۰ نفر
۲۲ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۲:۵۱

زهرا مشتاق

1 - جشنواره سی و دوم هم با همه اما و اگرهایش به پایان رسید. اما از پرسشی بزرگ نمی توان به سادگی گذشت . فیلم های امسال تا چه اندازه محصول شرایط سخت و دشوار سپری شده هشت سال اخیر است؟ این روح غمبار که مرگ نیز در آن پرسه می زند حاصل کدام بلاهای پشت سر گذاشته است و در نهایت اقتصاد این نیمه صنعتک سینما در سال آینده چگونه رقم خواهد خورد . و آیا اساسا فیلم های به نمایش درآمده در این نوروزی که بیشتر بوی برف و زمستان داشت ؛ توانی برای پوشش هزینه های کلان خود خواهد داشت ؟!

سرمایه های هنگفت صرف شده جایی در این سینما باید از محاق بیرون آمده ، رونقی تازه را موجب شود . گرچه برای مخاطبان جدی سینما هنوز پرسش های بسیاری از چگونگی ورود این سرمایه ها به سینمای ایران وجود دارد . حضور اسپانسرها و نیز سرمایه گزاران با چه توجیهی در سینمای ایران می تواند قابل فهم باشد . به خصوص آنکه فروش فیلم ها نشان می دهد ، اکثریت آنها حتا از پوشش هزینه های صرف شده با حداقل سود نیز ناتوان و عاجزند . در این صورت این سوال کماکان ذهن را قلقلک می دهد که این سرمایه های سرگردان میان فیلم های کم رمق و کم فروش به چه قصدی در سینمای ایران گشت و گذار کرده و هربار از پروژه ای سردرمی آورد . گاه ایران و گاه کشورهای دوست و برادر دیگر .... آیا می توان ته این پول های کلان را جایی در مناسبت های پول شویی میان آقازاده ها و آدم هایی نظیر بابک زنجانی ردیابی کرد ؟! 

2 - بعضی چیزها آن قدر واضح و مبرهن است که نیازی به توضیح ندارد . وقتی فیلمی بد است ، بد است دیگر . چه کارش می شود کرد ؟ کجایش را می توان حالا ، الان که روی پرده است ، درست کرد ؟ این حکایت این شب های سینمای منتقدان است . سوت و کف ها راه به جایی نمی برد . برای من به شخصه که تنها بزرگ شده غصه هایم است . از آدم هایی که فیلم های عزیزی در ذهنمان حک کرده اند و حالا تلخ است ببینی نویسنده های جوان تر به رسم نقد و استیضاح ، برایشان کف و سوت اعتراضی بزنند . پسرفت هیچ آدمی نباید ما را خوشحال کند . به خصوص از آنهایی که این همه خاطره داریم .

مثلا " چ " خاطره چمران را خراب کرد . چمران چ ، یک آدم مات و بت و یخ زده ای است که اگر زحمت همان چند دیالوگ را نمی کشید هم ، اتفاقی نمی افتاد . چ به جای چمران ، فیلم اصغر وصالی و گروه دستمال سرخ ها شده است و به نظر من فقط یک مریم کاظم زاده کم داشت .

مریم کاظم زاده تنها خبرنگار زنی بود که در شلوغی های پاوه از سوی روزنامه کیهان به غرب رفت و دوش به دوش دستمال سرخ ها از کوه و کمر بالا رفت و با آنها حرف زد و مصاحبه کرد . همین اصغر وصالی تندخو و دوآتشه به چمران اعتراض کرد که از کجا معلوم که مریم ستون پنجم دشمن نباشد و نشان به آن نشان که خیلی زود مریم کاظم زاده و اصغر وصالی در دل همان شلوغی ها به ازدواج هم در می آیند و مریم هم تنها زن گروه دستمال سرخ ها می شود . جاهایی حتا در آن روزها غاده ، همسر لبنانی چمران هم به آن جمع می پیوسته . اما چ ما ، سرگردان است . فقط فصل سقوط درخشان هلی کوپترها و البته مریلا زارعی را دارد که نفسش می تواند هر سکانس مرده ای را هم جان دوباره ببخشد .

3 - برای جناب پوراحمد غصه خوردم . برای دوستی که قصه های مجید را برایمان ساخته . شب یلدا ، اتوبوس شب و یک فیلم محبوب خیلی خیلی دور درباره پسرکی که عاشق نوازندگی و خواندن است و من تمام سال های کودکی و نوجوانی ام نوار ویدئو آن را بارها تماشا کرده بودم .

برای آنها که دوستشان می داریم چه اتفاقی دارد می افتد .  آیا سن بازنشستگی میان کارگردان ها هم معنا پیدا می کند ؟ آیا همان طور که ستاره ها رفته رفته به افول می روند و جای خود را به تازه نفس ها می بخشند در دنیای سازندگان یک اثر سینمائی هم این اتفاق می افتد ؟ نمی توان از پاسخ به این پرسش دردناک طفره رفت . فیلم های امسال بی هیچ دیالوگی با ما سخن می گویند .

پنجاه قدم آخر خوب است . همه چیزش درست دارد پیش می رود . حتا با کمی دست و دلبازی می شود فراری دادن هرمز را هم می شود پذیرفت ؛ ولی از آن جا به بعدش ... وای خدای بزرگ ....

آقای پوراحمد خیلی عزیز ، مگر چقدر ، چند سال از جنگ گذشته که در برگشت هرمز جمجمه داخل کلاه و اسکلت دست حلقه به انگشت دیده می شود !!! آن سکانس طولانی رقص که هرمز در آن درد شدید خود را واگویه می کند چرا باید این همه طولانی باشد ؟ یا دیدن دوباره آن دختر کرد ، آن نوزاد و.... آیا هرمز نمی توانست با همان ماشین به جا مانده از عراقی های کشته شده برود ؟ یا با همان کردهایی که اسب و قاطر داشتند ؟ پیر شدن هرمز و آن اضافه های فیلم واقعا به چه درد می خورد ؟

آقای پوراحمد خیلی عزیز ، شما پسر بی بی قصه های مجید هستید . شما برای ما خیلی مهم هستید . شما برای این سینما قصه های خوب تعریف کرده اید . شما آدم خوبه این سینما هستید و خدا نکند هیچ وقت کسی به فیلم های شما بخندد . ولی تعجب می کنم از این همه آدمی که در کنارتان بوده اند . به خصوص حبیب احمدزاده و مرتضا خان سرهنگی ؛ این آدم ها عصاره جنگ هستند . چرا درست راهنمایی نکرده اند . چرا خودتان ننشستید تک و تنها یک بار ، ده بار ، صد بار فیلم را از سر تا ته ببینید و شروع به هرس و قیچی آن بکنید ؟ باغبانی سخت است ، اما از آن سخت تر نگه داشتن و حفظ یک باغ گل در دل سرمای زمستان است .

4 - قیچی اصولا اختراع خیلی خوبی است . در انواع مختلف هم پیدا می شود . همه جا هم کاربرد دارد . حتا بچه مدرسه ای ها هم برای درست کردن انواع کاردستی ها از آن استفاده می کنند . اصولا آفرینش هنر ربط خیلی زیادی به قیچی دارد . ولی نمی دانم چرا امسال تقریبا همه اهالی سینما از این وسیله مهم غافل شده بودند . آن قدر که من به شخصه آرزو می کنم هنگام اهدای جوایز یکی یک قیچی هم به هدایا اضافه کنند . چراکه جایزه ها در هرحال ، بین فیلم های درست قیچی خورده و اصلا یا کم قیچی خورده به شکل مسالمت آمیزی تقسیم خواهد شد و همین است که اهمیت قیچی را دو چندان می کند .

5 - ریتم فیلم ها ، البته اغلب ، چنان کند و کشدار بود که آرزو می کردی می توانستی آنها را هل دهی تا کمی پیش بروند  و زودتر تمام شوند . برای مثال فیلم انارهای نارس .... خدای بزرگ یک مصیبت عضما بود . همین فیلم هاست که اهمیت یک " تدوین گر خوب " را هزار میلیون برابر بیشتر می کند . یک مونتور حرفه ای تنها یک تدوین گر نیست . او سکانس هایی را دور می ریزد که کارگردان دو دستی آنها را چسبیده و حاضر نیست از آن دل بکند . تدوین گر خوب برای یک فیلم ، کارکرد یک جراح را دارد برای بیمار رو به مرگ در اتاق عمل . افسوس که امسال خیلی ها با قیچی های تیز مونتورها قهر بودند .  

 

5757

کد خبر 337952

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۱۳:۲۵ - ۱۳۹۲/۱۱/۲۲
    8 0
    الان اين خداي بزرگ گفتن ها نقد فيلم بود؟؟؟
    • بی نام IR ۰۸:۵۰ - ۱۳۹۲/۱۱/۲۴
      0 1
      نه یادداشت بود . بالای مطلب هم که نوشته ...
  • یوسف A1 ۱۹:۵۳ - ۱۳۹۲/۱۱/۲۲
    2 4
    لذت بخش بود و دقیق!
  • بی نام US ۱۱:۱۲ - ۱۳۹۲/۱۱/۲۶
    0 0
    خانم مشتاق سلام با عرض معذ رت باید به شما بگویم شهید چمران راا بنده در چندین باری که در منطقه کرخه وحمیدیه و بریه محور سوسنگرد از نزدیک پشت خاکریز و داخل خانه های کاهگلی روستای بردیه کنارش بوذم همین حسی که ذر فیلم چ میباشد خیلی نزدیکتراست وذر ضمن در ماجرای پاوه ایشان را از دورتر بالای تپه دیدم که سریع دستی تکان داد و رفت مقر ی که شهید اصغر وصالی ونیروها در آنجامستقر بودندو سریع هم از منطقه پاوه رفتند ومن بعدها از شهید وصالی سوالاتی که می کردم وقتی به شهید چمران رسید همین حسی که در فیلم است را بیان کرد جانباز نخاعی بهمن تاج دولتی