در روزگار ما، در برخى از اعلام و مفاخر حوزه، چونان مسامحههایى دیده مىشود. به عنوان نمونه، به کتاب «روح مجرد» از آیتالله سیدمحمدحسین حسینى تهرانى اشارت مىشود. همانگونه که خوانندگان فاضل آگاهى دارند، این کتاب به خامه ایشان در توصیف حاج سیدهاشم موسوى حداد نگاشته شده و آن را به عنوان روح مجرد، یادنامه موحد عظیم و عارف کبیر حاج سیدهاشم موسوى حداد، افاض اللّه علینا من برکات تربته، تدوین و منتشر ساخته است. این کتاب نخستین بار در1414 ق نشر یافته است و به واسطه جایگاه مؤلف و نوع اثر، نشرهاى مکرر یافته و مخاطبان فراوان داشته است.
فقیه ارجمند، آیتالله سیدکاظم حائرى، از مفاخر شاگردان شهید صدر، مکتوب اخلاقى با عنوان «تزکیة النفس» نگاشته است. در این اثر ارزشمند همان روح و نگرش تربیتى استاد فقیدشان نمایان است. وى، قبل از پرداخت به مباحث عملى تزکیه نفس (که در31 فصل آنها را بیان مىکند) دو مقدمه مفصل را ارائه مىدارد: در مقدمه اول، مباحث مقدماتى نظرى تزکیه نفس و در مقدمه دوم، مباحث مقدماتى عملى در تزکیه نفس. در بخش اخیر، به پنج موضوع مىپردازد و محور پنجم را، علامات بازشناخت عارفان حقیقى از مدعیان دروغین عرفان قرار مىدهد.
در این فصل (که حدود80 صفحه را دربر مىگیرد) مطالب مهمى در اینباره ارائه مىدهد از جمله: در مواردى بسیار، به نقد محتوایى کتاب روح مجرد مىپردازد. ایشان، داستانها و نقلهاى بسیار از این کتاب یاد مىکند و آنها را با شواهد روشن عقلى، مخدوش مىداند.
به عنوان نمونه، دو داستان از کتاب و نقدهاى ایشان را یادآور مىشویم:
1- «حداد، در سفر از کربلا به کاظمین، با پنج نفر مسافرت مىکرد. راننده مطالبه اجرت داشت. و از حداد پرسید: چند نفرید؟ او گفت پنج نفر. راننده گفت: خیر، شش نفرید. حداد بار دیگر شمرد و گفت: خیر، همان پنج نفریم. این مطلب چندبار بین آن دو، رد و بدل شد. تا آن که راننده گفت: تو، خودت را حساب نمىکنى. همسفران مىگفتند: شگفت آن بود که حداد، چونان فانى از خود شده بود که خود را به حساب نمىآورد. حتى بعد از آن سخن راننده و... . »
آقاى حائرى، در نقد این داستان سخنانى از این قبیل دارد:
«اگر حداد، چنان فنایى در وحدت داشت، که فقط خدا را مىدید و بس! چرا همراهان را مىدید؟ چرا نگفت: اصلاً کسى در ماشین نیست؟ و لذا مطالبه اجرت معنایى ندارد. اینکه در وادى فنا، خود را فراموش کند اما دیگران را به شمارش آورد، توجیهى براى آن نمىتوان یافت. (1)
2- «حداد، به همدان آمد. باغى در خارج شهر براى او اجاره کردند. روزها در آن بود و شبها به خانه محمدحسین بیاتى مىآمد. روزى به «بهار» همدان آمد و مزار شیخ محمد بهارى را زیارت کرد. حداد به من گفت: شنیده بودم که شیخ انصارى در ایام اقامت در همدان، فراوان به مزار شیخ محمد بهارى مىآمد و گاه پیاده این راه را مىپیمود. اکنون که من به اینجا آمدم، براى من آشکار شد که زیارات شیخ انصارى براى استمداد از روح مرحوم بهارى و معنویت او نبود. آن مرحوم چونان مقامى را نداشت که شیخ، استمداد از او جوید و گمشدهاش را در نزد او بیابد. بلکه او من را تفحص و بوى من را استشمام مىکرده است - براساس اینکه من در این ساعت به این مکان آمدهام. »
نویسنده کتاب تزکیه النفس اظهار مىدارد:
«اگر واقعاً شیخ انصارى، به دنبال رائحه حداد بود، على القاعده بایستى مکانهایى را که ایشان در آن حضور بیشترى داشت، مثل آن باغ در خارج همدان، و یا خانه محمدحسین بیاتى را دنبال مىکرد که روزها و شبهایى (ونه لحظات) را در آن به سر برده بود.»(2)
ایشان، به موارد دیگرى نیز اشارت مىکند که مجال پرداخت آنها نیست.
به نظر مىرسد که اینگونه گفتوگوهاى انتقادى در فضاى علمى حوزه، مىتواند فضاى غیرفقهى حوزه را چونان فضاى فقاهتى متقنتر و روشمندتر سازد. همانگونه که فقیهان ضابطهمند، در استنباط و ارائه فتاوى در احکام فقهى، با مشاهده یک روایت، (و بدون بررسیهاى سندى، دلالى، معارضات و... ) به فتوا رو نمىآورند، در مفاهیم اعتقادى، اخلاقى، تفسیرى و... که گاه پیامدهایى بس گستردهتر از ابعاد فقهى دارند، با چونان تسرّع و شتابى به نقل احادیث و حکایت نخواهند پرداخت.
ادامه دارد
پینوشتها:
1- تزکیة النفس، سیدکاظم حائرى150 - 148/ مؤسسة الفقه والطباعه، قم.1421
2- همان.150
نظر شما