دغدغه اصلی او فیلم سازی مستند و فیلم نامه داستانی است که در زمینه فیلم نامه داستانی می توان به آژانس شیشه ای و اتوبوس شب اشاره کرد. اولین کتاب او «داستان های شهر جنگی» است که در فاصله سال ۱۳۷۵ تا ۱۳۷۹ هفت بار تجدید چاپ شد، دومین رمان او «شطرنج با ماشین قیامت» که در سال ۱۳۷۵ نوشت و با ۱۰ سال تاخیر در زمستان ۱۳۸۴ در ۳۶۰ صفحه توسط انتشارات سوره مهر منتشر گردید، داستان کوتاه «ننه» را نیز از همین نویسنده میتوانید در سایت های اینترنتی بخوانید.
«شطرنج با ماشین قیامت» جوایز متعددی را به خود اختصاص داد و حتی توسط پال اسپراکمن نائب رئیس مرکز مطالعات دانشگاهی خاورمیانه در دانشگاه راتجرز آمریکا به انگلسی ترجمه شد و در رشته زبان و ادبیات فارسی در برخی از دانشگاه های آمریکا تدریس می شود و به زبانهای آلبانیایی و عربی نیز ترجمه شده است.
اما علاوه بر این دو اثر داستانی کارهای سینمایی احمدزاده بسیار پربارتر و بیشتر است: نوشتن فیلمنامه پنج فیلم سینمایی به تنهایی یا بهصورت مشترک با کارگردان و ساخت دو فیلم مستند در مقام کارگردان که هر دو جوایز بسیاری برای او به ارمغان آورد. «آنکه دریا میرود» (آرش معیریان)، «اتوبوس شب» (کیومرث پوراحمد)، «گفتوگو با سایه» (خسرو سینایی)، «روایت سهگانه: اپیزود اول» (پرویز شیخطادی) و «روایت سهگانه: اپیزود دوم» (عبدالحسن برزیده) پنج فیلمی هستند که احمدزاده در نوشتن فیلمنامههایشان حضور داشته است.
او حالا می گوید: چند سال کتاب (شطرنج با ماشین قیامت) را کنار گذاشتم و اصلا پیگیر چاپ و تأیید نبودم. علتش هم این بود که دوستانی عزیز و با حسن نیت آن را خواندند و دوست نداشتند. واقعا کار چاپ به همین علت و تنبلی من چند سال متوقف بود. البته بعد از 9 سال همان کتاب که نوشته بودم چاپ شد. دوستانی که برداشتهای غلطی از کتاب داشتند بعد از چاپ، متوجه شدند آنطور که فکر میکردند نیست.
«مشکل ما در مملکت این است که به چیزهای جدید عادت نکردیم. مملکت را میخواهیم در یک قرنطینه فکری دروغین نگه داریم. مملکت باید با واکسینه همراه با تقویت دفاعی بدن اداره شود. در واقع من باید بدانم و با آگاهی انتخاب کنم. اکثر ما بهقول شهید مطهری تقوای نکن، نبین، نفهم داریم. با تقوای فرار و گریز بزرگ شدیم. این تقوای گریز است که من میگویم راوی داستان بعد از آشنایی با گیتی و مهندس واکسینه شد. راوی تا قبل از این در قرنطینه دروغینی زندگی میکرد که با هرشک کم ارزشی فرو میپاشید.» گزیدهای از گفتگوی مفصل فصلنامه سینما و ادبیات با احمدزاده را در ادامه می خوانید:
به نظر شما ما چقدر ظرفیت بهرهگیری از اقتباس را در کشورمان داریم و اصولا اقتباس برای ما ایرانیها خوب است یا بد؟
چه ایرادی دارد... من معتقدم همه ما در زندگی روزمره در حال اقتباس هستیم. افکار، تجربیات و گفتههای هم را مورد استفاده قرار میدهیم. اگر هم در مورد اقتباس سینمایی بخواهید بدانید، اصول اقتباس ادبی برای ساخت اثر سینمایی در همه جای دنیا یکی است، اختلافهایی هم بین کارگردان و نویسنده به وجود میآید که باید با نوعی تعامل آن را حل کنند و در قالب چهارچوبهای فکری مشخص، دست به تولید اثر ادبی بزنند.
ضمن اینکه من معتقدم نویسنده باید قبول کند وقتی اثرش را برای تبدیل به فیلم به کارگردانی میدهد مانند نطفهای است که قرار است در رحم تخیل کارگردان تبدیل به یک فرزند شود. در همه جای دنیا هم بدین شکل است. وقتی اثری اقتباسی خلق میشود، ممکن است اثر جدید چیزی فراتر از متن اولی باشد. مسلم است که داستان متعلق به نویسنده است و فیلم هم متعلق به کارگردان.
با این اوصاف شما معتقدید که یک اقتباس خوب باید از روح اثر نشأت بگیرد؟
ممکن است یک کارگردان بتواند اثری بهتر و گویاتر از نویسنده خلق کند. کار خوب آن است که یک گام دیگر به جلو بردارد. داستان که در اصل وجود دارد، کارگردان باید بتواند اثر تازهای از اثر قبلی به وجود بیاورد وگرنه فقط آن را از دنیای تک بعدی به دو بعدی یا امروزه سه بعدی سینما آورده و بس.
با همین نگاه، فیلم اتوبوس شب که از روی داستان کوتاه شما ساخته شد، با آن مشکلی نداشتید؟
نه. با جناب پوراحمد برای نوشتن فیلمنامه همکاری کردم. اصولا کارهایی که خودم در آنها مشارکت داشتم مشکلی بین من و کارگردان وجود نداشته.
پس خیلی هم با دخالت مستقیم و تنهای کارگردان در اثر موافق نیستید.
ببینید هر کسی آزاد است از هر اثری که اجازه آن را برای اقتباس دارد، استفاده کند. من اثر را با یک دید نوشتم، کارگردان میتواند دید دیگری را دراثر حاکم کند. من دو راه دارم، یا اثرم را ندهم یا وقتی اثر را دادم اختیار برداشت کارگردان از اثر را هم بدهم. من تعریف خاصی از جنگ دارم. همانطور که ضد جنگ هستم، طرفدار دفاع هم هستم. این دو را با هم دارم. در مورد اقتباس سینمایی از داستانهای دفاع مقدس باید توجه کنیم که جنگیدن را تکریم نکنیم و از طرف دیگر بتوانیم رشادتها را به تصویر بکشیم. مشکل اصلی فیلمنامهنویسی جنگ کمبود سوژه نویسندگان ما در سالهای پس از جنگ بود.
نمیشود که هم از جنگ دفاع کرد و هم ضد جنگ بود؟
اگر شما از رادیو بشنوید: امروز خوشبختانه یک زلزله 6 ریشتری در بم اتفاق افتاده و 40 هزار نفر کشته شدند. چه میگویید؟
میگویم گوینده روانی است.
حرف من همین است. در زلزله بم یک عده از سراسر ایران و جهان زندگی خود را رها کردند و مردم را از زیر آوار در آوردند. حالا که میخواهند بروند شهر خودشان، قرار شده مجلسی برگزار شود و از آنها تشکر کنند. آیا این مجلس یعنی تأیید زلزله؟
نه. عملکرد بچههای ما در جنگ هم مثل عملکرد هلالاحمر و صلیب سرخ در زلزله بود. بچههای ما رفتند و جلوی جنگ ایستادند. در واقع ما نجنگیدیم. ما جلوی جنگ ایستادیم. جنگ یعنی صدام و پشتیبانانش؛ تعریف ساده و دم دستی از ماجرا همین است. کسانی که رفتند و جلوی جنگ ایستادند، این هزینه را قبول کردند. جنگ رفتن هزینه دارد. شهادت، اسارت، مجروحیت و... هزینه جنگ است. حالا شما هی بگو جنگ چیست و ضد جنگ چیست؟ اگر این موضوع مشخص شود، خود موضوع جنگ را مقدس نمیکنیم، بلکه رفتار انسانی بچههایمان در جنگ را مقدس میدانیم. این نگاه است که باید جا بیفتد.
در زلزله بم یک عده زیر آوار رفتند و یک عده هم برای غارت رفتند. موقعیت یکی است اما آمادگی قبلی باعث بروز رفتار متناقض میشود.
من داستان نوشتم که مردم خودشان را جای کسی که کمک میکنند، بگذارند نه جای کسی که فرار میکند یا غارت می کند.
سینمای دفاع مقدس سالهاست که دچار ویروس مظلومنمایی شده. این مساله باید آسیبشناسی شود تا راهمان را کج نرویم.
فکر میکنید این نگاه شما چه در سینما، چه در ادبیات بتواند فراگیر شود؟
من در آثارم آن طور که دوست داشتم دیگران در جهان خلقت با من حرف بزنند و عمل کنند، حرف زدم. همین.
6060
نظر شما