جعفریان نوشته است : " ادبیات سیاسی ـ قضائی ما در حوزه اجرای عدالت، شامل داستان هایی است که درباره چندی از شاهان مشهور ایرانی رواج یافته و آموزههایی برای چگونگی اجرای عدالت به جامعه ایرانی عرضه کرده است. حکایتی که به نقل از اثر «سفینه فطرت» در اینجا نقل شده است درباره شاه عباس اول یا کبیر (996 ـ 1038) است. شاهی که داستان های زیادی از عدالتش از یک طرف و سختگیریاش در رعایت حقوق مردم بر سرزبان هاست."
وی افزوده است : " این قبیل شاهان که چنین داستان هایی در اطرافشان پراکنده است، در تاریخ ایران اندک هستند. داستانهای مزبور در ادبیات ویژه سیاسی ایران به کرات و مرات نقل شده و انگیزه آنها سرلوحه قرار دادن آن داستانها برای اداره کشور و پاسداشت انصاف جهت حاکمان بعدی است. نام بزرگمهر و سلطان محمود غزنوی و ملکشاه سلجوقی و شاه عباس کبیر و شماری دیگر در این قبیل داستانها به چشم میخورد. شاه عباس، اصفهان را پای تخت قرار داد و در طول سی و اندی سال که از پای تختی این شهر گذشت، این شهر را به صورت یکی از بزرگترین شهرهای تجاری جهان درآورد. اما در این میان، آنچه نقش اول را در برجسته کردن این شهر داشت، تأمین امنیت بود."
جعفریان درباره حکایت تدبیر شاه عباس نوشته است : " داستان زیر یکی از این داستان هایی ست که به احتمال در قرن یازدهم هجری بر سرزبان ها بوده و نویسنده ادیب ما آن را گزارش کرده است. در این حکایت، تاجری به اصفهان آمده، حجرهای گرفته و برای چند ماه به تجارت نشسته تا پس از آن باز به وطن خویش بر گردد. اما در این اوضاع و احوال، یک زن طرار و دزد تلاش کرده است تا با زیرکی تمام، سر این تاجر را کلاه بگذارد و چنین می کند. وی پس از آن فرصت آن را یافته است تا خبر این حیلهگری را به عرض شاه برساند. شاه وارد معرکه شده و با طرح یک نقشه، آن زن حیلهگر را از خفا بیرون آورده و پس از اثبات جرمش با پرت کردن او از مناره ـ روشی که در آن روزگار برای اعدام به کار می رفت ـ او را از میان برده و همکارانش را نیز سیاست کرده است."
ادامه مطلب و متن کامل داستان "ذکر فراست و تدبیر شاه عباس صفوی" در این حکایت را اینجا بخوانید.
نظر شما