شاهنامه، رستم و سهراب و پندهای حکیم فردوسی را فراموش کنید، اینجا یک آسیانامه از رستمی و سهراب باز است که درس زندگی میدهد. سرنوشت متفاوت سهراب مرادی و کیانوش رستمی که یکی در جاکارتا طلا گرفت و دیگری با تمام افتخاراتش اوت کرد، بهترین درس برای زندگی است به شرطی که اهل درس گرفتن باشیم و تجربه دیگران را دوباره تجربه نکنیم.
یکی مثل سهراب مرادی تن به تمرین تیمی میدهد، مشورت میپذیرد، بدون نگاه به اینکه سرمربی تیم ملی نه رکورد شکسته و نه مدال المپیک گرفته، برنامه تمرینی او را میپذیرد و دیگری مثل کیانوش رستمی که اتفاقاً شخصیتی دوستداشتنی و مردمی دارد، بر حسب غرور یا محترمانهاش اعتماد به نفس اضافی، نه زیر بار تمرین تیمی میرود و نه حرف و مشورت گوش میکند و حالا به گردن سهراب یک نشان طلای دیگر است و دست کیانوش خالی از مدال.
به همان اندازه که رستمی باید از این سرنوشت متفاوت درس بگیرد، فدراسیون وزنهبرداری هم باید با نگاه بر آنچه در جاکارتا گذشت، تغییر رویه بدهد و تکلیف خود را با قهرمانانی که میخواهند جزیره یا ایالت خودمختار باشند، روشن کند.
وزنهبرداری و کیانوش رستمی چند بار دیگر باید از یک سوراخ گزیده شوند؟ اشتباه کیانوش را به حساب جوانی بنویسیم، روی اشتباه فدراسیون چه اسمی بگذاریم؟
این یادداشت در سرمقاله یکشنبه ۴ شهریور روزنامه خبرورزشی چاپ شده است.
نظر شما