اینبار نیز شهرداری که امکانات زیستی نسل موجود و نسلهای آتی مردم تهران را به حراج گذاشته است و متحد اصلی سوداگران و دلالان است، و به هیچ قانونی پایبند نیست، به تبعیت از فرد پیشین و با چاشنی ترامپی، ملت ایران را به دو گروه 4درصدی و 96درصدی تقسیم میکند و راستراست به دوربین نگاه میکند و به دروغ اقدامات خود را به دیگران نسبت و خود را طرفدار ضعفا نشان میدهد. واقعا پدیده عجیبی است. وعدههای دروغین، پوشالین و غیر قانونی میدهد و هرچه رییس و نمایندگان مجلس میگویند این صحبتها اعتباری ندارد همچنان ادامه میدهد، مدیریت بیقانون و فردگرایانه خود را مدرن و مدیریت قانونمدار دیگران را سنتی و از رده خارج معرفی میکند. علیرغم تمام مشکلاتی که در مدیریت خود داشتهاست، خود را مظهر توانایی و دیگران را مظهر ناتوانی معرفی میکند.
این سبک بیان هرچند از منظر نخبگان و اندیشمندان حقیر و عوامفریبانه به نظر میآید، لیکن در عمل، واجد قدرت انتقال قوی یک پیام بسیار ساده است. در این رویکرد، گزارهها و جملات اعلامی به خودی خود فاقد ارزشند. آنچه ارزش دارد، پیام ضمنی است که شیواتر از بیان آشکار به مخاطب منتقل میشود. هرچند اکثر موارد اعلامی از سوی پوپولیستها عاری از حقیقت است، با جسارت هر سخنی را بر زبان میاورد. نامزدهای انتخاباتی در برابر این موضع تبلیغی، اغلب به قول معروف آچمز هستند. چرا که رفتار متقابل را اخلاقی نمیدانند. و حتی اگر بخواهند عینا اقدام کنند، ظرفیت اجرای آن را دارند.
ایجاد تردید در رعایت منافع ملی در توافقهای بینالمللی قبلی و یورش به دولتهای پیشین نیز از راهبردهای تکرار شده توسط اکثر رهبران پوپولیست در کشورهای مختلف جهان است. به عنوان نمونه، هیتلر همواره امضاکنندگان پیمان ورسای (1919) پس از جنگ جهانی اول بهشدت سرزنش میکرد که ارتش آلمان را متلاشی، استقلال کشور را واگذار و ملت آن را برای دهها سال بدهکار ساختهاند. آنان، مدیران پیشین را به عدم شجاعت، درک ناصحیح شرایط بینالمللی، خودباختگی و عدم توان در ایفای منافع ملی متهم میکنند. و فراتر آنکه با خلاصهسازی و سادهسازی تمام سیاستِ خارجی در یک موضوع خاص، میتوانند موضوع را تبدیل به خواستهی مردم و فراتر غرور ملی کنند و ظرفیت بسیج ملی را فراهم سازند.
جریان ضد خارجی زمینه شکلگیری جریان ملیگرایی افراطی را در اختیار حرکتهای پوپولیستی قرار میدهد. از منظر جامعهشناختی، مدرنسازی جوامع سنتی موجب شکلگیری تضاد گستردهای بین طبقه متوسط و سنتگرایان میشود. درحالیکه طبقه متوسط خاستگاه اصلی نخبگان جدید است، احساسات پوپولیستی دو سوی طیف نخبگان سنتگرا؛ و تازهواردان، تودههای کمسواد و با درآمد پایین را به هم پیوند میدهد. آنچه میتواند نه تنها این مجموعه بهشدت نامتجانس را به همپیوند دهد، بلکه موجب یارگیری جدید از طبقه متوسط و سایر اقشار گردد تاکید بر ملیگرایی است. لذا سازمان میراث فرهنگی و گردشگری که در هیچیک از دولتها از اهمیت یکم برخوردار نبود، در دولت پیشین تبدیل به مهمترین سازمان مباشر اجرای خواستههای عمومی دولت میگردد. استرداد منشور کوروش با چفیه و تفصیلات فراوان در دستور کار قرار میگیرد.
مکتب ایرانی با جنجال فراوان طرح میشود. و حس برتری مردم ایران به سایر ملل به انحای مختلف و درموقعیتهای متفاوت به ملت القا میشود. نمونه بکارگیری همین سیاست را میتوان در تجربه سایر کشورها و عواقب شوم آن جستجو کرد. برتریطلبی المانها در دوره نازیها این کشور را گرفتار کرد و در روسیه، روسها را با درگیریها درونی گسترده در دوره استالین مواجه ساخت. به نظر میرسد نامزدهای متعهد به چارچوبهای معهود جمهوری اسلامی شانس طرح چنین شعارهایی را ندارند. مضافا آنکه سوابق و لواحق آنان نیز به آنها اجازه طرح چنین شعارهایی را نمیدهد. گرچه طرح شعارِ ملیگرایی با ظاهر اصولگرایی جریان حاکم نیز سازگاری ندارد لیکن، در چارچوب حرکتهای پوپولیستی هیچ حد و مرزی برای استفاده از ابزارهای مختلف برای بیرون راندن رقیب از صحنه وجود ندارد.
نظر شما