مشکوک به معنای دقیق و تحتاللفظی کلمه، بهترین صفت برای توصیف این اتفاق است. کشیش یک کلیسای نهچندان نامآشنا، چند روز قبل از سالگرد واقعه یازدهم سپتامبر، سخنرانی غرایی میکند و سوزاندن نسخههای کتاب خدا را بهترین راه حل برای مبارزه با تروریسم برمیشمرد. مقامات بلندپایه، با کمی فاصله (بخوانید خرید زمان برای بررسی موقعیت) موضع میگیرند؛ اما این بار مواضعی مشکوک. رئیسجمهور ایالات متحده، وزیر امور خارجه آن کشور، وزیر دفاع و سخنگوی کاخ سفید در تمام مواضعشان انگشت تأکید روی یک نکته میگذارند: «جان سربازان آمریکایی و ناتو در عراق و افغانستان به خطر میافتد».
شاید این نخستین بار باشد که در تحلیل یک واقعه «ایدئولوژیک» در عرصه بینالملل، تمام اظهارنظرهای مقامات درگیر، رنگ و بوی «کارکردگرایی» و «نتیجهگرایی» به خود میگیرد و اصل قضیه به فراموشی سپرده میشود. این بار کسی درباره گفتوگوی فرهنگها و ادیان سخنرانی نمیکند. یا اگر هم میکند، فقط اشارهای گذرا میکند و میرود سراغ اصل قضیه: «جان سربازان آمریکایی».
قاعدتاً قرار نیست آمریکاییها حافظ و منجی دین اسلام باشند؛ کسی هم از آنها چنین توقعی ندارد، اما معمولاً در چنین شرایطی کسی از این حرفها نمیزند. حرفهای کلی میزنند و اقتضائات جهانی را بررسی میکنند و دست آخر با همین حرف که دین خدا، دین خداست اقداماتی از این دست را محکوم میکنند.
چند روز بعد و پس از همه محکومیتهای مشکوک، اتفاق مشکوک مورد نظر رخ میدهد؛ اما باز هم به طرزی مشکوک. در هر گوشهای چند نفری جمع میشوند و نسخهای انگلیسی از قرآن پیدا میکنند و میسوزانند که یعنی همه آن محکومیتها به هیچ. اگر جامعه آمریکایی مسلمانان را عامل اصلی تروریسم میداند و تهدیدی برای کل جهان، قاعدتاً باید اندکی از این جامعه حساب ببرد. اگر مسلمانان به تعبیر سردمداران ینگهدنیا، مردمانیاند که سلامت جهانی را تهدید میکنند، قاعدتاً نباید گزک به دستشان داد.
چگونه میشود در شرایطی که به قول شهرام شکیبای عزیز، به شدت «کنونی» است، اینقدر راحت و مشکوک لای قضیه را درز میگیرند؟ چون جامعه آمریکایی جامعه آزادی است؟ چون با منطق لیبرالیسم هر فردی حق دارد اگر دلش خواست قرآن آتش بزند چون به کسی آزاری نرسانده است؟ اتفاقاً اگر این اتفاق در اروپا افتاده بود، تعجب چندانی برنمیانگیخت. عجیب این است که همه کارشناسان همنظر و منتقد جامعه آمریکایی، آن را جامعهای به شدت دینی برمیشمارند.
با همان منطق لیبرالی، آیا سوزاندن قرآن، آزار رساندن به دیگری نیست؟ آزار یعنی اینکه حتماً دست کسی بشکند یا مادرش زیر تریلی برود؟ باور کنید قضیه مشکوک است.
برخی از تحلیلگران شعارهای انتخاباتی اوباما معتقدند علیرغم اصرار او بر ضرورت بیرون کشیدن نیروهای آمریکایی از عراق و افغانستان، سیاستهای ایالات متحده در این حوزه همان سیاستهای بوش است. تا به حال که تجربه همین را ثابت کرده است اما بر فرض هم که اوباما رئیسجمهور دیگری با سیاستهای دیگری باشد، دچار این تردید شدهام که اینبار هم قرار است تغییر سیاستهای آمریکایی، تغییری استراتژیک و نه بنیادین باشد. نویسنده این سطور تحلیلگر سیاسی و بینالملل نیست اما به عنوان عضوی از جامعه بشری، دچار این هراس شده که نکند تحلیل این دوستان درست باشد. در این صورت سیاست «جنگ پیشگیرانه» دوران بوش تبدیل به سیاست صلح اوبامایی نخواهد شد، بلکه صرفاً به تلاشی برای آغاز جنگ از سوی جبهه رقیب بدل خواهد شد. انگار که این بار به جای انتظار برای اجماع جهانی برای حمله به ممالک اسلامی، باید کاری کنیم تا آنها دعوا را شروع کنند؛ به همین سادگی.
امیدوارم این تحلیل از بنیاد نادرست باشد و این «شک» هم دو ریال سعودی ارزش بررسی نداشته باشد اما به هر حال جانب احتیاط را نباید از دست داد. آیتالله مکارم شیرازی چند روز قبل در تحلیل این خبر گفته بود: «اگر آنها قرآن را به آتش بکشند، ما همچنان به عیسی و موسی علیهمالسلام احترام میگذاریم» گمان میکنم تا اطلاع ثانوی این بهترین استراتژی است.
نظر شما