فهیمه حسنمیری: پلنگهای کشتهشده، گوزن زرد ایرانی که در پارک پردیسان نشانه گرفته شد، پرندههای مهاجری که کشته میشوند و در بازار فریدونکنار به فروش میرسند و این آخری، روباه هایی که مثله شدند (اینجا) تنها چند نمونه هستند که حال و روز حیوانات را در کشور ما نشان میدهند. اگر پای درددلهای فعالان محیط زیست بنشینیم مثالهایی از این دست زیاد دارند، مثالهایی از انواع آزارهای ریز و درشتی که به انواع جانوران مختلف وارد میشود یا شکارهایی که در نقاط گوناگون انجام میشود و باعث شده نسل بعضی از حیوانات در معرض انقراض قرار بگیرند. دکتر برهان ریاضی، پژوهشگر محیط زیست در این زمینه، ضمن این که میگوید باید هرچه سریعتر برای کاهش تلفات حیوانها اقدام کنیم، معتقد است مردم چندان مقصر نیستند. به گفته این استاد دانشگاه، وقتی مردم را آگاه نکردهایم که هر کدام از این حیوانات چه نقشی در چرخه حیات دارند، نباید از آنها توقعی هم داشته باشیم. او در گفتوگویی درباره این موضوع به سوالات ما پاسخ داده که در ادامه میخوانید.
با مرور بلاهایی که سر حیوانات میآید، این سوال مطرح میشود که چه میشود که اسلحهها حیوانات را نشانه میگیرند؟
در گذشتههای دور، شکار کردن جانوران وحشی به عنوان رزق و روزی انجام میشده و جانوران وحشی گوشتخوار هم به این دلیل که یا رقیب محسوب شده و یا آزاررسان بوده شکار میشده است. این موضوع در فرهنگ سنتی ما رایج بوده است و جای ایراد گرفتن هم به آن نیست به طوری که به ادبیات ما هم راه پیدا کرده بود تا جایی که این شعر سعدی را هم داریم که ترحم بر پلنگ تیزدندان، ستمکاری بود بر گوسفندان. این حرف در آن زمان و با آن امکانات درست و قابل توجیه بود اما اگر امروز سعدی در بین ما بود، مطمئنا نه تنها آن شعر را نمیگفت و این کار را تجویز نمیکرد بلکه اشعاری کاملا متناقض با این بیت میسرود. مساله اینجاست که ما هنوز با سنتهایمان زندگی میکنیم و شرایط دنیای جدید به ما آموزش داده نشده است. ما هنوز فکر میکنیم انسان باید از طبیعت استفاده سودجویانه کند و آن را در خدمت خودش دربیاورد. مثل این است که به کسی آموزش رانندگی نداده باشیم و بعد او را بنشانیم پشت فرمان و بعد که تصادف کرد او را مقصر بدانیم.
یعنی نباید مردم را مقصر دانست؟
بله، ما به مردم چه دادهایم که حالا از آنها این انتظارها را داشته باشیم؟ کدام فرهنگسازی انجام شده و از محیط زیست چه میدانند که بخواهند این کارها را نکنند؟ وقتی ما باورهای تاریخ گذشته و غلط را اصلاح نکردیم و به آنها آموزش ندادیم که هر کدام از جانداران در چرخه حیات چه اهمیتی دارند و چطور مستقیم و غیرمستقیم با زندگی ما انسانها در ارتباطند، نمیتوان از آنها توقع داشت در حفظ این چرخه تلاش کنند. مردم نمیدانند هر جانداری چه فایدهای دارد و نه تنها عامه مردم بلکه من با قشر تحصیلکرده هم که حرف میزنم باید توجیهشان کنم و برایشان توضیح بدهم که گرگ و پلنگ و هر جاندار دیگری چه تاثیری در کره زمین دارند.
با توجه به این ناآگاهی، الان محیط زیست و حیات وحش ما درچه وضعیتی قرار دارند؟
نمیتوانم این را کتمان کنم که در شرایط نابهنجاری از نظر منابع طبیعی قرار داریم. هیچ نقطه از کشورمان از چرای بیش از حد دام در امان نیست. جانوران وحشی ما یکی بعد از دیگری در حال انقراض هستند. الان گور ایرانی فقط در دو نقطه زندگی میکند و در هر دو جا هم در بدترین وضع هستند.
این خطر انقراض حیوانات در کشورهای دیگر وجود ندارد؟
این مسالهای نبوده که منحصر به ایران باشد و به عنوان مثال در اروپا هم شاهد انقراض گرگ یا بعضی از حیوانات دیگر بودیم. اما به دلیل آگاهسازی عمومی که در چند دهه گذشته به بالاترین حد خودش رسید، این روند آسیب رساندن به حیوانات یا شکار آنها متوقف شد و حالا دیگر حتی عوام هم تردید ندارند که باید جانوران وحشی را حفظ کرد و حتی اگر آسیبی به اموال یا املاک آنها بزند، خودشان را ملزم میدانند که به آن حیوان صدمه نزنند. در حالی که ما الان خوابیم، این حس حیواندوستی را در مردم ایجاد نمیکنیم و هنگامی از این خواب بیدار میشویم که دیگر خیلی دیر است.
حس حیوان دوستی را چطور باید ایجاد کرد؟
از طرق مختلفی که در کشورهای دیگر هم انجام شده. ساز و کار اینها مشخص است و فقط باید همتی برای آن وجود داشته باشد. این آموزشها وظیفه سازمان حفاظت محیط زیست است و در قانون شکار و صید در دهه 40 یکی از وظایف این سازمان ایجاد حس حیواندوستی است. این سازمان باید با وزارت آموزش و پرورش وارد همکاری شود و تا دیرتر از این نشده برای نجات طبیعت اقدام کنند. ما الان در کتابهای درسی کجا میبینیم که چنین مسائلی به بچهها آموزش داده شود؟ کجا میبینیم که بچهها را به اردوهای آشتی با طبیعت ببرند و در آنجا به صورت مفرح و در عین حال آموزنده آنها را با انواع گونههای گیاهی و جانوری آشنا کنند؟ یا این که در هر ساعتی از شبانه روز که تلویزیون را روشن کنیم، نمیبینیم برنامهای درباره این ساخته شده باشد که در زنجیره حیات، جایگاه حیوانات کجاست. در کشورهای دیگر این مسائل به برنامههای کودک، به فیلمها و حتی آهنگها هم رسوخ پیدا کرد و طی چند سال دیگر همه خودشان را ملزم به رعایت مسائل زیستمحیطی میدانند. من یک هفته در اولین پارک ملی دنیا در امریکا بودم و دیدم چطور مردم در تعامل مستقیم با قوچ و میش و سایر حیوانات هستند. مناطق حفاظتشده و پارکهای ملی فرصتهای بسیار خوبی هستند که بتوان مردم را از نزدیک با حیوانات آشنا کرد و مردم ما را که با طبیعت نه تنها ناآشنا بلکه قهرند با طبیعت آشتی داد.
اما اینجا چندان این امکان را نداریم که مردم بروند و با حیوانات از نزدیک در ارتباط باشند.
بله ما در ایران حتی باغ وحش هم نداریم. اینها که داریم اسمش زندان حیوانات است و در شان انسان دنیای امروز نیست که با حیوانات اینطور رفتار کند. جالب است بدانید که بیش از هشت درصد کشور به مناطقی که تحت حفاظت هستند اختصاص داده شده و چهار منطقه به عنوان اثر طبیعی ملی، پارک ملی، پناهگاه حیات وحش و منطقه حفاظت شده مشخص شدهاند. اما تمام اینها روی کاغذ است و اتفاقی که باید بیفتند نمیافتد. به عنوان مثال چرای دام در پارکهای ملی ممنوع است اما میبینیم که این موضوع رعایت نمیشود یا این که شکار ممنوع است ولی رعایت نمیشود.
عدهای میگویند به جای این که صرفا به مردم گفته شود شکار نکنید، اگر مناطق و روزهای خاصی مشخص شود، مشکل شکار بیرویه و انقراض حیوانات هم حل میشود.
این اتفاقی است که در کشورهای دیگر هم افتاده و در اصطلاح فصل شکار مشخص کردهاند. اما حتی در آن مواقع هم افراد استقبال زیادی برای شکار نشان نمیدهند چون اینطور فرهنگسازی شده که یک نوع اعمال خشونت است و حتی در مواقع مجاز هم به عنوان یک تفریح به آن نگاه نمیکنند. در کشورهای دیگر مردم به مناطق حفاظت شده میروند اما فرهنگ شکار با دوربین، به جای شکار با اسلحه رواج پیدا کرده و از حیوانات نادر عکاسی میکنند. کاری که در اینجا هم باید انجام داد و طوری فرهنگسازی شود که مردم خودشان تمایلی به شکار نداشته باشند.
بیشتر کردن مجازاتها میتواند به کاهش شکار یا آسیب رساندن به حیوانات منجر شود؟
شاید تا حدودی مشکل حل شود اما مساله اینجاست که به جای ایستادن رو به روی مردم باید آنها را با قوانین همراه کرد. باید کاری کرد که خودشان در هر شرایطی تمایل داشته باشند آن قانون را رعایت کنند وگرنه راه دور زدن آن را پیدا میکنند. یکی از کارهایی که میتوان انجام داد این است که توریسم رونق پیدا کند و مردم یک منطقه وقتی ببینند گردشگران برای دیدن مناظر طبیعی یا جانوران و حیوانات آن منطقه به آنجا سفر میکنند و این میتواند برایشان افزایش درآمد داشته باشد، خودشان را ملزم به نجات بافت گیاهی و حیوانی آن منطقه میکنند و حافظ و دوستدار طبیعت و حیوانات میشوند. باید به جای تهدید و تنبیه، روی کارهای فرهنگی مانور دهیم.
اقدامی مثل چاپ لوگوی یوزپلنگ روی پیراهن بازیکنان تیم ملی در جام جهانی.
دقیقا همینطور است. با این اقدامات است که توجه مردم به قضیه جلب میشود و متوجه میشوند که در قبال طبیعت چه وظایفی دارند. باید دائما نسبت به این مسائل مردم را حساس کرد تا جایی که در باور همه نقش ببندد و دیگر چه در کلام، چه در تصویر و چه در واقعیت شاهد اینطور آزار و بدرفتاری با حیوانات نباشیم.
47234
نظر شما