آرتور سی کلارک، نویسنده، مهندس، رویاپرداز و آیندهنگر نامدار دوران ما بود. مردی که او را یکی از سه نویسنده عظیم الشان دنیای علمی تخیلی (به همراه ایزاک آسیموف و رابرت هاین لاین) میدانند فعالیتهای او دامنه وسیعی داشت. از پیشنهاد استفاده از ماهوارهها برای ارتباطات در مدار زمین ثابت - که امروز به یاد او مدار کلارک نیز نامیده میشود- تا تلاش برای توسعه سریلانکا و نوشتن داستانهای علمی تخیلی.
کلارک آیندهنگر و راوی آینده بود. مردی که به کمک داستانهایش مردمان بسیاری را در سراسر جهان شیفته دانش و کاوش در مرزهای ناشناخته عالم کرد. مردی که معتقد بود تنها راه درک محدودیتها رفتن به فراسوی آن است و مردی که اعتقاد داشت انسان میتوان بیآب و غذا زندگی کند اما بدون اطلاعات خواهد مرد.
شاید معروفترین اثر او داستان شناخته شده 2001، یک اودیسه فضایی باشد. اثری که با مشارکت استنلی کوبریک، به یکی از نامدارترین و بهترین فیلمهای تاریخ سینما بدل شد. او در 2001 و داستانهای پیامد آن، در مجموعه راما، در دهها رمان و داستان کوتاه و مقالهای که نوشت و در مستندهایی که ساخت، ذهن ما را با خود به دوردستها میبرد.
ما را با آینده خویش و دیگران رودررو میکرد و چشماندازی از خطوط زمانی ممکن آینده را پیش روی ما میگشود و ما را دعوت میکرد تا جهانی دیگر را تجربه کنیم.
خوشبختانه کلارک در ایران چهرهای شناخته شده بود. در دورهای که من و همنسلان من دوران کودکی و نوجوانی خویش را میگذراندیم، موجی از ترجمه و انتشار آثار علمی تخیلی و علم به زبان ساده در ایران رواج یافته بود. موجی که به مدد مترجمان و ناشران سختکوش، ایجاد شده بود و از بخت خوب ما بود که کلارک و آسیموف در میان انتخابهای آنها بودند.
مهندس آیندهنگری که زندگی در جزیرهای دورافتاده را بر زندگی در قلب دنیای مدرن ترجیح داده بود و درعینحال سعی کرده بود کشور میزبانش را در مسیر توسعه یاری دهد، با آثار خود بسیاری از مردم جهان را با دنیای شگفتانگیز علم، روش علمی، آیندهنگری و این ایده که باید شجاعت پرسیدن داشت و سوال کرد و امکانات مختلف را در نظر گرفت، آشنا کرد.
دیگران را نمیدانم اما کلارک در زندگی من نقشی مستقیم بازی کرده بود. شاید اگر به خاطر کلارک و خواندن داستانهای او - و بعدتر آسیموف - در کودکی نبود، هرگز قدم در دنیای شگفتانگیز علم نمیگذاشتم. اما من چیز دیگری هم به او مدیونم. قلمروهای مختلفی از آیندهنگری که کلارک و همکارانش پیش روی نوجوانی مانند من میگشودند باعث شد تا تمرکز در یک رشته عطشم را سیراب نکند. میخواستم بیشتر بدانم و منظرهای بزرگتر را ببینم و به همین دلیل وارد دنیای روزنامهنگاری علمی شدم.
اگر به خاطر کلارک و دنیای علمی تخیلی نبود، شاید امروز روزگار دیگری داشتم، حتی شاید وضعم از امروز بهتر میبود، شاید سختیهای کمتری میکشیدم و بیمهریهای کمتری میدیدم، اما مطمئنم این لذت غریبی که در این سالها از تماس با دنیای علم و دنبال کردن آن داشتم را میتوانستم در هیچ حوزه دیگری تجربه کنم. کلارک برای من و بسیاری دیگر از همنسلان من حکم پیر خردمندی را داشت که افقهای دورتری را میبیند و به ما نشان میدهد.
فرصت دیدار کوتاهی با او در سفری غیرمنتظره به سریلانکا برایم فراهم شد و به همراه دوست ارجمندم حمیدرضا مدقق به دیدار او رفتیم.
پیرمرد در آستانه 90 سالگی در دفتر خود بر روی صندلی چرخ دار و پشت میزش نشسته بود. دیوارهای اتاق را انبوهی از نشانها و یادگاریها و مدارک پر کرده بود. یک دیوار کتابخانه او را مجموعه کتابهای خودش و ترجمههای آنها به زبانهای مختلف اشغال کرده بود. هنوز بخش عمدهای از روزش را به مرور اخبار و مجلات علمی میگذراند. او واقعا نمیتوانست بدون خبردار بودن از جهان علم به زندگی ادامه دهد. تصویری از خود با فون براون را نشانمان داد و چند دقیقهای صحبت کرد از روزهای گذشته. در پایان دیدارمان هنگام خروج از اتاق به عقب برگشتم و او را دیدم که تنیده و سالخورده بر روی صندلی چرخ دارش عمیق به فکر فرو رفته است. قبلا هم نوشتهام که تنها چیزی که در آن لحظه به ذهنم گذشت ، این بیت فردوسی بو :
هر آن کو ز دانش برد توشهای جهانی است بنشسته در گوشهای
او روز 19 ماه مارس سال 2008 (1386) در خانه خود در کولمبو دیده از جهان فروبست. اما اندیشههای کلارک هنوز تازه هستند. او هنوز در آثارش ما را با دنیاهای جدید آشنا میکند و هر روز از ماهوارههای مخابراتی که او پیشنهاد کرده بود استفاده میکنیم. کلارک اما نه فقط به واسطه آثارش بلکه به واسطه فعالیتهای علمی همه افرادی که تحت تأثیر آثار او به این جهان پر از شگفتی پیوستند نیز زنده باقی خواهد ماند.
نظر شما