رفته بودم اداره ای معروف / تا بگیرم یکی دو تا امضا
تا شود مشکلات من آسان / بعد صبری کلان و بی همتا
رفتم آنگه به پیش مسوولش / گفتمش لطف خود بکن برما
مشکلم را بکن تو حل امروز / ای رییس جواهر و دانا
گفت با من: نکن تو این تعجیل / پس بیا ماه بعد از این اینجا
گفتمش آخر این چه وضعی است / تا به کی انتظار و هی فردا
گفت با من خموش ای یارو / هی نبر آن صدای خود بالا
از اتاقم برو همین حالا / تا نخوردی زمن دو تا تیپا
گفتمش میشوم ز تو عارض / توی دنیا کنم تو را رسوا
از اتاقش چو آمدم بیرون / گفتم این را به منشی زیبا
این رییس شما چه بدخو هست / هست مغرور میز خود گویا
گفت منشی به بنده با تندی / حرف خود را بفهم ای آقا
هست ایشان عموی اینجانب / پس نزن حرف بیخود و بیجا
با کمی خشم و اندکی تعجب / رفتم از پیش منشی شیدا
دیدم آنگاه کارمندی که / می خرامید خوشدل و تنها
چون به نزدیک او شدم گفتم / جاهلست این رییستان آیا؟
گفت جاهل به دایی ام گفتی / مشت خود را زنم به تو حالا
کارمندی دگر جلو آمد / گفت با ما چرا شده دعوا
گفت همکار او که این مردک / داده دشنام دایی ما را
آن یکی چون شنید این را گفت / می نمایم تو را له و دولا
گفته ای بد به دایی او که / هست بابای خانمم لیلا
از اداره برو کنون بیرون / مردک بی حیای بی معنا
از اداره چو آمدم بیرون / دیدم آنگه جناب دربان را
گفتم اینجا چه وضع داغانیست / خویش وقومیست این مکان گویا
گفت آقا به تو چه مربوطست / حرف بیخود نزن برو بابا!
چون رییس اداره می باشد / شوهر خاله ام پری سیما
جمع خویشان در این مکان جمعیم / جملگی شاد و راحت و رعنا
بعد از این حرفها به خود گفتم / وای از این روزگار وانفسا
جمع خویشان در این مکان جمعند / آفرین بر اداره ی اینها
باید از این چنین مکانی رفت / تا نخوردند بنده را یکجا
6060
نظر شما