سخنان دکتر روحانی در زنجان (مهر۹۳) با انتقاداتی مواجه شد که شاه بیت آن نقد جملۀ رئیس جمهور مبنی بر" یک درس کربلا هم درس تعامل سازنده و مذاکره در چارچوب منطق و موازین میباشد" بود که گفته شده بود مذاکره یعنی داد و ستد و بده بستان یا به قولی برد برد که در منطق عاشورا و حماسۀ حسینی جایی ندارد.
بزرگ ترین ایراد نقد فوق این است که منتقد با مغالطۀ آشکار یک وهم ذهنی را مفروغ عنه پنداشته و یک فرض مخدوش را کبرای استدلال خود قرار داده و بر اساس آن به اثبات نتیجه گیری خود با صغرای موجود پرداخته است. چه کسی گفته معنای تعامل منطقی و مذاکره، قطعا و همیشه بده بستان است؟
مذاکره از باب مفاعله یعنی گفتگویی میان دو یا چند فرد یا گروه، که با هدف دستیابی به یک درک مشترک، رفع نقاط اختلاف، یا رسیدن به منفعتی در نتیجهٔ آن گفتگو، ایجاد توافق در خصوص دوره های اقدام، چانه زنی برای منفعت گروهی یا جمعی، یا حصول نتیجهای رضایتبخش برای منفعت تمامی افراد یا گروههای درگیر در فرایند مذاکره، انجام میشود.
مذاکره فرایندی است که در آن هر طرف درگیر در مذاکرات میکوشد تا منفعتی برای خودش در پایان مذاکرات بدست آورد.
خنده دار است زمانی که بدیهیات را نمی دانیم با رییس جمهور از امور بدیهی حرف می زنیم! چه کسی گفته چون در موردی سخن از مذاکرۀ برد برد است معنایش این است که در همۀ موارد مذاکره یعنی امتیاز دادن؟!
تمام بحث این است که ما مفتخریم به اینکه دینی داریم که بنایش ابتدا بر گفتگو و کلام بر اساس منطق و تعامل است و پس از آن به قوۀ قهریه روی می آورد و مکتب عاشورا نیز از دین اسلام مستثنی نیست. عاشورا یعنی ابتدا تلاش برای دستیابی بر یک درک مشترک در میان مسلمانان اعم از خودی و غیر خودی و بر طرف کردن نقاط اختلاف تا رسیدن به توافق برای مصالح اسلام بر اساس گفتگو، نامه نگاری، سخنرانی و... . تمام مسیر حرکت عاشورا از آغاز آن در مدینه تا صبح عاشورا و قبل از شروع جنگ سراسر درس مذاکره و تعامل منطقی است و بعد حرکت با قوۀ قهریه و جانفشانی. پس امام حسین علیه السلام هم با تبعیت از فرهنگ اسلام ابتدا یک شخصیت اهل مذاکره و تلاش گر برای رسیدن به درک مشترک است تا استفاده کننده از قوۀ قهریه که "آخر الدواء الکی" (آخرین مرحلۀ مداوا، داغ کردن است. نهج البلاغه خطبۀ ۱۶۸)
مشکل اینجاست که یک پوسته و ظاهر از دین دیده ایم و نمی دانیم تمام رفتار اولیاء و ابرار بر اساس تلاش برای اتصال فکری، گفتگو و بیان است. منطق جنگ ها و صلح های اسلام تماماً پس از مذاکره و تعامل سازنده است. حضرت امیر علیه السلام در جمل فرمود: من هرگز ابتدا به جنگ نمی کنم! کسی ندیده است امیر مؤمنان به جنگی شتافته باشد مگر انکه قبل از جنگ با نامه نگاری و مذاکره با خصم به تلاش برای رسیدن به درک مشترک و اتمام حجت پرداخته باشد. به زرو که نمی توانیم برداشت خود را در دهان دیگران بگذاریم! معنای مذاکره و تعامل منطقی این است که منطق می گوید طبق داشته ها به میدان تذکر و یادآوری برای رسیدن به اهداف بشتابید. برخی با نا آگاهی از منطق اسلام بر این باورند که با دشمن نباید مذاکره کرد و برخی بر اساس منطق اسلام بر این باورند که حتی زمانیکه امیدی به نتیجه نیست اصل مذاکره باید صورت پذیرد و اتمام حجت صورت بگیرد. دکتر روحانی به صراحت منظور خود را بیان می کند و در ادامۀ سخن خویش می گوید:
"امام حسینی که می داند خون او و یارانش توسط همین عمر سعد و یاران نادانش ریخته می شود، اما به دنیا اتمام حجت کرد. شب تاسوعا ساعت ها با عمر سعد مذاکره کرد تا مساله به جنگ پایان نیابد. نه امام حسین از جنگ می ترسید و نه از شهادت بلکه به استقبال شهادت می شتافت اما به ما یاد داد حتی با خصم و دشمن باید به گونه ای رفتار کنیم که دنیا منطق ما را پیروز در صحنه مذاکره بداند."
غیر از اینکه این یک درس از عاشورا است و چرا به این سخن روحانی در همان سخنرانی نیز استناد نمی شود که:
"درس عاشورا برای ما این است که همه باید به دنبال امر به معروف و نهی از منکر باشیم که قیام امام حسین (ع) هم برای همین بود"
و بعد طوری وانمود کنیم که روحانی فقط درس عاشورا را مذاکره می داند آنهم با امتیاز دادن! این اخلاق و سیاست و دین شناسیست؟! ماجرای توبه هم واضح است که منظور این است که:
یک - نوع برخورد تعاملی و مذاکره گونۀ اباعبدالله علیه السلام حر را حر کرد و دوم - حر فردی است که با اقدام مسلحانه در مقابل ایشان قرار گرفته یعنی اشد نوع تخاصم. ولی پذیرفته شده است و این مسیر الگو است. نه با فرهنگ سیاسی عده ای که اصلا راهی برای این مسیر باز نمی گذارند و چنان توپخانۀ مرتد سازی و تشنج و اختلاف افکنی به راه انداخته اند که اصلا راه برگشتی متصور نیستند و یا باقی نمی گذارند! حرف روحانی این است که این فرهنگ غلط باید اصلاح شود.
خنده دار تر مقایسۀ سخن روحانی با ماجرای اسید پاشی است. سخن روحانی احیای صحیح امر به معروف است یعنی با مدلی متفاوت با سر و صدای اگزوز انصار حزب الله که قطعاً هدف بسیاری از آنان خیر است و ما هم افتخار به داشتن جوانان چنین غیرتمندی می کنیم که به دنبال حرکت برای شرافت و عفت هستند، اما نمی دانند که ناخواسته فریضۀ عمومی امربه معروف را تبدیل به یک مدل جناحی و گروهی آنهم در یک حوزه یعنی حجاب و منحصر و محدود می نمایند که این خطر بزرگی برای این فریضۀ واجب است و نوعی از عکس العمل مورد نظر بی بی سی و سایرین را در توده های مردم ایجاد می کند و روحانی دقیقاً به همین مورد اشاره می کند که:
"از دیدگاه اسلام یک گروه آمر به معروف و ناهی از منکر نیست همه مسلمانان این وظیفه را دارند. مبادا تحت لوای شعار زیبای امر به معروف و نهی از منکر، ناامنی در جامعه آغاز شود، مبادا فردا که نخواهد بود، تحت لوای شعار زیبای امر به معروف و نهی از منکر در جامعه ما ناامنی آغاز شود. اساس معروف امنیت است. اساس معروف احترام به یکدیگر است. مبادا که منکر را تنها به یک مساله خلاصه کنیم. مبادا بورسیه های غیرقانونی، دروغ، تهمت و رشوه خواری را منکر نپنداریم."
این سخنان اظهرمن الشمس است که بیانی برای زدودن غبار از چهرۀ فریضۀ حیات بخش امربه معروف و نهی از منکر است که ما نمی فهمیم که بجای تشکر از روحانی که با دفاع از این اصل که معمولا به آن حمله می شود در حال خنثی کردن توطئه ها است و ما خود او را غیر مستقیم توطئه گر می خوانیم! او اسلام شناس است و می داند که منکر اصلی هزار فساد تخلفی بود که همین منتقدان از برخی از آن حتی حمایت نیز می نمودند و حالا عاشورا را به رییس جمهوری که سه جلد کتاب اندیشۀ سیاسی اسلام را نوشته است درس می دهند! خوب بروید این سه جلد را مطالعه کنید تا از ظاهربینی و پوسته نگری اندیشۀ سیاسی اسلام خلاص گردید. که شما از اول تا آخر برای مداوا داغ می نهید!
از روحانی بعید نبود چون اسلام را می داند و می گوید، و از ما هم بعید نیست چون فکر می کنیم که می دانیم...
1717