اهم صحبت های سعید جلیلی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در جمع تعدادی از دانشجویان دانشگاه آزاد پرند به شرح زیر است:
*«یکی از دوستان سوال کردند که چگونه میتوان بسیجی ماند؟ این عرصه «آزمایش» است. اگر یکی بگوید من در جنگ بودم، دیگری بگوید در زندان بودم، سومی بگوید قبل از انقلاب اینطور بودم و... هیچکدام از اینها تضمین برای اینکه آیندهام انقلابی بماند نخواهد بود. هر کسی باید حواساش جمع باشد. اگر یکی بگوید در بسیج بودهام؛ دیگری بگوید سابقهام اینگونه است؛ سومی بگوید فلان کتاب را خواندهام؛ همه اینها خوب است ولی تضمینکننده نیستند! اواخر از امام پرسیده بودند اگر بخواهید یک دعا در باره خودتان بکنید چیست؟ امام گفته بودند دعا میکنم عاقبت به خیر شوم! امام با آن همه مجاهدت و تقوا این حرف را میزدند. اینکه در ادعیه می خوانیم خدایا! ما را حتی لحظهای به خودمان وا مگذار، به همین خاطر است.»
*نفوذ که گفته میشود، فقط نفوذ سیاسی نیست که جاسوسی بیاید و گوشهای از اتاق بنشیند و ببیند ما چه میگوییم. یک وقتی نفوذ این است که یکمرتبه دچار غرور شویم و بگوییم من که خوب هستم! همین جا لحظه سقوط است! اگر احساس کنید چون بسیجی هستید میتوانید راجع به همه هر حرفی را بزنید، یا در بعضی جمعها میبینید برخی دوستان چون احساس میکنند دارند بر مبنای خوبی حرف میزنند، پس اگر دروغ، تهمت، غیبت و... باشد اشکال ندارد، این همان نفوذ است! اینطور نیست که چون حزباللهی هستیم و بحث خوبی را مطرح میکنیم، میتوانیم بهراحتی به هر کسی دروغ بگوییم، تهمت بزنیم و غیبت کنیم. یکی از راههای نفوذ اینهاست و باید به اینها توجه کنیم. فرق شما با طرف مقابل همان است که امام گفت آن تفکر «بسیجی» است. اگر در جایی دیدید دارید جور دیگری عمل میکنید، دیگر آنچه که باید باشید نیستید، وقتی آن حرف را زدید یعنی دارید از آن تفکر خارج میشوید. اینکه ما میگوییم حدود الهی یعنی چه؟ حدود یعنی مرزها و هر جا از مرزها عبور کردید، یعنی نفوذ انجام شده است.
* اگر باور ما این است که حرف و اندیشه ی ما حق است. اگر حق است، پس باید بتوانیم از آن دفاع و تبلیغش کنیم. پس اگر این حقیقت است، قابل دفاع و مایه افتخار است و باید صحبت کرد. چه وقت میتوانید بقیه را اقناع کنید؟ وقتی برای خودتان «اثبات» شود. ممکن است طرف مقابل مثلا به شما بگوید چرا باید به امریکا بیاعتماد بود؟ من قبول ندارم! نمیشود جواب داد همین هست که هست! باید حرف قانع کننده و منطقی بزنید. یعنی مثلاً بگویید اینکه گفته میشود نمیتوان به امریکا اعتماد کرد، بر اساس این شواهد تاریخی، سیاسی و شواهد روز است و منطقاش این است. برادر یا خواهری که با شما صحبت میکند که دشمن این نظام نیست و حتماً با شما مشترکاتی دارد و اگر حرف منطقی از شما بشنوند اتفاقاً به شما علاقمند میشود و میگوید ببین چقدر حواساش جمع است، چقدر تحلیل دارد و دقیق مطالب را میفهمد!
*«به خاطر همین باورم این است وظیفهای که الان به عهده شماست، کمتر از زمان جنگ نیست. راهیان نور کار خوبی است اما اینطور نیست که بگوییم یک چیزی بوده و تمام شده و ای کاش ما در آن زمان و مکان بودیم و مثلاً 30 سال پیش و فقط در منطقه شلمچه میشد این کار را کرد. امروز هر جایی همین است. امروز عرصهها فراهم هستند، ولی زحمت دارد. باید کار کرد. نباید نشست و فقط مشغول تلگرام شد!»
*عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام تصریح کرد: برای رسیدن به این چهارچوب از شما خواهش میکنم حتماً تمام پیامهای یک سال آخر عمر شریف امام را بخوانید. امام عصاره تمام تجارب علمی، عرفانی، اخلاقی، سیاسی و حکومتی خود را در این یک سال به نسل آینده منتقل میکند. یعنی تقریباً از فروردین سال 1367 تا اردیبهشت سال 1368 را که آخرین پیامهای امام است بخوانید. امام مرتباً میگوید اسلام ناب- اسلام امریکایی و شاخص میدهد که اسلام ناب اینطور است، اسلام امریکایی هم اینطور!
* همین حرفهایی که آقا در چند ماه اخیر دو باره میزنند: «انقلابی، غیر انقلابی». بنشینید و اینها را با هم مقایسه کنید. انقلابی یعنی چه؟ امام دائماً میگوید اسلام ناب، اسلام انقلابی یعنی چه؟این همان بحث مهمی است که باید کار شود. آنگاه بر همین مبنا سعی بر تحلیل موضوعات کنید. پیش خودتان نگویید حالا مثلاً بنده دانشجویی در پرند هستم، اطلاعاتام کم است و اخبار پشت پرده را هم نمیدانم و ممکن است تحلیلهایم اشتباه باشند!
*شنیدم یکی از حرفهایی که یکی از نزدیکان امام از ایشان نقل کرده این است که ایشان میگویند اینکه گفته می شود حرف مرد یکی است، حرف هیتلر و امثال اوست! اتفاقاً مرد کسی است که حرفاش یکی نیست و اگر جایی فهمید اشتباه کرده است، اعتراف و اصلاح کند.
*اگر کار گفتمانی انجام شود، نتیجهاش را در انتخابات هم خواهید دید. وقتی مردم به حقیقت انقلاب نزدیک میشوند بعد از انقلاب وقتی جنگ شد، مردم میدانستند باید به جنگ بروند و از انقلاب و کشور دفاع کنند. انقلاب را از خودشان میدانستند. در انتخابات هم اگر به گفتمانی معتقد هستید و میگویید این حقیقت و باور است، باید سعی کنید مردم به این نزدیک شوند. وقتی مردم نزدیک شدند، طبیعتاً گزینه انتخابیشان همان خواهد بود که به این نزدیکتر باشد، اما اگر در آن کوتاهی کنید و در آن مسائل کار نکنید و یا کسانی مردم را دچار تردید کنند و بگویند اینکه غلط است، این مسیر را اشتباه آمده ایم و مردم هم در تردید باقی بمانند، برای همین موعد انتخابات هم معلوم است مردم میگویند چرا باید به این رأی بدهیم؟
* اینجاست که برخی از سئوالات که راجع به انتخابات پرسیده میشوند، جای بحث دارد. اگر مثلاً کسی از درون خود جریان انقلاب آمد و تردید ایجاد کرد، این میشود شکستن مرزها. یعنی شما باوری دارید و میگویید باید از این حق دفاع کنم. یکمرتبه کسی میآید و میگوید این کار اصلا اشتباه ما بوده است! حالا اینجا بحث بعد پیش میآید که برخی از دوستان سئوال میکنند. ما که میگوییم برای خدا کار میکنیم. «مردان خدا گر چه هزارند یکی اند/ مردان هوی جمله دوگانهاند سهگانهاند» مگر نمیگوییم مردان خدا یکی هستند؟ شعر مولوی است. اگر همینطور است، پس چرا یگانه نیستید؟ این حرف درستی است، اما یگانه در چه؟ نمیشود هر کسی حرف خودش را بزند، حرفهای کاملاً متضاد. بعد هم بگوید یکی شویم. ای مردم! حالا ما یکی شدیم و به یک نفر رأی بدهید. مردم میگویند اینکه 180 درجه خلاف دیگری حرف میزند. پس اگر یکی شدهاید فقط برای این است که قدرت را در دست بگیرید!
* بالاخره نگاهات را مشخص کن. آقای حسن رحیمپور جمله خوبی میگفت. میگفت وقتی در عملیات خیبر شرایط بد شد و عملیات شکست خورد، یک عده مانده بودند بمانند یا برگردند؟ قایق آمد. یک عده دویدند سوار قایق شوند، یک عده هم گفتند نه باید بمانیم. ایشان میگفت در جزیره ایستاده بودم. یک پایام در قایق بود و یک پایام در جزیره. تردید داشتم. راننده قایق و بچههای داخل قایق میخواستند بروند و بچههای جزیره میگفتند نرو. بالاخره راننده قایق گفت برادر من! یکی از پاهایات را بردار. یا این طرفی بشو یا آن طرفی! تکلیفات را روشن کن. بالاخره اگر موضوعاتی وجود دارند، باید موضع خود را روشن کنیم. مثلاً میگوییم موضع ما به برجام چیست؟ یکی میگوید این فتحالفتوح است، دیگری میگوید بسیار بد است. شما که هر دو تا را کنار هم میگذارید، چگونه باید تصمیم بگیرم؟
*«همین امروز خواندم که یکی از مسئولان گفته است طرف مقابل در اجرای تعهداتش در برجام جدی نیست، آن یکی حرف دیگری زده است. اینها بحثهایی است که خود دوستان میکنند. ولی افکار عمومی باید به این مهم نزدیک شود که وقتی رهبری فرمودند نمیشود به امریکا اعتماد کرد، دلیلاش چیست؟»
* این کار باید بشود و اینجا کار من و شماست که بگوییم اگر در این موضوع اینطور نشد، پس حلّال ما این نبوده است. کلید این نبوده و چیز دیگری بوده است. یک وقت میگوییم کلیدش همین است و طبعاً مردم هم میگویند خدا پدرش را بیامرزد. یک نفر کلیدی را داشته باشد و بیاید این قفل را باز کند. حالا اگر کلید را انداختیم و دیدیم نشد، منطقیاش این است که بگوییم باید راه دیگری پیدا کنیم. این راهحل نیست.
۲۳۱۴
نظر شما