چند ساعتی از حادثه نگذشته٬ اکثر شخصیتهای سرشناس فرهنگی و سیاسی جهان پیامهای تسلیت خود را برای دولت و ملت فرانسه ارسال نمودند و هنوز خاکستر این بنای تاریخی سرد نشده٬ مبلغی بالغ بر یک میلیارد یورو برای بازسازیاش از این سو و آن سو به سمت پاریس روانه میشد.
طبیعتاً در کنار این موج همدردی با مردم فرانسه٬ این سوال نیز برای بسیاری مطرح شد که چرا هنگامی که حوادث مشابهی - یا بعضاً به مراتب سهمگینتر و همراه با تلفات سنگین انسانی - در سایر کشورها رخ میدهد٬ نه تنها خبری از چنین واکنشهای همدلانه نیست که عمدتاً با سکوت و بیتفاوتی همراه است. مثلاً وقتی شهر باستانی پالمیرا در سوریه بدست داعش ویران میشد یا موزه ملی بغداد در مقابل چشم سربازان آمریکایی به غارت میرفت٬ نه آهی به آسمان میرفت٬ نه اشکی بر زمین میریخت و نه دستی برای یاری و بازسازی دراز میشد؟
اولین جواب مسلمی که در برابر این سوال به ذهن میرسد و البته واقعیت تلخی نیز در آن نهفته است؛ تبعیض آشکاری است که در افکار عمومی جهان نسبت به رنج انسان غربی در مقابل انسان «جهان سومی» وجود دارد. انسان غربی نه تنها «جان»ش از انسان شرقی ارزشمندتر است که میراث تاریخی٬ فرهنگی و تمدنیاش نیز بس گرانقدرتر محسوب میشود. این تبعیض تا بن استخوان نهادهای سیاسی بینالمللی و رسانههای جمعی و حتی در ذهن خود انسان «جهان سومی» رخنه کرده و در شرایط مختلف خودش را به انواع شکلها نمایان میکند.
اما جدا از این واقعیت تلخ٬ دلیل دیگری نیز برای این واکنشها وجود دارد:
یک نگاهی به نقشه جغرافیا و مردمشناسی جهان بیاندازیم. از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب کرهء زمین نزدیک به ۲۰۰ کشور با هزاران فرهنگ و زبان و آداب و رسوم دیده میشود. کشورهایی که عمدتاً نامشان را هم نمیدانیم و ملتها و فرهنگهایی با قدمت هزاران ساله - که اگر چه تاریخ بشر را شکل دادهاند - اما جز برای تاریخدانان و محققان مردمشناسی٬ در افکار عمومی شناختی از آنها وجود ندارد.
اما در میان این همه کشور و فرهنگ٬ چند ملت انگشتشماری هستند که با شنیدن نامشان تصویری مشخص و یکسان در ذهن تمام مردم جهان نقش میبندد. مثلاً با شندین نام «فرانسه»٬ تصویر یک انسان رمانتیک٬ عاشقپیشه٬ خوشلباس و کمی مغرور در ذهن تداعی میشود. با شنیدن اسم «آلمان» تصویر یک انسان منضبط٬ دقیق و قانونمند. «ژاپن» انسانی سختکوش٬ با پشتکار و شرافتمند. «ایتالیا» انسانی خونگرم و پُرشور و پُرحرف و الخ.
این تصاویر فارغ از اینکه تا چه اندازه واقعیت آن فرهنگها و جوامع را منعکس میکنند٬ محصول سالها «برند سازی» (نامندسازی) آنها در عرصهء «دیپلماسی عمومی» از «هویت» خودشان است. یعنی آن جوامع سالها از طریق رسانهها٬ صنعت گردشگری٬ هنر٬ ادبیات٬ سینما و تعاملات فرهنگیشان با سایر ملتها٬ به صورت کالاً عامدانه و آگاهانه تصویری «آشنا» از هویت خود در افکار عمومی جهان ساختهاند و همواره برای حفظ آن میکوشند و هزینه میکنند.
برخوردار بودن از یک تصویر «آشنا» نزد افکار عمومی جهانیان اهمیت فوقالعادهای دارد؛ نه تنها یک ابزار دیپلماسی قدرتمند است که جایگاه بینالمللی و نفوذ فرهنگی یک ملت را در عرصهء جهانی ارتقا میبخشد که «امنیت» آن را نیز - با ایجاد همذاتپنداری و تعصبآفرینی نسبت به جان و تاریخ و فرهنگ خود در سایر ملتها - تا حد زیادی تضمین میکند.
مثلاً چگونه میتوان تصور کرد که ارتش یک کشور خارجی برای کُشتن یک فرد تروریست در شهر پاریس یا لندن یا رُم یا توکیو٬ به خود اجازه بدهد که کوچه و خیابانهای آن را با پهپاد بمباران کند٬ همانطور که در مورد پاکستان و افغانستان و سومالیا و سودان رایج است؟ یا چطور میتوان تصور کرد که فروریختن برجهای دوقلو در نیویورک با بیتفاوتی و سکوت مردم جهان مواجه شود٬ همانطور که ویرانی کامل کشورهای لیبی و سوریه و یمن در چنین سکوتی صورت گرفت؟
تولید٬ برند سازی و ارائه نمودن یک تصویر «آشنا» از هویت خود به افکار عمومی جهان٬ یک ظرفیت قدرتمند و در عین حال قابل دسترسی است که تنها چند کشور معدود از ۲۰۰ کشور جهان از مزایای آن بهره میبرند و سایر ملتها بعضاً قربانی بینام و نشانی خود میشوند. مضاف براینکه در عصر جنگ رسانهای٬ اگر ملتی خود برای خودش تصویر مناسبی نسازد٬ جریانهای رقیب و متخاصمی هستند که تمام دستگاههای تبلیغاتی خود را برای پُر کردن این خلأ بکار گیرند. (ادامه... —>)
پس جا دارد ما نیز به عنوان یک تمدن قدیمی و ملت ۸۰ میلیونی از این ظرفیت بزرگ دیپلماسی عمومی بهرهبرداری کنیم و قدم اول را با این سوال آغاز کنیم؛ اگر قرار باشد به عنوان «ایرانی» تصویری از هویت خودمان به سایر جهان ارائه بدهیم٬ چه ویژگیهایی را میتوانیم از دل تاریخ و فرهنگ و ارزشها و رفتارهای اجتماعیمان برای ساختن این تصویر استخراج کنیم؟
* منتشر شده در کانال تلگرامی علی نصری
310 310
نظر شما