1
روزی که نام شما را روی برگهء رای نوشتم احساسی متفاوت از الان داشتم. احساس می کردم باید آنجا و در آن لحظهء خاص بی خیال سیاست شوم و به شما که همیشه پشت بند نامتان نام موسیقی و هنر آمده اعتماد کنم. احساس می کردم که شما با اینکه سیاسی نیستید اما قطعا قدم در این راه گذاشته اید تا در سیاستگزاری برای هنر برنامه هایتان را انجام دهید و بتوانید برای شهری که ما در آن زندگی می کنیم و مرکز موسیقی ایران است قدم های خیر بردارید.
با خودم فکر می کردم که شما توشهء سال هایی را که در وین گذرانده اید، کیفیت زندگی ای که دیده اید، موسیقی هایی که شنیده اید را به همراه خود به شورای شهر تهران خواهید برد. نمی دانستم که تنها چند ماه بعد از اینکه با رای بالای ما آدم های دلخوش به هنر پا به شورای شهر می گذارید، با اولین مسالهء جدی پیش آمده چنین برخورد منفعلانه ای را در پیش خواهید گرفت. آنهم در شرایطی که شما فارغ از آنکه امید اهالی هنر به طور کلی اش باشید، دلخوشی خانواده مظلوم و فقیر موسیقی بودید. خبر برای همه شوکه کننده بود. آب یخی بود که در تابستان به اهالی موسیقی نچسبید ؛"تعطیلی کلاس های موسیقی در فرهنگسراها". این درست که تعطیلی این کلاس ها کار شما نبوده اما به صورت مستقیم کار همکاران شما در شهرداری است. پس چه اتفاقی افتاده که شما اینطور ساکت نشسته اید و به جای اخذ یک تصمیم کارساز و قاطع و موضع گیری دقیق در این باره، تنها دلتان را به این خوش کرده اید که این مصوبه شفاهی است و هنوز به صورت کتبی یا به قول شما قانونی ابلاغ نشده است؟ یعنی نشنیده اید با همین ابلاغیه دوخطی شفاهی، همهء فرهنگسراها از ثبت نام هنرجویان موسیقی خودداری می کنند؟
آقای مختاباد، کسی در ناخوشنودی شما از این تصمیم شکی ندارد و بعید می دانم کسی پیدا شود که شما را در این تصمیم گیری دخیل بداند اما الان همان زمانی است که شما باید مسءولیتی رایی را که اهالی هنر به ویژه اهالی موسیقی به شما داده اند به جا بیاورید. باور کنید انتظار برای قانونی شدن این مصوبه کاری است بیهوده آنهم در مملکت عزیز ما که مصاحبه تلفنی یک مدیر با یک رسانهء ولو کوچک می تواند تبدیل به چنان قانون سفت و سختی شود که کسی از پس شکستنش برنیاید. آنوقت شما منتظر نشسته اید تا این قانون شفاها اجرا شده را وقتی کتبا ابلاغ شد تغییر دهید؟ جای تعجب است!
2
اولین بار شما را در "مردم ایران سلام" و بعدها در "پارک ملت" دیدم. تصویر بشاش و خوشپوش روحانی ای که خدایش خدای مهربان و رءوفی بود؛ خدایی که بیشتر حرف از بهشت می زد تا جهنم، خدایی که همیشه برای همهء مشکلات حل نشدنی عالم خدایی می کرد و شاه کلید بود. از شما خوشم آمده بود. لهجهء تهرانی تان را، آشنایی تان با تکنولوژی را و لطفتان به جوان ها را که همیشه از آنها و مشکلات و خواسته هایشان می گفتید، دوست داشتم. با این حال روزی که شنیدم مدیر سازمان فرهنگی هنری شهرداری شده اید مثل خیلی های دیگر تعجب کردم. راستش هرگز چیزی دربارهء سابقه مدیریتی شما نشنیده بودم، اما دلم را به تصویر همان روحانی روشنفکری که برای همه مشکلات راه حلی سریع داشت و پیوسته خنده هم چاشنی چهره اش بود خوش کردم. اما زودتر از آنکه این دلخوشی فرصت عرض اندام پیدا کند جایی خواندم که از قول شما نوشته بود "کلاس های موسیقی فرهنگسراها تعطیل خواهد شد و ترویج موسیقی جزو اولویت های ما نیست". خبر را گذاشتم به حساب اخبار دروغی که گاه و بیگاه در شبکه های اجتماعی مجازی منتشر می شود. گذاشتم به حساب "سیاه نمایی" . به حساب اینکه می خواهند یک روحانی خوش اخلاق را بیخود و بی جهت طور دیگری نشان دهند. حتی تا چند روزی بی خیال پیگیری خبر شدم، اما واقعی بود. ناگهان هجوم اخبار بود که دست به دست می شد و نشان از واقعیت مهیب این ماجرا داشت. همهء این راه های کج و معوج هم به شما ختم می شد. به گفته های شما که فقط چند خط بود. چندخطی که جماعتی را از هنرشان دور کرده بود، چندخطی که تابستانی بی رمق را برای اهالی موسیقی رقم زده بود، چند خطی که 1400 معلم موسیقی را بیکار کرده و بیست و پنج هزار جوان را از تفریح سالمی که داشتند دور. آقای مرادی اینها همان جوان های" مردم ایران سلام "و " پارک ملت "بودند که مشکلاتشان را می خواندید . حالا خودتان شده اید مسبب مشکل بیست و چندهزار جوان که حالا دیگر شماره ای از شما ندارند تا برایتان اس ام اس بزنند. البته ظاهر امر اینطور است که شما با تلفن راحت ترید و دستوراتتان را به زیردستی هایتان شفاهی ابلاغ می کنید و آنها هم دربست اجرا می کنند. مثل همین الان که بدون هیچ قانون نوشته شده ای فرهنگسراها هنرجویان موسیقی را ثبت نام نمی کنند.
من نمی دانم شما از موسیقی چه بدی ای دیده اید و مدیران پیش از شما چه خوبی ای دیده بودند که شما ندیدید؟ آنهم شمایی که پیش از آنکه مدیر شوید عضو هیات مدیره همین سازمان فرهنگی هنری شهرداری بودید و در تصمیم گیری ها قطعا موثر. اما خوب می دانم که اگر چنین مصوبهء مرگباری تصویب شود ، موسیقی و احوالات آن برای همه ایرانی ها- و نه فقط تهرانی ها- به دو زمان "قبل از مرادی" و " بعد از مرادی" تقسیم خواهد شد و بعید می دانم در این صورت شما برای همه ایرانی ها- و نه فقط اهالی موسیقی- همان روحانی خوش مشرب و روشنفکر و حلال مشکلات مانده باشید. اینها که هیچ...بعید می دانم حتی از شما به عنوان مدیر فرهنگی خوبی حتی یاد شود؛ مدیری که در سال 93 معادل 2014 میلادی با آمدنش اولین تصمیمی که گرفت تعطیلی کلاس های موسیقی فرهنگسراها و پاس دادن هنرجویان به کلاس های خصوصی بود. ای کاش به تصمیمات مدیران پیشین خود که قطعا سابقهء مدیریتی شان از شما بیشتر بود احترام بیشتری می گذاشتید و محبوبیتی را که طی این سال ها ذره ذره کسب کرده بودید را یک شبه برای خیلی ها از دست نمی دادید. ای کاش می دانستید که در همه جای دنیا شهرداری ها اصلی ترین حامی موسیقی شهرهایشان هستند اما شما...
3
آنهایی که کار صنفی انجام می دهند خوب می دانند که "موضع گیری"، "صدور بیانیه" و "پی گیری امور صنفی مثل بیمه و از این قبیل" از مهم ترین و ابتدایی ترین کارهایی است که یک صنف می تواند برای اعضایش انجام دهد. خانه موسیقی صنف اصلی و قانونی اهالی موسیقی ایران است. خانه ای که با داشتن کانون های مختلف مثل کانون مدرسان، کانون نوازندگان، کانون آهنگسازان و غیره سعی در حمایت از جامعه موسیقی و پیشبرد اهداف آن دارد. حالا اتفاقی افتاده که نه تنها زندگی حداقل اعضای چند کانون را زیر و رو می کند که اتفاقی است بسیار مهیب برای کل جامعهء موسیقی ایران. اینکه مدیری در بدو ورود به سازمانی بیست ساله، تنها به صورت شفاهی تصمیم تمامی مدیران پیش از خود را زیر سوال ببرد و اعلام کند که کلیه کلاس های موسیقی تعطیل خواهد شد (و این اتفاق هم بیفتد). طبیعی است که در چنین شرایطی که پای حیثیت یک صنف مهم همچون موسیقی در میان است کمترین کار صدور بیانیه ای قاطع و شفاف در این خصوص است آنهم در اسرع وقت . اما بزرگان خانهء موسیقی هم همچون جناب مختاباد نشسته اند تا این مصوبه شفاهی که کار خودش را کرده و کلاس ها را به تعطیلی کشانده به صورت قانون دربیاید و آنوقت بیانیه صادر کنند و معترض شوند. دلیل این کاهلی چیست؟ این انتظار چه مبنایی دارد؟ ترس از اینکه نکند حرفی بزنیم و مدیران روی دندهء چپ بیفتند و کلاس های باقی مانده ارسباران و نیاوران را هم تعطیل کنند؟ بیم اینکه نکند موضع گیری های بیشتری از سوی نهادها و افراد دیگر در خصوص ترویج موسیقی اتفاق بیفتد؟ یعنی حالا کار به جایی رسیده که وقتی اندک داشته های موسیقی این مرز و بوم را هم از دست می دهیم باز از ترس از دست دادن بقیه اش باید سکوت کنیم؟ دوستان عزیز خانهء موسیقی باور کنید که حق گرفتنی است و صدور بیانیه و اعتراض به آنچه که رخ داده است کمترین کاری که می شود کرد. با دست روی دست گذاشتن و اعتراض های در گوشی و خانه نشینی بعید می دانم گره ای باز شود. لطفا این کم رویی نهادینه شده و ناشی از ترس را برای لحظاتی هم که شده کنار بگذارید و بشتابید به داد موسیقی از دست بشدهء تهران-بخوانید ایران.
این مطلب، پیش از این در سایت موسیقی ما منتشر شده است.
نظر شما