به باور مسکو چالشهای امنیتی مختلف در گسترة قارة اروپا از جمله در بهار 1999 هنگامی که ناتو به یوگسلاوی حمله کرد و نیز در اوت 2008 وقتی بحران در قفقاز جنوبی بالا گرفت و مسکو و تفلیس در یک جنگ تمام عیار رودرروی یکدیگر قرار گرفتند، به خوبی ناکارآمدی نهادهای امنیتی حاضر در این قاره جهت ایفای نقش خود در ممانعت از بروز و مهار تبعات این چالشها را به خوبی نمایان کرد. به این اعتبار، مسکو با تأکید بر ضرورت تجدیدنظر در ساختار امنیت اروپا برای تقویت توان مقابله با تهدیدهای امنیتی جدید، پیشنهادی را به ابتکار دمیتری مدویدیف تسلیم کشورها و نهادهای اروپایی کرده که برساخت یک ساختار جدید امنیتی را در این قاره مطمحنظر دارد.
برای فهم هرچه بهتر پیشنهاد جدید روسیه به اروپا برای انعقاد یک پیمان جامع امنیتی اروپایی و برساخت یک ساختار جدید امنیتی در این قاره، باید پسزمینههای این ایده روسی مورد مداقة قرار گیرد. نویسنده نمیتواند ادعا کند که مبدع این ایده بوده (که از سوی دمیتری مدویدیف، رئیسجمهور روسیه به صورت رسمی مطرح شده)، اما میتواند ادعا کند که مدتهای مدید در تبیین مفهوم آن تلاش کرده است. روسیه خلال یک و نیم دهة اخیر نسبت به نقش تاریخی و سنتی خود دستخوش نوعی بازگشت به عقب شده که از بیش از هرچیز ناشی از پسرفتهای این کشور به واسطة فروپاشی شوروی است. مسکو در عین حال خود را کشوری قدرتمند میداند که در جستجوی الحاق به تمدن اروپایی (که تا حد زیادی نیز به آن تعلق دارد) است، اما همزمان از این نیز واهمه دارد که اگر این الحاق به طور کامل روی دهد، ممکن است حاکمیت خود را از دست داده و در رقابت با جوامع پیشرفتهتر عرصه را به آنها واگذار نماید.
نکتة حائز تأمل در این میان اینکه مسائل و مشکلات روسیه در عرصة خارجی خود، با تأکیدات اخیر ضرورت اتخاذ گرایش اروپایی در این حوزه پیچیدهتر نیز شده است. باید به این نیز اشاره کرد که در این خصوص، اسلاوگرایان و یوروآتلانتیکگرایان روس موضع متقاعدکنندهای ندارند و دیدگاههای آنها نیز با واقعیتهای بیرونی چندان منطبق نیست. فراخوان آنها برای کنارهگیری از اروپا در نهایت به حمایت آنها از کنار نهادن موفقیت و نوگرایی تبدیل شد. اینک برای اولین بار در هفت صد سال گذشته (زمانی که شاهزاده الکساندر نِفسکی از مغولها علیه شوالیههای توتنی استفاده کرد)، به نظر میرسد که روسیه به راهکاری جدید در سیاست خارجی خود دست یافته است. تمدن بزرگ دیگر، یعنی چین به عرصة بینالملل بازگشته و در حال پیشرفتی بسیار سریعتر و موثرتر از اروپای خسته است.
پانزده سال قبل روسیه و اتحادیه اروپا به یک تقاطع تاریخی رسیدند. در سال 1991 نخبگان روس ضدکمونیست که در جشن پیروزی خود بودند، بر ضرورت الحاق روسیه به اروپا و وجود آمادگیها به این منظور تأکید داشتند. جالب تأمل اینکه، مسکو حتی خود را برای ایفای نقش یک کارآموز مورداحترام نیز آماده کرده بود. اما این فرصتها از دست رفت. گسترش ناتو به شرق که از سالهای 1995-1994 آغاز شد و بدون مشارکت روسیه و برخلاف میل آن ادامه یافت، خط بطلانی بر آرزوی ساختن اروپایی بدون خطوط تقسیم کشید. در این برهة زمانی اعتماد روسیه به ایالات متحده و هم پیمانانش از بین رفت. نخبگان روسیه که خود را به عنوان برندگانی در منازعه علیه کمونیسم توتالیتر میدیدند، هرگز کشورشان را شکست خوردة جنگ سرد تصور نمیکردند. کشورهای غربی روسیه را به عنوان کشوری شکست خورده که اعتراضات ضعیف آن میتوانست نادیده گرفته شود، در حوزهها و زمینههای مختلف به صورت مستقیم و غیرمستقیم تهدید میکردند.
جنگ سرد به صورت رسمی خاتمه یافته اعلام شد و در عملی نیز مواجهه و رویارویی نظامی و ایدئولویک روسیه و غرب رخت بربست. با این وجود، روندهای جاری حاکی از آن است که رقابت ژئوپولیتیک گذشته که همیشه بین طرفین بصورت بالقوه وجود داشت، دوباره احیاء شده است. اما روسیه از گذشته درس گرفته است و بیش از این مایل نیست به عنوان یک کارآموز مورد احترام به اروپا ملحق شود، بلکه بر این تأکید است که به عنوان متحدی قوی یا نسبتاً قوی از سوی غرب پذیرفته شده و ایفای نقش نماید. مشکل معماری جدید اروپا از این واقعیت ناشی می شود که روسیه با وجود اینکه قدرتمندترین دولت این قاره است از جایگاه خود در ترتیبات سیاسی و امنیتی اروپا راضی نیست. افزون بر این، روسها احساس میکنند که سازمانهای موجود مسئول تأمین امنیت بینالملل و امنیت جمعی در اروپا با مشکلات اساسی مواجه بوده و در رفع معضلات امنیتی نیز موفق نبودهاند.
این ناکارآمد در بهار 1999 هنگامی که ناتو به وگسلاوی حمله کرد و نیز در اوت 2008 وقتی که بحران در قفقاز جنوبی بالا گرفت، به خوبی نمایان شد. در هر دو مورد ناتوانی سازمانهای امنیتی موجود در اروپا در جلوگیری از بروز و گسترش این چالشها بیش از پیش محرز شد و ضرورت بازنگری در ساختار آنها را مورد تأکید قرار داد. شرایط به نحوی است که به نظر نمیرسد مکانیسمها و سازمانهای موجود امنیتی چندجانبه در اروپا بتوانند به صورت جمعی و کارآمد به چالشهای و تهدیدات نوین در این جغرافیای پهناور پاسخ داده و در حل چالشهای بینالمللی نیز نقشی کلیدی ایفا کنند.
افزون بر این باید اقرار کرد که در اروپا (یا منطقة اروپا-آتلانتیک) چهارچوب سازمانی و قانونی کارآمدی برای همکاری بیندولتی در مواردی چون مبارزه با قاچاق مواد مخدر، مبارزه با تروریسم، مقابله با جرایم رایانهای، تضمین امنیت زیستمحیطی، به کارگیری اقدامات بازدارند و واکنش جمعی به شرایط اضطراری و بحرانهای انسانی، تضمین محافظت از محیط زیست و مقابله با تغییرات آب هوایی وجود ندارد.
در این میان، روحیه پایان نیافتة جنگ سردی و نیز ادامة رقابت کهنة ژئوپلتیکی بین ناتو و روسیه به وضوح مانع از همکاری موثر مسکو و واشنگتن در بسیاری از مسائل استراتژیک همچون مقابله با هستهای شدن ایران و سایر کشورها میشود. افزون بر این، مسکو باید نسبت به موضوعات ناخوشایندی چون گسترش ناتو به اکراین صریحتر باشد، چرا که روسیه این تحول را تهدیدی مشهود علیه امنیت خود میداند. باید به این مهم نیز توجه داشت که روسیه توانایی این را دارد که شبح فراموش شدة جنگ در اروپا را دوباره زنده کند (بحرانی که وقوع آن بعید دانسته نمیشود). در این میان، هویتهای به جای مانده از جنگ سرد به طور مداوم تردیدهای پنهان و آشکار و نیز روحیه رویارویی در روسیه و بسیاری از کشورهای اروپایی را تحریک میکند.
با این ملاحظه، بیراه نیست اگر ادعا شود که تفکر ژئوپلتیکی قدیم و روانشناسی رقابت مجدداً در اروپا در حال سربرآوردن است. امنیت انرژی نمونة کلاسیکی از این تفکر و این رقابتها است. اروپای غیرروسی باید به خاطر روسیة سرشار از انرژی و روسیه نیز به خاطر چنین مشتری ثروتمندی باید سپاسگزار خدای خود باشند. اما تفاوت دیدگاههای پنهان و آشکار در علائق مصرفکنندگان و تولیدکنندگان انرژی که میتوانند به آسانی در مذاکرات حل و فصل شوند، اغلب و به صورت ناخودآگاه رنگ سیاسی به خود میگیرند. زیر این شرایط، ذخایر و تعاملات در حوزة انرژی تبدیل به مسائل امنیتی شده و حتی لعاب نظامی به خود میگیرند که از این جمله میتوان به جاری شدن مفهوم «ناتوی انرژی» اشاره کرد. مثال دیگر دز این زمینه، رقابت خندهدار سیاسی- نظامی بر سر 25 درصد ذخایر انرژی کشف نشدة دنیا است که وجود آن در منطقة اقتصادی قطب شمال روسیه هنوز به اثبات نرسیده است.
باید به این نکته نیز اشاره کرد که در شرایط حاضر دسترسی منصفانه و کارآمد به منطقة یوروآتلانتیک برای روسیه غیر ممکن شده و این امر مسکو را به همکاری با چین به عنوان "برادر کوچکتر" و کشوری قابل احترام سوق داده است. جهتگیری نوین و نسبی اقتصادی به سوی آسیایِ در حال رشد به ویژه چینِ بزرگ، برای روسیه سودمند و ضروری است. این در حالی است که رابطة نه چندان دوستانة روسیه و اروپا، معطوف به موضوع تمدن و نوسازی روسیه، هویت روسی را تهدید میکند و میتواند در آیندهای نه چندان دور اسباب بروز خطرات ژئوپلتیکی برای مسکو شود. این پیشذهنیت نقشی قابل ملاحظهای در احتراز روسیه از پذیرش ارزشهای اروپایی چون دموکراسی و حکومت قانون داشته است. آن چه در غرب به عنوان بیعدالتی محض خوانده میشود، برای روسیه قابل پذیرش نیست. با این ملاحظه، هرچند روسیه تمایل خود را بارها برای دوستی با اروپا بیان نموده، اما نوع برخورد کشورهای اروپایی مسکو را بارها به فکر تجدیدنظر در روابط خود با اروپا واداشته است.
در این شرایط، احساسات دافعهای بین روسیه و اروپا روندی روبهرشد به خود گرفته است. لذا، اگر تلاش دو طرف برای احیاء تقاربهای فرهنگی و همتکمیلیهای اقتصادی خود با موفقیت همراه نباشد، هر دو در نظم آیندة جهان به ردة بازیگران درجة دو یا سه سقوط خواهند کرد. اروپا به رم دیگری تبدیل خواهد شد که تنها یادمانی از شکوه گذشتة خود را به همراه خواهد داشت و روسیه نیز تنها نقش تأمینکنندة مواد خام به چین و سایر کشورهای در حال رشد را ایفا خواهد کرد.
از منظری واقعبینانه نمیتوان امیدوار بود که روسیه و اروپا توانایی احیاء خود به عنوان مراکز مستقل قدرتی را داشته باشند که قادر به برقراری توازن بوده و بتوانند با قدرتهای بزرگ حال و آینده به ویژه چین و آمریکا در یک ردیف قرار گیرند. لازم است مسالة به طور واضحتری تببین شود. آیا غرب مایل است به گسترش ژئوپلتیک و توسعة سازمانهای خود به ویژه ناتو به مرزهای روسیه ادامه دهد، یا اینکه قصد پایان دادن به این سیاست کوتاه مدت را دارد؟ آیا منطقیتر نبود که غرب از کاربست گفتمان و معیارهای دوگانه در قبال روسیه دست بردارد؟ آیا بهتر نیست که غرب از مناطقی که به طور ویژه مورد علاقة روسیه است خود را کنار کشیده و از گسترش ناتو و تاثیرگذاری آن بر مناطق ویژه و زیرنفوذ سیاسی- نظامی مسکو جلوگیری کند؟
واقعیت آن است که بهتر آن بود از غرب از ورود به این مناطق نفوذ ویژه حداقل در جغرافیای اروپا خودداری میکرد. این امکان وجود داشت که به جای گسترش ناتو، به توسعة فراگیر و به جای رقابت به همکاری مبادرت میشد. بهتر است تأکید بر مسئولیت مشترک برای تامین امنیت در اروپا جایگزین صحبت درباره آرزوی برخی نخبگان جمهوریهای شوروی سابق درباره پیوستن به ناتو برای تثبیت «گزینة اروپایی» خود شود.
این بدان معنا نیست که روسیه میتواند یا باید مانع همگرایی اقتصادی و اجتماعی در مهمترین مرکز قدرت اطراف خود یعنی اتحادیة اروپا شود، بلکه تأکید بر این است که باید خود نیز به این روند ملحق شود. اما برای شروع، رهبران یورو- آتلانتیکی باید یا از طریق پیریزی برای برساخت یک سازمان امنیت اروپایی جدید و یا با دعوت از روسیه برای پیوستن به ناتو به صورت نهایی به جنگ سرد پایان دهند. در غیر این صورت، هر دو طرف محکوم به استمرار بخشیدن به تاریخ رقابت و سقوط و قدیمیماندن در جهان قدرتها و چالشهای نوین خواهند بود.
ایراس به نقل از «سکیوریتی تایمز» ترجمه: فاطمه عطری
سرگئی کاراگانف:
کد خبر 56640
نظر شما