پاسخ جالب بود: خوب شما معلوم هست که باید از دولت (حاکمیت) حمایت کنید شما از ظاهرتان ( کت و شلوار رسمی و داشتن ته ریش) معلوم است که دولتی( حکومتی) هستید. مسافر جوان دیگری هم که در کنار من نشسته بود اضافه کرد بله شما معلوم است که دولتی هستید و باید از دولت (حکومت) حمایت کنید. هر چه از ما اصرار بود که: بالاخره آنچه اعلام شده مربوط به قطع یارانه 6 میلیون افراد پر درآمد است. از آنان انکار بود که یارانه ثروتمندان در سال گذشته قطع شده و آنچه میخواهند در سال جاری عمل کنند قطع کل یارانه هاست چون گفتند بودجه کافی ندارند.
حرفهای دو جوان مرا به این اندیشه فرو برد که چه چیزی اعتماد مردم به اظهارات مدیران را از بین برده، و چه اتفاقی افتاده که حرفهای راست آنان نیز دروغ انگاشته می شود؟
***
این وضعیت، محصول زمانی است که محمود احمدی نژاد با شعار حمایت از طبقات محروم و بت شکنی و بر افکندن خوی اشرافی گری زمام امور را بدست گرفت و در میان شور و شوق اقشار محروم، از آوردن پول نفت بر سر سفره مردم و آرمانهای بزرگ جهانی با اعتماد بنفس بی نظیری سخن راند.
اما آیا میراث این دوره چیزی بجز شکوفائی فساد های نجومی و سقوط اخلاقی جامعه و از بین رفتن سرمایه های مادی و معنوی کشور بوده است؟ تا جائیکه اینک بخش قابل توجهی از مردم سرسام گرفته از ارقام و وسعت فساد ها و ناتوانی از شمارش صفر ها ی اعلام شده در رسا نه ها به ستوه آمده و نسبت به همه چیز و همه کس بدبین هستند.
اگر از من بپرسید درمیان صدمات اقتصادی، سیاسی و اخلاقی وارده بر کشور در این دوره کدامیک ویران کننده تر بود؟ پاسخ من نه بر باد رفتن بخش قابل ملاحظه ای از ثروت و در آمد بی سابقه کشور که معادل درآمد تاریخ اکتشاف نفت در ایران بوده و میتوا نست سکوی پرتاب ایران به جرگه کشور های توسعه یافته باشد و فقر و بیکاری و اعتیاد و هزاران مشکل دیگر را درمان کند ، بلکه سقوط اخلاقی و از بین رفتن سرمایه اجتماعی ناشی از ترویج فرهنگ دروغ و نفاق و چاپلوسی و تزویر توسط برخی دولتمردان این دوره بوده است.
به باور این قلم بزرگترین خسارت وارده به کشور نه از بین رفتن هزاران میلیارد تومان از سرما یه ای مردم در پرونده های فساد مالی، بلکه نابودی اعتماد عمومی ناشی از وقوع چنین رخدادهائی توسط افراد و جریانهائی است که با شعار ریشه کن کردن آن به میدان آمده بودند.
لطمه ریشه ای تر وارده به نظام نه تنها ناشی از پدیده هایی چون تولید بابک زنجانیها بلکه پدیده هایی است چون رسوایی ماجرای کردان و دفاع تمام قد رئیس دولت وقت از وی بجای عزل و تنبیه او ، و یا انتصاب متهم پرونده اختلاس به ریاست ستاد مبارزه با مفاسد کشور، و یا انتصاب یک قاضی متهم و معزول به ریاست ستاد مبارزه با قاچاق کشور، و یا دادن جایزه به مدیر عامل بانکی است که با بستن چفیه دست اندر کار ایجاد اختلاس 3000 میلیاردی بود. و در یک کلام بقول وزیر خارجه خود دولت احمدی نژاد: او کسی بود که در 20 سطر 24 دروغ گفته است.
ریشه خسارت وارده توسط اعجوبه قرن به کشور نه در زمان تحویل دولت در شرایط رکود و رشد منفی اقتصادی کشور نمود پیدا کرد بلکه همان زمان که وی مدعی مسحور کردن سران کشور ها در سازمان ملل میشد و در زیر زمین خانه دختر دانش آموز اورانیم غنی سازی میکرد، رقم میخورد و محکوم پرونده اختلاس بیمه و دادن رشوه به نمایندگان او را ردای پیامبری میپوشانید تا به جایگاه معاون اولی تکیه زند. وعده ظهور قریب الوقوع امام زمان داده میشد و اعلام اینکه امریکائیها در عراق بدنبال امام زمان میگردند. اینها تیر هایی بود که قلب اخلاق و ایمان مردم ایران را نشانه میرفت قبل از آنکه به جیب مردم دست درازی شود.
خسارات مالی شاید جبران پذیر باشد. اما التیام زخمهای اخلاقی و فرهنگی جامعه ای که دروغ و نفاق و منفعت طلبی و چاپلوسی و ارتشا در آن نهادینه و به فرهنگ عمومی بدل میشود کار بسیار دشواری است. ممکن است حتی در غیاب وجود سرمایه های داخلی، سرمایه مادی مورد نیاز توسعه کشور را بتوان از خارج استقراض نمود و چون کره جنوبی و ... کشور را به قله های توسعه رهنمون کرد. اما تزریق سرمایه به جامعه ای خو کرده به فساد اخلاقی نه تنها منجر به توسعه نشده بلکه تنها تعداد صفر های پرونده های مفاسد مالی را افزایش داده و شکاف طبقاتی را گسترده تر خواهد نمود.
برنا مه های توسعه در هر کشوری نیازمند حداقلی از اعتماد عمومی به دولتمردان و حکام کشور است. نابودی پایه های اخلاقی جامعه و ضعف سرمایه های اجتماعی مهمترین مانع توسعه کشور ها میتواند باشد.
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره زار خس
البته دور از واقع بینی خواهد بود که هر گونه بی اعتمادی مردم به دولتمردان و حکومتگران در ایران و یا تضعیف پایه های اخلاقی جامعه را منحصر به دولت 8 ساله احمدی نژاد دانسته و اسلاف و اعقابش را مصون از آن بدانیم. بلکه باید به سابقه تاریخی آن در این مرز و بوم که محصول دوره های طولانی استبدادهای شاهنشاهی است توجه داشت که با انقلاب اسلامی ایران یک تنفس چند ساله پیدا کرد. بطوریکه دوره جنگ تحمیلی یک صحنه متعالی از نمایش همدلی مردم و حکومت را جلوه گر مینمود. اما با فاصله گرفتن از زمان انقلاب و جنگ این شکاف تعمیق میشد که مجموع وقایع دولتهای نهم و دهم دوره شکوفائی بحران بی اعتمادی محسوب میشود.
حال باید منتظر ماند و دید دولت تدبیر و امید و اعتدال همچنان که بر دیوار بلند بی اعتمادی بین ایران و قدرتهای جهانی تیشه میزند،در سال همدلی دولت و ملت خواهد توانست ارتفاع دیوار بلند بی اعتمادی بین مردم و دولت/ حاکمیت را کوتاهتر کند و یا خدای نا خواسته در موقع خدا حافظی این دیوار را بلندتر و قطورتر تحویل خواهد داد؟
نظر شما