بیش از اینها، آه، آری
بیش از اینها میتوان انباشت
لیره و مارک و دلار و ین
میتوان در حجره ای کوچک
با رقمهای درشتی، چون رقمهای بدهکاری «U.S.A»
خیره شد در قیمت یک باغ یا ویلا
خیره شد در رنگهای بنز
در بهای مجتمعهای پراز خالی
- با پزی عالی!
***
میتوان ماءالشعیری سر کشید و گفت؛
حرفهایی مفت!
میتوان بیشعر نو هم زیست
میتوان در ایستگاه واحدی، یک روز باقی ماند!
«میتوان فریاد زد» با گریهای سرشار از خنده:
«آی، آقای عزیز و خوب راننده!
منتظر هستم پدر جان، توی صف، بنده!»
***
میتوان بر جنسهای داخل دکان
خیره شد با یک کوپن دردست
در صفی پر غرغر و لیچار
در کنار آدمانی همچو خود بیکار!
میتوان از این و آن پرسید:
«کشتی ایران، کجا رفته است؟!»
میتوان «ترکیه» را در لابهلای جدولی گنجاند
«میتوان تنها به کشف پاسخی بیهوده، دل خوش ساخت.»
***
میتوان احکام ترفیع حقوقی را
«مثل یک عکس سیاه مضحک فوری»
« در ته صندوق مخفی کرد!»
میتوان در قالب خالی مانده معده
نقش مرغی، برهای، کبکی، خروسی، جوجهای
-آویخت
میتوان مرتاض و «جوکی» بود
با دو تا کشمش دو تا خرما، دو تا بادام
می توانی زیست.
- گرچه آن هم نیست –
پس پدر جان، نق نقت از چیست؟!
میتوان با قرض هم خو کرد
سالها در سایه هر دسته چک خوابید
نان و موز و روغن و کیوی
همچنان قسطی خرید و رفت
میتوان با دیدن روی طلبکاران
مثل من لبخند زد، فرمود:
«اول این برج، میزایم!»
هفته نامه گل آقا. شماره 82. 18 تیر 1371
6060
نظر شما