بوسه بر دست آن معلمی که در دنیای خشونت و شلاق و تنبیه، مهر را به من آموخت. دو خاطره از یک معلم واقعی

صبح زمستان در هوای سرد کویر بادست های یخ زده و ترک خورده و گوشهایی که اززیر کلاه بیرون آمده و کبود وکرخت شده بود به مدرسه میرفتم. خانه مادر محله مصلای عتیق یزد بود بایدبازارچه امامزاده،وتخت استاد رارد میکردم تا به محله چهارمناربرسم.کوچه دراز و انتها ناپذیر چهارمناررارد میکردم تا درانتهای این محله یزد به مدرسه حکمت برسم.مدرسه حکمت دارای ساختمانی قدیمی وکاه گلی بود .کلاسهایی که درچهارطرف مدرسه قرارداشتند و دروسط مدرسه باارتفاعی حدود 3 مترحوضخانه ای بود که بچه های کلاس بالاتر برای وضو به آنجا میرفتند و ما کمترپیدایمان می شد.یاد ندارم چرادیرم شده بود؟فقط شلاق معاون و مدیر مدرسه(مدیرهمیشه شلاقی که اسب رامیزنند دردست داشت هرچند ندیدم کسی رابزندولی معاون به خوبی میزد هم سیلی و هم شلاق و هم باخط کش و.....)جلوی چشمم بود. کمترین تنبیه قابل تصوربرای تاخیر صبحگاهی سیلی محکمی بود که ناظم نه چندان متعهدمان بیرحمانه برگونه ما می زد.بدنیست بدانید که فلک کردن(بچه هارادمربرروی نیمکت می خواباندند و باشلاق ضرباتی چند برباسن آنها میزدند و کلاه بوقی باعکس الاغ برسرشان میگذاشتند و دورمدرسه می چرخاندند و........)و تنبیه بدنی امری عادی بود.بعضا باخط کش یاشلاق برکف دستمان میزدند به نحوی که تاچندساعت دستمان کرخت بود کمترین تنبیه این بود که مداد رابین انگشتان دستهای کودکانه مان قراردهند و دوانگشت رافشاردهند تا فریادمان ازدرد استخوان به آسمان برسد. و البته من که درکلاس سوم ابتدایی درس میخواندم و هم درسم خوب بود و هم ترسو و آرام بودم و بنابراین کمتر کتک میخوردم بعلاوه این که مرحوم پدرم رئیس انجمن خانه و مدرسه بود و درشهر سری توی سرهاداشت و این عامل هم در امنیت من موثر بود.وارد مدرسه شدم ازدست مستخدم دررفتم،خوشبختانه مدیر و ناظم نبودند و بچه هاسرکلاس مشغول درس.باخوداندیشیدم که ازدست هرکس دررفته باشم از دست معلم کتک حسابی نوش جان خواهم کرد.آقا اجازه؟........وارد کلاس شدم. معلممان زردشتی بود "بهرام فلفلی که زنده است و خداحفظش کند ولی هرچه تلاش کرده ام نتوانسته ام آدرسش رابیابم و ببینمش و بردستش بوسه بزنم" گفت آیت اللهی چرادیر آمدی؟ بهانه یادلیلم راتوضیخ دادم .گفت خیلی یخ زده ای پسر!دستکشهای بافتنیش رابه دستهای من پوشاند، دستان کوچکم رابربخاری"بخاریهای نفتی آهنکارقدیمی" قرارداد و هی جابجا میکرد که هم دستکش نسوزد و هم دستم گرم شود و متناوبا دستان نیمه گرمم رابرصورتم وگوشهایم قرار میداد تاصورت و گوشهای یخ زده هم گرم شود........وقتی اطمینان پیداکرد که خوب گرم شده ام گفت برو و بنشین.......هیچگاه محبت پدرانه این معلم رافراموش نخواهم کرد.مدرسه من درمحله ای فقیر نشین بود وجایزه گرفتن درمدرسه از موارد نادربود. بعضا مدادهای نصفه و نیمه پیداشده بچه هارابه دانش آموزان ساعی جایزه میدادند مگر این که پدروماد مداد پاک کن یامدادتراشی رابه معلم بدهند تا به فرزندشان هدیه دهد.یک روز موضوع انشا این بود" یک روزبرفی"، و پدران باید انشا راتقریر میفرمودند تا ماتحریر کنیم ومن تقریرات پدرراباب میل خودم نیافتم و گفتم"شما انشاءبلد نیستید!"پدرصبورانه بالبخندی فرمودند که خوب خودت بنویس و من نوشتم......انشای منطقی پدررابه انشای توصیفی خودم تبدیل کردم و فردای آن روز سرکلاس خواندم.آقای فلفلی دستش رابه جیبش برد و خودنویس شخصیش ( درآن دوران خودنویس خیلی قیمت داشت و از آرزوهای ماداشتن خودنویس بود) به من جایزه داد. حرفش این بود " این جایزه مربوط به آن قسمتهایی از انشا هست که خودت نوشتی"......محبتهای بی دریغ این معلم باعث شده بود که دانش آموزانش شکوفایی کم نظیری داشته باشند.
یاداین عزیز گرامی باد و انشاالله معلمین ما معلمین لبخند و مهر وایجاد انگیزه و آموزش صحیح باشند.

کد خبر 352583

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 12
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • سما IR ۱۴:۱۶ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۱
    12 1
    درود بر چنین معلمی.... وچه بجا وبموقع از این معلم یاد کردید. معلمان عزیز روزتان گرامی باد ...............
  • شاهد عینی IR ۱۴:۵۰ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۱
    6 2
    خطکش وچوب وترکه همانند سردی تن وعذاب روانی شاگرد مدرسه همگی کاملا ملموس بود چون تقریبا همه مان این عذابها را کشیدیم ونیز محصولات این رفتارها ونیز نمره سالاری را امروزه در دادگاهها وپارکها وبازداشتگاهها وخانه های اعتیاد را دیدیم ایا ضایعه ای بالاتر از این سراغ دارید .ایا فاعلین این رفتارها توجیهی دارندکه با بچه 9یا 10ساله کینه وکدورت ان چنانی می بستند .
  • بی نام IR ۱۹:۰۹ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۱
    5 3
    اکثر معلمهای امروز اینگونه هستند از جان و مال خود مایه میگذارند حتی در بستر بیماری دانش اموزان را تعلیم می دهند قدر معلمین را ایکاش بدانیم
  • بی نام A1 ۱۹:۴۱ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۱
    6 2
    خبر جان خواهش میکنم این مطلب را منتشر کن بنده معلمی داشتم به نام آقای بهروز فقیهی که سالهاست آرزوی زیارتش را دارم اگر ایشان خواننده این متن هستند دستشان را از دو.ر میبوسم
  • بی نام A1 ۱۹:۵۴ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۱
    6 1
    خداوند مهربان بیامرزایدش
  • بی نام A1 ۰۳:۳۲ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۲
    23 1
    از این داستان بسیار لذت بردم. ان شا الله آن معلم عزیز هر جا که هستند تندرست و پاینده باشند.با تشکر
  • بی نام IR ۰۷:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۲
    5 2
    معلم های مهربان منطقی که انسان های خودساخته و متعهد و نه افراد بی عرضه، متوقع و خودشیفته به جامعه تحویل می دهند؛ هیچ زمان تاپایان عمر در یاد شاگردانشان می مانند. هنوز هم تشویق ها و سرزنش های به جای آموزگار دوست داشت تنی پایه سوم دبستانم را به یاد دارم و خط کش های زیبایش را که با هزینه شخصی برای تشویق تلاش های شاگردانش در درس ریاضی به آن ها می داد، نگه داشته ام.
  • بی نام IR ۰۷:۲۰ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۲
    6 1
    روز معلم بر همه ی معلمان و فرهنگیان دیروز و امروز خجسته و فرخوانده باد.
  • خورجستانی IR ۰۳:۳۶ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۴
    1 1
    انسانیت به دین ومذهب ربطی نداردچه بسا چنین معلمانی که متحول کننده روح کوچک دانش اموزان بوده اندواین اعمال نیک انها چراغ پر نوری خواهدبودبرای قبرشان
  • مادر A1 ۰۷:۵۵ - ۱۳۹۴/۰۳/۲۰
    3 5
    من دخترم را به خاطر نمره ی ۹ از بیست ۲۵ضربه با کمربند چرمی فلکش کردم خیلی اصرار میکرد ولی فایده نداشت
  • سینا A1 ۱۷:۲۹ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۰
    0 0
    وقت بخیر و خسته نباشید من ایشون رو میشناسم و بهشون گفتم، خیلی خوشحال شدند ولی هیچ راه ارتباطی با نویسنده این متن پیدا نکردم.اگر آقای آیت اللهی مایل باشن از طریق ایمیل یک راه ارتباطی معرفی کنید. با تشکر
  • سینا IR ۰۶:۲۹ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۶
    0 0
    سلام خسته نباشید من ایشون رو میبینم و میشناسم، خیلی خوشحال شدن. اگر آقای آیت اللهی مایل باشن یک راه ارتباطی برای ارتباط با ایشون به بنده معرفی کنید. با تشکر