آقای مختاباد ، چندی قبل یادداشتی نوشته بودند تحت عنوان«کتاب سال شفیعی کدکنی را فراموش کرد؟»، اولا میخواهم عرض کنم که چه بهتر که فراموش کرد!
ثانیا میخواهم بگویم هم این یادداشت و هم عنوان آن این گمان را به ذهن خوانندگان میآورد که لابد حقی از استد شفعی کدکنی ضایع شده است که آقای مختاباد خواستهاند به هواداری استاد از مسببان آن گله کنند.بنده این یادداشت را برای رفع این سوء ظن مینویسم.
لابد آقای مختاباد خبر دارند که استاد شفیعی کدکنی نه استاد ممتازند، نه چهرهماندگارند و نه برنده کتاب سال، و گاهی هم که نامزد کتاب سال شدهاند یا برنده کتاب سال، با استادان ادبیاتی که مسبب این امر بودهاند،با لحنی پرخاشآمیز برخورد کردهاند، طوری که گویی به ایشان توهین کردهاند، که صد البته توهین کردهاند.
در حال حاضر در قلمرو ادبیات فارسی و حوزههای مختلفآن کسی نیست که با استاد شفیعی کدکنی قابل مقایسه باشد. آثار ایشان چه در حوزه تصنیف و چه در حوزه تحقیق چندان متعدد و متنوع و دقیق است که خیل اندک مایگانی که پس از انقلاب از گوشهو کنار این مملکت سربرآوردهاند وگردانندگان امور فرهنگی، به ویژه ادبیات فارسی شدهاند، اگر همه جمع شوند به گرد ایشان هم نمیرسند.
در این فضای مکدر که همه مثل آب خوردن ترفیع و ارتقاء پیدا میکنند، در حالی که یک جمله حرف حسابی در حوزه تحقیق و تصحیح نگفتهاند، مگر آنکه آن را از جایی کش رفته باشند، آیا جایزه دادن _از هر دست_ به استاد شفیعی کدکنی به جز توجیه ابتذال و کم مایگی و توهین به ایشان ، معنی دیگری دارد؟ البته که باید تصحیح و تحقیق در آثار عطار کاری عظیم جلوه نکند تاخزعبلات دیگرانی که در مقایسه با استاد، ابوجادخوانی بیش نیستند، چنان نماید که «تاتوله» هوا کردهاند. این جایزههای متنوع و متعدد اگر تشریفی درخور قامت ما باشد، بیتردید بر بالای استاد کوتاه است.
بنده از رشتههای دیگر دانشگاهی خبر ندارم، اما حقیر چنان میداند که در رشته ادبیات فارسی اگر کتابی مستحق جایزه باشد، در حال حاضر فقط کتابهای استاد است، اما حالا که فروزانفر و زرین کوب و زریاب خویی نیستند، چه کسی را صلاحیت داوری کتابهای استاد است؟ و اگر کتاب دیگری مستحق تقدیر و جایزه باشد، چون استاد شفیعی کدکنی آن را ارزیابی و داوری نکرده باشد، پس چگونه استحقاق دریافت جایزه و تقدیر را پیدا کردهاست؟ من البته به هیچ وجه قصد مبالغه درباره ایشان را ندارم- هرچند مبالغه هم در حق ایشان مبالغه نیست- بلکه غرضم آن است که آنان را که مویی ایراد در آثار ایشان کشف میکنند خوب است چشم بازکنند، بلکه لابار،را هم در آثار خود ببینند.
نظر شما