۰ نفر
۱۸ اسفند ۱۳۸۷ - ۱۶:۳۳

درباره کتاب جدید سایمون کریچلی

دنیتیا اسمیت: هراکلیتوس که معتقد بود همه چیز در طبیعت به حالت سیال است به روایتی به دلیل غرق شدن در سرگین گاو مرد. فرانسیس بیکن فیلسوف، قهرمان بزرگ روش تجربی،‌ از تفلسف خودش مرد: روز بسیار سردی برای مشاهده اثرات یخچالی مرغی را زیر برف کرد و همان روز ذات‌الریه گرفت. سایمون کریچلی فیلسوف، در کتابش با عنوان «کتاب فیلسوفان مرده» در یک کلام می‌خواهد بگوید فیلسوف‌ها همان‌طور می‌میرند که زندگی کرده‌اند و فلسفه ورزیده‌اند و از روش مردن‌شان می‌شود به نوع تفکرشان پی برد.

کریچلی این اصل سیسرو را فرضیه‌ خود قرار داده که «فلسفه ورزیدن در واقع یادگرفتن چگونه مردن است». به این معنا که فیلسوف برای فهمیدن معنای زندگی باید تلاش کند تا مرگ و معنای آن را بفهمد. به عقیده کریچلی نمی‌توانید روح فلسفه را از بدن فلیسوف جدا کنید: «می‌توان این‌طور نگاه کرد که تاریخ فلسفه تاریخ فیلسوف‌هاست. موارد به یاد ماندنی‌ای آن را شکل داده که اغلب شریف و بافضیلت‌اند اما گاهی هم ابتدایی و کمیک هستند.» و اضافه می‌کند که «چگونه مردن فیلسوف‌ها آن ها را انسانی جلوه می‌دهد، این‌که علی‌رغم قوه رفیع درک و هوش‌شان، باید مثل همه ما با زندگی دست و پنجه نرم کنند».

کریچلی که کرسی فلسفه در موسسه «مدرسه جدید تحقیقات اجتماعی» را دارد،‌ کتابی از ماجراهای بامزه و جالب درباره مرگ ۱۹۰ فیلسوف از عهد باستان گرفته تا عصر جدید نوشته است. از تعداد زیاد قرون نترسید. خود کریچلی حتی توصیه می‌کند که مجبور نیستید همه کتاب را یک نفس بخوانید. می‌توانید از هر جایش که دوست داشته باشید باز کنید و شروع به خواندن کنید. خوشبختانه من برای معرفی کتاب مجبور بودم تمامش را بخوانم و به قول فیلسوف‌ها، برایم امر خیری بود.

از میان این فیلسوف‌ها برای مثال، ‌دیوژن را داریم که لذت جسمانی را خوار می‌شمرد و عده‌ای گفته‌اند که با حبس خود خودکشی کرد. ‌ژولین آفری دو لامتری، ‌ملحد و هدونیست، از خوردن مقدار زیادی پاته دنبلان زمینی مرد، و لودویگ ویتگنشتاین که زندگی و مرگ را بخشی از بی‌زمانی می‌دید، فردای تولدش مرد. دوستی پتوی الکتریکی برایش کادو گرفته بود و گفته بود «با آرزوی بازگشت شادی‌های بسیار» و ویتگنشتاین پاسخ داده بود: «بازگشتی در کار نخواهد بود».

کریچلی همچنین درباره نحوه مرگ ولتر توضیح می‌دهد که بعد از گذشت چند دهه از تقبیح کلیسای کاتولیک رم،‌ در بستر مرگ اعلام کرد که می‌خواهد کاتولیک بمیرد. اما کشیش بخش که بهت‌اش زده بود از او پرسیده بود: «آیا به الوهیت مسیح معتقدی؟» تا جایی که ولتر به التماس افتاده بود که آقا تو را به خدا، دیگر حرف آن مرد را نزنید و بگذارید در آرامش بمیرم.»

هگل، که به قول کریچلی به اندازه هر فیلسوف دیگری فلسفه را همچون یک انتزاع می‌دید،‌ در بستر مرگ‌اش که به دلیل ابتلا به بیماری وبا بود ناله می‌کرد که «تنها یک مرد مرا فهمید... که مرا نفهمید.»

این کتاب در نگاه اول، به ظاهر کتابی مفرح است. نویسنده‌ آن سایمون کریچلی فیلسوف انجمن بین‌المللی ثبت متوفیان است. یک گروه آوانگارد که در پایگاه اینترنتی‌شان (necronauts.org) نوشته شده که مرام فکری‌شان «بی‌اعتباری» است و خود را وقف مطالعه مرگ کرده‌اند. آن‌ها مرگ را این‌گونه می‌بینند: «فضایی که می‌خواهیم نقشه‌اش را رسم کنیم، استعمارش کنیم و نهایتاً در آن سکنی گزینیم.». اما کریچلی یک روی جدی هم دارد و مولف کتاب‌های عالمانه‌ای مثل «تقاضای نامحدود: اخلاق تعهد، سیاست مقاومت» و «اخلاق ساختارشکنی» و «اخلاق-سیاست-ذهنی‌گرایی» است. برای او بازی در حوزه‌های اراده‌گرایی، درک جزمی و مفهوم پدیدارشناسانه از امر پیشینی آسان است. این کتاب ۱۳ صفحه فهرست مراجع معتبر دارد.

کریچلی معتقد است که، فلسفه غرب را به غلط نشأت‌گرفته از فلسفه یونان می‌دانند. و این درست نیست و ریشه آن در میان اعراب، فارس‌ها، چینی‌ها، هندی‌ها و دیگران است. او می‌گوید فلسفه هدف اصلی خود را که قرار بود به ما حکمت و شادی ببخشد، فراموش کرده است. گسترش فلسفه، به عقیده او روندی «غرب‌منشانه» یا «برتری‌جویانه» بوده است. فلسفه کوشیده است که در تلاش برای کمال‌ورزی عقاید و طلب حقیقت مطلق راه علم را تقلید کند. به تدریج، فلسفه توجه خود را از زندگی روزمره بریده است و ما را در زکام «وحشت از نابودی» رها کرده است. کریچلی می‌گوید برای آرام کردن ما، فریب‌های بی‌شماری مثل شفابخش‌های عصر جدید، کتاب‌های کمک به خویشتن و «انباشتگی بی‌منطق پول و دارایی» در بازار عرضه می‌شود.

تا این جایش قبول. اما آیا ما آماتورها جرات آن را داریم که تدوین اصول کریچلی را زیر سوال ببریم تا بتوانیم آن حکمت گمشده را که از مرگ فلاسفه دست‌گیرمان می‌شود بیابیم؟ کانت از درد شکم مرد. خب این چه چیزی درباره «نقد خرد ناب»‌اش به ما می‌گوید؟ آخرین کلمات دم احتضارش را وقتی ادا می‌کند که یکی از پیروانش مخلوطی از کمی آب و شراب به او می‌دهد و کانت می‌گوید: «Sufficit» (یعنی: کافی است). آیا کانت می‌خواسته بگوید که به اندازه کافی طولانی زیسته است که تئوری‌های خویش در باب ماوراءالطبیعه و معرفت‌شناسی‌ را پالوده باشد؟ یا فقط می‌خواسته بگوید دیگر آب نمی‌خواهد؟

کریچلی از فیلسوفانی نام می‌برد که حتی ممکن است وجودشان خیالی بوده باشد. «اجازه ندهیم عدم وجود فیثاغورث دل‌سردمان کند چون ماجراهایی که درباره‌اش می‌گویند بسیار مهم‌اند.» و این را قبل از شرح ماجرای افسانه‌ای مرگ فیثاغورث می‌نویسد. او به این دلیل مرد که در حال فرار از دست دشمنانش امتناع کرد که از مزرعه لوبیا عبور کند.

خود کریچلی به این نکته اشاره می‌کند که که فیلسوف‌هایی در کتاب هستند که مرگ‌شان توصیف نشده یا واپسین کلمات‌شان ثبت نشده است. و بخش‌هایی از کتاب هم هست که او تلاشی برای ربط دادن مرگ فیلسوف به عقایدش نکرده است. عیبی ندارد. بسیاری از اعمال و گفته‌هایی که به فیلسوف‌ها نسبت داده شده ساختگی است و یا شاگردان‌شان بعد از مرگ‌شان آن‌ها را جمع‌آوری کرده‌اند. این سنتی دیرین‌ است. نوشتن فلسفی در ذات خود، امری استعاری است.

خواندن این کتاب مفرح است. کلی چیز یاد می‌گیرید، از جمله روشی که کریچلی، طرز مردن خودش را خیال‌بافی می‌کند: آقای کریچلی [در واپسین لحظه خواهد] گفت: «عزیمت» در حالی که خرس دنبالش کرده است.

منبع: نیویورک تایمز / مترجم: مریم مومنی

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 4989

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 4 =