۰ نفر
۲۲ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۵:۲۰

انقلاب در تعریف به معنای تغییرات بنیادین در نظام سیاسی است؛ تغییراتی که معمولا از پایین به بالا و توأم با خشونت فزاینده است.

انقلابی‌گری نیز به معنای تصمیم احساسی، هیجانی، سریع و بدون در نظر گرفتن جوانب و تبعات آن تصمیم است؛ البته این اقتضای هر انقلابی است. انقلاب‌های سنتی معمولا در پی یک دوره مبارزه مسلحانه و خشونت‌آمیز به ثمر می‌رسند و بخشی از این خشونت به دوران پس از پیروزی منتقل می‌شود.

هر چه توانایی حکومت مستقر در سرکوب انقلابیون بیشتر باشد، میزان خشونت در انقلاب نیز بالا می‌رود. به‌عنوان مثال برآورد می‌شود که در انقلاب مکزیک که منجر به سقوط حکومت دیکتاتوری دیاز در ‌سال ١٩١٠ شد، بین یک‌میلیون و ٩٠٠‌هزار تا ٣‌میلیون و٥٠٠‌هزار نفر کشته شده باشند. برخی از نظریه‌پردازان انقلاب معتقدند که یک دوره خشونت بسیار بالا در استقرار نظم منسجم و نسبتا بلندمدت تأثیرگذار است. در حقیقت زمانی که قدرت نیروهای درگیر در انقلاب به واسطه یک دوره خشونت‌آمیز تضعیف می‌شود، این نیروها آمادگی پذیرش نظم جدید را پیدا می‌کنند.

انقلاب ‌سال ٥٧ ایران با توجه به نسبت جمعیتی، انقلاب نسبتاً کم‌خشونتی بود. اگرچه نمونه‌های زیادی از خشونت علیه انقلابیون توسط حکومت شاه ثبت شده است و اگر چه گروه‌های متعددی از نیروهای انقلابی دست به قیام مسلحانه و ترور عناصر حکومت زدند، اما درمجموع طبق آماری که چند ‌سال پیش بنیاد شهید منتشر کرد، مجموع شهدای انقلاب ٢٨٣٨ نفر است. دو عامل را به‌عنوان دلایل اصلی این مسأله مطرح می‌کنند؛ نخست این‌که رهبری انقلاب اعتقادی به قیام مسلحانه نداشت. امام‌خمینی(ره) براساس حکم شرعی حرمت خون مسلمانان مجوز استفاده از اسلحه در جریان انقلاب را نمی‌داد. عامل دوم نیز اراده پایین شاه در سرکوب مخالفان بود. برخی معتقدند که دکترین کارتر (رئیس‌جمهوری وقت ایالات متحده آمریکا) این اجازه را به شاه نمی‌داد که با قدرت مخالفان داخلی‌اش را سرکوب کند و برخی هم ضعف شخصی شاه را عامل این موضوع می‌دانند.

این‌که به چه دلیلی شاه نتوانست به صورت خشونت‌آمیز مخالفانش را سرکوب کند، موضوع این یادداشت نیست. اما این مسأله تبعاتی داشت که قابل بررسی است. همان‌طور که پیشتر مطرح شد، یک عامل ثبات و استقرار دولت‌های انقلابی، خشونت بالای زمان انقلاب است.

این‌که انقلاب ما خشونت‌آمیز نبود باعث شده است که بسیاری از گروه‌های دخیل در انقلاب پس از انقلاب به اپوزسیون مخالف بدل گردند. تقریبا در تمام دوره‌های مختلف پس از انقلاب گروهی از انقلابیون به جمع مخالفان پیوسته‌اند. از جبهه ملی و نهضت آزادی گرفته تا بنی‌صدر و منافقین و... اینها همه گروه‌هایی بودند که در زمان رژیم پهلوی علیه این رژیم فعالیت می‌کردند اما پس از سقوط پهلوی نتوانستند وارد در نظم بر آمده از انقلاب باقی بمانند. آن گروه‌هایی هم که باقی ماندند (خط امام و خط بازار یا اصولگرایان و اصلاح‌طلبان بعدی) نیز متکثر و مخالف هم شدند.

آن چیزی که در سال‌های نخست بعد از انقلاب مانع از بروز درگیری داخلی و شورش شد، جنگ تحمیلی بود. جنگی که ٨‌سال به طول انجامید و در خلال آن بسیاری از گروه‌های مخالف نظام از قدرت رسمی کشور خارج شدند. برخی از آنها حتی از مرزهای ایران نیز خارج شدند و حتی گروهی مانند منافقین به کمک صدام حسین در جنگ رفتند و عملا به دشمنان ملت تبدیل شدند. انقلاب ایران را به لحاظ مدل‌های مرسوم در علوم سیاسی، نمی‌توانیم یک انقلاب کلاسیک بدانیم.

اگرچه دارای عناصر رهبری و گفتمانی بود اما فاکتور خشونت را نداشت. همین مسأله این انقلاب را شبیه انقلاب‌های مدرن می‌کند. اگرچه نمی‌توان آن را تماماً هم یک انقلاب مدرن نامید. انقلابی که گفتمان بازگشت به اسلام را در خاورمیانه زنده کرد و منجر به تغییرات اساسی در سیاست منطقه و جهان شد. انقلابی که منجر به استقرار نظمی شد که با وجود مخالفان بسیار همچنان به راه خود ادامه می‌دهد.

این یادداشت در روزنامه شهروند منتشر شده است.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 634307

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 14 =