بهنوش خرمروز: از وقتی اقتصاد چین در سال 1978/ 1357 متحول شد، از یک کشور در حال توسعه فقیر کم کم تبدیل به دومین اقتصاد دنیا شد. همچنین از انزوا در آمد و تبدیل به یکی از ابرقدرتهای سیاسی گشت. رشد سریع چین در دهه گذشته پر خوانندهترین موضوع نشریات بوده است.
با این همه، بسیاری از مردم فکر میکنند که در حوزه علم و فناوری، چین هنوز عقب مانده است و تصوری که از چین دارند، کشوری پر از کارگر و کارخانههای دودزا است. شاید تا چند سال پیش این تصور تا حدی درست بود اما حالا دیگر نه.
در واقع به گزارش نیوساینتیست، چین بسیار به آرامی تبدیل به دومین کشور بزرگ تولید کننده دانش علمی تبدیل شده و حالا تنها رقیب او در این زمینه آمریکا است. اگر چین به همین منوال ادامه دهد، تا قبل از سال 2020/ 1398 آمریکا را هم پشت سر میگذارد و نتیجه این امر، روی کل دنیا تاثیر میگذارد. در این صورت نفوذ علمی تاریخی آمریکا و اروپا باید خودش را با راهبر تازه دنیا هماهنگ کند.
از سال 1945/ 1333رشد مطالعات و پژوهشهای علمی در اروپا و آمریکای شمالی از رشد اقتصادی پیشی گرفت، اما نه چندان زیاد! ولی در چین داستان متفاوت است. دادههای سازمان توسعه و تعاون نشان میدهد که بین سالهای 1995/ 1373 و 2006/ 1385 رشد چین در GERD به طور متوسط سالانه 18 درصد بوده است به طوری که حالا چین در جایگاه سوم GERD، بعد از آمریکا و ژاپن و بالاتر از همه اعضای اتحادیه اروپا جای گرفته است.
دانشگاههای چین نیز رشد مشابهی را تجربه کردهاند. جمعیت دانشجویان چینی از تنها 5 میلیون نفر در نه سال پیش، به 25 میلیون نفر در حال حاضر رسیده است. اکنون کشور چین بالغ بر 1700 موسسه تحصیلات عالی دارد که در حدود 100 موسسه، گروه پروژه 211 را تشکیل میدهند. این موسسات چهار پنجم دانشجویان دکتری، دو سوم فارغالتحصیلان و یکسوم دانشجویان مشغول به تحصیل را آموزش میدهند. 96 درصد آزمایشگاههای کلیدی این کشور از دل این موسسات میآیند که 70 درصد بودجه کل پژوهشهای علمی را مصرف مینمایند.
برای این که ببینیم این روند چه تاثیری داشته است یا خواهد داشت، میتوانیم سیر این رشد را بررسی کنیم.
در سال 1998/ 1377، خروجی پژوهشی چین 20،000 مقاله در سال بوده است. در سال 2006/ 1385 این رقم به 83،000 مقاله در سال رسید و توانست جایگاه قدیمی ژاپن و آلمان را بگیرد. سال گذشته چین توانست این رقم را به 120،000 مقاله برساند و بدین ترتیب تنها آمریکا را با 350،000 مقاله در پیش روی خود داشته باشد.
وقتی رشد چین را با رشد آمریکا مقایسه کنیم که در طول دهه اخیر 30 درصد بوده، واضح است که تئوریهای معمول مدیریت علمی در مورد چین کاربردی ندارند.
همچنین چین در تلاش است تا در زمینههای متنوعی رشد علمی داشته باشد. یک اقتصاد صنعتی سنتی معمولا روی پژوهشهای علوم فیزیکی و مهندسی متمرکز میشود. چین هم دقیقا روی همین زمینهها تمرکز کرده است اما به سرعت نیز دارد دامنه اقتصاد سنتیاش را به زمینههای جدید میکشاند.
در حال حاضر چین 10 درصد انتشارات دنیا در زمینه مهندسی، علوم رایانه و علوم زمین و معادن را تولید میکند. همچنین چین 20 درصد دادههای جهانی در زمینه علوم مواد را با جایگاه پیشگامی در ترکیبات، سرامیک و پلیمر و حضوری قوی در بلورشناسی و مهندسی متالورژی تولید میکند. چین دارد از اقتصاد تولیدی به سمت اقتصاد علمی میرود که بر پایه مطالعاتی قرار گرفته که از دل موسسات خودش بیرون میآید و این امر میتواند بر رشد صنعتی و مفاهیم آن تاثیر زیادی داشته باشد.
به علاوه چین برای مسئله تامین نیاز غذایی خودش به رویکردی علمی روی آورده و این مسئله باعث رشد سریع پژوهشهای کشاورزی شده است. به طوری که سهم اندک این کشور در زیستشناسی مولکولی و زمینههای مرتبط از حدود 5 درصد ناگهان تبدیل به موقعیتی شد که این علوم را به یکی از نقاط تمرکز سرمایهگذاری تبدیل کرده است. اگر چین در علوم زیستپزشکی هم به همین سرعت رشد کند، تاثیر ژرفی بر پژوهشهای مربوط به ژنتیک و پروتئینها خواهد داشت.
البته در این جا یک هشدار لازم است؛ کیفیت با کمیت فرق میکند. بررسی تعداد خروجیهای علمی چین هم ارزشمند است و هم شگفتانگیز، اما به هیچ عنوان به ما نمیگوید که آیا این رشد خوب است یا نه. بدین منظور میتوان همکاریهای علمی چین را با کشورهایی که برای کیفیت کارهای علمیشان مشهور هستند بررسی کرد.
چین مطالعاتش را پشت درهای بسته انجام نمیدهد و همکاریهای علمیاش با سایر کشورها در حال گسترش است. حدود 9 درصد از مطالعاتی که در موسسات چینی انجام گرفتهاند، همکاران آمریکایی دارند. تعداد همکاران پژوهشی ژاپنی و انگلیسی در مقالات چینی هم رو به افزایش است. همکاری علمی چین با کره جنوبی و سنگاپور طی سالهای 2004/ 1383 تا 2008/ 1387 سه برابر شده است. همچنین همکاریهای چین با استرالیا هم بسیار افزایش یافته که همه اینها میتواند نشانههایی از شکل گرفتن یک شبکه منطقهای باشد.
بنابراین نمیتوان رشد چین به عنوان ابرقدرت علمی را انکار کرد و در واقع به جای آیا، باید پرسید چه زمانی چین به پربازدهترین تولید کننده دانش تبدیل میشود. همکاریهای در حال توسعه چین نشان میدهد که خصوصا در منطقه آسیای شرقی، کشورها دیگر مانند قبل روی موسسات آمریکایی و اروپایی حساب نمیکنند. در واقع حالا سوال بسیاری از کشورها باید این باشد که چگونه میتوانند در دهه جدید با چین همکاری نمایند.
نظر شما