در «راز کوچه شیروانی» جنایتی در سال 81 رخ می دهد که ریشه یابی آن موجب می شود تا شخصیت ها به سال 56 نقب بزنند تا بتوانند علت جنایت را روشن کنند.

به گزارش خبرآنلاین، رمان «راز كوچه شيرواني» نوشته ليلا بابايي فلاح از سوی انتشارات آموت منتشر شده و این روزها گویا در لیست خواندنی های اهل کتاب قرار گرفته است. این رمان تقابل عشق و نفرت را به تصویر می کشد و در دو برهه زمانی سال 1356 و 1381 می گذرد. در «راز کوچه شیروانی» جنایتی در سال 81 رخ می دهد که ریشه یابی آن موجب می شود تا شخصیت ها به سال 56 نقب بزنند تا بتوانند علت جنایت را روشن کنند.

به اعتقاد ناشر، این رمان، رمانی معمایی پلیسی محسوب می شود. نويسنده در حین نگارش این اثر سعی کرده تکنیک های داستان نویسی را نیز به کار بگیرد، شاید به این خاطر که برخی از رمان های پلیسی به عنوان آثار عامه پسند یاد می‌کنند.

بخشي از رمان «راز كوچه شيرواني» را در ادامه می خوانید:

«گِراتس، گِراتس زيبا، هم افاقه نكرد. دو روز بيشتر آنجا دوام نياوردم و زودتر از موعد برگشتم وين. الان هم زير سقف بلندِ خانه قديمي، خانواده گابريل نشستم. توي اتاق بزرگي كه وقتي با خودم بلند حرف مي‌زنم، صدا مي‌پيچد و مثل بومرَنگ مي‌خورد توي سرم. تب دارم، تنم سوزن سوزن مي‌شود. پنجره بزرگ اتاق را باز گذاشتم و توي تاريكي نشستم و چشم دوختم به باران. به صداي باران روي برگ، روي خاك، روي ديوار سيماني، روي نرده، روي سقف ماشين‌هايي كه رد مي‌شوند.
هوس خانه‌هاي گِليِ طالقان را كردم. اينكه بنشينم و سرم را بگذارم روي متكايي كه تكيه‌اش به ديوار گچي است. پاهايم را دراز كنم روي زيلو و زل بزنم به درخت روبه‌رويي كه صداي جيرجيرك از آن مي‌آيد. دلم رعد و برق مي‌خواهد، رعدي وحشتناك كه ته دلم را خالي كند.

سلام، سلام مژگان جان،
اگر اول نامه غُر نمي‌زدم، نمي‌شد. مي‌داني كه چه مي‌گويم. دلم گرفته است. امروز از آن روزهايي است كه بي‌دليل، دل سنگين مي‌شود و شور چيزي را مي‌زند كه نمي‌داني چيست.
چطوري، خوبي؟ از جنگ چه خبر؟ هنوز صدّام بي‌پدر تهران را بمباران مي‌كند؟ از بابت مامان و بابا كه خيالم راحت است. توي ويلاي طالقان گُل مي‌گويند و گُل مي‌شنوند. با هواي خوب آنجا، آسم مامان بهتر شده. ديشب كه بابا زنگ زده بود، مي‌گفت ديگر قصد برگشت به تهران را ندارند و مي‌خواهند خانه كوچه شيرواني را بفروشند.

فكرش را بكن، مي‌خواهند خانه خاطراتم را بفروشند، به همين راحتي.
مژي جان، نامه‌هايت را بلندتر بنويس، من را بي‌خبر نگذار. در نامه قبلي نوشتي الاغ جعفر مشنگ، نيمه‌شب توي طويله آتش گرفت و سوخت. نمي‌داني، چقدر برايش گريه كردم. تا چند شب، خوابش را مي‌ديدم كه در ميان آتش، دست و پا مي‌زد و عرعر مي‌كرد. يادت هست وقتي جعفر مشنگ، پالان الاغش را پر از سيب‌زميني و پياز مي‌كرد و مي‌آمد كوچه، بچه‌هاي سرتق دُم الاغ را مي‌كشيدند و اذيتش مي‌كردند. بگذريم.

عصرهاي اينجا، مثل عصرهاي جمعه تهران است. تمام عصرها دلم مي‌گيرد و مي‌زنم بيرون. مي‌روم سراغ همان دختر اغذيه‌فروشي كه نزديك خانه است. من را ياد تو مي‌اندازد. البته به تُپلي و قشنگي تو نيست. بري‌گيته را مي‌گويم. سوسيس داغ مي‌فروشد. نه از آن سوسيس‌هايي كه در كارتون‌ها مي‌ديديم و از لاي نان بولكي كوچك بيرون زده بود. اينجا نان ضخيم و تقريباً سياهي دارند كه بري‌گيته دو تيكه از آن را براي مشتري، برش مي‌زند و در بشقابي ديگر سوسيس آب‌پز كوچكي مي‌گذارد كه كنارش كمي خردل تند يا شيرين است، به اضافه يك دانه پپروني. فكرش را بكن همه روي هم با يك ليوان كوك مي‌شود 15 شيلينگ.

راستي از بر و بچه‌ها چه خبر؟ نوشته بودي سيا رشته حقوق قبول شده. آخه يكي نيست بگه سيا جان با آن لكنت زبان كي تو را وكيل خودش مي‌كند؟
دلم براي كوچه پس‌كوچه‌هاي عودلاجان و پياده‌روي با دوستان تنگ شده. جلاد فيلم كمال‌الملك چكار مي‌كند؟ هنوز سياهي‌لشگر است يا...
من را بگو چه سوال‌هايي مي‌پرسم، مسخره است. هر كس نداند فكر مي‌كند ده سال است كه از آنجا دور افتاده‌ام. انگار نه انگار دو سال و شش ماه و هشت روز است كه آمده‌ام اينجا.»

چاپ اول رمان «راز كوچه شيرواني» در 136 صفحه و با قیمت 7هزار تومان روانه بازار نشر شده است.

6060

کد خبر 370368

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام US ۰۰:۵۲ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۷
    0 0
    من هم تنها شش ماه است که از ان جا امده ام و نمی دانی در این غروب یک شنبه تنهایی و غربت چه سخت است. من هم دلم خانه خاطراتم را می خواهد... اغوش مادرم... حرف زدن با پدرم ... دلم برای برادرم تنگ شده... برای خاک خواهرکم... دلم سایه مو می خواهد و صدای اذان... دلم سفره می خواهد و سماور...

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین