در آخرین روز بیست و پنجمین جشنواره سراسری تئاتر سوره تهران نمایش «فانوسهای تاریک در گذرگاه خورشید» به نویسندگی و کارگردانی «هادی حوری» در سالن مهر حوزه هنری اجرا شد. هادی حوری نمایشنامهنویس شناختهشده است و در این اثر به واکاوی موقعیتی تاریخی و برای بررسی پدیده متأخر قدرت نرم یا تغییر مؤلفههای قدرت پرداخته است.
نمایش ازاینجا آغاز میشود، یزد بن معاویه مرده و خلأ قدرت پیشآمده است، «سرجون ابن منصور رومي» که از مشاورین معاویه و یزد، با درکی که از مصائب خلأ قدرت دارد، بزرگان عرب و مدعیان قدرت را در کاخ سبز دمشق جمع میکند تا در شورایی تکلیف خلیفه بعد از یزد را روشن کنند. شمر بن ذیالجوشن، عبيدالله ابن زياد، حُصَین بن نُمَیر، حُمَيْد ابن مسلم اَزْدي، شُرَيْح ابن حارث يمني به این ضیافت مرگ فراخواند میشوند و نمایش از جدال این گروه جان میگیرد.
نکته اما اینجاست سرجون ابن منصور رومی درگیر روایت دیگری است، چراکه شهادت حسین بن علی (ع) مؤلفههای قدرت را به هم زده است. بعد از واقعه کربلا دیگر نمیشود همانطور زندگی کرد که پیش از آن. سرجون روایت میکند که در دوره علی بن ابیطالب (ع) و در جنگهای امام با معاویه آنان توانستهاند با دستکاری بعضی از مؤلفهها و با خدعه و نیرنگ و با به نیزه کردن قرآن دست بالا را در میدان جنگ داشته باشند و از حماقتها سوءاستفاده کنند ولی در جنگ نابرابر نینوا لشکر 33 هزارنفری یزد در مقابل 145 نفر همراهان حسین بن علی (ع) از سپاهی گرفته تا زنان و کودکان و پیران، این امکان را از دست دادهاند. اگرچه پیروزی از آن یاران یزد شده اما آن جنگ پایان نیافته است و هرروز خبر شکست پشت شکستی دیگر به گوش میرسد. هرچقدر روز واقعه بین مردمان و بزرگان روایت میشود و کسی اشکی میریزد و دستی برپیشانی میزند، شکست آن جنگ نابرابر محرزتر میشود. البته فقط اشک نیست چراکه خونخواهان حسین از صرد خزاعی و مختار ثقفی و... با جمعآوری مردمان دلسوخته به دنبال انتقام هستند و ...
هادی حوری به بهانه این روایت به اصل مسئله قدرت و چگونگی روابط آن در امروز میپردازد. این گزاره که با سرنیزه میشود قدرت را به دست گرفت اما با سرنیزه نمیشود حکومت کرد. انتخاب سرجون برای تحلیل این ماجرا بسیار دقیق است، چراکه او اولاً عرب نیست و دوما تازهمسلمان است و... به این خاطر میتواند به مشکلات از بیرون جهان عرب و... نگاه کند و مشکلات را تشخیص دهد. خلأ قدرت را درک و معضل جانشینی را بفهمد. سرجون بهدرستی از مرده ریگ یزد ـ یعنی شهادت و اسراء واقعه کربلاـ بعنوان چالش بزرگ جانشین بعد از یزد یاد می کند؛ یعنی کسی که قدرت بعدی را به دست میگیرد باید بتواند آن حجم مشکلات قبلی را حل کند یا چارهای برای آن داشته باشد.
آن چه در اثر مطرح می شود این است قدرت تحول محتوایی یافته است و دیگر نیزه برای حکومت پاسخگو نیست. با قتل و حبس و زندان مخالفان هیچچیزی قدرتی نمیتواند برقرار بماند. قدرت در اقناع اجتماعی است. نمادهای اقناعی میتوانند هنجار یا ناهنجاری قدرت باشند. باید این درس تاریخ را صاحبان قدرت بپذیرند؛ اما شمر و عبیدالله و ... درکی از این مفهوم قدرت ندارند و تنها به جانشینی از سر لذت و خودخواهی میاندیشند.
اما درباره طراحی اجرا که محصول اندیشه کارگردان برای تصویرسازی و طرح طراح صحنه است باید گفت که این عامل نیز در راستای اهداف نمایشنامه و برای نشان دادن عطش آدمها به قدرت، انسجام یافته است، حمل صندلی توسط افراد عطش آنها به داشتن قدرت را نمایش میدهد، عطشی که سیریناپذیر است. پیش از حرکت هر بازیگر با صندلیاش مردمانی در دو سوی صندلی نشستهاند که کارگردان با این نماد و نشانه سعی دارد رابطه قدرت و مردم و اینکه پایه صندلی قدرت بر دوش ناتوان مردم است را برجسته کند. هرکدام از بازیگران چند نقش اصلی پیالهای را به دست دارند که در کنار صندلیها، نشان می دهد اینها مست قدرت هستند. شناور بودن تابوت یزد عامل بصری دیگری است که متزلزل بودن ارکان آنچه او به ارث گذاشته و همچنین دستبهدست شدنش را نشان میدهد. اینکه در پایان نمایش جنازه یزد و مردان خواستار جانشینی حکومتش در جای تنگ بین دو ستون کاخ سبز دمشق جمع میشود باری دیگر منابع اندک قدرت و خواستاران بیشمار آن را کارگردان با طراحی صحنه نمایش میدهد.
درباره بازیگران باید گفت که گروه اصلی، بازیگران باسابقه تئاتر، رادیو و... هستند و کار خود را میدانند، اما به نظر از یک نکته غفلت کردهاند و آن اینکه نویسنده در متن کوشیده است از زبان دوره پرهیز کند و به زبان محاوره امروز نزدیک شود تا مخاطب ارتباط نزدیکتری پیدا کند، اما بازیگران دوباره به سمت یک بازی کلاسیک از نمایشهای تاریخی حرکت کردهاند.
سایر عوامل نمایش نیز بهجای خود سعی در پیشبرد اهداف کارگردان داشتهاند اگرچه باید به خاطر داشت اجرای نمایش در جشنوارهها حکم آخرین تمرین را دارد و نباید اجرای جشنواره را تمام داشتههای یک نمایش تلقی کرد.
آن چه در اثر مطرح می شود این است قدرت تحول محتوایی یافته است و دیگر نیزه برای حکومت پاسخگو نیست. با قتل و حبس و زندان مخالفان هیچ قدرتی نمیتواند برقرار بماند. قدرت در اقناع اجتماعی است. نمادهای اقناعی میتوانند هنجار یا ناهنجاری قدرت باشند. باید این درس تاریخ را صاحبان قدرت بپذیرند؛ اما شمر و عبیدالله و ... درکی از این مفهوم قدرت ندارند و تنها به جانشینی از سر لذت و خودخواهی میاندیشند.
کد خبر 699272
نظر شما