۰ نفر
۲۶ اسفند ۱۳۸۷ - ۱۱:۰۵

عبدالحسین طوطیایی*

به یاد دارم در ایام کودکی هر بار کلاغی بر پشت بام خانه ما می نشست و با صدای آرام بخش اش، قار قار می کرد مادرم رو به سویش می نمود و با لحنی آمیخته از سپاس و امید می گفت خبر خوب و نیکو .. از او که می پرسیدم چرا ؟ پاسخ می داد که کلاغ ها در زندگی ما نقش خبر رسانی از حوادث آینده را دارند و اگر با امید و کلمات مثبت از صدای این پرنده استقبال کنیم حتما اتفاق خوبی برای ما رخ می دهد . شاید به این دلیل بود که همیشه در ادبیات سنتی ما، کلاغ و قار قار زیبایش جایی و حرف و حدیثی داشته است. در همان دوران بود که هر زمان از اعمال محدودیت بزرگترها و قالب های تربیتی آنها خسته می شدم کلاغ ها را که در آسمان می دیدم به حالشان حسرت می خوردم. دوست داشتم مانند آنها هر زمان که خواستم به پرواز در آیم و هر جا که خواستم بنشینم و مجبور نباشم که برای گذران حیاتم به نقطه ای خاص پایبند باشم.

بزرگتر که شدیم یاد گرفتیم که انسان می تواند اتفاقا در بالاترین سکوی تکامل پرواز کند والبته این پرواز بسیار بالاتر از پرواز کلاغ هم می توانست باشد. یاد گرفتیم که اراده خداگونه انسان اگر که پرورش یابد چه بسا بتواند حتی بر نرم افزار غرایزش چیره شود. یاد گرفتیم که انسان اگر بر عرصه نظام هستی به اسارت وسوسه های اهریمن نیاید همه فرشتگان و نیروهای خدایی بر پایش زانو خواهند زد تا که او بر کرسی جانشینی خدایش در زمین جلوس کند. اینها را که یاد گرفتیم خوشحال شدیم از اینکه کلاغ نیستیم وانسان زاده شدیم. اگرکه کلاغ بودیم تنها می توانستیم بر بام پشت بامی خبررسان باشیم اما حالا با ابلاغ بزرگی که از آفریدگار هستی بخش گرفته ایم به جای انتظار دریافت خبری نیکو از آوای قارقارمان می توانیم اصلا خود، سازنده خبرهایی زیبا باشیم.

اکنون پرسش این ست که آیا نسل ما توانسته است از این توانایی بهره ببرد و گام هایش را به سوی این جلوس بزرگ بردارد؟ متاسفانه نشانه ها حکایت از نابخردی و عدم درک از موهبت فرشتگانی را می نماید که از سر فروتنی به نظام هستی آماده فرمانبرداری از ما بودند. اگر عرصه حیات پیرامون خود را از زمره آن فرشتگان تلقی نماییم آیا جز طغیان از محدوده سهمی که در این عرصه برای ما بوده است کاری دیگری کرده ایم؟

بشرامروز با بهره جستن از نیروی خلاق و دستاوردهای علوم و فنون که رنگی از خدایش دارد بطور لجام گسیخته آنرا در خدمت غارت و نابودی محیط زیست قرارداده است. محیط زیستی که نظام هستی، سخاوتمندانه به مثابه ابزاری برای تکامل و آن جلوس بزرگ در اختیارانسان نهاده بود. او راهبرد استقرار در چرخه آفرینش را که بر اساس آن بایستی در تناسب و همزیستی با سایر پدیده ها به حیات آگاهانه ادامه می داد به راهبرد افزون طلبی به هر شیوه و وسیله تبدیل کرده است.

آنچه که در حال حاضر ما در جامعه خود شاهدیم آنست که بنام بهره وری، اشتغالزایی، ادامه حیات، توسعه و با ابزار و علمی که به امانت در پیش ماست ستمکارانه چنگ بر چهره طبیعتی نهاده ایم که صدها میلیون سال است وفادارانه ما را از راهی دور تا بدین جا همراهی کرده است. نسل ما از آن غافل شده است که این چنگ و دندانی که با آن به نابودی بنیان حیات خود نشان می دهیم قبل از هر چیز خود ما را در کانون و ورطه مرگ و نیستی قرار داده است.

اینک مدت هاست در آسمان گرفته و دژم شهرمان دیگر از پرواز کلاغان این پیام آوران حیات و امید خبری نیست. اگر به مهاجرت هوشمندانه کلاغ ها از شهر و دیارخود که بنگریم در می یابیم که آنها چه نیکوتر از ما دریافته اند که آنچه ما برای خود و آنها رقم زده ایم نه تداوم حیات که شتاب برای نیستی است. آنان ناله دلخراش اره موتوری ها در جنگل، غرش وحشیانه بولدوزورها که شبانروز و بی رحمانه بر کوه و مرتع و زمین می زنند، چندش گاز های سمی لوله اگزوز میلیونها اتومبیل بی هدف که درخود می لولند و هیولای دودکش کارخانجاتی که رنگ سیاه مرگ را در آبی آسمان مهربان می پراکنند و... را بهتر و سریعتر از ما دریافته اند.

کلاغ ها مدت هاست که با قهری بی برگشت، بالهای سیاه خود بهم زده تا شاید در گوشه ای که پای نابودی انسان هنوز به آنجا نخورده است جرعه ای دیگر از شهد حیات بنوشند و پناه بگیرند. این قاصدان امید اکنون بهتراز ما می دانند بر رسالتی که نظام هستی بر دوششان نهاده است باید تا چه زمانی پای بفشرند. آنها از انسانی که روزی و روزگاری برایش پیام آور شادی ها و جلوه های زیبای آفرینش بودند اکنون به قهر و رنج گریخته، شاید که این بار نه با قار قار خود که با بال های رفتنشان به ما ندا دهند که شما نه تنها نتوانسته اید به جای آفریدگارتان هدایت این زمین مهربان را به عهده بگیرید بلکه صید در دامی شدید که با دست افزون طلبی و طغیان خود بر عرصه مهربان این طبیعت نهاده اید.

اکنون که با گردی از حرمان بال زدن آخرین کلاغ ها را در آسمان سیاه شهرمان نظاره می کنیم آیا این بار نخواهیم گفت حال که شایستگی جانشینی آفریدگارمان را نداشتیم ای کاش می توانستیم تنها یک کلاغ باشیم. کلاغی که هوشمندانه تر از ما ارزش حیاتش را می‌فهمد و توانمندانه تر هم می رود.
*عضو هیات علمی بازنشسته وزارت جهاد کشاورزی

 

 

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 5391

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 5 =