وقتی یکی از همکاران سرویس فرهنگی برای بخش گپ روزنامه شاپور قریب را توصیه کرد همگی متفقالقول از این پیشنهاد استقبال کردیم. شماره تماسی از قریب نداشتیم پس به ناچار با یکی از همکاران قدیمی تماس گرفتیم تا شماره استاد را از او بگیریم؛ شماره تلفن خانهاش را به ما داد و در جوابمان که محض احتیاط شماره تلفن همراه این کارگردان قدیمی سینمای ایران را هم درخواست کردیم، پاسخ داد: «شاپور قریب سالهاست بیکار در خانه نشسته است. نگران نباشید، جواب تلفن را میدهد.»
سلام آقای قریب. چه خبر؟
هیچ. کنج خانه بیکار نشستهایم.
چرا بیکار؟ هیچ طرحی، فیلمنامهای یا فیلمی در دست ندارید؟
نه عزیزم. ما از دور خارج شدیم. دیگر کسی به ما دور نمیدهد.
شما دارای تجربه گرانسنگی در زمینه فیلمهای مربوط به کودکان و نوجوانان هستید. یعنی واقعاً نمیشود از این تجربه شما استفاده کرد؟
دیگر کسی به این چیزها اهمیت نمیدهد. این که فلان فیلم را ساختی یا فلان جایزه را گرفتی برای کسی اهمیتی ندارد.
خودتان هم طرحی یا داستانی در دست ندارید تا برای کار به جایی ارائه دهید؟
نه. وقتی دلسردی باشد دیگر طرح و فکر و این چیزها فایدهای ندارد. اگر جریانی وجود داشته باشد آدم وارد آن جریان میشود و به پیش میرود ولی وقتی میبینی که اصلاً به حساب نمیآیی دیگر دل و دماغی برای فکر و طرح اندیشه باقی نمیماند.
ظاهراً سال گذشته یک تلهفیلم برای شبکه یک سیما ساختید.
بله، ولی در واقع میتوانم بگویم فقط یک کار سردستی بود برای اینکه خرج زندگی را تأمین کنم. کاری نبود که دلم را راضی کند. سختی کار اینجاست که این کارها را میکنی اما نمیتوانی برای همه توضیح بدهی و بگویی این کار را کردم تا کرایه خانهام را بدهم و خرج زندگیام را تأمین کنم. کاری که عشق در آن نباشد کار نیست و فایدهای ندارد.
شما بعد از این همه سال فعالیت در عرصه هنر کشور از مزایای بازنشستگی و بیمه استفاده میکنید؟
نه. هیچ حقوق بازنشستگی و بیمهای وجود ندارد. من از 15 سالگی در تئاتر بودم و 11 سال تمام خاک صحنه را خوردم. این آخر عمری دنبال این چیزها رفتن دیگر فایدهای برای من ندارد.
چه توقعی از مسئولان سینما، تئاتر و کلاً فرهنگ کشور دارید؟
سال گذشته آقای گلمکانی به خانهام آمد. مشکلات را دید و گفتوگوی بلندی انجام داد و درمجله فیلم هم چاپ کرد. دیگر چقدر از مشکلاتم بگویم. اگر گوش شنوایی باشد همینها کافیست.
نظر شما