به گزارش مبلغ ۴ فروردین سال جاری مصادف با ۱۲ رمضان، نشستی با عنوان «الاهیات بهار: نگرش زیبایی شناسانه دین به طبیعت» با حضور آقای علی مهجور و به میزبانی «پژوهشکده اندیشه دینی معاصر» و «خانه اندیشوران» برگزار شد که متن گزارش آن را در ادامه میخوانید:
در ابتدا آقای علی مهجور با تبریک فرارسیدن سال نو و ماه مبارک رمضان، شعری متناسب با موضوع نشست خواندند:
روز بهاراست خیز تا به تماشا رویم / تکیه بر ایام نیست تا دگر آید بهار
خیز و غنیمت شمار جنبش باد ربیع / ناله ی موزون مرغ بوی خوش لاله زار
برگ درختان سبز پیش خداوند هوش / هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
در این مجال من قصد دارم تا مروری داشته باشم بر ادبیات زیبایی شناسانهی قرآن کریم در خصوص طبیعت و بهار.
این ادبیاتی که ما در قرآن کریم داریم، با نگاههای ادیبان، شاعران و کسانی که داستان مینویسند و به جنبههای زیبایی شناسانه طبیعت توجه میکنند، تفاوتهایی دارد. قرآن هنگامی که از بهار و زیبایی شناسی طبیعت سخن میگوید، ادبیاتی معطوف به اهداف مقدس خود دارد به عبارت بهتر وقتی از یکایک زیباییهای طبیعت مثل باران مثل بادها مثل گلها و ریاحین سخن به میان میآید، صرفا هدف قرآن بیان این زیباییها نیست بلکه از پی آن اهدافی را تعقیب می کند که من در این مجال کوشش میکنم تا آن اهداف را برای شما تبیین کنم.
عمدتا آیاتی که در خصوص بهار و طبیعت در قرآن وجود دارد معطوف به توحید و معاد هستند. دو اصل اساسی اعتقادی مسلمانان که بنیاد نظری عقاید اسلامی را تشکیل میدهند، در اینجا مطرح است:
شباهت بهار و احیای مردگان در رستاخیز
اگر به طبیعت توجه کنید در هنگام بهار فارغ از ادبیات قرآن که متن مقدس ما هست متوجه میشوید که بهار در واقع یک تولد دوباره است. بهار یک آغاز دوباره است. یک نوزایش است. طبیعتی که خفته بود و سرد و منجمد بود از نو دوباره احیا میشود. در بهار سرسبز میشود و انگار دوباره زنده میشود.
این تولد دوباره محل تأمل برای مخاطب قرآن کریم است. یعنی قرآن بر این نوزایش، احیای دوباره طبیعت، آغاز دوباره طبیعت یا زندگی دوباره طبیعت تاکید می کند بر این نکته که برای شما انسانها هم زندگی دوباره امکان پذیر است و در واقع قرآن طبیعت را با ماجرای احیای مردگان در رستاخیز شبیه سازی میکند.
آیه ۵۷ هفت سوره اعراف می فرماید:
وَهُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّی إِذَا أَقَلَّتْ سَحَاباً ثِقَالاً سُقْنَهُ لِبَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَنزَلنَا بِهِ الْمَآءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن کُلِّ الثَّمَرَ تِ کَذَ لِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتَی لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ
خداوند خداییست که بادها را پیشاپیش باران رحمتش می فرستد و وقتی که ابرهای گرانبار آمدند، برسرزمین مرده باران فرو می فرستند و این باران سبب میشود که هر گونه ثمره و میوهای از خاک برآید. در این توصیف اولا بادها را پیش از اینکه باران ببارد توصیف کرده است و شما در بهار می بینید که وزش بادها را داریم و از پی هر وزش بادی، ابرها از راه می رسند و باران می بارد. با بارش باران زمینی که تا زمستان کاملا سرد بوده و هیچ روییدنی در آن وجود نداشته است، آهسته آهسته سرسبز میشود. آخر این آیه می فرماید که همچنین ما مردگان را خارج می کنیم لعلکم تذکرون تا این اینکه شما متذکر شوید یعنی قرآن یک نوع تمثیلی که در این عالم هست را به ما نشان میدهد و به ما میگوید خداوندی که توانایی این را دارد تا در مقابل دیدگان شما شاخسار خشک درختان و زمین مرده رو احیا کند، چنین قدرتی را هم دارد که دوباره به شما زندگی ببخشد، دوباره شما را از نو متولد کند و برای شما زندگی دوبارهای را در معاد تدارک ببیند. استدلال تمثیلی قرآن صرفا محدود به این موضوع نیست. قرآن از ادبیات زیبایی شناسانه طبیعی در خصوص تمهیداتی که برای این تولد دوباره نیاز است هم به همین ترتیب استفاده می کند مثلا می فرماید:
وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ ۖ وَالَّذِی خَبُثَ لَا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِدًا ۚ کَذَٰلِکَ نُصَرِّفُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ
زمین پاک گیاهش به اذن پروردگار برمیآید و آن زمینی که ناپاک است، گیاهش جز اندکی نیست و این گیاه هم گیاه بیفایده است، این گونه، آیات خودمان را برای گروهی که شکرگزارند گوناگون بیان می کنیم.
این آیه محل تدبر و تأمل بسیاری از مفسرین بوده یعنی زمین پاک و زمین ناپاک، زمینی که حاصلخیز و زمینی که چنین قابلیتی ندارد محل تشبیه و تمثیل بسیاری از مفسران قرار گرفته است در خصوص انسان های خوب و بد، یعنی انسان های خوب از نعمتها و برکتها و موهبتهایی که خدا به آنها میدهد خیر را بازتولید می کنند. اما انسانهایی که چنین نیستند در واقع به سبب آن ناپاکی که وجود آنها را در اثر اعمال ناشایست فرا گرفته، امکان این را ندارند که پاکی و خیر را باز تولید کنند.
اگر به آیات آخر سوره یاسین توجه بفرمایید قرآن می فرماید که یکی از منکران معاد نزد پیامبر اکرم(ص) آمد و استخوان پوسیدهای را آورد، استخوان را له کرد و به دست باد سپرد و از پیامبر پرسید که چگونه ممکن است این استخوانهای پوسیده دوباره احیا شوند؟
از این نوع برخوردها پیداست که برای مخاطبان عصر نزول قرآن همواره مسئله معاد پرسش برانگیز بودهاست. از این جهت است که ادبیات زیبایی شناسانه قرآن به سراغ بهار می رود. مثلا در آیه ی پنجاه سوره روم ناظر به بحث زیبایی شناسی می فرماید:
فَانْظُرْ إِلَیٰ آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ إِنَّ ذَٰلِکَ لَمُحْیِی الْمَوْتَیٰ ۖ وَهُوَ عَلَیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
نگاه کن به آثار رحمت خدا که چگونه زمین را بعد از مرگ زمین زنده می کند یعنی از حالت زمستانی، زمین را به حالت بهاری تبدیل میکند. ان ذلک لمحیی الموتی به همین ترتیب هم مردگان دوباره زنده میشوند و هو علی کل شی قدیر یعنی خدا به هر امری قدرت و توانایی دارد.
توحید و برهان غایت شناسانه
ما دو نوع برهان غایت شناسانه داریم. این مربوط به ادبیات فلسفی میشود. در ادبیات فلسفی برهان غایت شناختی یا برهان نظم، برهانی است که با استفاده از طبیعت بر وجود خدا استدلال میشود. در برهان نظم از وجود نظم در طبیعت برای اثبات وجود ناظم استفاده میشود. از این رو در ادبیات فلسفی به آن برهان غایت شناسانه هم می گویند.
برهان غایت شناسانه دو شکل متفاوت دارد. یکی برهان غایت شناسانه استقرائی و دیگری برهان غایت شناسانه تمثیلی است. در برهان غایت شناسانه تمثیلی که فیلسوفان مسیحی و مسلمان به آن پرداختند، جهان طبیعت به یک ابزار بسیار دقیق و پیچیده تشبیه میشود مثلا به یک ساعت یا نیوتن آن را تشبیه کرد به مدل کوچکی که از حرکت سیارات در منظومه شمسی ساخته بود و گفته میشود اگر ساعت نیازمند یک ساعت ساز است یا اگر این مدل کوچک منظومه شمسی که نیوتن ساخته نیازمند کسی است که دستهی آن را بچرخاند بنابراین این عالم هم با تمام وسعت خودش به یک ناظم و مدبر نیاز دارد.
نوع دیگری از برهان غایت شناختی وجود دارد که مبتنی بر استقراء است یعنی شواهد مختلفی که در خصوص نظم این جهان وجود دارند یک به یک ذکر میشوند و با آمدن پیاپی این شواهد و قرائن گفته میشود که این پیچیدگیای که در بین پدیدههای طبیعی وجود دارد اتفاقی نیست و حتما نیازمند یک مدبر و یک خالق و یک ناظر است.
آیه شصت و سه سوره ی عنکبوت می فرماید: وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَیَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ
اگر از آنان بپرسی چه کسی از آسمان آبی فرو فرستاده و زمین را پس از مرگش به وسیله آن زنده گردانیده است حتما خواهند گفت الله.
یعنی این تدبیری که در این جهان در خصوص همین یک پدیدار، پدیدار بهار رخ میدهد، اینکه چه کسی تدبیر می کند و مدبرش کیست؟ اگر از مخاطبان قرآن بپرسید که چه کسیست که در واقع باران را از آسمان فرو فرستاده و به وسیله آن این زمین را احیا کرده، آنها میگویند خداوند این کار را کرده است یا می فرماید:
وَاللهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنا بِهِ الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِها
خداست آن کسی که ارسال می کند بادها را و آن بادها با خودشان ابرها را میآورند و به وسیله این ابرها زمین مرده را احیا می کند.
ببینید تمام این شواهد و قرائن یک به یک ذکر می شوند برای این که قرآن کریم نشان بدهد که در واقع خداوند است که مدبر این عالم است. یا میفرماید اختلاف اللیل و النهار و ما انزل الله من السماء من رزق فاحیا به الارض بعد موتها و تصریف الریاح ایات لقوم یعقلون
در اختلاف شب و روز، در بارش بارانی که خداوند از آسمان می فرستد و در روزیای که برای شما قرار داده و به وسیله آن زمین را احیا می کند بعد از این که آن زمین از بین رفت و تصریف ریاح یعنی گردش بادها، در همه اینها نشانههایی است برای تدبر، تعقل و تأمل شما در خصوص اینکه پی به وجود خداوند ببرید.
این مسائل هر سال برای ما تکرار میشوند. بهار هر سال برای ما تکرار میشود. سرسبز شدن زمین هر سال در مقابل دیدگان ما قرار دارد اما اتفاقی که برای ما رخ میدهد این است که اینها همه عادی میشوند.
قرآن و قوم بنی اسرائیل
ماجرایی در قرآن در خصوص نجات قوم بنی اسرائیل از سرزمین مصر وجود دارد که بسیار تامل برانگیز است. بعد از این که قوم بنی اسرائیل از مصر مهاجرت می کنند و از رود نیل می گذرند و به سرزمینهای تازهای که قرار است از طریق آنها به سرزمین موعود برسند، می گذرند در بین راه به اقوامی که بت پرست هستند برخورد میکنند. به حضرت میگویند:
قالُوا یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ
ای موسی برای ما خدایی قرار بده مثل خدایی که این ها دارند، یعنی در واقع میگویند ای موسی بتهایی برای ما درست کن شبیه بتهایی که اینها دارند و حضرت موسی بسیار عصبانی میشود. میگوید: انکم قومون تجهلون شماها یک قوم جاهل هستید.
در عین حال حضرت موسی(ع) وقتی به کوه طور میروند و چهل روز در کوه طور می مانند در آنجا از خداوند چیزی میخواهند که خیلی تأمل برانگیز است. قرآن می فرماید:
وَلَمَّا جَاءَ مُوسَیٰ لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ ۚ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلَٰکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی ۚ فَلَمَّا تَجَلَّیٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ مُوسَیٰ صَعِقًا ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ
هنگامی که موسی به میقات ما آمد یعنی به آن وعدهگاه ما آمد. خداوند با او سخن گفت، موسی سخنان قومش در ذهنش مانده بود و بسیار ناراحت بود از اینکه قومش از او خواستند برای آنها بتی از خداوند بتراشد بنابراین از خداوند خواست که خود را به او بنمایاند تا من به قوم خودم بگویم که من خدا را دیدم. خدا پاسخ میدهد که لن ترانی، ای موسی من را هرگز نمیتوانی ببینی، ولکن انظر الی الجبل اما به کوه نگاه کن، اگر کوه سر جای خودش ایستاد تو هم میتوانی من را ببینی. به عبارت دقیقتر ای موسی تو یک وجود محدود داری و احتمالا پاسخ خداوند به قوم موسی و ما هم همین است که شما انسان ها وجودتان وجود محدودی است و من خدا وجود نامحدودم، یک وجود محدود هرگز نمیتواند امر نامحدود را درک کند و بفهمد.
در ادامه آیه آمده: «فلما تجلی ربه للجبل جعله دکا» هنگامی که خداوند به کوهی که در مقابل موسی بود، تجلی کرد، کوه از هم فرو پاشید و موسی بیهوش شد و چون به هوش آمد «فلما افاق قال سبحانک تبت الیک»، خدایا من توبه کردم که از تو خواستم تو را درک کنم.
علامه طباطبایی می گوید: موسی هرگز از خدا نخواسته که با چشم سر خدا را ببیند بلکه منظورش از ارنی، ادراک بوده که خدایا من بتوانم تو را ادراک کنم اما ادراک موجود نامحدود هم از طرف یک انسان محدود ناممکن است.
نظر شما