یک.
درس خوانده و رشد کرده. بعد از چند دهه، می شود معاون فلان وزارتخانه یا دانشمند ارشد فلان پژوهشگاه یا نخستین زنی که فلان افتخار را کسب کرده یا... .
مواجهه ما با این پدیده چگونه است؟ پاسخ روشن است؛ چرا که مشابه آن را دیده ایم. در موارد مشابه، اگر مخالفتی نداشته باشید، رسانه ما خبر را اینگونه تنظیم کرده است: «یک خانم ایرانی برای نخستین بار...»؛ و مهم نیست که او چهل سال است که اکسیژن ایران به ریه هایش نرسیده و تابعیت آنجا را دارد و اصلا چه بسا در چارچوب های درست یا غلط تعریف شده از جانب ما نگنجد و غافل از اینکه مسئولیتی که «این زن ایرانی برای نخستین بار» به دست آورده، ممکن است او را مجبور کند خلاف مصالح ایرانی تصمیم بگیرد.
اینها مهم نیست. مهم این است که ما خیال کنیم با این اتفاق بر بام دنیا ایستاده ایم و سرآمد هستیم.
دو.
حالا بیایید چشمانمان را ببندیم و جای شخصیت های داستان را عوض کنیم.
دوستی دارم از یکی از کشورهای اروپایی که بر اساس ملاک های رایج، کشوری درجه یک است. سالهاست که مسلمان شده. شیعه دوازده امامی هم هست. اسمش را هم عوض کرده. خانم ایرانی هم گرفته. چند صباحی هم از آب دانشگاه امام صادق علیه السلام نوشیده است. رساله دکترای او هم درباره یکی از آراء شهید سید محمدباقر صدر است. تالیفاتی هم دارد. یکی دو زبان هم کم و بیش بلد است. خوب، بفرمایید در اطرافتان چند نفر «ایرانی الاصل اصیل» با این ویژگی ها سراغ دارید؟ آیا این «انطباق حداکثری» با ارزشها و ایده آل های ایرانی- اسلامی کافی نیست؟ متاسفم که بگویم چنین فردی، که به سبب «انتخاب» های مهم زندگی اش، از موقعیت های علمی و اقتصادی کشورش دست شسته؛ در کشور ما هم مشکلاتی دارد، ناگفتنی. گرچه چنین افرادی برای فلان برنامه زنده و بهمان مصاحبه رسانه ای، مهمان های خوبی هستند. اما من خیال می کنم علت اقبال و استقبال رسانه ای نسبت به ایشان این است که پیام ما «ایرانی» ها را خوب گرفتند و درک کردند.
سه.
آقای ترامپ رییس جمهور ایالات متحده می شود. در یکی از اولین تصمیم گیری هایش، با خودنویس و روی نقشه، بین آمریکا و مکزیک دیوار می کشد تا در اولین فرصت آجرها را طبق این نقشه روی هم بچینند. دنیا نسبت به این رفتار عکس العمل نشان می دهد که روزگار دیوار کشیدن گذشته است و... . یک سوال دارم. لطفا با خودمان صادق باشیم. اگر امروز یا سالهای قبل، دولت ما تصمیم می گرفت بین ایران و همسایه هم زبان و هم فرهنگ و هم تاریخ شرقی دیوار بکشد؛ آیا به همین مقدار کار بدی کرده بود؟ سریع جواب ندهید. اصلا لازم نیست جواب بدهید. فقط جملات از این دست را به یاد آورید که: «بابا طفلی افغانیه، ولش کن»؛ یا مثلا: «افففغاااانننییی» (با لحن خشن و به صورت ناسزا).
چهار.
ما، ایرانی ها، به سلمان فارسی افتخار می کنیم. یک سوال: افتخار ما به سلمان «ایرانی» است؟ یا به پیامبر؟
به عبارت دیگر، آیا به همان اندازه که به سلمان و ایرانی بودنش افتخار می کنیم؛ به این هم افتخار می کنیم که پیامبر ما به یک نفر با ملیت مختلف و به اصطلاح خارجی، تا این اندازه جایگاه داده است؟ داستان بلال حبشی هم همین است.
پنج.
سید موسی صدر از قم رفت لبنان. اسراییل در لبنان و فلسطین جولان می داد. فلسطینی ها به لبنان پناه آورده بودند.
موسی صدر در جایی گفت: «ان العمال الفلسطینیین یجب ان یتمتعوا بکافه حقوق العمال...»؛کارگران فلسطینی باید از تمام حقوق کارگران بهرهمند شوند مخصوصا که امروز سهم خود را در امنیت و صندوق بیمه میپردازند.
آیا کارفرمایی را سراغ دارید که گچ کار افغانی خود را بیمه کرده باشد؟ یا فلان پیمانکار شهرداری را که رفتگران و باغبان ها را...؟ یا فلان کوره پزخانه و مرغداری و کارگاه سنگ کوبی و کشتارگاه را ...؟
عذرخواهی می کنم اگر در این مشاغل، از معاون فلان وزارتخانه یا مشاور رییس جمهور یا کارگردانی که جایزه فیلم فجر برده باشد یا فوتبالیستی که ستاره شده باشد یا مربی یک رشته ورزشی یا مجری تلویزیون اسمی به میان نیامده است. هر شغل و منصبی که شایسته «اتباع بیگانه» نیست؛ بی خیال «از خود بیگانگی»... .
نظر شما