هنوز مشخص نیست که جشنواره فیلم فجر امسال در استانها هم برگزار میشود یا خیر. کاش دبیر محترم جشنواره عزمش را جزم کند و قاطعانه جلوی این سنت غلط بایستد. کدام جشنواره سینمایی دنیا را سراغ دارید که در شهرهای کوچک کشور محل برگزاری تکثیر شود؟ مگر لیگ برتر فوتبال را برگزار میکنیم که هر شهر و منطقهای برای خودش یک نماینده داشته باشد؟ فستیوالهای مطرح دنیا با نام یک شهر برند خودشان را با دیگران معرفی میکنند. وقتی نام فستیوالهای سینمایی کن، مونترال، برلین، ونیز، مسکو و ... را میشنویم تصویری از هویت آن شهر، فرهنگ و مختصاتش در ذهنمان مجسم میشود. هویتی که جشنواره فیلم فجر واجد آن نیست. مدیران ما پیکر نیمهجان جشنواره را از این شهر به آن شهر میکشانند و افتخار میکنند که چند صدهزار نفر از مردم را درگیر یک اقدام فرهنگی کردهاند. استدلالشان این است که ما داریم جشن برگزار میکنیم و شلوغی و کثرت شرکتکنندگان رونق جشن ما را افزایش میدهد.
با این استدلال باید تمام ارکان جشنواره مورد بازنگری قرار بگیرند. اگر قرار است جشن برگزار کنیم پس نقد و بررسی فیلمها، رقابت، اهدای سیمرغ و تقدیر و داوری دیگر چه معنایی دارد؟ آیا این فیلمها تولید شدهاند که خوراک یک جشن را تامین کنند؟ اتفاقا اگر از این دید به آثار جشنواره نگاه کنیم متوجه میشویم که بیشترشان حال و هوای ضیافت جشن را ندارند. در سال گذشته بحث بر سر این بود که چرا سینماگران ژانر «نکبت» را این قدر جدی گرفتهاند و چرا در همه فیلمها باید شاهد خیانت و فلاکت و خون و خونریزی باشیم؟ وقتی در فهرست بیست و چند فیلم به زور یکی دو فیلم کمدی پیدا میشود، نمیتوان ادعا کرد که داریم جشن برگزار میکنیم.
بُردن جشنواره به شهرستانها موجب میشود که فیلمها در هنگام اکران عمومی طراوت و تازگی خودشان را از دست بدهند. اکران زود هنگام کنجکاوی دوستداران سینما را نابود میکند. خیلیها فیلم را دیدهاند و سیر تا پیازش را برای دیگران تعریف کردهاند. بنابراین عجیب نیست اگر فیلم در گیشه به فروش مورد انتظار دست نیابد. معمولا اکرانهای جشنوارهای منفعت مالی هم برای صاحبان فیلمها ندارد. مخاطبان به دنبال بلیط مُفت میگردند و عاقبت با لطف پسرخاله فلان مدیرکل و همسایه آن رییس سازمان به هدفشان میرسند. نحوه برگزاری مراسم در شهرستانها نیز خودش داستان مفصلی دارد. استاندار و فرماندار و شهردار و شورای شهر و مدیر و وکیل دور هم جمع میشوند و کنار جشنواره عکس یادگاری میگیرند. جشنواره فرصتی میشود برای خودنمایی و ابراز وجود. بخشی از بودجه استانداری صرف رویدادی میشود که ثمر چندانی ندارد.
صنعت سینما در شهرستانهای کشور با هزار و یک مشکل ریز و درشت دست و پنجه نرم میکند. هنوز بسیاری از شهرهای کشور سالن سینمای درست و حسابی ندارند. دولتیها از سینمای مستند و فیلم کوتاه حمایت نمیکنند. سینماگران برای ساخت فیلم باید به تهران مهاجرت کنند. خبری از آموزش سینما در شهرستانها نیست و ... در این شرایط اندک بودجه محدود فرهنگی چرا باید صرف برگزاری جشنوارهای شود که سودی به حال استان ندارد.
دستاندرکاران برگزاری جشنواره فجر در استانها نیز دل خوشی از این رویداد ندارند. آنها با هزار زحمت سینماگران را به شهر خودشان دعوت میکنند و معمولا پاسخ منفی میشنوند. چون بازیگران و کارگردانها در روزهای پرترافیک دهه فجر درگیر برنامههای پایتخت هستند و فرصت سر زدن به گوشه و کنار کشور را ندارند.
بامزهترین سکانس ماجرا آن سالی بود که برخی شهرها مثل مشهد به صورت جداگانه فیلمها را داوری کردند و برای فیلمها سیمرغ و دیپلم افتخار کنار گذاشتند. تصور کنید که جشنوارهای معتبر جوایز استانی داشته باشد. یعنی دبیران اصلی فلان اثر را به عنوان برگزیده انتخاب کردهاند و زیرمجموعههایشان گفتهاند که ما نظر شما را قبول نداریم و کار خودمان را میکنیم. جشنوارهای که ظاهرا تعریف و معیار مشخصی برای داوری دارد چطور میتواند چند اثر متنوع را در شمال و جنوب و شرق و غرب کشور را به عنوان برگزیده معرفی کند؟
امسال جشنواره فیلم فجر با محدود کردن تعداد فیلمهای بخش مسابقه گامی در جهت حرفهای شدن برداشت. در گامی بعدی لازم است که دوستان تصمیمی جدی برای بخش عجیب و غریب جشنواره استانها بگیرند.
57243
نظر شما