تهران، مورخ 8 ذیقعده 82
نظر شما