«خبرجنوب» نوشت: بی آن که بدانیم «پارسی» را از چشم نسل نو می اندازیم.

میان این قفسه های پر زرق و برق، داروها به ردیف چیده شده اند تا مرهم بیماری مردم باشند. هر کدام سرجای خود است، تا متصدی داروخانه بتواند هر یک را که خواست، به آسانی پیدا کند. داروها طوری چیده شده اند که انگار مانند قفسه ای کتاب شماره گذاری شده باشند؛ با رده بندی کنگره یا رده بندی دیوی.
بازارشان هم سکه است، مردم هر چقدر لازم باشد، حتی اگر شده ساعت ها در صف میایستند تا دارویی که میخواهند را دریافت کنند. در پیاده روهای خیابان زند، ازدحام جمعیت بیمار، عجیب نیست؛ بیمارستان ها، تابلوها و شابلونهای پزشکان و داروخانهها. مانند این داروخانه که در ابتدای خیابان صورتگر قرار گرفته و تازگی به جای یک کتابفروشی بزرگ باز شده و کار و بارش حسابی پر رونق خواهد بود و آن یکی، آن طرفتر که روزی «مرکز گسترش فرهنگ» بود.
سراغ کتاب را در موزه میگیرم
پادشاهی بود، عاشق گل. آن سوی چین و ماچین، باغی بزرگ داشت و هیچ کس را به آن راه نمی داد.
چنان شیفته گل بود که نمیگذاشت هیچ کدام از شهروندان سرزمینش حتی گلی را ببوید. برای همین کسب و کار فروش گل مصنوعی در آن سرزمین رونقی فراوان داشت. پادشاه اما دلداده دختر شاه پریان بود و هر شب خوابش را می دید؛ برای همین آن سرزمین، ملکه نداشت و مردم از این وضع در عذاب بودند. سرانجام دختری در باغِ گل پادشاه دستگیر شد، دست هایش بوی گل می داد و می گفت از شهر راز آمده. برای همین بازداشتش کردند که مبادا یکی از گل های پادشاه را چیده باشد، چرا که «دست هایش بوی گل می داد». باقی ماجرا، ماجرای این دختر گیسو سیاه و ابرو کمان و جریان آشنایی او با پادشاه و دسیسه های وزیرش در «دستهایش بوی گل می داد» آمده، داستانی 42 صفحه ای به قلم مرضیه جوکار. نویسندهای که میگوید، خیلی زود باید سراغ کتاب های کاغذی را در موزه ها گرفت؛ وقتی که نوجوانان را دسته به دسته به ساختمانی می آورند و به آنها ویترین هایی نشان می دهند تا مجموعه کاغذهایی به نام «کتاب» را تماشا کنند؛ «مردم قدیم ها، -تا چند سال پیش-، با این کتاب ها مطالعه می کردند». و این صدا مدام در گوششان تکرار شود. اما او هنوز امیدوار است، امیدوار به «انگشتان جادویی»: «برای کتابخوان کردن بچه ها ،طرح قلک کتاب را پیشنهاد کردهایم؛ در گروه ما، گروه انگشت جادویی، می خواهیم خانوادهها را تشویق کنیم برای بچه هایشان کتاب بخرند؛ البته نه این کتاب های پر زرق و برق و بی محتوایی که در مغازه ها میفروشند». جوکار می نویسد و می نویسد؛ «دستهایش بوی گل می داد»، «خانه لاکپشت کوچولو»، «اگر مترسک نبودم». کتابهایش را منتقدان جزو کتاب های خوب ادبیات کودکان و نوجوانان می دانند. پست مدرن می نویسد و میخواهد ذهن بچه ها را به خلاقیت وادارد؛ به تمرکز، به تخیل. اما در نگاه او خانواده ها به جای کتاب هایی که به راستی خلاقانه باشد، برای فرزندانشان کتابی می خرند که بیشتر پر زرق و برق باشد و به آسانی در دسترس: «این روزها مردم اگر کتاب بخرند، همان کتابهای سوپرمارکت ها را برای فرزندانشان خریداری می کنند. بچه ها آنقدر که تلویزیون تماشا می کنند، کتاب نمی خوانند. فکرش را بکنید از شاهکارهای بزرگ جهان به جمله ای در تلگرام و واتس اَپ بسنده میکنند، فکرش را بکنید».
من برای «پارسی» نگرانم
روزی که چشم های گربهاش رنگی شد، تازه دانست که می تواند نویسنده موفقی باشد، در زمینه ادبیات کودک و نوجوان. بعد از آن، نوشت و نوشت؛ «آواز دایره»، «روزی که چشم های گربه ام رنگی شد» و این اواخر «شاهزاده ای سوار بر ماشین مشتی ممدلی». هرچند این آخری، بیشتر از اینکه برای نوجوانان جذاب باشد، رئالیستی بود و باب دل بزرگسالان. آخر، نوجوانان این دوره بیشتر تخیلی می پسندند و داستان های ژانر وحشت. البته سراغ همان داستانها را هم کمتر می خوانند. برای همین است که شهربانو بهجت، که او هم در نظر منتقدان ادبی جایگاه خاصی دارد می گوید مبادا از کتاب نخواندن کودکان و نوجوانان، «پارسی» از دست برود: «آنچه از دست می رود، زبان ماست. بچه ها چیزهایی را از فیلم ها می آموزند و این وضع آن قدر بیشتر و بیشتر می شود تا که زبانمان را از ما می گیرد؛ شاهدش اینکه بچه ها این روزها خیلی بیشتر غلط املایی دارند».
شاید کودکان و نوجوانان حق داشته باشند؛ وقتی در نظر این نویسنده، کتابخوانی برایشان با رنج تداعی میشود. رنج درس خواندن در سیستم آموزشی ایران. انگار که آنان به کتاب خوانی شرطی شده باشند.
انگار وقتی کتاب می بینند کتاب درسی یادشان می آید، انگار که همین سیستم آموزشی لذت کتابخوانی را از نوجوانان گرفته است؛ این است که در نگاه بهجت، بی آنکه بدانیم زبان را از چشم نسل نو می اندازیم: «کمتر مادری پیدا می شود که بنشیند و فرزندش را با کتابخوانی اُخت کند. به این می ماند که آن مادر بخواهد خلاف جهت آب شنا کند. برای همین کتابخوان کردن کودک کار خانواده نیست، کار مدرسه است».
و می پرسد: «چرا در مدرسه زنگ کتابخوانی نداریم، چرا معلم کتابخوانی نداریم؟».
قصه هایی که روزی همبستگی عاطفی می آورد
وقتی علم از جایگاه «قصه» خبر شد که قصه نفس های آخر را می کشید؛ همین امروز، همین دیروز، همین چند وقت پیش بود که علم فهمید قصه با آدم ها چهها که نمی کرده. برای همین، پیش از همه، روانشناسان سر وقت آن رفتند. قصه را به عنوان یک شیوه درمان شناختی معرفی کردند و روش قصه درمانی را بنیاد گذاشتند تا از آسیبهای روانی بکاهند.
در آخرین فصلهای عمر قصه، تازه معلوم شد که چه تاثیری در همبستگی عاطفی و دوام خانواده داشته. روزگاری پدر خانواده، فرزندان خود را دور هم جمع می کرد و برایشان قصه می گفت.
یک شب قصه «حسن کرد شبستری» و شب دیگر قصه «حسن کچل» و خرابکاریهایش. حالا اما اعضای خانواده کنار هم مینشینند و هر کدام با یک گوشی هوشمند، یک جای این جهان سیر می کنند؛ با هم هستند و دور از هم.
برای همین، فاطمه فروتن می گوید یک «جنگ سرد» پیش روی خانواده هاست. فروتن وقتی ماجرای «پسر امپراتور یونجه برها» را می نوشت به یاد کودکی اش بود؛ روزگاری که بزرگ خانواده برای او و همسن و سالانش قصه می گفت. و وقتی «فکربازیهای من و انکی» و «آقای 3 چرخه ای» را می نوشت، امیدوار بود که با این داستان ها دوباره قصه را زنده کند، برای نسلی که هر روز از آن دورتر می شود. دوری یی که از نگاه این نویسنده، هم زبان پارسی را از پویایی می اندازد و هم اعضای خانواده را از هم جدا می کند: «با فضای مجازی، خانواده ها از هم دور می شوند. انگار «خانواده» را که روزی در فرهنگ ایرانی بدان می بالیدیم دارد از میان می رود».
و ادامه می دهد: «با این وضع، شاید روزی دیگر انشانویسی هم نداشته باشیم. فاجعه است، فاجعه. من طرح قلک خرید کتاب را پیشنهاد دادم بلکه بچه ها به کتابخوانی علاقه مند شوند. آخر قلک نماد کودکی است و می تواند ابزاری خوب باشد برای کتابخوان بارآوردن بچه ها».
و ماجرای داروخانه
دستی که داروهای شیمیایی را از روی قفسه ها بر می دارد، خوب می داند آنکه منتظر دریافت این داروهاست از چه در رنج است، اما شاید نداند روحش چه می خواهد.
روزی، دستی کتابی را از روی همین قفسه ها بر می داشت و انگار اکنون که قفسه ها از کتاب خالی شده و جایشان را داروها گرفته، مردم هم بیشتر بیمار می شوند؛ به قدری که کتاب ها به نفع داروها کناره گیری میکنند.

46

کد خبر 600563

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین