قباد شیوا متولد 1319 در شهر همدان است. شیوا از همان کودکی به نقاشی علاقهداشت و در سال ۱۳۴۵ در رشته نقاشی از دانشگاه هنرهای زیبا فارغالتحصیل شد و مدرک فوق لیسانس خود را از دانشگاه پرات شهر نیویورک در زمینه گرافیک در سال ۱۳۵۹ دریافت کرد.
شیوا در طی چندین دهه فعالیت هنری خود با خلق آثار بدیع توانست به نوعی گرافیک با ویژگی ایرانی دست یابد و آن را به دنیا معرفی کند. او نخستین طراح گرافیک معاصر ایران است که خط شکسته نستعلیق را نه به عنوان عامل فرعی و خبررسان، بلکه به عنوان یک عنصر گرافیگی در آثار خود به کار برده است. همچنین انجمن بینالمللی طراحان گرافیک(AGI) او را به عنوان یکی از 12 طراح گرافیک برتر جهان معرفی کرده است.
با توجه به وضعیت گرافیک و آشفتگی که در حال حاضر شاهد آن هستیم با این هنرمند گفتوگو کردیم.
ما سه دهه از انقلاب را پشت سر گذاشتهایم و پشتوانهی دهههای قبل از آن را نیز داریم. امروز وضعیت اقتصادی، تکنولوژیکی؛ فرهنگی و سیاسی کشور به کلی دگرگون شده و باید باور کنیم که پیشرفتهای زیادی هم داشتهایم. امروز بخش زیادی از جامعه دستکم نشان میدهد که در طبقه متوسط قرار داد با تمام تعریفهای خاص آن. مردم سینما میروند؛ تئاتر میبینند؛ مدام به اینترنت و شبکههای اجتماعی متصل هستند؛ در منزل ماهواره دارند و بحثهای سیاسی را دنبال میکنند. این یعنی آرتیستهای ما نیز از نظر اقتصادی و اجتماعی در وضعیت مطلوبی قرار دارند. شما آیا این روند را قبول دارید؟
به طور کلی در زندگیام به دنبال سیاست نیستم، چه الان چه قبل از انقلاب به سیاست کاری نداشتم، معتقدم جامعه امروز روندی را پیدا کرده است که اگر صحبت کنی میگویند سیاسی هستی و اگر صحبت نکنی بازهم میگویند سیاسی هستی! اما آنچه در کل میتوانم بگویم در مقایسه با کشورهایی که انقلاب در آنها صورت گرفته، ما همچنان درگیر انقلاب هستیم و جامعهای که به این صورت باشد؛ مشخص است، مجال تولید فکر ندارد. متاسفانه هیچ آیندهنگری هم در این میان نیست و دولت فقط قصد دارد مشکلات جاری را حل کند بنابراین همه مردم از جمله هنرمندان نیز از این وضعیت راضی نیستند جز کسانی که مصداق مثال تغاری گربشکند ماستی بریزد جهان گردد به کام کاسهلیسان، در واقع انتظار داشتیم بعد از گذشت 30، 35 سال جامعه روال عادی خود را پیدا میکرد و برنامهریزیهای مشخصی میداشت که نشد، البته مشکل اصلی عدم مدیریت است چراکه افراد متعهد در دولت بسیار هستند اما مدیر نیستند چه در بحث اقتصاد، چه در بحث جامعهشناسی به همین دلیل مردم هنوز منتظرند.
این یک واقعیت است که کارهای هنری اغلب در ازای پول انجام میشوند یعنی پول بهانه آفرینشهای هنری شده و حتی سمت و سو و گاه ابزار آن را تعیین میکند. اگر قبول داشته باشید که اوضاع اقتصادی اندکی بهبود یافته پس میتوان باور کرد که تولید آثار هنری و اساسا اندیشه امروز در جهت رفاه اقتصادی است. این نظریه را چگونه تبیین میکنید؟
کاملا مخالف این موضوع هستم و معتقدم هنر بازاری ندارد چراکه اصلا ما کار هنری نداریم که بخواهد بازاری داشته باشد، آنچه که انجام میشود یکسری تقلید است و همه هنرمندان ما که اگر بتوانیم اسم آنها را هنرمند بگذاریم نگاهشان به غرب است که آیا آنها دریچه جدیدی را باز میکنند یا نه، تا هنرمندان ما از آن کپی کنند.
افرادی که مارکتها را نیز تعیین کرده و حراج میگذارند و قیمتهای نجومی برای آثار تعیین میکنند نیز خودشان افراد متقلبی هستند و باعث تخریب هنر میشوند. متاسفانه امروز تعدادی گالری باز شده است که گالریدار اصلا هنر را نمیشناسد و از هنر چیزی نمیداند و این مسئله به ضرر هنر ما است چراکه گالریها در تمام دنیا در عرصه هنر بسیار تعیین کننده هستند. بسیاری از هنرمندان را میشناسم که وقتی تمایل بازار به یک هنر را دیدند رشته خود را رها کرده و به آن سمت کشیده شدند و این اصلا هنر نیست. در حقیقت اینها یکسری آرتیزان هستند که به میل مشتری رفتار میکنند پس در نتیجه ما هنرمند نداریم اما از لغت آن استفاده میکنیم.
آیا روند فعلی را جبر زمانه برای هنر میتوان توصیف کرد؟ در این میان هنرمندانی که به این جبر تن ندهند؛ چه وضعیتی خواهند داشت؟ به اعتقاد شما نسبت این دو گروه از هنرمندان در کشور ما چگونه است؟
شاید بتوان گفت جبر زمانه اما گفتم معتقدم ما اصلا هنر نداریم. البته کسانی هم هستند که به مارکت کاری ندارند و در حقیقت صادق هستند و نان به نرخ روز نمیخورند اما فقط بعضی.
اوضاع اندیشه هنری ما در بخش نظریههای فرهنگی چگونه است؟ آیا ما در این حوزه حرفی برای گفتن داریم؟
در کشور ما هنر وارد می شود و به عقیده من هنر وارداتی هنر نیست. متاسفانه در جامعه هنری ما بحث بر سر این است که چه کسی اول فلان سبک را وارد کرده است فارغ از اینکه اصلا هنر وارداتی هنر نیست و نمیتوان نام آن را هنر بر آن بنامیم. همه به دنبال این هستند که در غرب چه چیزی مطرح میشود و آن را در اینجا رواج دهند، این افراد برای جامعه هنری ما مضر هستند.
وضعیت گرافیک و طراحی را در کشور چگونه میبینید لطفا هم از منظر اقتصادی توضیح دهید و هم وجه هنری؟
در همه جای دنیا گرافیک یک بازار مصرف دارد که ما در کشورمان از آن لحاظ وضع خوبی داریم به این معنی که کار مردم از طریق گرافیک راه میافتد. اما معتقدم این افراد کارگران گرافیک هستند و به این نوع کار کردن نمیتوانیم هنر بگوییم، البته این مقوله در همه جای دنیا نیز رواج دارد و در حقیقت اینها فستگرافیک هستند مانند فست فود. اما باید توجه کنیم که گرافیک یک ابزار یک طرفه است چراکه آثار گرافیکی که تکثیر و در جامعه پخش میشود، اطلاعاتی را نیز با خود پراکنده میکند و ممکن است بعضی از مردم در رابطه با آن اطلاعات بهرهای را ببرند و بعضی دیگر نه، در کل چه بخواهیم و چه نخواهیم این پوستر در خیابان نصب میشود پس به همین دلیل هنرمندان طراح گرافیک باید بیشتر به فکر تنوع جامعه باشد تا رضایت مشتری و این مسئله بسیار مهم است، در واقع هنر از اینجا آغاز میشود که هنرمند طراح گرافیک دیدگاهها، روحیات و نظرات خود را نیز در کارش وارد کند در این صورت است که هم کار مشتری را راهانداخته و هم به فرهنگ جامعه توجه داشته است.
متاسفانه در جامعه ما هم اکنون از این لحاظ خلائی احساس میشود. از لحاظ اقتصادی نیز از آنجا که سرمایه حرف اصلی را میزند، سرمایهدار در حقیقت یک بردهدار مدرن است و سعی دارد به طراح گرافیک کمترین دستمزد را پرداخت کند اما بهترین کار را از او بگیرد. . وقتی تمایل مشتری اینگونه است طراح نمیتواند کاری بکند چراکه کارگر گرافیک است.
همه میدانیم که وضعیت نشر در ایران بسیار خراب است آیا طراحی روی جلد هم تابع همین اتفاق است؟
در جامعه هم ناشر خوب داریم و هم ناشر بد. ناشری است که به کار خود اعتماد دارد و اندیشهساز است از طرف دیگر هم ناشری است که هر چه به او بدهند تکثیر کرده و وارد بازار میکند. اگر طراح کارگر گرافیک باشد پس تابع ناشر است اما اگر طراح گرافیک این مسئله را در نظر بگیرید که اثرش چه خوب چه بد وارد جامعه میشود پس دقیق و به درستی کارش را انجام میدهد. در حقیقت همه چیز بستگی به طراح دارد که میخواهد فست گرافیک کار کند یا اثرش علاوه بر اینکه سفارش دهنده را راضی میکند در جامعه نیز اندیشهساز باشد و من به این نوع طراحان، طراحان گرافیک مؤلف میگویم که باز هم متاسفانه باید بگویم در جامعه ما طراح گرافیک مؤلف کم است.
در سالهای اخیر به نوعی شاهد هستیم که طراحیهای روی جلد به سمت شلوغ شدن پیش میرود. به اعتقاد شما این الگو چرا درحال گسترش است آیا ما تحت تاثیر طراحان اروپایی و غربی هستیم؟
همه چیز از استاندارد لازم خارج شده، معتقدم تنها گروهی که سلیقه مردم را از بین بردهاند طراحان گرافیک هستند چراکه مردم مصرف کنندهاند و هر آنچه به آنها ارائه شود را میپذیرند و استفاده میکنند. متاسفانه عدهای از طراحان که غربگرا هستند سلیقه گرافیک مردم را تغییر دادند. این طراحانِ ناطراح باعث شدند تا اگر کار سادهای به مشتری تحویل داده شود مشتری احساس کند کاری انجام نشده چراکه براساس آنچه این طراحان رواج دادهاند طرحها باید شلوغ باشد تا رضایت مشتری جلب شود.
یک دیزاینر چه اندازه میتواند در فروش کتاب موفق باشد و آیا میتوان نسبتی از موفقیت کتاب در فروش را به طراحی جلد آن نسبت داد؟
طراحی روی جلد تاثیر زیاد و قطعا مستقیمی در فروش کتاب دارد اما قاعدتا این مسئله به تنهایی در فروش کتاب موثر نیست و مسائل دیگری نیز در این زمینه تاثیرگذار هستند.
چرا ما درباره وضعیت پوسترها، چه پوسترهای مناسبتی، تبلیغاتی، تئاتر و سینما به قهقرا میرویم و جز یکسری کپیکاریها هیچ فعالیت مناسب و حرفهای دراین زمینه دیده نمیشود؟
در طراحی پوستر بحث اقتصادی مهمترین مسئله است. تا چند سال پیش به من چند پوستر فیلم برای طراحی پیشنهاد میشد اما امروز دیگر این اتفاق نمیافتد. پوسترهای فیلم پر شده از هنرپیشههای زیبایی که در آن جا گرفتهاند در حالیکه در گذشته واحدی در وزارت ارشاد بود که پوسترهای سینمایی را به لحاظ ارزشهای هنری تایید میکرد اما الان دیگر به این مسئله توجه نمیشود. از طرفی تهیه کننده هم حاضر نیست در زمینه پوستر سرمایهگذاری داشته باشد. این موارد باعث رواج کجسلیقگی در جامعه نیز میشود. همچنین سبب شده تا اگر یک پوستر اندیشهساز طراحی شود مردم دیگر به آن توجهی نکنند چرا که سلیقه مردم تغییر کرده است.
58241
نظر شما