صلاحالدین خدیو
اعلام استقلال کلیسای ارتدکس اوکراین از کلیسای ارتدکس روسیه و به رسمیت شناخته شدن آن از سوی پاتریک خانه فنر استانبول که جدیدترین انشعاب در جهان مسیحی است، بیشتر به لحاظ سیاسی پراهمیت است. پاتریک خانه فنر استانبول عالیترین نهاد روحانی ارتدوکس و بازمانده مرکزیت شهر قسطنطیه به عنوان پایتخت امپراطوری روم دوم است. این نهاد که از سوی بسیاری از مسیحیان ارتدوکس جهان به عنوان رهبری جهان ارتدوکس شناخته میشود، طی مراسمی مذهبی که با حضور رئیس جمهور اوکراین برگزار شد، بر داعیه جداییطلبی کلیسای اوکراین از کلیسای روسیه پس از ۲۷ سال صحه نهاد. شورای عالی دینی کلیسای ارتدوکس روسیه اما در واکنش به این اقدام هم آن را غیرقانونی خواند و هم تمامی روابط خود با کلیسای استانبول را قطع کرد. کلیسای ارتدوکس گرچه فاقد مرکزگرایی و سلسله مراتب عمودی کلیسای کاتولیک و دستگاه پاپی است، اما دارای همبستگی و نوعی یگانگی افقی است.
اهمیت مذهبی این تصمیم بیشتر از این لحاظ است که روسیه اساسا مذهب ارتدوکس را در قرن دهم از قسطنطنیه اخذ کرد. کلبسای روسیه ابتدا در شهر کیف پایتخت کنونی اوکراین قرار داشت و به وسیله نماینده سیاسی سراسقف که از سمت سراسقف اعظم قسطنطنیه نیابت داشت، اداره میشد. اما به تدریج این کلیسا به مسکو منتقل و پس از سقوط قسطنطنیه توسط ترکان مسلمان در سال ۱۴۵۳ عملا استقلال یافت. با سقوط قسطنطنیه و تبدیل آن به شهری اسلامی، به تدریج این نظریه بلندپروازانه در روسیه پا گرفت که مسکو رم سوم است و کلیسای آن مرکز ایمان حقیقی است که به شرق و دورترین نقطه جهان نورافشانی میکند. مسکو اما گرچه به یکی از قطبهای مسیحیت تبدیل گردید، اما هیچگاه به جایگاه و تقدس اورشلیم و رم و قسطنطنیه و واتیکان نزدیک نشد. طرفه آن که مرکز موعود رم سوم در قرن بیستم به پایتخت الحاد و بیدینی تبدیل و چراغ کلیسا در آن کم فروغ شد.
ریشه های انشقاق کنونی کلیسای اوکراین را نیز در وهله اول نباید در مباحث الهیاتی و مذهبی جستجو کرد. این جدایی اتفاقا انگیزههای کاملا سیاسی و البته عرفی دارد و بخشی از تکاپوی ملت سازی اوکراینی و تلاش برای جدایی از جهان روسی است.
مذهب مستقل مولفهای مهم در تشکیل ملت مستقل و متمایز است. اهمیت این امر زمانی دو چندان میشود که بدانیم جهان روسی و اکراینی به سختی از هم قابل تفکیکند.
روسها و اوکراینیها به لحاظ نژادی اسلاو محسوب میشوند و زبانهای روسی و اوکراینی نیز دستکم به اندازه فارسی و کردی خویشاوندند.مهمتر از آن غیر از شرق اوکراین که سخت دلبسته فرهنگ و زبان روسی است، در مرکز و جنوب کشور نیز روسی نماینده فرهنگ متعالی و زبان شهرنشینان شمرده می شود.تنها در سالهای اخیر به یمن مهاجرتهای گسترده از روستا به شهر در کییف، تعادلی میان گویشوران دو زبان پدید آمده و وضعیت به گونهای شده که بر خلاف دوره شوروی، در پایتخت همه اکراینی میفهمند. از این رو استقلال طلبی کلیسای اکراین را باید بخشی از کارزار غربگرایانه صورتبندی هویت سیاسی جدید در این کشور و تلاش برای بریدن از جهان روسی تلقی کرد.
سیاستمداران اوکراینی امیدوارند این ابتکار در کنار اختلافات ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک فیمابین، بتواند دیواری ستبر میان اشتراکات متعدد تاریخی و فرهنگی دو ملت بگذارد. تجربه بلوک شرق سابق نیز در این میان درسآموز است. با وجود این که امپراطوری سرخ را ایدئولوژی فراملیتی کمونیسم و سرنیزه ارتش سرخ نگه داشته بود، اما همگرایی ناشی از اشتراک در نوعی فرهنگ اسلاو ـ ارتدوکس هم در روان شدن چرخهای آن بیتاثیر نبود. صد البته لهستان کاتولیک و سرسپرده به واتیکان که از قبل اختلاف مذهب، صاحب ملیگرایی تاریخی و شورانگیز بود، بیشتر از بقیه وصله ناجور این امپراطوری بە شمار میرفت، حتی بیشتر از چکهای جهانوطن و دنیاگرای جاخوش کرده در ستون فقرات اروپا!
ناسیونالیسم به تعبیری کیش مدرنیته است، اما موارد زیادی وجود دارد که این دین جدید از آیینهای قدیمی توش و الهام گرفته است. به جز لهستان میتوان به ناسیونالیسم ایرلندی و نقش بیبدیل تشیع در پیکرهبندی ملیگرایی ایرانی هم اشاره کرد. اما آیا در عصر سکولاریسم، جداسری کلیسای اکراین آنهم بی اختلاف الهیاتی و تاریخی قابل ذکر و تنها به امر سیاستمداران، میتواند آمال ناسیونالیستی و ملتسازانه آمران و عاملان آن را کاملا برآورده کند؟
۵۲۳۱۰
نظر شما