ماجرای کوچ تلخ یک خانواده سه نفره در سیل دروازه قرآن

شاید اگر دو سه ماه پیش «مهدی برامکی» در آن روز سرد زمستانی تصادف نمی کرد و لگنش نمی شکست حالا هم «پویا» زنده بود و هم مادرش «لیلا».

فاطمه ایزدی: فقط 11 برگ از بهار زندگی «پویا» ورق خورده بود و «لیلا» و «مهدی» هم هنوز آن طور که باید در چرخ روزگار، بیشتر از دیگران پیراهن، پاره نکرده بودند.

میانسالی، اولِ مو سفید کردن است؛ اولِ جوانه زدن در سختی ها و پنجه در پنجهِ روزگار انداختن! ساز دنیا اما با ساز «مهدی برامکی»، «لیلا رنجبر» و پسرشان «پویا» کوک نبود. سیلِ خشمگین شیراز، «مهدی»، «پویا» و «لیلا» را با خود برد و کسی چه می داند آن روز آنها چطور در آن آب سردِ قهوه ای، هوای مرگ را مظلومانه در ریه هایشان ریختند.

«پویا»یِ سیلِ دروازه قرآن، هنوز قلک عیدی های امسالش ترک برنداشته بود که خودش در انزوای گیج هجوم سهمگین سیل، ترک برداشت!

همه چیز از همان تصادف شوم آغاز شد. از همان تصادفِ تصادفی در زیباشهر که «مهدی» را روانه بیمارستان و یکی دو ماه، زمین گیر کرد. لگنش شکسته بود و در پایش پین گذاشته بود.

پنجم فروردین ماه قرار بود به بیمارستان شهید رجایی برود و برای همیشه از شرِ پین های پایش خلاص شود؛ خلاص شد اما در راه برگشت از بیمارستان، نه از آن پین های آهنی که برای همیشه دستش از دنیا هم کوتاه شد.

پسر عمه «مهدی برامکی» که روز حادثه، این خانواده سه نفره را با ماشین شخصی خود به بیمارستان شهید رجایی برده به طرز عجیبی از چنگال سیل، جان سالم به در برده است.

هنگام بازگشت از بیمارستان شهید رجایی، «مهدی» باید برای گرفتن جواب نامه پزشکی قانونی که مربوط به همان تصادف ناگوار بوده به حوالی زیباشهر می رفته است؛ جایی که در چند قدمی اش نقشه شوم روزگار برای او و زن و بچه اش رو شده است.

در همان هوای خیس که باران، ضرب آهنگش را تند و کُند می کرد، جواب نامه پزشکی قانونی را می گیرند و عزمشان را جزم می کنند تا از مسیر دروازه قرآن به خانه برگردند.

هوای بس ناجوانمردانهِ بارانی شیراز اما در همان مسیر، نه تنها این چهار نفر که صدها نفر را خیسِ یک غافلگیری بزرگ می کند و آن روی سکهِ بهار زخم خورده را نشانشان می دهد.

آن طور که آقای «بهی»، پسر عمه «مهدی برامکی» می گوید آنها در دروازه قرآن، روبه روی کوهپایه به سمت بولوار هفت تن در حرکت بوده اند که ترافیکِ سالخورده، کار دستشان می دهد.
در همان شرایط به یکباره، مقدار کمی آب زیرِ خودروی آنها می رود و به 20 ثانیه نکشیده، سرعت آب چنان شدت می گیرد که خودروهای اطراف به حرکت در می آیند.

«بهی» می گوید: «همین طور که خودروهای اطراف، کنترل خود را از دست دادند و به حرکت درآمدند، خودروی ما نیز از عقب چرخید و موجی بزرگ آن را به طور کامل چرخاند؛ شیشه سمت راننده پایین بود و به زور خودم را روی سقف خودرو کشانده و در حالی که پاهایم هنوز آزاد نشده بود آب از روی سرم عبور می کرد».

پسر عمه «مهدی برامکی»، زیاد هوش و حواس نداشته اما آب او را برده و بعد از چهارراه هفت تن بین دو خودرو به اسارت انداخته است. بالاخره مردم به دادش رسیده اند و نجاتش داده اند.
می گوید: «لباس هایم پاره شده بود اما مردم به تنم لباس پوشاندند و حالم که بهتر شد بعد از آرام گرفتن سیل، برگشتم ببینم چه بلایی به سر «مهدی» و زن و بچه اش آمده است.

توضیح می دهد که از دور ماشینم را دیدم که روی دو ماشین دیگر سوار شده است. به اینجا که می رسد بغض زخمی اش را فرو می دهد و نفسش به شماره می افتد. از «مهدی» می گوید؛ از مسافران به مقصد نرسیدهِ آن روزش و سهم خیابان از اجساد سرد و بی جانِ «پویا» و «لیلا» که با «مهدی»، هر سه کنار هم در گوشه ای آرام خوابیده بودند.

«مهدی» پین های به یادگار مانده از آن تصادف لعنتی را درآورده و با عزیزانش در انزوایی از خیابان، پتو به صورت کشیده و فارغ از هیاهوی دنیا بعد از آن همه دست و پا زدن در سیل، آرام چشم هایش را بسته است؛ انگار دنیا را آب برده آنها را خواب!
سیلِ دروازه قرآن، پیش از ظهرِ دوشنبه، پرونده حیات 19 نفر را بست و نه تنها بازماندگان که همه مردم را داغدار این کوچِ تلخ کرد... .

41231

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 1244750

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 15 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • IR ۱۶:۲۷ - ۱۳۹۸/۰۱/۱۰
    3 0
    خدا رحمتشان کند. خیلی تلخ بود