با شدت یافتن تحرکات امنیتی و نظامی در منطقه، به‌ویژه شکست‌های پی در پی داعش از ائتلاف محور مقاومت، نشانه‌هایی از تمهیدات ویژه نظامی آمریکا در سوریه و کل منطقه، بروز نموده‌اند.

•- الف، چشم انداز
از انجا كه ايران، مهمترين نقش راهبردي را در سازوكار عمليات ضد تروريسم داشته ، و تسلط خاصي بر زمين و شرايط عرصه نبرد دارد، و از نفوذ قابل ملاحظه در حاكميت كشورهاي "درگير با تروريستها" برخوردار است، همچنين نقش محوري در موازنه و روندهاي امنيتي منطقه يافته است، لذا؛
اين ويژگيها، قاعدتاً براي ايالات متحده و متحدين منطقه اي واشنگتن و رقيبان ما، (و حتي بعض همراهان در ائتلاف يا پيرامون ان)، چندان رضايت بخش نيست.
همين وضع، انگيزه و احتمال برخورد نظامي ايالات متحده را با ج اا، در أفكار كارشناسي و عمومي، افزايش داده است.
چند و چون اين احتمال را در قالب يك سوْال محوري، مورد بررسي قرار داده ام؛

سوْال؛
* ايا ادامه حضور نظامي ج اا در سوريه، ميتواند منجر به درگيري نظامي ما با امريكا بشود؟

اگر اري، راهكار چيست؟ و چگونه ميتوان از برخورد جلوگيري كرد؟
پاسخ به اين سوْال، قاعدتاً بايستي مبتني بر مفروضات و احتمالات (شروط و فروض) مختلف/متعدد باشد.
-علل، انگيزه ها و زمينه هاي حضور هر طرف در سوريه،
- اهداف و منافع مرحله اي (فوري تا بلند مدت) هر طرف،
- منابع و استعداد حضور هر طرف،
- رويكرد ها و راهبردهاي هر طرف،
- نقش عوامل ساختاري، محيطي و موقعيتي ، و نيز نقش ساير بازيگران و اهداف و منافع ايشان، در سرنوشت بحران و نبرد،
همه، از عوامل موثر در وضعيت و سرنوشت حضور طرفين،  و احتمال برخورد امريكا با ايران در سوريه است.

•- ب، تبيين بستر شرايط
- ب/١ اهداف و منافع طرفين؛
براي ايران،

تثبيت و تداوم دسترسي بِه عمق استراتژيك منطقه،
حفظ و تقويت قدرت محور مقاومت در قبال تهديد اسرائيل،
مهار و اداره بحران تروريسم،
تحكيم مواضع دفاعي و هجومي خود در خط مقدم جبهه،
نگه داشتن كانون بحران در مرزهاي رژيم صهيونيستي،
استحكام بقا و اقتدار دوستان راهبردي خود، شامل دولت حاكم سوريه و نيرو هاي مقاومت،
ايفاي نقش منطقه اي و تحكيم اقتدار و نفوذ امنيتي نظامي خود در عمق منطقه،
حفظ برتري راهبردي - امنيتي خود در منطقه، در رقابت با قدرتهاي همجوار، و....

و براي امريكا،
حفاظت از منافع راهبردي خود در روابط با اسرائيل،
حفظ و توسعه نفوذ منطقه اي خود جهت تحولات ساختاري، استراتژيك، ژئوپوليتيك در منطقه،
مهار حضور و نفوذ رقيبان بزرگ (روسيه و چين)،
حمايت از منافع خاص ژئوپوليتيك و اقتصادي خود در ساختارهاي حكومتهاي مورد اعتماد،
مهار و اداره بحران تروريسم،
كنترل و اداره عوامل تضاد ساز محيطي،
مهار و كنترل تهديد منطقه اي ايران،
پيشبرد طرح خاورميانه جديد، و...
مهمترين اهداف و منافع طرفين بشمار ميروند،

- ب/٢ علل و انگيزه ها؛
•-علل و انگيزه طرف ايراني، عمدتاً ناظر بر عنصر "بقاء" و حفظ است، هر چند كه اين رويكرد، از سوي ديگران، "توسعه نفوذ ما" تلقي ميشود. تاثير تحولات و چالشهاي محيط ملي ايران را در سمت و سوي روند بحران محيط خارجي، نميتوان ناديده گرفت.
حفظ انسجام و وحدت ملّي، تمركز بر مهمترين و ضروري ترين اهداف و منافع ملّي در مقطع حساس كنوني، و اولويت بندي "مسايل مبتلابه" مملكت، نقش مهمي در تنظيم علل و انگيزه هاي درگيري يا پرهيز ما از يك جنگ غير ضروري دارد.
•- علل و انگيزه ايالات متحده، در محيط خارجي خود، عمدتاً ناظر بر "توسعه سخت افزاري" و بسط نفوذ استراتژيك است.
ايالات متحده در حال يك تغيير استراتژيك در سياست خارجي و امنيت ملّي خود است. تيم جديد حاكم بر امريكا، از عملگرا ترين، (در عين حال) ايدئولوژيك ترين و ريسك پذير ترين پديده هاي شناخته شده در عرصه سياست امريكا هستند. اين تيم، بويژه در يك تنگناي خطير امنيتي، در محيط داخلي اسير شده است. وجود پرونده هاي امنيتي در مورد روابط مشكوك خارجي، در عاليترين سطح محتمل، كل دولت جمهوريخواه را در خطر سقوط قرار داده است. همين امر، تمايل حاكميت امريكا به مبادرت به جنگي جدي دور از مرزهاي اسيب پذير خود، و با يك "دشمن قابل توجيه"، بشدت افزايش داده است.

- ب/٣ منابع و استعداد
•-منابع و استعداد حضور ايران، مبتني بر "قدرت تضاد سازي"، مشاركت راهبردي با نيروهاي محيطي، "خلق زنجيره ارزش استراتژيك" از عمق خاك خودي تا دورترين نقطه هدف و عمق خاك دشمن (اسرائيل)، ايجاد انبوه ظرفيتهاي استراتژيك و تسليحاتي در عرصه نبرد، برقراري موازنه مثبت با روسيه در"عرصه استراتژيك نبرد"  و گسترش عرضه نبرد در عمق اسيب پذير ائتلاف رقيب.
•- منابع و استعداد امريكا، ايجاد ائتلاف بين المللي غربي-عربي، ايجاد لايه هاي متنوع هجومي و دفاعي أعم از ارتش هاي محلي، ارتش هاي رسمي قدرتهاي منطقه، قواي استراتژيك خودي مستقر در منطقه و نيمكره شرقي، أتكاء به نبرد تركيبي متقارن و غير متقارن، (تركيب ارتش هاي كلاسيك و ارتش هاي غير كلاسيك)، ايدئولوژيك كردن عرصه نبرد است.

•-ج، ازمون احتمال؛ "ضروت جنگ"،
 - و امّاٰ، سوْال مهم، مربوط به "رويكرد و راهبرد طرفين" اينست كه؛
ايا جنگ، ضرورت دارد؟
ايا جنگ، اجتناب ناپذير است؟

- ج/ ١، براي ايالات متحده؛
بنظر ميرسد، ايالات متحده بنا به دلايل اقتصادي، استراتژيك و ژئوپوليتيك، به "جنگي جدّي تر" از جنگ جاري، در منطقه ما نيازمند باشد.
"خاورميانه جديد" براي امريكا هم ضرورت ژئوپوليتيك دارد، هم ژئواستراتژيك، هم ژئواكونوميك و هم ژئوكالچر. اين خاورميانه جديد، هم هويت هاي ملّي جديد را شامل ميشود و مرزها و حاكميت هاي جديد و طبعاً كشورهاي جديد. و اين همه، تامين نميشود اِلّا از طريق جنگ، انهم جنگي گسترده تر از اكنون، امّاٰ، بغايت "تحت كنترل"!
البته، أغازگر جنگ، الزاماً مهار كننده، و فاتح جنگ نخواهد بود.

- ج/٢، براي ايران؛
از سوي ايران امّاٰ، موضوع بگونه ديگري است.
براي ما، جنگ غير ضروري ترين واقعيت است، انهم جنگي گسترده. ايران حاكميت هاي موجود را، در وضعيت "نه چندان قدرتمند و نه چندان وابسته"، مناسبترين وضعيت منطقه اي ميداند. كنترل و مهار تروريسم، حفظ مرزها و هويت هاي ملّي، جلوگيري از تجزيه كشورها، و ايجاد مناسبات منطقه اي بدون تزاحم فرامنطقه، الگوي مطلوب ايران براي منطقه است.

•- د، تحليل شرايط ؛
- د-١ مهمترين عامل ناسازگار در اين الگو، تزاحم ايدئولوژيك است. خواه ناخواه تمايز ايدئولوژيك بين ايران و اكثريت كشورهاي منطقه، مهمترين مانع پيوندها و يا مناسبات عادي سياسي اقتصادي امنيتي است. همين تمايزات و پررنگ تر شدن ان، موجب تشديد تشنها و بلكه بروز تضادهاي موجود ما با اغلب كشورهاي منطقه شده است. و دقيقاً همين عامل نيز پيوسته توسط ايالات متحده جهت مديريت مناسبات تنش الود منطقه، مورد سوء استفاده قرار گرفته است.
- الگوي رفتار قدرتهاي منطقه، بويژه دولتهاي قوي تر شامل عربستان، تركيه و حتي پاكستان، در مناسبات "ايران محور" انها نيز از همين ملاحظات تبعيت دارد.

- د ٢، وجود تضاد ماهوي ميان ايران و رژيم اسرائيل،  تاثيرات شگرفي بر مناسبات ايران با قدرتهاي منطقه و قدرتهاي جهاني داشته است.
اين تضاد، كه زماني ميتوانست شانس همگرايي متقابل منطقه اي ايران را افزايش دهد، پس از اسقاط صدام، و بدنبال روند بهار عربي، بويره پس از جنگ سوريه، تغيير هيئت حاكمه در عربستان و تحولات ساختاري در تركيه، بشدت به ضرر مناسبات منطقه اي ايران در تاثير است.

- د ٣، نتيجه  انكه،
- "اقدام به حمله نظامي در قواره جنگ، توسط امريكا، بر عليه ايران"، ميتواند تامين كننده بخش قابل ملاحظه اي از منافع ملّي و منطقه اي امريكا شمرده شود. البته هزينه ها، اثار و عواقب نامطلوب و ناخواسته بسياري نيز براي امريكا خواهد داشت.
- رژيم اسرائيل و عربستان سعودي بشدت از وقوع چنين جنگي استقبال خواهند كرد، هرچند كه ايشان نيز در خطاي برداشت و محاسبه اند.
- تركيه نيز بلحاظ منافع استراتژيك و اقتصادي و ژئوپاليتيك خود، بشرط "كيفيت روند و نتيجه"، از چنين جنگي بهره مند خواهد شد.
- روسيه ميتواند بهره مندي چند جانبه منطقه اي و فرامنطقه اي از چنان جنگي داشته باشد. روسها خود نگران سايش و فرسايش جنگي مستقيم - هر چند محدود - با امريكا يا شركاي منطقه اي امريكا هستند. وقوع درگيري مستقيم بين ايران و إيالات متحده، روسها را در موضع برتر و حتي موازنه بخش و ميانجي قرار ميدهد، ضمن انكه منافع متعدد امنيتي اقتصادي و استراتژيك براي ايشان قابل تصور خواهد بود.

- براي ايران امّا؛
شكسته شدن  هيبت قدرت بازدارندگي غير متقارن ،
اسيب رسيدن به ساختارهاي قدرت امنيتي خود و متحدان محور مقاومت در سطح منطقه،
تسهيل اجراي پروژه خاورميانه جديد امريكا، كه قطعا خلاف منافع ملّي ايران است،
درگير شدن به جنگي كه مناسبات منطقه اي و بين المللي ما را بشدت اسيب پذير خواهد كرد،
وارد امدن ضربات قابل ملاحظه بر پيكر اقتصاد ملّي،
تاخير و اسيب جدي در تحقق برنامه توسعه بيست ساله و اهداف ١٤٠٤،
از مهمترين مضرات ورود ما به جنگي با مشخصات مورد بحث است.
از سوي ديگر امّا،
ايجاد فرصت بسيج كنندگي ملّي،
امكان تجربه "استراتژي مهار و ضربه دوم"،
امكان برتري در موازنه راهبردي در سطح منطقه از طريق تحميل واقعيتهاي نبرد به دولت هاي مخاصمه جو (عربستان و رژيم اسرائيل) ،
احتمال ورود به دالان ختم مخاصمات غير ضروري با قدرتهاي مشروع منطقه و فرامنطقه،
احتمال بروز چرخش راهبردي در مناسبات ايالات متحده در سطح منطقه،
از ديگر نتايج احتمالي و نسبتاً مطلوب شرايط مورد نظر، ارزيابي ميشود.

•- هـ ، راهبرد ضدجنگ، چيستي و چگونگي آن؛
مهمترين و سخت ترين مسئوليت حكومتها، جلوگيري از جنگ است. معمولاً اين مهم بر عهده ديپلماسي كشورهاست.
مهمترين اصول در كاهش احتمال برخورد نظامي، "سلب انگيزه طرفين و مهار امكان وقوع برخورد" است.
همچين، افزايش هزينه اغاز نبرد، براي طرف مشتاق تر، از اصول راهبردي ضد جنگ است.
در مرور انگيزه ها، دو عنصر اهداف و منافع سياست خارجي و ملاحظات و مقتضيات محيط داخلي طرفين، در ايجاد شرايط بحراني، بسيار پر رنگ ارزيابي شدند.
در مورد امريكا؛ شرايط محيط داخلي، و وضعيت هيئت حاكمه به اندازه كافي بغرنج بنظر ميرسد.
ج اا، و حتي نظام بين الملل، أبزار چنداني در كنترل مقتضيات محيط داخلي امريكا در مبادرت به جنگ، ندارند. پرونده امنيتي تيم ترامپ، كه براحتي ميتواند خود او و معاونش را نيز "زير بگيرد"، بسيار غير قابل پيش بيني است. يكي از مهمترين راههاي گريز ترامپ، قاعدتاً مبادرت به جنگ است. همچنين است، رويكرد اقتصادي "دولت ترامپ"، و نقشه او براي كسب درامدهاي رؤيايي از طريق فروش امنيت و تسليحات. ثروتهاي انباشته شده كشورهاي عربي منطقه، مزيد بر علت است.
از منظر اين رويكرد مفروض، تامين اهداف و تحقق منافع سياست خارجي ايالات متحده در منطقه ما، بيشتر از طريق راهبرد جنگ ميسر ميشود. خاورميانه جديد، جز با تخريب خاورميانه كنوني، برپا نخواهد شد.

با وجود همه اين احوال، هيچگاه نمي‌توان از نفوذ فرايند "ضدجنگ" چشم پوشيد. امّاٰ، چگونه؟
١- رويكرد يكطرف، ميتواند مهمترين تاثير را بر طرف مقابل بگذارد. به اين معنا كه؛
"كمترين ترديد در امادگي طرف ايراني براي مواجهه موفقيت اميز با يك جنگ، بيشترين تحريص را در شروع جنگ براي طرف مقابل ايجاد ميكند"،  امّاٰ، اين فقط يكطرف سكّه است. روي ديگر سكّه؛
"اطمينان بخشيدن به طرف مقابل و همه اطراف موثر و ناظر، براي رسيدن به  يك تفاهم و راهكار ميانه است."

٢- كنترل زمينه هاي موجود بحران، ميتواند شانس درگيري را بشدت كاهش دهد. ما در عراق در حال ختم پرونده "خلافت داعش" هستيم، امّاٰ، معضل "امارت داعش" كماكان پابرجاست. اين همان تهديدي است كه بيشتر متوجه غرب و روسيه است.
أميراني بدون سرزمين، كه براي ادامه جنگ، به سرزمين ديگران نياز دارند. تهديد مستقيم اروپا، امريكا و خارج نزديك روسيه. تجربه و توان امنيتي ايران در نابودسازي تروريستها، مهمترين نياز مشترك امروز جهان است.
فرايند ديپلماسي به اندازه كافي براي قانع سازي همه طرفهاي درگير با تهديد تروريسم لازمان و لامكان، بكار گرفته نشده است.

٣- پيچيده ترين بخش قضيه در "معمّاي امنيتي سوريه" نهفته است.  ما در زمان و زمين، و روسها در اسمان و دريا، بيشترين سهم را داريم. تركها نگران جدار كردي خود هستند، و امريكايي ها، نگران مرزهاي فلسطين اشغالي و اردن و عراق، و نيز هويّت بخشي به أكراد و اهل سنت. عربستان سعودي نگران سرمايه گذاري بر داعش و ديگر گروههاي تروريستي و نيز دوام و بقاي دولت بشار الاسد.
يافتن نقطه ثقل و تعادل "موازنه همه جانبه" در سوريه، مهمترين نقش را ميتواند در مديريت و مهار خطر جنگ بررگ إيفا كٌند.
ما بدون حفظ توان "موازنه سازامنيتي" خود، در هيچ مذاكره اي موفق نخواهيم بود. تثبيت اقتدار بر زمين، مهمترين گام براي ورود به روند مديريت بحران است. امّاٰ، بدون نقش "ديپلماسي مقتدرانه"، بازي ما تكميل نخواهد شد.  هويّت بخشيدن به دور جديدي از مذاكرات صلح در قضيه سوريه، امري بسيار مهم و ضروريست. مذاكراتي كه ما و محور مقاومت، و قدرتهاي فرامنطقه ، أركان انرا تشكيل دهيم. مذاكره مهمترين أبزار مديريت بحران است.

٤- رژيم سعودي و رژيم اسرائيل، با همه نقش منفي كه در بحران دارند، امّاٰ، از گردونه تحرك ديپلماتيك ما خارج اند. نوعي اقدام دوگانه "مستقيم و غير مستقيم"، راهكار كنترل ايندو عنصر تضاد ساز ميباشد.
يك پلان و دستور كار امنيتي و دفاعي دقيق، و يك دستور كار براي اداره غير مستقيم ايندو عنصر، در خلال پلان ديپلماتيك بين المللي، ضروري است.
در عرصه عملياتي، تسريع در نابودي تروريستها بهترين اقدام مستقيم است، و در بٌعد سياسي، عربستان را در خلال محور منطقه-اروپا، و رژيم صهيونيستي را در خلال محور روسيه- غرب بايستي مديريت كرد.

٥- ايالات متحده خود در كانون بحران زايي قرار دارد. موضع رسمي واشنگتن، تغيير نظام و حاكميت ملّي ج اا است. امريكا هيچ توجيه عقلي و منطقي براي اين رويكرد خود ندارد. بجز بهانه هاي غير موجَّه نظير توان متعارفي ايران، يا اتهام بي ثبات سازي منطقه يا اشعار حقوق بشري، دستاويز ديگري عليه ما ندارد.
"هجوم و مهار ديپلماتيك" تنها راهكار ايران براي عقب نشاندن واشنگتن از مواضع جنگ افروزانه است.
ما به يك كارزار پر حجم ديپلماتيك، در همه ابعاد ديپلماسي نيازمنديم.
ديپلماسي رسمي، در تمام حوزه ها (بين المللي، همسايگان، اروپا، دوستان قدرتمند، قدرتهاي نوظهور، و بلوكهاي قدرت منطقه اي) ، ديپلماسي محور دوم با بهره گيري از همه توان ملّي و نخبگان و چهره هاي شاخص و موثر بين المللي ، ديپلماسي عمومي و رسانه اي، ديپلماسي اقتصادي ، ديپلماسي دفاعي، ديپلماسي امنيتي.

٦- گفتمان "ثبات سازي و صلح خواهي"، در محتواي اقدامات ديپلماتيك گسترده و همه جانبه ما، فوق العاده اهميت دارد. ما نياز مبرم به توليد گفتمان صلح و ثبات داريم. بدون توسعه وفاق و انسجام و ثبات و اطمينان در محيط داخلي كشور، توليد گفتمان صلح و ثبات در محيط بين المللي ميسر نخواهد شد.
ما اينك بيش از هرزمان ديگر به "وحدت و انسجام ملي"، و بسيج همه توان مادي، اجتماعي و معنوي خود در جهت گفتمان سازي صلح و ثبات نيازمنديم.

٧- كاهش پتانسيل تضاد و تعارض، از طريق حل و فصل اختلافات غير بنيادي با طرفهاي ذيربط. فهرستي از عوامل تضاد ساز ميان ما و طرفهاي درگير، جهت توافق از طريق سازوكارهاي ديپلماتيك، به نحوي كه بتواند بخشي از منافع مشترك را تامين كرده و جو التهاب را ارام تر كٌند، ميتواند در دستور كارِ فوري قرار گيرد.

٨- تهيه و تدوين دستوركارهاي تخصصي در حوزه هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي داخلي، و نيز سياسي-ديپلماتيك، امنيتي، دفاعي-نظامي، اقتصادي خارجي، توسط نهاد مديريت امنيت ملّي، وفق رويكرد "راهبرد ضد جنگ"، از ضروري ترين اقدامات است.
داشتن تصور واقعي از شرايط محيطي و نيز درك صحيح و كامل از توانمنديها و محدوديتهاي خودي و ديگران، نخستين ضرورت مديريت بحران است.

به اميد پيروزي و اعتلاي جمهوري اسلامي ايران.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 681991

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 1 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • سجاد IR ۰۶:۳۲ - ۱۳۹۶/۰۴/۱۲
    1 0
    عالی.